علوم قرآنی

تفسير علمي و پذيرش اسباب در نظام هستي

قرآن كريم، اقيانوس بيكران علم و معرفتي است كه عقول بشر به ژرفاي معاني سترگش نمي رسد و اذهان انسانها نمي تواند به عمق و گستره دانشش راه يابد. معاني آيات منور اين كتاب الهي نيز همانند خالق آن ها، بي نهايت و بطن در بطن است. نويسنده مطلب كوشيده است درباره لزوم استفاده از انواع تفاسير در شناخت تفسير علمي آيات قرآن مطالبي را مطرح سازد. اينك مقاله را با هم از نظر مي گذرانيم.

قرآن، به عنوان كتاب الهي داراي ويژگي هاي منحصر به فردي است كه در عين مشابهت با ديگر كتاب ها نمي توان همه قوانين و قواعد كتاب هاي ديگر را درباره آن پذيرفت. شبيه اين مسئله را مي توان در اسماء و نام هاي الهي يافت كه در عين آن كه همان مفاهيم انساني را مي توان از آن فهميد ولي براي فهم درست اسماء و نام هاي الهي مي بايست در فرازي بسيار برتر پريد و شاهين تفكر و انديشه را تا بي نهايت به پرواز درآورد. اين مسئله از آن رو لازم و ضروري است كه تعبير حضرت امام صادق(ع) جلوي تشبيه و تعطيل را گرفت؛ زيرا خداوند موجودي فراتر از مفاهيمي است كه ما مي فهميم و هرگونه همانندسازي مطلق ميان مفاهيم بشري و اسماي الهي موجب محدوديت براي خداوند مي شود و از سوي ديگر ناديده گرفتن مفاهيم بشري به معناي تعطيل نام هاو عدم درك آن و به گونه اي الفاظي لغو و بي معنا خواهد شد. از اين روست كه هم تشبيه مطلق و همانند سازي كامل و هم چنين نفي بي معنايي و فقدان مفهوم براي اين نام ها و اسماي حسناي الهي باطل خواهد بود.

از اين رو مي بايست پذيرفت كه كتاب الهي مانند ديگر كتبي است كه نوشته مي شود و از قواعد و اصول آن پيروي مي كند و هم مي بايست پذيرفت كه اين كتاب به سبب اين كه از سوي خداوند فرو فرستاده شده است داراي ويژگي هاي انحصاري است؛ زيرا خداوند در قرآن مي فرمايد: كل يعمل علي شاكلته؛ هر كسي براساس شاكله وجودي خود عمل مي كند و به سخني از كوزه همان برون تراود كه در اوست. بر اين اساس خداوند به سبب بي نهايت وجودي، داراي عملي است كه از خصوصيت بي نهايت وجودي سود و بهره اي مي برد هر چند كه محدوديت هاي زباني و مادي و لفظي نمي گذارد خود را به تمام و كامل نشان دهد ولي با همه اين ها از مقام آيت و نشانه بودن، مي تواند كمي از آن بي نهايت را برتابد و همين برتابيدن حتي كم است كه قرآن را از ديگر كتب جدا مي سازد و خصوصيات و ويژگي هاي انحصاري به آن مي بخشد.

نتيجه اين انحصاري بودن آن است كه قرآن از ظرفيت ها و قابليت ها برخوردار مي باشد كه تنها خاص كتاب الله بودن است و بار معنايي آن همانند بار و توان روشي آن بسيار است. هرچه در آن غور و تامل و تدبر و تعمق شود كسي به ژرفاي آن نرسد و هر لفظي از آن قابليت هاي درياي بي كراني را دارد كه رسيدن به ساحل و يا ژرفاي آن ممكن و شدني نيست و هر چه انسان در آن تفكر و تدبر كند به نهايت آن نرسد؛ زيرا تصور نهايت و ساحل به يك مفهومي براي آن بي معنا و بي مفهوم است؛ چه امر بي نهايت و عمل كسي كه خود بي نهايت است، ساحل و كرانه اي ندارد. بي كرانگي آيات و الفاظ قرآني موجب شده است كه در روايات از بكر و دست نخورده بودن قرآن در قيامت و رستاخيز خبر داده شود و بر اين نكته تأكيد و تكيه شود كه قرآن با همه تفاسير و فهم هايي كه مي شود در رستاخيز دست نخورده ظاهر مي شود. چنان كه در روايات بر اين نكته نيز تأكيد شده است كه قرآن همانند خورشيد در آسمان فهم جاري است و هر روز طلوع و غروبي جديد دارد و هرگز از تازگي و طراوت نمي افتد و انسان هر چه در آن بيش تر غور و تدبر و تعمق كند بيش تر بهره مي برد و از فوايد و آثار آن سود برمي گيرد ولي معاني آن تمامي ندارد.

چنين كتابي با چنين قابليت ها در مفاهيم و معاني را نمي توان با روشي خاص و سبك و اسلوب و شيوه يگانه شناخت و بسنده كردن به يك روش و شيوه مي تواند محدوديت ساز باشد؛ زيرا اگر قرآن عمل خداوندي است كه بي نهايت است و كرانه اي براي او و عملش نيست و محدوديت هاي لفظي و مادي و تحميلي از بيرون هر چند كه قوي باشد با اين همه نمي تواند آن را كرانه مند به معناي مطلق كلمه سازد.

غير محدود بودن تفسير و قرآن

بايد پذيرفت كه روش ها و متدها تحليل و تفسير و تدبر در آيات قرآني نمي تواند منحصر در يك شيوه و روش و اسلوب باشد.

اين پيش فرض موجب شده است تا در طول تاريخ تفسير، بزرگان و انديشمندان اسلامي از روش ها و شيوه هاي مختلف با انواع و اقسام ابزارها و اسباب و با زواياي ديد مختلف و گوناگون به سراغ قرآن و تدبر و فهم آن بروند و بكوشند تا هر يك براساس دانش هاي بيروني و معرفت هاي بشري خدادادي و روش ها و متدها و مناهج گوناگون به تفسير و تدبر در آن پردازند. اين گونه است كه تفاسير مختلف ترتيبي و موضوعي و لغوي و عرفاني و اجتماعي و سياسي و اخلاقي با رويكردها و گرايش هاي مختلف پديد مي آيد و هر كسي به الفاظ و اشارات و حقايق و لطايف قرآن بياويزد و فهمي را ارايه و جلوه اي از جلوه هاي گوناگون را نشان دهد و به مردمان بشناساند.

بر اين اساس تفاسير عقلي و شهودي (باطني و عرفاني مانند تفاسير ابن عربي و ملاصدرا و ده ها كتاب تفسير و يا مقالات صوفيه) و علمي (حسي و فيزيكي) و فقهي و نيز هر مونوتيكي و لفظي (مانند كشاف زمخشري) با گرايش ها و رويكردهاي اجتماعي و اخلاقي و سياسي و مانند آن پديد مي آيد و با اين همه گويي قرآن را تاكنون شرحي نيامده است و هيچ كس تاكنون مدعي آن نشده است كه پرده اي از جمال لفظي برگرفته است چه رسد كه به اشارات و حقايق و لطايف آن پرداخته باشد.

بهره مندي بشر از روش ها و شيوه هاي گوناگون براي فهم قرآن و تدبر در آن، امري طبيعي و لازم است؛ چه اين كه قرآن همان گونه كه در معناي الفاظش بي گونه به بي نهايت سر مي سايد و براي هر لفظش هفت تا هفتاد بطن است براي دست يابي به هر يك از بطون هفتادگانه و بلكه بي نهايت گونه اش، هفتاد روش و شيوه و اسلوب است كه در مراتب تشكيكي مي نشينند و هر يك از حقيقت بهره اي به ظرفيت برده اند.

اين ادعا به معناي آن نيست كه هر كسي با هر روشي به دور از روش هاي پذيرفته شده در كف در قرآن تدبر كند. به سخن ديگر براي روش هاي شناخت و تدبر و تفسير در قرآن، همانند معاني آن كفي است و اين كف همان چيزي است كه در روش شناسي تفسير و مباني و اصول تفسير بيان مي شود. در حقيقت ما براي تفسير و تفسيرگويي و تفسيرنويسي، كفي را قايل هستيم ولي براي مراتب عالي تر آن سقف و سطح و نهايتي را نمي پذيريم و يا دست كم آن چه انسان عادي (غير از راسخون في العلم) مي فهمد هرگز نهايت آن نيست؛ زيرا هر چه انسان در معاني آن تدبر كند درنهايت قرآن در رستاخيز بكر و دست نخورده ظاهر مي شود كه گويي تفسيري درست و كامل از آن نشده باشد.

آن چه در مباني و اصول تفسير بيان مي شود تأكيد بر بهره گيري از ابزارها و روش هايي براي دست يابي به كف حقيقت قرآن است و هر كسي كه در اين وادي وارد مي شود مي بايست با اين كف آشنا باشد و آن را به عنوان حقيقت كلي و اجمالي بپذيرد. از اين مرتبه و مرحله فراتر، مراتبي است كه در مقام حقيقت تفصيلي و دانش تكميلي قرار مي گيرد و چهره حقيقت گام به گام و پله به پله روشن تر و واضح تر مي شود.

به سخني، تفسير كفي نشان مي دهد كه جانوري در اتاق تاريك الفاظ است و هر كسي مي بايست اين كف و سطح نخست را براساس آموزش هاي مباني و اصول تفسير دريابد و همانند كودكي نباشد كه تفاوتي ميان جانور و گياه و سنگ نمي يابد و در تاريكي و اتاق الفاظ با همين مقدار از معناي واژه آشنا نيست كه تفاوت هاي كلي و اجمالي را درك كند.

اگر كسي اين كف و سطح نخست را داشت به هنگام ورود به اتاق تاريك الفاظ مي تواند به كليت حقيقتي پي برد كه در اين اتاق تاريك الفاظ اين جانور است كه وجود دارد. آن گاه هر كس به فراخور فهم و روش (شمع و چراغ و خورشيد) به سراغ لفظ مي رود و ديگر مراتب آن را مي يابد و تنها كسي كه در مقام راسخون في العلم نشسته است چون با روش و ابزار (خورشيد) و درك و فهم بصيرت تيزبين و ملكوت نگر به آن نگران و متوجه مي شود در مي يابد كه حقيقت كامل و تمام چيست و به ديگران خبر مي دهد كه تفسيري كه از اين لفظ به دست آورده است فيل است و به ديگران اين آگاهي و خبر را مي دهد كه در بيرون اتاق در انتظار مفسر قرآن نشسته اند.

نقش راسخون در علم در تفسير قرآن

اين گفته به معناي اين خواهد بود كه تنها راسخون في العلم از تمام و كامل الفاظ خبر مي دهند و ديگران با توجه به ابزار و روش ها و عقل و هوش خويش بخشي از حقيقت را بيان مي كنند. اينان هر چند مفسر هستند ولي مفسر كل حقيقت نيستند با اين همه به سبب داشتن حداقل ها مي توانند دست كم به كليت و اجمال بگويند كه جانوري است هر چند كه درباره خصوصيات و ديگر ويژگي هاي آن نتوانند سخني بگويند.

با اين بيان مي تواند نقدي بر سخن برخي داشت كه گمان برده اند كه هيچ كس نمي تواند به حقيقت برسد و هر كسي مرتبه اي را مي گويد؛ زيرا اگر كسي با ديدن مايع اي بگويد كه آن آب است و شناخت اجمالي و نسبي از مايعات داشته باشد آن شخص نتوانسته است حقيقت را به ما بازگو كند؟ بي گمان او دست كم ما را با حداقل و كليت حقيقت آشنا ساخته است و هرگز سخني به خلاف حقيقت بر زبان نياورده است با اين همه اگر كسي متخصص تر و با ابزار و اسباب بهتري به سراغ اين مايع كه آب ناميده شده برود ويژگي هايي چون تركيب آن از هيدروژن و اكسيژن را براي ما بيان مي كند و ديگري بخش هاي ديگري از اين حقيقت را توضيح و تبيين مي كند تا درنهايت كسي چون راسخون في العلم تمام حقيقت را كشف و بي پرده براي همگان مي گويد ولي از آن جايي كه دايره فهم مخاطبان بسياري فراخ و گشاده است تنها برخي از ايشان از تفسير حقيقت بازگو شده و كشف گرديده از سوي راسخون را مي فهمند و بسياري در همان فهم محدود خويش باقي مي مانند. از اين روست كه گفته شده ما همه چيز را مي گوييم و هر كسي براساس ظرفيت و توان خويش از آن بهره مند مي شود. البته گاه آنان به سبب مسايلي خود را محدود مي سازند و به ميزان فهم مخاطبان با ايشان سخن مي گويند و پرده ها را از چهره حقيقت كنار مي زنند. اين همان چيزي است كه بارها و بارها به شكل «نحن معاشر الانبياء نكلم الناس علي قدر عقولهم»؛ ما پيامبران با مردمان به اندازه عقل و فهم ايشان با آنان سخن مي گوييم.

اين محدوديت كشف و بيان از آن روست كه فراتر از فهم و عقل مردمان سخن گفتن موجب مي شود تا يا متهم به جنون و ديوانگي شوند و يا اين كه مطلب درست گرفته نشود و در نتيجه آن هم خود پرده گو و هم پرده شنو در رنج و عذاب قرار گيرد.

هر روشي از روش ها و معنايي از معاني مي بايست دست كم بتواند كف و سطح نخست را نشان دهد و اگر اين گونه نباشد نمي تواند تفسير قرآن باشد و مي بايست آن را در زمره تفسير به راي قرار داد. در حقيقت اگر بخواهيم براي تفسير به راي مصداق كامل و روشن نشان دهيم موردي است كه از روش تفسيري نتواند معناي كف را نشان دهد و حقيقت كلي و اجمالي را بنماياند.

اگر براي نسبيتي براي حقيقت بتوان قايل شد نسبيت در فراتر از كف و مراتب عالي و تفصيلي است. به اين معنا كه هر كسي در شناخت و معرفي حقيقت پس از آن كه آن را يافت با توجه به ابزارها و روش ها و اسباب ها و توان و ظرفيت وجودي و فهم و ادراك خود، مرتبه اي از آن را بنماياند. اين همان چيزي است كه ما از نسبيت حقيقت اراده مي كنيم نه اين كه انسان نسبت به حقايق و دست يابي به آن ناتوان است و هرگز نمي تواند به حقيقت برسد؛ زيرا چنين بينش و انديشه اي چيزي جز سفسطه و نفي ادراك و فهم از آدمي نيست كه برخلاف حكم عقل و دريافت شهودي و حضوري انسان است؛ زيرا هركسي دست كم شناخت و دريافتي از خود دارد و همين شناخت و فهم از خود مي تواند بنياد شناخت هاي ديگر چون اكتسابي شود. از اين روست كه گفته اند بنياد همه علوم به علم شهودي و حضوري بازمي گردد چنان كه بنياد همه قوانين و قواعد فهم به اصل نفي اجتماع و ارتفاع متناقضين بازگردانيده مي شود.

يكي از روش هايي كه مي توان از آن براي تفسير كتاب الله و قرآن كريم سود جست، روش علمي است كه درحقيقت بيانگر همان روش حسي و تجربي مي باشد.

روش علمي در تفسير قرآن

در روش علمي براي تفسير قرآن، توجه كامل برحس و علوم تجربي و آزمايشگاهي است.

در اين روش تمام تلاش بر آن است كه ابعاد مادي امري كشف شود و به ابعاد غيرمادي آن توجه و اهتمامي نمي شود؛ زيرا ابزارهاي به كار گرفته شده در اين روش نمي تواند در اموري فراتر از حس و ماده وارد شود و تلاشي بيهوده و رنجي بي فايده است؛ از اين رو گفته مي شود كه امور متافيزيك طور و راء طور حس؛ به اين معنا كه نمي توان از ابزارهاي فيزيكي و مادي براي امور متافيزيكي تحليل و تفسيري ارايه داد و ابزارها به طور ذاتي داراي نقصان و كاستي نسبت به امور معنوي و غير مادي مي باشند.

بنابر اين در تفسير علمي تمام تلاش بر آن است كه بخش مادي و فيزيكي چيزي و مطلب و گزاره اي دانسته شود و گزاره هاي علمي آن تاييد و اثبات و يا نفي شود.

البته از آن جايي كه درهمه علوم و روش ها، عقل به عنوان حاكم مطلق و كل حضوري جدي و ضروري دارد نمي توان سخن از تفسير علمي بي حضور عقل به عنوان حاكم كرد؛ زيرا روش هاي حسي و فيزيكي يعني همان روش علمي تنها با جزئيات سر وكار دارد و از آن جايي كه الجزيي لايسمن و لايغني عن الجوع است نمي توان بدان بنيادي را پي ريخت و سازه اي را بر پا ساخت از اين روست كه عقل به كمك و ياري علم مي آيد و جزئيات را به اشكالي به كلياتي تبديل مي كند و قوانين عملي را طرح و اثبات مي كند. از اين روست كه هرگزاره علمي يك گزاره عقلي است ولي از آن جايي كه از روش استقرايي تام و يا ناقص سود جسته است از آن به روش حسي و علمي ياد مي كنند چنان كه اگر از همان آغاز از كليات به جزئيات سوق داده مي شد از آن به روش عقلي ياد مي شود درحالي كه درهر حال عقل حاكم اصلي و پديدآورنده هرگزاره علمي و عقلي است. تنها تفاوت در آغاز است كه موجب شده دو نوع نامگذاري به شكل روش عقلي و يا روش علمي داشته باشيم.

به هرحال، روش علمي بي حكومت عقل بي معنا و مفهوم است و همه گزاره هاي علمي بر اساس استانداردها و معيارها و موازين عقلي ساخته و بيان مي شود.

روش علمي، روش اسباب و آيه

روش علمي را مي توان روش شناخت اسباب مادي دانست و براين اساس توجهي ابتدايي و مستقيم به ملكوت و باطن چيزي ندارد ولي اين بدان معنا نيست كه در تفسير علمي سخن از آيه و نشانه بودن نباشد؛ زيرا اصل در تفسير علمي، نشانه و آيت بودن چيزهاست و اگر اين نشانه و آيت بودن از روش تفسير علمي حذف شود نمي توان از آن به تفسير ياد كرد.

در تفسير علمي به جاي آنكه به طور مستقيم به سراغ ملكوت و باطن وخدا بروند به سراغ اسباب ونشانه ها مي روند و مي كوشند تا نشانه ها را بشناسند و آن را تحليل و تفسير نمايند.

در غرب اين روش به كار گرفته نمي شود و مشكلي كه در روش علمي غرب وجود دارد عدم توجه و اهتمام به نشانه بودن فيزيك و اشياي مادي جهان هستي است. به اين معنا كه به پديده هاي مادي جهان بدون توجه به روح و جان آن توجه مي شود و چيزها به صرف چيز بودن چيز ديگري نيستند. اين گونه است كه خداوند نقشي در تحليل روش علمي ندارد. اين در حالي است كه در روش علمي كه در تفسير قرآن به كار مي رود خداوند از نقش حساس و تأثيرگذاري برخوردار مي باشد پديده ها به عنوان آفريده ها مورد توجه قرار مي گيرد. هر پديده اي پيش از آن كه پديده باشد از نظر روش تفسير علمي آفريده است و اين بدان معنا خواهد بود كه آيه بودن به عنوان اصل حاكم در روش تفسير علمي حضور جدي و اساسي دارد.

مفسر در روش علمي مي كوشد تا آفريده هاي الهي را براساس تحليل و تبيين قرآن روشن سازد؛ زيرا در قرآن گزاره هاي علمي بسياري وجود دارد كه انسان را نسبت به هستي و بهره گيري از آن آماده مي كند و زمينه براي استعمار و آباداني زمين را فراهم مي سازد. براين اساس است كه مفسر مي كوشد تا به يكي از مأموريت هاي انسان در زمين يعني شناخت آفريده هاي مادي و بهره گيري از آن در راستاي خلافت الهي عمل كند و مسئوليت خويش را در قبال آن به انجام رساند.

مفسر در روش علمي تلاش مي كند كه آفريده ها را به عنوان آفريده با توجه به حضور كامل و مستقيم خداوند تفسير كرده و بشناسد و بشناساند. گزاره هاي علمي و قوانين حاكم بر تكوين را بشناسد و براي بهره وري و بهره برداري از آن در راستاي تكامل خود و موجودات و استعمار و آباداني آن به كار گيرد.

اين روش همان روش سبب شناسي است. به اين معنا كه خداوند درباره امور تكويني هستي اين اصل كلي را بيان مي كند كه ساختار جهان را چنان قرار داده است كه هر چيزي از راه اسباب آن تحقق يابد. از اين روست كه به عنوان اصلي در تكوين از سوي پيامبر(ص) بيان مي شود كه: ان الله يابي ان تجري الأمور الاباسبابها؛ خداوند از اين كه امور تكويني جهان جز از راه اسباب آن جريان يابد خودداري مي ورزد.

سبب آن چيزي است كه دو چيز را به هم متصل و پيوند مي زند. براين اساس است كه علتي را علت فاعلي مادي باشد به عنوان سبب از آن ياد مي كنند و مي گويند كه باران سبب رويش گياهان شده است.

در ادبيات قرآني و فرهنگ اسلامي دو چيز مورد تأكيد قرار مي گيرد: يكي آن كه جهان علت كامل و مطلقي به نام خداوند دارد كه علت علت هاست و ديگر اين كه جهان از راه اسباب اداره و مديريت مي شود. براين اساس است كه خداوند گاه به توجه به علت بودن خود درباره مرگ وحيات آن ها را مستقيم به خود نسبت مي دهد و گاه ديگر به اسباب طولي آن نسبت مي دهد. به سخني گاه مي فرمايد: انبت الله البقل؛ خداوند گياه را روياند كه در اين جا نگاه به علت دارد و گاه ديگر مي فرمايد: انبت الربيع البقل؛ بهار سبب رويش گياه شد. گاه توجه آدمي را به اسباب جلب مي كند و گاه ديگر به علت آن ها توجه مي دهد.

در مساله مرگ موجود گاه آن را به خود و گاه به ملك الموت و يا فرشتگان و كارگزاران مرگ نسبت مي دهد و اين از آن روست كه امور تكوين هستي با اسباب اداره مي شود اين سبب مي تواند امري مادي يا معنوي و يا موجودي باشد. با اين همه علت نهايي خداوند است كه منشأ مرگ و حيات است.

مفسر در روش علمي به اسبا ب مادي توجه مي كند و مي كوشد تا با شناخت آن گزاره هاي علمي قرآن را بشناسد و يا با استفاده از گزاره هاي علمي به تحليل و تجزيه اسباب بپردازد.

خداوند در آيه سوه كهف كه گزارشي را از ذوالقرنين و كارهاي او به دست مي دهد از پيروي وي از اسباب سخن مي گويد: و اتيناه من كل شي سببا فاتبع سببا حتي اذا بلغ مغرب الشمس (84 تا 86) اين اسبابي كه او در هر كاري از آن پيروي كرده است، ابزاري بود كه او را به هدف هاي مشخص و خاصي مي رساند. بنابر اين سبب هر چيزي است كه آدمي را به مقصد و مطلوب خاصي مي رساند و به عنوان واسطه ميان دو چيز عمل مي كند. بر اين اساس مي توان گفت كه جهان تكوين خود سببي است كه آدمي را به خداوند مي رساند و اين همان معناي ديگري از آيه و نشانه بودن جهان است. اين گونه است كه در آيات قرآن همواره از امور تكوين به آيه ياد مي شود چنان كه آيات قرآني به سبب آن كه آدمي را به خدا و حقيقت او مي رساند آيه و نشانه دانسته شده است.

حال اگر با اين ديدگاه، در تحليل امور تكويني و تفسير آن، از روش عملي پيش گفته استفاده شود شايد امري مفيد و سازنده باشد و بر خلاف كساني كه تفسير علمي را تفسير مدروز دانسته كه عامل گمراهي بسيار شده و مي شود مي بايست گفت كه اين گمراهي در هر روشي شدني و ممكن است و اختصاص به روش علمي ندارد.

اگر كسي بخواهد حقيقتي از حقايق قرآن را از راه روش علمي كشف كند منكر خداوند و يا آيه بودن تكوين نشده است.

بر اين اساس اگر با توجه به قوانين تكويني و حضور اسباب مساله تكامل اثبات شود به معناي نفي خداوند در امور تكويني نمي باشد؛ زيرا خداوند اگر موجود تك ياخته را بيافريند و آن را به شكلي قرار دهد كه خود بتواند فرآيند تكاملي را بپيمايد آيا اثبات آن به معناي نفي خالقيت خداوند است حتي اگر ثابت شود كه خداوند در همه هستي و امور تكويني از اسباب استفاده كرده و خود به طور مستقيم و بي واسطه در خلقت و آفرينش آن ها دخالت نكرده است آيا چنين گزاره اي موجب نفي خالقيت خداوند مي شود؟

به نظر مي رسد كه چنين چيزي نادرست است و بسياري از امور در تكوين از راه اسباب آفريده و خلق مي شود؛ زيرا هيچ شكي نيست كه خلقت در يك فرآيند اتفاق مي افتد هر چند كه اموري به نام امري اين گونه نباشد. بر اين اساس، اثبات قوانين و گزاره هاي علمي به معناي نفي آفريدگاري خداوند نيست و هر آفريده اي دلالت روشني بر آفريدگاري خداوند دارد.

با اين روش تفسير علمي مي توان بابهره گيري از گزاره هاي علمي قرآن، قوانين حاكم بر طبيعت را شناخت و با استفاده از آن جهان را مديريت كرد و خالقيت اذني انسان را در هستي و خلافت ربوبي انسان در زمين را تثبيت و عملي كرد. اين همان چيزي است كه خداوند از بشر خواسته و ماموريت اوست.

به نظر مي رسد كه بسياري از پرسش ها چون درباره كيفيت آفرينش آب و آهن و مانند آن و امور ديگري كه پيچيده مي باشد با بهره گيري از روش تفسير علمي حل شود؛ هر چند كه اين روش تفسيري نيز در همه حوزه ها نتواند پاسخ گو و مفيد باشد چنان كه روش تفسيري باطني نمي تواند به بخش ديگري از قرآن برسد. اين بدان معنا خواهد بود كه در هر بخشي از قرآن مي توان مدعي شد كه طور وراي طور فلان منهج. به اين معنا كه هر روشي توانايي ها و ظرفيت هاي محدود خود را دارد و نمي تواند همه ابعاد را تحليل و روشن سازد. از اين رو لازم و ضروري است كه از ظرفيت همه روش ها سود جست و از زواياي ديد و روش هاي مختلف به تفسير قرآن پرداخت و به يك روش و شيوه و رويكرد و گرايش بسنده نكرد و روش هاي ديگر را طرد و يا ناديده نگرفت.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا