مناسبت ها

غدير، آغاز خلافت ولايي امامي

30-1387-9-25-ghadeer برخي از مقاطع تاريخي، آبستن رخدادهايي هستند كه جريان كلي تاريخ بشريت را تغيير مي دهند و مسير تازه اي مي گشايند. يكي از اين مقاطع مهم تاريخي، روز غدير خم است كه سرنوشت ديگري براي بشر رقم خورد و خلافت به شكل تازه اي به بشريت عرضه شد.

در اين روز خلافت ولايي نبوي به خلافت ولايي امامي تغيير شكل و ماهيت داد و فرصت هاي تازه اي براي انسان جهت نمايش جانشيني خداوند بر هستي از قرارگاه زمين فراهم آمد. همچنين گفتمان جديدي در تاريخ شكل گرفت و عنصر تازه اي نظم نوين جهاني را تعريف و بازسازي كرد.

نويسنده در اين نوشتار به تحليل اين رخداد عظيم اشاره كرد و لحظه تاريخي غدير را لحظه جدايي دو بخش از تاريخ بشريت معرفي مي كند.با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.

فصول دوگانه بشريت

اگر از فصل آدم در بهشت اختصاصي و انحصاري اش بگذريم و زندگي بشر را پس از هبوط وي مورد تحليل و تبيين قرار دهيم، مي توانيم تاريخ حضور او در زمين به عنوان خليفه الهي را از نظر قرآني و روايي به دو بخش اصلي دسته بندي كنيم.

بخش نخست از زماني آغاز مي شود كه حضرت آدم (ع) به عنوان پيامبر الهي و انسان كامل، خلافت الهي را به عهده گرفت و براساس آموزه هاي هدايتگر وحياني (بقره آيه 38) مسير تازه اي بر روي خود و ديگران گشود تا با بهره گيري از اين آموزه ها، ظرفيت ها و توانمندي هاي سرشته در ذات خويش به نام اسماي الهي را بروز و ظهور داده و با تقرب به اسماي الهي و متاله و خدايي شدن، نقش خلافت الهي را باز يافته و مديريت و ربوبيت طولي هستي را جانشيني خداوند در اختيار گيرد. اين گونه است كه پيامبران به عنوان انسان هاي كامل و خدايي گونه شده، در نقش خلافت الهي، مديريت هستي را به دست گرفته و در مقام ربوبيت طولي ظهور كردند.

نقش پيامبران، در اين دوره زماني كه از آدم (ع) تا خاتم (ص) ادامه داشت: خلافت ربوبي بر اساس آموزه هاي و حياني و مستقيم الهي بوده است كه از آن به عنوان دين اسلام در اشكال شرايع مختلف ياد مي شود. دين اسلام كه دين همه پيامبران الهي بوده مجموعه اي از آموزه هاي و حياني براي بروز و ظهور ظرفيت هاي اسمايي الهي و خدايي شدن و در نهايت دست يابي به خلافت بر كانئات بوده است.

در اين فصل از تاريخ بشريت، هر يك از پيامبران با توجه به مقتضيات زماني و مكاني، ماموريت داشتند تا در نقش انسان كامل و خليفه الهي، مديريت و ربوبيت انسان هاي ديگر و موجودات هستي را به عهده گيرند و آنان را به كمال شايسته شان برسانند.

بخش دوم تاريخ بشري از زماني آغاز مي شود كه پيامبر گرامي (ص) در روز غدير امير مومنان علي (ع) را به عنوان خليفه و ولي الله اعظم انتخاب مي كند تا اين گونه «كمال دين و اتمام نعمت» نمايد؛ زيرا انتخاب ولي الله براي مقطع دوم تاريخي بشر، به معناي كمال يابي دين اسلامي است كه از آدم (ع) تا خاتم (ص) ادامه داشت؛ چون پيش از اين مقطع تاريخي، دين اسلام، به كمال خويش نرسيده و هدايتگري براي فصل دوم تاريخ بشريت معلوم و مشخص نشده بود. در اين لحظه تاريخي در غدير است كه پيامبر (ص) به فرمان الهي ماموريت مي يابد تا هدايتگران بخش دوم تاريخ بشريت را معرفي و مشخص نمايد كه سرآغاز آن حضرت امير مومنان علي (ع) بود. اين هدايتگران، ماموريت داشتند تا در زمان پايان يافتن وحي تشريعي و هدايت مستقيم بشر از طريق آموزه هاي وحياني كتب و رسولان الهي، مسئوليت خلافت را در جامه خلافت ولايي به عهده گيرند. بدين ترتيب نعمت هدايت الهي با ولايت ولي الله اعظم اميرمومنان (ع) بر بشريت تمام مي شود و بهانه اي براي كسي باقي نمي ماند.

امير مومنان علي (ع)، ولي الله اعظم

دين اسلام كه از آدم (ع) تا خاتم (ص) به عنوان ماموريت اصلي پيامبران تعريف شده بود، در ادامه نيازمند كساني بود كه آن را همان گونه كه خداوند فروفرستاده حفظ كرده و به اجرا در آورند تا انسان هايي كه در بخش دوم تاريخ بشريت مي آيند از هدايت هاي آن استفاده كرده و در نقش خلافت عام خداوندي بر كائنات عمل كنند.

هر انساني در جاي خود خليفه الهي است و اين ظرفيت را دارا مي باشد و اين نقش را به طور طبيعي و ذاتي اجرا مي كند، هر چند كه خليفه كامل و تام خداوندي در هر دوره و زمانه اي يك نفر است كه از آن به حجت الهي ياد مي شود.

انسان ها براي اين كه بتوانند همه ظرفيت هاي اسمايي خود را آشكار كنند، نيازمند آموزه هاي هدايتي الهي هستند كه از آن به دين اسلام ياد مي شود. اين آموزه ها نيازمند كساني است كه آن را تعليم داده و در مقام تزكيه، ديگران را بسازند و دستگير آنان شوند. در فصل نخست تاريخ بشريت، پيامبران ماموريت داشته اند تا اين آموزه ها را دريافت و در مقام تعليم و تزكيه، انسان را به فعليت بخشي اسماي سرشته در ذات، وادار سازند. تزكيه به معناي خودسازي و ديگرسازي است. به اين معنا كه هم خود را چنان بسازند كه خدايي گونه شوند و هم ديگران را چنان بسازند كه خدايي گونه گردند. در هدايت هاي الهي سخن از هدايت هاي ارايه الطريق و ايصال الي المطلوب به ميان مي آيد. به اين معنا كه گاه در نقش راهنماياني هستند كه راه را از چاه معرفي مي كنند و گاه ديگر دستگير مردمان شده و آنان را به مقصود و مقصد مي رسانند.

پيامبران الهي مي كوشند به اشكال مختلف ماموريت خويش را به انجام رسانند و ظرفيت هاي سرشته و نهاده در ذات انسانها را آشكار سازند. اصولا در نگاه قرآني، رستگاري و رهايي از خسران و زيان، جز به خودسازي و ديگرسازي امكان پذير نيست. بنابراين هر آموزشي مي بايست همراه با تزكيه و تربيتي باشد كه ديگران نيز به كمال شايسته دست يابند. از اين مساله امر به معروف و نهي از منكر به عنوان يك وظيفه براي رهايي از خسران و زيان ابدي تعريف شده است. به سخن ديگر، رهايي انسان تنها به رهايي شخص بوسيله ايمان و عمل صالح، شدني نيست بلكه نيازمند آن است كه در اين مسير در نقش خليفه الهي وارد شده و ديگران را به ايمان و عمل صالح بخواند و دستگير آنان شود. در اين رابطه مي توان به سوره عصر توجه كرد كه به شكل روشن به اين موضوع پرداخته است.

با پايان يافتن مجموعه آموزه هاي اسلامي در زمان پيامبر (ص) اكنون تنها مساله اي كه باقي مي ماند، تبيين وضعيت بشر در دوره دوم زندگي وي در زمين است. از اين روز خداوند براي تمام كردن نعمت هدايتي خويش بر بشر و نيز را كمال دين اسلام و جلوگيري از نابودي آموزه ها اشخاصي را به عنوان ولي الله معرفي مي كند. ايشان در همان نقش پيامبران با تفاوتي اندك ظاهر مي شوند. به اين معنا كه ديگر وحي تشريعي نياز نيست. بنابر اين پيامبري به مفهوم تشريع احكام، پايان مي يابد. اما نقش هاي ديگر پيامبران هم چنان باقي و برقرار است. از جمله اين نقش ها، وجود حجت، خليفه كامل، اسوه عيني و ملموس، رب و مربي طولي، تعليم دهنده، تزكيه كننده و چندين عنوان ديگري است كه بايد درفصل دوم تاريخ بشريت نيز وجود داشته باشد.

با معرفي اميرمؤمنان علي(ع) در روز غدير، خداوند بيان مي دارد كه اكنون گفتمان تازه و فصل ديگري در تاريخ بشريت گشوده شده است و دين به كمال خود و نعمت، به حد نهايي وتمام خود در اختيار بشريت قرارگرفته است. (مائده آيه3) به گونه اي كه اگر اين ابلاغ و انتصاب الهي به مردم گفته نمي شد، رسالت پيامبران از جمله رسول الله(ص) ناقص و ناتمام مي ماند، گويي هيچ مأموريتي را انجام نداده است (مانده آيه 67)، زيرا اگر ولي الله براي دور دوم تاريخ بشريت معرفي نمي شد، همه رسالت هاي پيامبران ابتر مي ماند و بخش دوم تاريخ بشريت بي خليفه و نعمت هدايت، باقي مي ماند. اين در حالي است كه خداوند در آيه 38 سوره بقره به حضرت آدم(ع) پس از توبه و هبوط وي به زمين، وعده كرده بود كه هدايتي ازسوي خداوند به او مي رسد تا مسير بازگشت و متاله شدن را براساس آن بياموزد.

مخالفت با ولي الله اعظم ؛ مخالفت ابليسي

همان گونه كه با خلافت آدم(ع) ازسوي ابليس مخالفت شد، زيرا ابليس در تحليل خود، وي را كمتر از آن مي دانست كه خليفه خداوند بر هستي از جمله بر شخص خود او باشد، با خلافت ولايي اميرمؤمنان علي(ع) نيز مخالفت هايي صورت مي گيرد كه ريشه در مخالفت هاي ابليسي دارد.

با نگاهي گذرا به ادله مخالفان با خلافت ولايي حضرت اميرمؤمنان(ع) مي توان دريافت كه اين ادله شباهت هاي بسياري با ديدگاه ابليسي در مخالفت با خلافت حضرت آدم(ع) داشته است. اين مسئله به سبب همان چيزي است كه خداوند با عبارت «تشابهت قلوبهم» در آيه 118 سوره بقره از آن ياد كرده است. همانندي كه آنان در بينش و نگرش، با ابليس موجب مي شود تا در مخالفت با خلافت ولايي اميرمؤمنان به استدلال هاي پوچ و بي اساسي تكيه كنند كه برخاسته از نقصان عقل و انديشه و تكبر و غرور بي جاست.

مخالفان خلافت ولايي اميرمؤمنان علي(ع) به مسايلي اشاره مي كنند كه معيار سنجش اشخاص در نگرش قرآني و انساني نيست. آنان به جاي آن كه فضل و فضيلت اميرالمؤمنان(ع) در حوزه هاي انساني و خلافت الهي را بنگرند، به مسائلي اشاره مي كنند كه همانند ابليس اشاره به مسائل پيش پا افتاده دارد. براساس اين نگرش باطل و نادرست ابليسي، ايشان خود را ارجح و برتر از اميرمومنان علي(ع) مي دانند و همانند ابليس، نداي «انا خير منه خلقتني من نار و خلقته من طين» را سر مي دهند. (اعراف آيه 12)

تاكيد خداوند بر اهميت و ارزش نصب ولي الله اعظم اميرمؤمنان علي(ع) به عنوان مهمترين بخش و اصلي ترين مأموريت پيامبر(ص) از آن روست كه با اثبات ولايت و تثبيت آن، زمينه براي پذيرش ديگر اولياي الهي فراهم مي آيد و مخالفت ها كمتر شده و رنگ مي بازد.

هرچند كه پذيرش چنين خلافت ولايي براي خيلي ها از جمله سامري هاي قوم كه مدعيان بصيرت و رشد بودند، سخت و دشوار مي شود و آنان را وامي دارد تا برخلاف فرمان هاي ولي الله(ع) سوار خر شيطان شده و گوساله سامري را به عنوان معبود و مسجود خويش برگزينند و حتي ولي الله اعظم(ع) را تهديد كنند، ولي همان گونه كه درميان قوم بني اسراييل تنها شماري بر ولايت و خلافت هاروني باقي ماندند، در امت محمدي(ص) نيز فقط عده اي بر هدايت خلافت ولي الله اعظم(ع) باقي ماندند و توانستند مأموريت خويش را به درستي انجام دهند و زمينه را براي رشد جوامع بشري با هسته اندك فدائيان اميرمؤمنان(ع) فراهم آورند.

ماموريت ولي الله اعظم(ع) اين بود تا مسير ديگري براي تاريخ خلافت بشري در شكل خلافت و ولايي ترسيم كند. اين بخش از تاريخ بشر، به سبب آن كه اسباب كمالي فراهم تر است موجب شده تا اولياي الهي و امامان معصوم(ع) در يك مجموعه اي از قول و فعل و تقرير، ظرفيت هاي بشري را به كمال رسانند و فرصت هاي تازه اي براي ربوبيت عمومي بشر فراهم كنند. اين گونه است كه حتي درعصر غيبت اين امكان فراهم شد تا نمايندگان و وكيلان خاص و عام حضرت بقيه الله اعظم(عج) بتوانند مديريت ربوبي و خلافت ولايي را به نيابت در دست گيرند و توانمندي هاي خويش را آشكار كنند.

خلافت ولايي امامي؛ گفتمان خلافت فراگير

اگر دوره خلافت پيامبران، دوره خلافت خاص و محدود شماري از انسان هاي كامل بود، دوره دوم كه بر اساس گفتمان خلافت ولايي امامي پس از زحمات و تلاش هاي پيامبر(ص) شكل مي گيرد، دوره خلافت عمومي بشر است. در شرايطي كه اولياي اعظم الهي زمينه را براي ماموريت اصلي خود انجام مي دادند، اين امكان را نيز فراهم مي كردند تا ديگران به ظرفيت هاي ربوبي و خلافت عمومي دست يابند. لذا درعصر غيبت، شرايط براي اين مسئله فراهم مي شود.

اولياي معصوم و خلفاي كامل خداوندي دراين عصر حتي اگر در غيبت از چشمان مردم باشند ولي در همه جا حضور كاملي دارند و با راهنمايي و مديريت هستي، زمينه تعالي و رشد بشر را به شكل فراگير فراهم مي كنند. از اين رو مي توان گفت كه عصر خلافت ولايي، عصر گفتمان خلافت فراگير بشريت است. زيرا بشر دراين زمان امكان آن را مي يابد كه درنقش عمومي خلافت وارد شود و ديگران را نيز به كمال رساند. اين خلافت هرچند كه تبعي و وكالتي است، ولي به شخص امكان آن را مي دهد تا مردم را در حوزه هاي گوناگون هدايت كند و حتي درشكل هدايتي ايصالي ظاهر شود.

در اين دوره عقل بشر به شكلي به بلوغ مي رسد كه توانايي تغييرات كلام در خود و جامعه را فراهم مي آورد. البته اين بدان معنا نيست كه عقل بشري مي تواند جايگزين آموزه هاي وحياني و يا خلافت ولي الله باشد؛ زيرا برخي از مسائل همواره بيرون از دايره عقل بشري است. به عنوان نمونه حضرت امام صادق(ع) در گفت وگويي با ابوحنيفه يكي از پيشوايان اهل سنت به مسئله نماز و روزه و اهميت هريك اشاره مي كند و مي فرمايد كه روزه داراي اهميت و ارزش بيشتري است؛ زيرا زن حائض مي بايست آن را قضا كند در حالي كه نماز را قضا نمي كند. آن حضرت(ع) توضيح مي دهد كه بسياري از مسائل و حكمت و علت احكام را نمي توان با عقل بشري دريافت.

به هرحال، اعلام خلافت اميرمؤمنان(ع) در روز غدير آغاز فصل دوم گفتمان بشريت است كه در اين دوره انسان به كمال مطلق از طريق هدايت هاي خاص اولياي الهي مي رسد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا