وب نوشت

علم نوري و علم ضيايي

نور بازتاب روشنايي است. از اين رو نور مهتاب را كه واكنش روشنايي و تابش خورشيد است، نور مي نامند و در آيات قرآني همواره از روشنايي ماه به نور تعبير شده است: و جعل القمر نورا؛ اما روشنايي خورشيد را به ضياء و تابش تعبير مي كنند.

البته در ادبيات پارسي نور خورشيد هم آفتاب دانسته شده است؛ زيرا بنابر باورهاي ايراني جهان بر آب قرار گرفته است و كره زمين و ديگر ستارگان بر روي آب قرار دارند؛ از اين رو خورشيد را منبع نور مي شمردند و روشنايي را بازتاب، تابش خورشيد بر آب مي دانستند. از اين رو سخن از آفتاب به معناي تابش بر "آو و آف" ( آب) است. خورشيد بر آب مي تابد و بازتاب آن به شكل آفتاب بهره آدميان بر زمين است.

به هر حال در بينش و نگرش قرآني خورشيد منبع نور است كه از آن به ضياء ياد مي شود و ماه بازتاب همان ضياء است.بر اين اساس است كه خداوند هويت ذاتي خود را در نخستين تجلي اش شمس وجود هستي مي شمارد كه به شكل الله ظهور كرده است و از " هو" بيرون آمده است. مقام هويت در خداوند مقام احديت جمع الجمعي است كه در نخستين ظهور خويش به شكل الله بروز و ظهور مي كند كه آن كه مقام به جمع ياد مي شود. از اين روست كه الله را اسم جامع همه اسماي الهي دانسته اند. اين الله همانند ماه نسبت به خورشيد است كه وقتي بر ماسوي الله تابيد آنان را وجود بخشيد. بر اين اساس است كه خداوند در سوره نور مي فرمايد: الله نور السموات و الارض، مقام الوهيت مقام نوري براي آسمان ها و زمين است.

از آن جايي كه الله براي ذات خود حجابي است عارفان بر اين باورند كه علم نوري نيز مي تواند حجاب باشد چنان كه گاه از آن به حجاب اكبر ياد مي كنند؛ زيرا كساني كه در اسمي از اسماي الهي مي مانند و يا حتي در الله متوقف مي شوند تنها عبدالله خواهند بود و هرگز به مقام عبده نخواهند رسيد. اين گونه است كه علم نوري و عبداللهي بودن براي آنان حجاب مي شود و نمي تواند به عبده برسند و از مقام عبده به رسالت و پيامبري برسند و از آن مقام سخن بگويند و مردمان را از آن مقام آگاه سازند.چشمان بسياري از عبدالله ها نمي تواند درخشش ضياي هويت محض را تحمل كنند و در آن بنگرند چه برسد كه در آن خيره شوند و از آن مقام آگاهي يافته و اطلاع رساني نمايند. تنها پيامبري مي بايست تا قاب قوسين او ادني برود و از مقام هويت خبر آورد. جبرييل را نيز سخت است كه در مقام به پرواز در آيد و شهپرش به ضيايي شمس وجود بسوزد.با اين همه از آن جايي كه امت محمدي را محمدي(ص) رهبر و پيشوا و اسوه است كه تا مقام عبده رفته و رسالت از آن مقام دارد و همو مي تواند ايشان را به آن جايگاه رهنمون باشد و بدان مكانت و منزلت برساند.

از اين روست كه آن حضرت راه رسيدن به عبده را محبت و عشق به خود و اهل بيت (ع) مي شمارد و مي گويد تنها راه رسيدن به مقام عبده وارد شدن از در محبت به اهل بيت (ع) است.حضرت موسي (ع) كه بهره مند از مقام عبداللهي بود خواست تا بهره اي از مقام عبده برد و از به جايي آن كه از نور الوهيت بهره برد از ضياي هويت سودي نمايد. از اين رو نزد كسي مي رود كه او در مقام علم لدني نشسته و بهره اي از ضياي شمس وجود برده بود هر چند كه در مقام لدن بود و به مقام قاب قوسين او ادني نرسيده بود ولي از باب اين كه فضلنا بعضهم علي بعض از همان مقام نمي توانست بهره برد شكست خورده باز مي ايستد و دارنده علم لدني ( كه بخش كوچكي از علم ضيايي است ) به او ندايي هذا فراق بيني و بينك مي دهد.انسان تا زماني كه به علم ضيايي نرسيده است همواره مي بايست خود را نگه دارد و از دام برهاند كه اگر ظلمات را فقدان نور دانسته اند ظلمتي كه از علم نوري مي رسد خطرناك تر است و از اين رو گفته اند علي خطر عظيم هستند؛ زيرا همانند بلعم باعورا و يا سامري ممكن است در ورطه خودباوري افتند و خود استغنايي ايشان را گمراه سازد و يا همانند ابليس در دام تكبر و غرور گرفتار آيند.

تا زماني كه به منبع نور يعني ضياي خورشيد و علم ضيايي نرسيده اند مي بايست خود را محافظت كنند كه هم چون يونسي در ظلمات نوري نيافتند.علم لدني كه خضر (ع) بدان دست يافت مرتبه نازلي از علم ضيايي است كه نهايت آن علم قاب قوسين او ادني است كه در مقام عبده حضرت ختمي مرتب (ص) و اهل بيت (ع) به ويژه امير مومنان (ع) بدان دست يافته اند. در اين مقام است كه خطر بر طرف شده و آدمي در جنب الله مي ايستد. آن گاه از نتايج قرب النوافل و قرب الفرايض بهره مند مي شود و گاه عين الله و يد الله مي شود و گاه ديگر خداوند خود عين او مي شود. گاه خدا از چشم او به هستي مي نگرد و تاسف او را تاسف خويش مي شمارد و گاه ديگر در ذات محو مي شود و خداوند چشم و گوش او مي شود.

پس اوست كه از چشم خدا مي نگرد و از گوش خدا مي شنود. اين گونه است كه رضاي او رضاي خدا و رضاي خدا رضاي او مي شود و خشم خدا خشم او و خشم او خشم خدا مي شود و همانند اهل بيتي (ع) تنها وجه الله را مي جويد. در اين هنگام ديگر نداي انا الحق نمي زند؛ زيرا ديگر انا و مني نمي بيند تا نداي اناالحق زند و مي گويد كه هر آن چه هست حق است و غير از حق را وجودي نيست: سنريهم آياتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق؛ به زودي به ايشان نشانه هاي خويش را در آفاق و انفس نشان مي دهيم تا روشن شود كه تنها او حق است و چون درهستي جز حق نيست پس تنها حق مي ماند و او. اين نهايت علم ضيايي است كه آدمي بدان مي رسد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا