اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیعرفانمعارف قرآنیمناسبت ها

عصمت اکتسابی با ثقلین

بسم الله الرحمن الرحیم

عصمت حالتی در نفس است که با وجود آن انسان از هر گونه رجس و پلیدی و گناه و زشتی و بدبختی و شقاوت و مانند آنها صیانت و حفظ می شود. بنابراین، وجود عصمت در انسان به معنای رهایی از همه امور پلید فکری و رفتاری است.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، این حالت در همه پیامبران الهی وجود دارد، و خدا به تفضل خویش آنان را معصوم داشته تا در مقام پیامبری در قول و فعل از هر گونه رجس و پلیدی در امان باشند؛ زیرا بدون عصمت نمی توان در چنین جایگاهی عظیم قرار گرفت و مسئولیت انتقال وحی الهی را به عهده گرفت؛ چرا که با عصمت تفضلی حالتی پیش می آید که انسان به دور از هر گونه غفلت، نسیان، خطا، خطیئه، اشتباه، جهل و مانند آنها در قول و فعل شده و می تواند پیام رسان الهی باشد.

البته از نظر آموزه های وحیانی قرآن، دیگران نیز می توانند به چنین عصمتی در سایه «اعتصام به خدا» و «اعتصام به حبل الله» دست یابند که از آن به عصمت اکتسابی یاد می شود.

تمسک به عقل فطری و نقل وحیانی

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسان می تواند با تمسک به اموری به توانایی دست یابد که بستر امساک و نگه داری او از هر گونه گناه و خطا و اشتباه خواهد بود. در حقیقت همان گونه که قوه «ماسکه» در بدن موجب می شود تا انسان بتواند ادرار و مدفوع خویش را تا زمانی که اراده کرده، حفظ کند و به اراده و اختیاری آن را دفع کند، هم چنین می توان به «قوه ماسکه» روحی و روانی دست یافت که مدیریت و مهار نفس به دست او باشد و این گونه نباشد که هواهای نفسانی هر گونه او را به هر کاری وادار سازد و زمام امورش را به دست بگیرد؛ بلکه این نفس الهی اوست که زمام امور همه چیز از جمله شهوت، غضب و خیال را به دست می گیرد و او را از چنان مهار می کند که هر گاه بخواهد در میزان و اندازه مطلوب و مناسب غضب کرده و توانایی شهوانی و خیالی اش را به کار می گیرد. بنابراین، این شهوت و غضب و خیال نیست که هر طور بخواهد عمل کند و انسان را به انواع مشکلات گرفتار کند؛ زیرا قوای شهوانی و غضبانی و خیالی چنان هستند که هیچ «حد یقفی» را نمی پذیرند و هر چه بیش تر به آنها رسیدگی شود، بیش تر می خواهند تا همانند مردابی انسان را در خود غرق کرده و نیست و نابود می کنند. اما هنگامی که «قوه ماسکه روحی و روانی» در کار آید؛ یعنی هنگامی که «عقل» در قلب سالم و نفس مستوی و معتدل، «عقال» بر پای قوای غضبانی و شهوانی و خیالی می زند و پای بندی محکم بر آن می نهد، دیگر هر گونه که بخواهد نمی تواند عمل و رفتار کند، بلکه در چارچوب های معین و مشخص شده از سوی عقل می تواند حرکت و عمل و فعالیت داشته باشد.

به سخن دیگر، همان گونه که انسان در ماه رمضان با روزه گرفتن، از مباحاتی چون خوردن و نوشیدن و زناشویی امساک می کند و به خود اجازه نمی دهد تا از آنها بهره گیرد، همین حالت با ایجاد «قوه ماسکه روحی و روانی» در شخص ایجاد می شود تا جایی که قوای نفسانی خویش را مهار و مدیریت کرده و بدان عقال می زند.

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، اصولا واجبات و محرمات در کنار مستحبات و مکروهات برای این جعل و وضع شده تا انسان بتواند مهار نفس خویش را به دست «عقل» فطری سپارد؛ زیرا «نقل وحیانی» برای امداد و یاری عقل فطری آمده و مطابق آن به شکل تفصیلی به این مسائل پرداخته است. در حقیقت هدایت های فطری عقلی و نقلی که از آن به شریعت یا دین فطری و اسلام و مانند آنها تعبیر می شود، مجموعه ای از معارف و احکامی است که فلسفه زندگی و سبک آن را بر اساس صراط مستقیم مشخص می کند تا انسان بتواند در چارچوب آن به چنین توانایی دست یابد که «عقل فطری» زمام امور نفس انسانی را به طور کامل در دست گیرد و او را به کمال بایسته و شایسته اش در تمامیت آن برساند.(طه، آیه 50؛ روم، آیه 30؛ شمس، آیات 7 تا 10 و آیات دیگر)

به سخن دیگر، عقل انسانی در قلب سالم و نفس مستوی و معتدل، به عنوان یک نرم افزار فطری تکوینی قدرت تشخیص حق و باطل و مصادیق آن ها را داشته و به طور فطری گرایش به حق و مصادیق آن از جمله عدالت و صداقت و ایمان و شکر داشته و از باطل و و مصادیق آن از جمله ظلم و کذب و کفر و کفران گریزش دارد. پس از نظر قرآن، عقل فطری حقیقت شریعت الهی و سنت ها و قوانین الهی را کشف می کند و به عنوان واجب و مستحب و حرام و مکروه با آنها در قالب بایدها و نبایدها و نیز شایدها و نشایدها تعامل دارد؛ زیرا عقل فطری به هدایت تکوینی الهی که در همه نفوس مستوی و معتدل و قلب سالم قرار دارد(طه، آیه 50)، مصالح و مفاسدی که به سود یا زیان انسان است را می شناسد و به مصالح گرایش و از مفاسد گریزش دارد. البته از آن جایی که انسان در شرایط سختی پس از وسوسه ابلیس شیطانی و هبوط به زمین در آن قرار گرفته، نیازمند امدادات و تفضلات الهی بود، خدا وحی تشریعی را به مدد عقل فرستاده تا او را در کشف شریعت و سنت های الهی یاری رساند.(بقره، آیات 37 و 38)

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، تمسک انسان به عقل فطری در نفس مستوی و معتدل می تواند او را به قوه ماسکه روحی و روانی مهجز کند تا زمام امور نفس را به دست گیرد و از هر گونه افتادن در دام تزیینات و تسویلات هواهای نفسانی در امان بماند. از آن جایی که عقل فطری به حق و مصادیق آن از عدالت و صداقت و ایمان و شکر و مانند آنها گرایش دارد و آن ها را فضایل اخلاقی و کمالات انسانی می شناسد و بر آن است تا با تحقق وجودی نسبت این فضایل، آن را به عنوان ملکات و مقومات خود بسازد و شاکله شخصیتی خویش را بدانها شکل دهد، انسان به طور فطری به ایمان و احسان حقیقی و ولایت الهی گرایش و از هر گونه کفر، ظلم و ولایت طاغوتی گریزش دارد. این گونه است که انسان عاقل به طور فطری به «عقل فطری» به عنوان «عروه الوثقی» و دستگیر محکم الهی چنگ می زند و با ایمان به خدا و کفر نسبت به طاغوت، قوه ماسکه روحی و روانی را برای خویش ایجاد می کند که او را در شرایط مناسب و خوبی قرار می دهد تا هواهای نفسانی بر او مسلط نشود.(بقره، آیه 256)

از نظر آموزه های قرآنی، پروردگار هستی همه چیز را چنان در کمال و تمامیت آفریده که چیزی کم نداشته باشد. سپس نرم افزار فطری در او قرار داده تا او را به سوی خدا هدایت کند که حق مطلق است.(طه، آیه 50؛ فصلت، آیه 53) همین نرم افزار فطری که از آن به عقل فطری در قلب سالم و نفس مستوی و معتدل یاد می شود، به طور فطری به عبودیت خدا گرایش داشته و همه هستی و وجه خویش را به سوی خدا گرفته و تسلیم او می کند و تمام تلاش خویش را به این سمت جهت می دهد تا «محسن» باشد و حقیقت احسان را به جا آورد  که همان عبودیت و عبادت برای خدا است(لقمان، آیه 22)؛ زیرا حقیقت احسان عبادت خدا با رویت قلب است که عقل آن را می شناسد و بدان گرایش دارد. پس محسن حقیقی کسی است که هر کاری را برای خدا انجام می دهد و تسلیم محض اوست.(همان) از نظر قرآن چنین شخصی به حقیقتی تمسک جسته که از آن به «عروه الوثقی» یاد می شود.(همان)

به سخن دیگر، در گام نخست این فطرت انسان است که انسان را به سوی حقیقت هستی یعنی خدا سوق می دهد و همه اعمالش را تسلیم وجه الله می کند تا به مقام «محسن» دست یابد. چنین شخصی به همان عروه الوثقی تمسک جسته که هدایت فطری و عقلی است. پس در گام نخست، این عقل فطری و هدایت تکوینی در نفس مستوی و معتدل است که «عروه الوثقی» الهی برای شخص می شود و شخص با تمسک به آن در مسیر درست حرکت می کند؛ زیرا عروه الوثقی برای او در حکم «ماسکه روحی و روانی» عمل می کند و اجازه نمی دهد تا هر گونه عمل کند که نوعی بی بند و باری و خودسری و ظلم و مانند آنها است.

البته همین قوه عاقله به انسان این توانایی و فهم و ادراک را می دهد تا وحی نقلی را بفهمد و بدان گرایش یابد و خود را تابع شریعت نقلی نیز سازد که مطابق شریعتی است که عقل فطری خود آن را می یابد.(روم، آیه 30) این گونه است که عاقلان و خردمندان خود را تابع شرایع نقلی وحیانی می کنند و با تمسک به آن قوه ماسکه خویش را تقویت می کنند.(زخرف، آیه 23)

باید توجه داشت که وحی الهی برای پیامبر(ص) «روحا من امرنا؛ روحی از مقام امر ما» است که به او وحی شده و سپس در مرتبه نازل تبدیل به «نور» شده است(شوری، آیه 52)؛ زیرا حقیقت وحی برای پیامبر(ص) تنزلات حقیقت از ساحت ام الکتاب تا ساحت قرآن عربی است؛ یعنی ساحتی بلند که ام الکتاب را در سطح «علی حکیم» قرار می دهد تا ساحت نوری تا ساحت لفظی که به زبان عربی مبین در آمده است که قابلیت تعقل برای مردمان داشته باشد.(زخرف، آیات 1 تا 4)

بنابراین، حقیقتی که پیامبر(ص) بدان تمسک می کند با حقیقتی که دیگران به عنوان پیروان بدان تمسک می جویند می تواند بسیار متفاوت باشد؛ اما همه آنها یک حقیقت دارای مراتب تشکیکی است؛ چنان که ام الکتاب در همه ساحات و نشئات هستی با آن که یک حقیقت است، اما دارای مراتب تشکیکی است که بر اساس خزائن هر هستی نزول یافته و مقدر شده است. از همین روست که تمسک پیامبر(ص) به حقیقت وحی یعنی «روح از ساحت امر» و برای دیگر «نور» در ساحت ملکوت قرآن و «عربی مبین» در ساحت لفظ است. پس آن حضرت (ص) به عروه الوثقی در ساحت روح تمسک می جوید و دیگران در ساحت نور یا عربی مبین لفظ. اما هر کسی از این وحی در هر مرتبتی بهره می برد که به عنوان «ماسکه روحی و روانی » برای او خواهد بود. این گونه است که عقل فطری با نقل وحیانی به عنوان «ماسکه روحی و روانی » برای کسانی است که به این دو تمسک جسته و آن را عروه الوثقی خویش ساخته و از آن هیچ جدایی و فصامی ندارند؛ زیرا همانند کودکی هستند که پستان به دهان گذاشته و دمادم یا هر دمی که نیاز باشد از شیر آن می نوشند و از آن بهره می گیرند و نفس خویش را مهار و مدیریت کرده و به سوی کمال و تمامیت آن هدایت می کنند.

البته از نظر قرآن، این تمسک به نقل وحیانی، مختص به قرآن نیست، بلکه همه کتب آسمانی از چنین قابلیتی برخوردار هستند تا در جایگاه قوه ماسکه روحی و روانی برای نفس مومن قرار گیرد. این گونه است که تورات و انجیل نیز این گونه است که هر کسی بدان تمسک جوید به قوه ماسکه روحی و روانی دست یافته است.(اعراف، آیه 169 و 170)

اعتصام به ثقلین کتاب الله و عترت

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، هر چند که تمسک به عقل فطری و نقل وحیانی موجب می شود تا انسان به «قوه ماسکه روحی و روانی» دست یابد، اما از آن جایی که مراتب تشکیکی برای این امور است، می توان گفت مراتبی دیگر است که نزدیک به عصمت ذاتی است؛ یعنی انسان به جایی در فرآیند رشدی می رسد که به «عصمت» دست می یابد و شخص به عنوان «معصوم» شناخته می شود؛ هر چند که مقامات عصمت تفضلی برای آن نیست، اما آثار عصمت تفضلی را با خود دارد.

به سخن دیگر، ممکن است شخصی که به عصمت اکتسابی دست یابد، پیامبر تشریعی و امام تشریعی نشود، اما پیامبر انبایی خواهد بود  ودر مقام «امام المتقین» می تواند پیشوایی داشته باشد و متقین را به کمالات بایسته و شایسته عالی تری هدایت و رهنمون باشد.

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، هدف از هدایت های فطری عقلی تکوینی و نقلی وحیانی، دست یابی انسان به مقام عصمتی است که در آن شرایط خدا مستقیم اعمال ولایت کرده و در مقام «نعم المولی و نعم النصیر» بندگان معصوم خویش را یاری می رساند.(حج، آیه 78؛ آل عمران، آیه 101)

بنابراین، هدف گذاری در زندگی می بایست کسب عصمتی باشد که خدا او را تحت حفاظ و صیانت خویش گیرد و به عنوان مولی صفر تا صد امور شخص معصوم را به عهده گیرد تا جایی که قولش، قول الله و فعلش فعل الله باشد؛ چنان که پیامبر(ص) این گونه بود.(نجم، آیات 3 و 4؛ انفال، آیه 17)

پس کسی که اعتصام به خدا دارد، به عصمتی دست می یابد که پیامد مستقیم آن ولایت مستقیم الهی و نصرت کامل اوست.(حج، آیه 78)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، هدف گذاری در هدایت های عقلی و نقلی، قرار گیری در صراط مستقیم عبودیت و دین فطری است که انسان را به کمالات بایسته و شایسته می رساند.(آل عمران، آیه 110) در حقیقت کسی به این صراط مستقیم در می آید که هدایت عقلی و نقلی را پذیرفته و به خدا اعتصام جسته باشد و خود را تحت ولایت او در آورده باشد. این گونه است که خدا به عنوان مولی همه امورش را به دست می گیرد.(همان؛ حج، آیه 78)

البته باید توجه داشت که این اعتصام به خدا جز با اعتصام به ثقلین نمی تواند تحقق یابد؛ زیرا اعتصام به خدا در سایه پذیرش وحی نقلی و رسول الله(ص) در گام اول است.(آل عمران، آیه 110) پس قرآن و پیامبر(ص) به عنوان «ثقلین» مطرح هستند که هر دو به یک معنا یک حقیقت هستند؛ زیرا «روح»، «نور» و «قرآن» جز خود پیامبر(ص) نیست؛ از همین روست که حقیقت محمدی(ص) به همان آنها اطلاق می شود. البته در عوالم و نشئات از جمله دنیا این حقیقت محمدی(ص) تجلیات و تنزلاتی دارد که قرآن مکتوب عربی و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) از جمله آنها است.

بنابراین، وقتی خدا فرمان می دهد: اعتصموا بحبل الله؛ به حبل الله اعتصام کنید.(آل عمران، آیه 103) این حبل الله جز ثقلین نمی تواند باشد. از همین روست که حبل الله در روایات به قرآن و اهل بیت(ع) تفسیر شده است.(تفسیری عیاشی، ذیل آیه)

در حقیقت حبل الله همان ریسمان الهی است که از خدا تا پایین سطح نزول آویخته است و هر کسی بدان بیاویزد بالا می رود؛ یعنی همان گونه که «اقرء فارق یا فاصعد؛ بخوان پس بالا رو و صعود کن» برای قرآن آمده است، هم چنین با اعتصام به پیامبر(ص) و عترت طاهرش می توان بالا رفت؛ بلکه اصولا این دو از هم جدایی ندارند، و اگر کسی بخواهد صعود کند و ترقی نماید می بایست به هر دو بیاویزد که یک حقیقت بیش نیست. از همین روست که در حدیث ثقلین از عدم جدایی و مفارقت آنها سخن به میان آمده است.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، پیامبر(ص) سراج، نور، برهان و مانند آنها است؛ بنابراین، اگر کسی بخواهد اعتصام به خدا کند، می بایست اعتصام به حبل الله داشته باشد که پیامبر(ص)، قرآن و عترت اوست.(آل عمران، آیه 103؛ نساء، آیات 175 و 176؛ تفسیر العیاشی و نور الثقلین)

آثار عصمت اکتسابی

از نظر آموزه های وحیانی قرآن ، اعتصام به خدا که با اعتصام به حبل الله یعنی قرآن و رسول الله(ص) و عترت طاهر(ع) تحقق می یابد، آثاری دارد؛ زیرا چنین شخصی به قوه عصمت باطنی دست می یابد و معصوم می شود که آثار عصمت پیامد آن است.

از مهم ترین آثار عصمت اکتسابی می توان به برخورداری از رحمت خاص الهی(نساء، آیه 175)، فضل خاص الهی(همان)، قرار گیری در زمره مومنان حقیقی(نساء، آیه 146)، برخورداری از هدایت های خاص الهی و قرار گیری در صراط مستقیم(آل عمران، آیه 101؛ نساء، آیه 175)، مصونیت از ارتداد و کفر(آل عمران، آیه 100 و 101)، برخورداری از ولایت خاص الهی(حج، آیه 78)، بهره مندی از نصرت خاص الهی(همان)، تالیف قلوب(آل عمران، آیه 103)، اخوت اسلامی و انسجام اجتماعی(همان) و مانند آنها است.

بی گمان کسی که به عصمت اکتسابی دست یافته از همه آثار عصمت از جمله خطا و اشتباه و گناه و مانند آنها در امان خواهد بود و به سبب طهارت خاص و تطهیر الهی از هر گونه رجس و پلیدی پاک شده و توانایی بهره مندی از بطون قرآن و ملکوت و روح و نور آن به خواهد داشت؛ زیرا به طهارتی دست می یابد که اجازه «مسّ» کتاب مکنون یعنی بطون قرآن را خواهد داشت.(واقعه، آیات 77 تا 79)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا