اخلاقی - تربیتیاصولی فقهیاعتقادی - کلامیروان شناسیعرفانمعارف قرآنی

مراتب نور علم و آثار آن

بسم الله الرحمن الرحیم

حقیقت علم چیزی جز نور الهی نیست که در قلوب انسان می تابد؛ چنان که حقیقت ایمان نیز چیزی جز نوری الهی و از اسرار او نیست که محبت آن در دل ها روشن می شود و آثارش تمام هستی و زندگی آدمی را فرا می گیرد. پس علمی که دل را روشن نسازد و در زندگی انسان تاثیر نگذارد، از مصادیق علم نیست، بلکه ظنون بی پایه است که هیچ اعتباری ندارد؛ از همین روست که هیچ نورانیتی را در دل موجب نمی شود و تاثیر مثبتی در جان و زندگی شخص به جا نمی گذارد.

البته از نظر آموزه های وحیانی قرآن، علم همانند نور ایمان دارای مراتب تشکیکی بسیاری است. بنابراین، هر سطح و مرتبه و درجه ای از این علم می تواند از نظر نوری و آثار متمایز از دیگری باشد.

نفس مستوی و معتدل و قلب سالم

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسان دارای نفسی است که همان «روح» الهی دمیده شده در «کالبد» است.(ص، آیه 72) بنابراین، نفس انسانی به سبب روحانیت کامل دارای همه انوار صفات و اسمای الهی است و هم سنگ هستی موجود از آسمان ها و زمین خواهد بود که به نور الله ظهور یافته است.(نور، آیه 35)

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، نفس انسان همانند اسم «الله» جامع همه صفات و انوار آنها است؛ یعنی همان گونه که الله اسم جامع برای همه اسماء و صفات الهی است، نفس انسانی نیز از چنین ویژگی برخوردار است. بنابراین، همان گونه که جهان موجود خارجی مظاهر انوار الهی و صفات متعدد و متنوع آن است، هم چنین نفس انسانی دارای چنین تنوع و تعددی است. پس همانند جهان موجود دارای نشئات و عوالم بسیاری است تا مطابق جهان خارجی و هم سنگ آن باشد. بر همین اساس اگر برای هستی موجود هفت آسمان و زمین و هفت نشئه و عالم از عالم لاهوت و جبروت، ملکوت و ناسوت و مانند آنها قایل هستیم، نفس انسانی نیز چنین موجود شگرفی است.

به سخن دیگر، نفس انسانی دارای ظهوری چون عالم شهادت و بطونی چون عوالم غیب است. اگر عالم غیب را از «هو» احدیت آغاز کنیم تا به «الله» سپس عالم عقل فرشتگان و عالم جنیان و عالم حیوان و عالم نبات و عالم جماد برسیم، نفس انسانی شامل همه این عوالم و نشئات است. پس همه قوای الهی و روحانی و نوری و ناری و نباتی و جمادی و مانند آنها را داراست، و هم زمان عقل و وهم و خیال و شهوت و غضب و مانند آنها را در خود جمع کرده است.

از نظر قرآن، هر آفریده ای همه آن چیزهایی داده و عطا شده  که می بایست با آن چیزها مظهر آن اسم یا اسماء و انوار تجلیات آن باشد؛ چنان که نرم افزار هدایت تکوینی – فطری نیز در آن نهاده و سرشته شده تا او را بدان غایت رهنمون باشد.(طه، آیه 50) پس در انسان نیز این چنین امکانات و ظرفیتی قرار داده شده است تا بتواند بدان به غایت عبودیتی دست یابد که در سایه آن خلیفه الله و مظهریت در اسماء الله و ربوبیت و پروردگاری برایش فراهم می شود.(همان؛ ذاریات، آیه 56؛ بقره، آیات 30 و 31 و 138)

پس اگر نفس انسانی اسم جامع  الله را مظهریت می کند(ص، آیه 72؛ بقره، آیه 31)، لازم می آید تا همه اسماء و انوارش را در خود داشته باشد تا بتواند در مقام «صبغه الله»(بقره، آیه 135) و «متاله به اسماء الله»(بقره، آیه 31) در خود داشته باشد تا بتواند در مقام خلیفه الله و مظهریت در ربوبیت قرار گیرد. این گونه است که از خاک تا افلاک و عرش الهی همه ویژگی و صفات مخلوقات الهی را دارا است تا هم سنگ هستی شود و بلکه بتواند در جایگاه خلیفه الله و اسم جامع «الله» خلافت کرده و تصرفات ربوبی و پروردگاری در مخلوقات از خاک تا افلاک و عرش داشته باشد. این گونه است که همه هستی تحت «تسخیر» انسان قرار گرفته است تا چنین تصرفاتی شدنی باشد.(لقمان، آیه 30)

این بدان معنا خواهد بود که اگر انسان می تواند به سبب انوار صفات الهی و مظهریت در خاک تصرفات داشته باشد تا فرشتگان حتی فرشتگان مقرب عرش الهی نیز تصرفاتی به عنوان مظهر «الله» و خلیفه الله داشته باشد؛ چنان که از گزارش صریح قرآن بر می آید که همه فرشتگان بدین معنا بر او سجده اطاعت به جا آورده اند و پذیرای خلافت او شدند؛ خواه فرشتگان عرشی باشند و خواه فرشی زمینی؛ زیرا همه فرشتگان سجده کردند بی هیچ استثنایی، خواه جبرائیل مقرب باشد و خواه اسرافیل یا مکائیل یا عزرائیل یا هر فرشته ای دیگر.(بقره، آیات 30 تا 34)

به نظر می رسد که نفس جامع انسانی میان تضادها قرار گرفته که جامع مخلوقات بی شهوت و غضب چون فرشتگان تا مخلوقات دارای شهوت و غضب چون گیاه و حیوان در آمده است؛ زیرا گیاه به شهوت خویش بقای خویش را تضمین می کند.

برخی بر این باورند که نفس انسانی «بالفعل» حیوان است که شهوت و غضب در او فعلیت یافته و «بالقوه» انسان است که عقلانیت در او رشد می یابد تا به مقام تمامیت می رسد و علوم یقینی را کسب می کند و در جایگاه مظهریت در ربوبیت و خلافت می نشیند؛ اما بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، نفس انسانی از همان آغاز در «استوا»(شمس، آیه 7؛ سجده، آیه 9)، و «اعتدال»(انفطار، آیه 7) به دور از هر گونه افراط و تفریطی است؛ زیرا «عدل» الهی او را در تمامیت استوا و اعتدال آفریده است. از همین رو، نفس انسانی از همان کودکی، در اعتدال و استوای کامل است و به طور فطری بر اساس همان «هدایت فطری»(طه، آیه 50) حق و باطل و مصادیق آنها را می شناسد و به حق و مصادیق آن گرایش و از باطل و مصادیق آن گریزش دارد.(شمس، آیات 7 و 8) شناخت فجور و تقوا برای نفس کودک موجب می شود تا هماره از همان آغاز صداقت و راستی داشته و از دروغ گریزان باشد. اصولا تقوای الهی بر اساس همان هدایت فطری و حجت باطنی از همان آغاز برای نفس مستوی و معتدل انسان در کودکی موجب می شود تا هماره بر ساختار حق و عدالت باشد؛ از همین روست که در روایات از تولد کودک بر فطرت اسلام سخن به میان آمده که همان دین فطری و هدایت فطری الهی است و این والدین هستند که او را به سوی دیگر سوق می دهند و یهودی و نصرانی یا مانند آنها می سازند.

پس از نظر آموزه های وحیانی قرآن و روایات تبیینی – تفسیری معصومان(ع) نفس انسانی از همان آغاز «انسانی» است و اگر شهوت و غضب دارد و به ظاهر او را به گیاه و حیوان نزدیک می کند، این امر نیز بر اساس همان ساختار فطری اوست؛ چنان که در همان آغاز کودکی نیز نفس انسانی توهم و تخیل دارد که او را به ساحت جنیان او را نزدیک می کند، و در همان حال کودکی نورانیتی دارد که توانایی رویت فرشتگان را به او می دهد و او را به ساحت فرشتگان نزدیک می کند؛ چنان که در روایات آمده که کودکان توانایی رویت فرشتگان و جنیان را دارند؛ زیرا نفس آنان در حالت استوا و اعتدال کامل همه این ظرفیت ها را دارا است و به سبب اعتدال و استوا به دور از هر گونه افراط و تفریطی می بیند و می شنود و درک می کند و نسبت به همه عوالم به عنوان «مظهر جامع الله» حالت تسخیری دارد.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، نفس مستوی و معتدل همه عوالم هستی را در خود جمع دارد و قلب او به عنوان مرکز تقلبات همه هستی عمل می کند. بنابراین، قلب انسان در تقلبات احوال دارای توانایی تعقل، تفکر، تبصر، تدبر، تذکر، توهم، تخیل، عشق، محبت  و مانند آنها است و شهوت و غضب و حب و بغض و عشق و نفرت و مانند آنها را نیز در سایه «وجه ربک ذوالجلال و الاکرام» و مراتب تنزلات انوار صفات الهی تا پایین ترین مرتبه و درجه با خود دارا است؛ زیرا می بایست بتواند درک درستی از «شعور» جماد تا نبات تا حیوان تا جنیان تا فرشتگان داشته باشد؛ بنابراین در ساختار شبکه ای مظهریت اسم الله در همه مراتب ظهور از نور تا ظلمات که مجعول الهی هستند می تواند «درک» و «ادراک» درست و صحیحی از هر مرتبه از ظهورات اسماء الله و انوارش حتی در ساحات ظلمات سه گانه داشته باشد؛ زیرا اگر این گونه نباشد نمی تواند در مقام مظهریت ظهور کند و در جایگاه خلافت الهی نشیند و به مظهریت در ربوبیت بپردازد. پس اگر آفریده ای دیگر الهی همگی در چارچوب «مقدر» خویش در مقام معلوم می دانند و عمل و حرکت می کنند(فرقان، آیه 2؛ صافات، آیات 164 تا 166)، نفس انسان به سبب جامعیت هیچ «مقام معلوم» به یک معنا ندارد، بلکه همه ساحات را می تواند به اعتدال چنان داشته باشد که در ساختار عقلانیت رشدی تمام و خلافت الهی و مظهریت آن است، یا به افراط یا تفریط آنها را در بر گیرد و در مقام «ظلوم جهول» در آید.(احزاب، آیه 72) در حقیقت انسان را «حدّیقف» و محدودیتی نیست تا بدان توقف کند؛ زیرا خدا بی نهایت است و انسان جامع اسماء الله نیز از این بی نهایت بهره می برد. پس می تواند با هر آفریده ای در هر سطحی از سطوح تنزلات عوالم هستی و نشئات به درک مشترکی برسد و هم سخن و هم درد گردد؛ زیرا برای انسان چنین توانایی مناسختی در شبکه جهانی همه هستی با هر آفریده ای است، خواه سنگ باشد که با او به تکلم نشیند، یا پرنده یا موری باشد که به سخن با او در آید(نمل، آیات 18 تا 28؛  یا به فرشته ای هم نشین شود و او را «انباء» از اسماء الله دهد و به اخبار بدون تعلیم فرشتگان اقدام کند.(بقره، آیات 31 و 32)

به هر حال، نفس انسانی در حالت استوا و اعتدال کامل و تمام جامع مظهریت همه اسماء الله است و می تواند با همه هستی مناسخت و سنخیت پیدا کند و به ادراک شعوری آنان در آید به علم حضوری آنان را درک کند و به درد و درمان آنان در مقام مظهریت در خلافت و ربوبیت بپردازد. پس این گونه نیست که در کودکی نفس انسانی «حیوان بالفعل» باشد و شهوت و غضب حیوانی در او ظهور تمام داشته باشد و هیچ خبری از ظهور نورانیت فرشتگان یا وهم و خیال جنیان و مانند آنها نباشد. این امر بر خلاف آموزه های وحیانی قرآن و روایات و بلکه مشاهدات اهل بصیرت است؛ چنان که دوست اهل بصیرت من به صراحت تاکید دارد که کودکان با نفس مستوی و معتدل خویش، با خردی و کوچکی جثه و جسم و بدن، نفسی بزرگ دارند که نور فطرت الهی در آن ها به وضوح درخشان است و در سایه تربیت این نور اندک اندک افزایش یا کاهش می یابد و دسیسه و دفن می شود. استاد علامه حسن زاده آملی قدس الله سره نیز بارها در درس بر «قرب مبداء کودکان» به روحانیت الهی و سلامت نفس و توانایی آنان تاکید داشت؛ چنان که روایات بسیاری نیز بر این نکته تاکید دارد که وقتی کودک زبان به سخن می گشاید به سبب تربیت نادرست والدین یا اجتماع، قدرت دیدن و رویت فرشتگان و عوالم و نشئات دیگر از دست می رود؛ زیرا نفس صافی و مستوی و معتدل و نورانیت آن به تربیت غلط از دست رفته و کاهش می یابد و به همان میزان توانایی کودکان نیز کاهش می یابد. پس این تربیت و آموزش و پرورش است که شهوت و غضب اعتدالی کودکان که عامل بقا است را تبدیل به شهوت و غضب افراطی حیوانات می کند و انسان را به یک حیوان بالفعل تبدیل می نماید، و گرنه کودکان با قوه جاذبه شهوت و قوه دافعه غضب است که به اعتدال نفس الهی خویش را حفظ و صیانت می کنند و در سایه همان فطرت الهی و هدایت آن در جستجوی کمال مطلق بر می آیند تا در تمامیت مظهریت به کمالی برسند که خلیفه الله بودن برای آنان اثبات شده است.

راه های کسب علم نوری

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، علم از طرق گوناگونی به دست می آید که بهره مندی از ابزارهای شنوایی و بینایی از جمله گوش و چشم سالم بسیار موثر است. البته حقیقت شنوایی و بینایی در نفس انسانی، نیازی به ابزار در همه عوالم و نشئات ندارد که گوش و چشم باشد؛ اما در دنیا این نیاز وجود دارد؛ زیرا نفس انسانی در کالبد مادی می بایست از اسباب مادی بهره گیرد.(نحل، آیه 78؛ مومنون، آیه 78) البته آن چه بینایی و بصیرت و شنوایی و سماع بدان نسبت داده می شود، قلب و فواد است که مرتبه ای از مراتب نفس است.(همان)

قلب و فواد انسان کارکردهای بسیاری دارد که شامل تعقل و تفقه و تدبر و تبصر و تذکر و محبت و عشق و بغض و حزن و سرور و مانند آنها است؛ زیرا قلب و فواد در نفس انسانی مسئولیت اندیشه و انگیزه، شناخت و گرایش و ادراک و عواطف و احساسات است. چنان همین قلب است که گرفتار توهم و تخیل می شود که سطح نازله تعقل است؛ چنان که همین قلب است که به نور ایمان و محبت آن به رشدی می رسد که از سفاهت خارج می شود و در مقام رشید در اوجی قرار می گیرد که فرشتگان شاگردان مکتب او می شوند.

بنابراین، یکی از راه های کسب علم از نظر قرآن، بهره گیری مستقیم از توانایی نفس الهی و فطری است که قدرت تشخیص حق و باطل و جداسازی و فرقان را به او الهام کرده و دارا است؛ چنان که گرایش به حق و مصادیق و گریزش از باطل و مصادیق آن را به داده شده است.(شمس، آیات 7 و 8)

البته خدا به انسان توجهی خاص داشته و به تفضل خویش افزون بر الهامات فطری، طریق دیگری را در اختیار او گذاشته است که از آن به «وحی» یاد می شود. از نظر قرآن وحی برای صاحب وحی علم حضوری و شهودی و رویت می آورد، ولی برای دیگران که غیر مستقیم بهره می برند، علم نقلی است که قلب به تعقل آن را تایید و امضا می کند و آن را مطابق دریافت های خویش می داند. بنابراین، انسان را در راه اصلی علمی است که تعقل قلبی و نقل وحیانی است.(ملک، آیه 10)

بنابراین، از نظر قرآن، علمی که از طریق تعقل به دست می آید، در ساختار علم نوری تعریف می شود؛ زیرا نفس انسانی که توانایی را به عنوان مظهریت انوار صفات الهی دارد، از همین نور فطرت برای شناخت و گرایش استفاده می کند؛ از سوی دیگر وحی نیز چیزی جز نور الهی نیست که به انسان ها چیزهایی را می آموزد که راه دیگری برای درک جزئیات آن نیست؛ از همین روست که از آن به «یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون؛ تعلیم داد شما را به چیزی که نمی توانستید بدانید» تعبیر می کند.(بقره، آیه 151) البته از نظر قرآن، خود پیامبر(ص) که اشرف آفریده های الهی است در چنین شرایطی است؛ زیرا بدون تعلیم الهی او نیز به این علوم وحیانی علم پیدا نمی کرد: و علمک ما لم تکن تعلم؛ و به تو آموخت چیزی که نمی توانستی بدانی.(نساء، آیه 113)

بنابراین، با آن که علم تعقلی و علم وحیانی هر دو نوری هستند، این تفاوت میان آنها است که علم وحیانی غیر قابل تعلم برای انسان است و جز راه وحی برای علم بدان راهی نیست؛ البته این علم وحیانی نوری را قلب به تعقل خویش امضا می کند؛ زیرا آن را مطابق حق و مصادیق آن می شمارد.(روم، آیه 30)

از آن جایی که راه های علم منحصر به دو راه تعقل و وحی شد، می بایست گفت که علوم حضوری، علوم شهودی یا حتی علوم حصولی از این دو طریق به دست می آید؛ زیرا علم حصولی تا به قلب ارایه نشده باشد و تفکری در آن نشود، علم نمی شود؛ و اگر بخواهد نور شود می بایست به علم حضوری در آید تا قلب آن را به عنوان عقیده بپذیرد و تصدیق کند. علم وحیانی البته چون به معنای انتقال حقیقت به دریافت کننده وحی است، خود از مصادیق علم حضوری و شهودی خواهد بود. پس معلوماتی که از راه تعقل یا وحی برای دریافت کننده وحی است همگی از مصادیق علم حضوری و شهودی است؛ اما همین معلومات برای کسی که از صاحب وحی یعنی پیامبر می شنود، در آغاز علم حصولی نقلی است که با تعقل به علم حضوری یا شهودی تبدیل می شود؛ زیرا تا علم با جان آدمی عجین نشده باشد، علم نیست بلکه شنیده های بی پایه و اساس و بی آثار است. از همین روست که می بایست گفت که اصولا علم نمی تواند جز نور باشد و اگر مواردی باشد که به اصطلاح علم گفته می شود و نوری ندارد و بازتاب و نمایشی از حق و حقیقت نیست، باید آن را توهم و تخیل یا ظنون غیر معتبر دانست که هیچ ارزشی ندارد؛ هر چند که از آن به «علم » تعبیر شود؛ چنان که خدا درباره ظنون غیر معتبر می فرماید: ذلک مبلغهم من العلم؛ این ظنون نهایت علمی که بدان رسیدند.(نجم، آیات 28 تا 30) باید توجه داشت که این «العلم» در آیه به معنای حقیقت علم نیست؛ زیرا در آغاز می فرماید: و ما لهم به من علم ان یتبعون الا الظن و ان الظن لا یغنی من الحق شیئا؛ آنان را به این کار هیچ علمی نیست؛ آنان فقط از ظن پیروی می کنند و به راستی که ظن برای دریافت حق هیچ سودی نمی دهد.(النجم، آیه 28) پس از نظر قرآن، ظن علم نیست، هر چند که برخی آن را علم دانسته اند. شگفت که بسیاری از چیزهایی که امروزه به نام علم به خورد مردم می دهند، ظنونی است که با با استقصای ناقص ایجاد شده است؛ از همین روست که هر از گاهی نظریات علمی تغییر می کند؛ زیرا چیزی جز فرضیات علمی ظنی نیست که به نام علم معروف کرده و آن را معلومات علمی می شمارند. پس باید گفت: ذلک مبلغهم من العلم.(نجم، آیه 30)

به هر حال، علم نوری است که در دل آدمی و قلب او ایجاد می شود. بنابراین، نمی توان جز از حق تعالی و نور اسمای الهی باشد. این بدان معنا خواهد بود که علوم حضوری و شهودی و وحیانی نقلی همگی در دل نوری ایجاد می کند، و اگر نکند می بایست در حقیقت آن ها تشکیک کرد.

اقسام علوم نوری و آثار آن

از نظر آموزه های وحیانی قرآن چنان که روایات تبیینی و تفسیری پیامبر(ص) بیان کرده علوم حقیقی نوری را می بایست به سه دسته تقسیم کرد که شامل : آیه محکمه، فریضه عادله و سنه قائمه» است و غیر از آنها چیزی جز «فضل» و زیادی نیست و نمی توان نام علم را بر آنها گذاشت؛ زیرا این ها علومی است که نافع است و غیر آنان نفع و ضرری برای آدمی ندارد.(نگاه کنید: کافی، ج 1، کتاب فضل العلم، باب صفه العلم، حدیث 1)

علمی که آیت محکم باشد، علمی است که به آدمی حقایق هستی را می شناساند. شکی نیست که حق مطلق خدا است؛ بنابراین، چیزی هایی که انسان بدان حق مطلق را می شناسد، در مقام «آیت محکم» که شبهه ای در آن  نیست می تواند به عنوان علم قرار گیرد و ارزشگذاری شود. در آموزه های وحیانی قرآن، انسان از طریق آیات آفاقی و انفسی یعنی هستی شناسی و انسان شناسی می تواند به حق تعالی معرفت یابد و خدا برایش روشن شود.(فصلت، آیه 53) البته از نظر قرآن، زمانی چنین امکانی نفس در مرتبت قلب فراهم می آید که نفس و قلب در استوا و اعتدال و سلامت خویش باقی و برقرار باشد. در این صورت چنین مشاهداتی خواهد داشت چنان که دوستان اهل بصیرت ما از کودکی چنین بودند و چنین مشاهداتی داشته و دارند. اما کسانی که آلوده شده اند می بایست آن را تصفیه کرده و با تطهیر و تزکیه به شرایطی استوا و اعتدال و سلامت بازگرداند تا چنین مشاهداتی پس از مکاشفه و برداشته شدن پرده های غطایی و غشاویی فراهم آید.

اما فریضه عادله همان چیزهایی است که قلب به تعقل و تفقه و تذکر و تبصر و تدبر دریافت می کند و نسبت به حق و مصادیق آن گرایش و نسبت به باطل و مصادیق آن گریزش دارد. بنابراین، ایمان و شکر و عدالت و صداقت و امانت و عبودیت خدا و محبت به خدا و محبت کمال مطلق و بغض و نفرت از نقص و عیب و مانند آنها در اندیشه و انگیزه چیزهایی است که نفس معتدل و مستوی به حق آن را عدل می شمارد و بدان شناخت و گرایش دارد، و نسبت به اضداد آنها گریزش.

براساس آموزه های وحیانی قرآن و روایات تفسیری، نفس انسانی به هدایت فطری و تکوینی، حقایق و مصادیق آن را می شناسد و بدان ها گرایش دارد تا این گونه به کمال مطلق برسد و از عیب و نقص برهد و خدایی و خلیفه الله شود.(طه، آیه 50) این شناخت و گرایش به همان دین فطری است که همگی از جمله انسان از آن برخوردار است و بدان تمایل و گرایش دارد. به نظر می رسد گرایش نفس فطری انسان به همه ملکات خوب و فضایل اخلاقی خواه در ساحت بایدها و شایدها و نیز گریزش از ملکات و فضایل زشت و بد خواه در ساحت نبایدها و نشایدها چیزی جز همان شریعت دین فطری نیست که حجت باطنی یعنی عقل به دست می آورد. بنابراین، گرایش به شجاعت به دور از جبن و تهور که اعتدال است یا گرایش به عفت و سخاوت و کرامت و عبودیت خدا و شکر و ایمان و مانند آنها همگی که از آن به فضایل اخلاقی یا تقوای فطری یاد می شود، در همان ساختار فریضه عادله است؛ زیرا فریضه در این جا شامل واجبات و مستحبات است که بایدها و شایدهای کشف شده به عقل فطری را در بر می گیرد.

اما مراد از سنت قائمه، هر چیزی است که از طریق وحی از دین اسلام برای انسان کشف می شود و تفصیل کشف عقل فطری است یا تبیین علومی است که جز از طریق وحی غیر قابل کشف است؛ بلکه این تعلیم الهی به پیامبر(ص) و مومنان است که آنان را نسبت به این سنت قائمه آگاه می سازد؛ زیرا سنت ها اصولا قوانینی الهی است که به سبب پیچیدگی ها غیر قابل کشف برای انسان است. این سنت حاکم و قایم بر هستی از جمله جان و جهان و جامعه است. خدا به تعلیم وحیانی خویش انسان را نسبت به آن آگاه ساخته است. بنابراین، علم به سنت ابتلاء، سنت استدراج، سنت نماز، سنت روزه، سنت زکات، و سنت های دیگر برای عقل فطری فراهم نیست؛ بلکه این تعلیم وحی است که این علوم را در اختیار بشر گذاشته است. البته از نظر قرآن، این علوم نقلی و سمعی وحیانی را اگر به عقل عرضه کنید کلیات آن را می پذیرد و امضا می کند هر چند که نتواند به جزئیات و ابعاد آن آگاهی یابد که مثلا چرا می بایست در سنت حج مناسک و شعائر آن چنین و چنان باشد یا در سنت زکات و خمس یا نماز چرا مقدار و مستحقان یا کیفیت رکوع و سجود و مانند آنها آن گونه باشد که وحی و سنت بیان کرده است.

به سخن دیگر، از نظر قرآن، تعبد به شرایع و مناسک وحیانی و سنت های قائمه الهی عقلانی و تعقلی می شود؛ چنان که معلومات عقلی و تعقلی به حکم وحی تعبدی می گردد. پس تلازم میان تعبد عقلانی و عقلانیت تعبدی از نظر قرآن امری یقینی است. از همین روست که آنها را هماره در کنار هم آورده است.(ملک، آیه 10؛ روم، آیه 30 و آیات دیگر)

از نظر امیرمومنان امام علی(ع) علوم نوری الهی نشانه هایی را در انسان ایجاد می کند که توجه به آنها می تواند حقیقت علم نوری را روشن سازد. از نظر ایشان، علم نوری چنان است که سرش تواضع، چشمش دوری از حسد، گوشش فهم، زبانش راستی و صداقت، حفظش جستجوگری، دلش حسن نیت، خردش شناخت چیزها و امور، دستش رحمت، پایش دیدار علما، همتش سلامت، حکمتش تقوا، قرارگاهش رستگاری، جلودارش عافیت، مرکبش وفا، اسلحه اش نرم زبانی، شمشیرش رضا، کمانش مدارا، لشکرش گفتگوی با عالمان، ثروتش ادب، پس اندازش دوری از گناهان، توشه اش نیکی، آشامیدنش سازگاری، رهبرش هدایت، و رفیقش دوستی با اخیار و نیکان است.(کافی، ج 1، کتاب فضل العلم، باب النوادر، حدیث 2)

پس کسی که علوم در او چنین تاثیراتی نداشته باشد، نمی توان او را عالم دانست، بلکه او را گرفتار ظنونی دانست که از حق او را بی نیاز نمی کند و در باطل فرو می برد و از حق باز می دارد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا