وب نوشت

کاسه عرفان و کشکول درویش

كشكول درويش پر از هيچ است. اين را من نمي گويم خودشان مي گويند . همه چيز توش يافت مي شود از وحدت وجود گرفته تا كثرت گرايي و پلوراليزم جان هيك و تساهل و تسامح آن چناني كه به بي قيدي و لامبالاتي بيشتر شبيه است.

از اين رو بت پرست و خداپرست و ميكده و خانقاه يكي است . شريعت هم همين پوستين صوفي است كه به تن كرده است و ديگر نيازي به آن ندارد كه پوستين شريعت به تن كند كس را كه گذر از پوست به جان شد ديگر چه نيازش به طريقت و شريعت شد. مگر نه اين است كه عبادت و شريعت تا رسيدن به حق است . وقتي به جان حق را نوش كرد چه حاجتي به اين طريقت و شريعت است.

شيخ و قطبش به حق رسيده و درويش هم در طريقت به حقيقت است پس اين شريعت را به اهل ظاهر فرو گذاريم كه خود را بدان دلمشغول همي دارند.
به هرحال دعواي يكي و دوتا بودن اين صوفي و عارفي خود حكايتي داشت .از همين اول عوا نرخ خودم را تعيين كنم تا بعدا متهم به چيزي نشويم كه به ما نمي چسبد. من به عللي كه خواهم گفت و بخشي از آن نيز گفته آمده است ‚ جفت نگرم.
به نظر مي رسد هرچند آقاي برنجكار با اصول روش شناختي و تبيين ديدگاه هاي خود در حوزه تبارشناسي و جريان شناسي كوشيد تا دو چيز را يك بنماياندولي به خاطر همين اصول مي گويم دوتاست.
مي گويي چرا؟ آخر توي همين اصول روش شناختي مگر نمي بيني همه اش در عرض و طول تاريخ اين يكي به آن ديگري ناسزا مي گويد و يكي ديگر را از جهله صوفيه خطاب كردن باكي ندارد. و هر روا و ناروايي را به ديگري نسبت داده و او را مصداق نادان و راهزن و گمراه مي داند و حافظ خرقه سوزي مي كند و هزاران بد و بيراه نثار آن يكي مي كند…
البته آقاي برنجكار يك كمي هم حق داردو آن قدر بي ربط و نامربوط نمي گويد هر چند كه كمي رطب و يابس به هم بافته و آسمان و ريسمان به هم تافته است ولي شواهد و قراين تاريخي وجود دارد كه نمي شود كاسه اش را يك كاسه كرد. به هر حال بايد زير اين كاسه يك نيم كاسه اي باشد. اگر كاسه اش عرفان است حتم نيم كاسه اش تصوف و درويشگري است.
اصولا مگر مي شود توي اين دنيايي كه حق و باطل چون آب و كف در هم آميخته چگونه مي توان زبدش را گرفت و جدا كرد ؟ مگر اين كه از يك جاي ديگر دلت قرص و محكم باشد.
به نظر مي رسد كه عرفان و تصوف در آن اوايل امر يكي بوده و شباهتهايشان بيش از اختلافشان بود. اين چنين بود و نبود تا رسيد به اين اواخر . و فكر مي كنم كار كار همين آقاي قاضي و دوستانش بود . دست كم ايشان در شيعه ميان عرفان و صوفي جدايي انداختند چون شرط طريقت و عرفان را اجتهاد قرار دادند و تنها به مجتهدين آموزش عرفان دادندو اين چنين شد كه عرفان و تصوف از هم جدا شدند تا آن جا كه ديگر نمي خواهند رنگ و رويي يك ديگر را ببينند. اين اواخر هم امام خميني يك چاشني سياست به عرفان افزودند و عرفان اجتماعي به مباركي و ميمنت متولد شد. البته باستانشناسان و تبارشناسان مي توانند در كاوش كتابخانه اي رد پاي اين نوع عرفان را حتي از خود حضرت آدم نيز ردگير كنند كه در تخصص اين جانب نيست.

به هرحال مشكل صوفي و غايله درويش و درويشگري و جفت وطاق بودنش هم چنان قصه بعضي و غصه بعض ديگر است . اميد است كه روزگار در همايش و نشست ها اين مساله و مشكلات را به طوري كه نه سيخ بسوزد و نه كباب هر هم آورد . اگر با اين ها نشد يك طاس بردارند و جفت و طاق بياندازند هرچه آمد بپذيرند ولي ما علي الحساب همان جفت نگر هستيم كه هستيم.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا