فرهنگی

نامه ای به پدر

پدر! زمانی که پس از سال ها دوباره در آغوش تو قرار گرفتم نمی دانستم باور کنم که این همان احساسی است که در کودکی بارها تجربه کرده بودم. سایه هایی از عواطف و احساسات و تجربه های کودکانه در ناهوشیار عاطفی ام وجود داشت که مرا به همان چیزیی می رسانید که دوباره در آغوش تو تجربه می کردم.

پدر! می گویند که قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید. من که در کودکی فقدان پدری را تجربه کرده بودم هنوز در زمانی نبودم که شناختی به عافیت داشته باشم تا قدر و ارزش آن را بدانم و اکنون در تجربه دیگر قدر آن را در مصیبتی تجربه کنم. سال ها بود که هیچ تجربه ای از پدر داشتن نداشتم. از این رو عافیتی به نام پدر را تجربه نداشتم تا اکنون پس از مصیبتی قدر عافیت مجدد پدر داشتن را بدانم.

بی گمان هیچ شناختی از ارزش و جایگاه پدر جز دست های پر مهر و لطیفش که هر از گاهی بر سرم می کشید و یا آغوش های گرمش و دست هایی که در هنگام آمدنش به سوی من دراز می شد، ندارم. این ها نیز سایه های در هم پیچیده و ناپیدای است که در نیمه ناهوشیارم با موج محبت و مهر تو آشکار شد.
می گویند هر آن چه از دیده برفت از دل برود. من که سال ها دیده بر در دوخته ام تا شاید تو بیایی. اینک که می آیی می دانم که دل من تا چه اندازه در انتظار آمدنت روز شماری می کرده است. 
فروید بر این باور است که هر آن چه از عواطف و خواسته های کودکی سرکوب شود به آرامی در ناهوشیاری او می رود و آن جا به کمین و انتظار می نشیند و به شکل های عقده هایی بروز و ظهور می کند. نمی دانم که چرا عواطف و احساسات پدرخواهی من هنوز در هوشیار من است که هرگز با آن همه سرکوب طبیعت آشکارا خود را نشان می دهد؟ مگر رفتن بی هنگام پدری در جوانی می تواند عواطف و آروزهایم را سرکوب کند و به ناهوشیارم براند؟ 
هر گز وجودم این فرصت را نیافت تا رفتن پدری را ببیند و باور کند؟ این گونه است که با نخستین دیدار و در آغوش کشیدنم دریافتم که هنوز آشکارا عواطفم را می توان به تو هدیه کنم و امید داشته باشم که تو هستی و هرگز طبیعت فرصت نیافت تا تو را از من بگیرد و عشق تو را از من ستاند و محبت و خواهش ها و عواطفم را سرکوب نماید و به ناهوشیارم عاطفه هایم براند.
پدر! ای که همه رابطه های محبت را در تو می جویند. اگر حرف عاطفه را حرف ربط و پیوند دو واژه و دو گزاره می شمارند تو عاطفه و رابط همه خوبی ها و زیبایی هایی هستی که در جهان است. بی گمان بی تو نمی توان عاطفه ای را یافت و مهر و محبتی را تجربه کرد.
بارها خواستم در آغوش تو بگریم ولی نمی دانم چه چیزی مانع از آن شد تا این عشق پاکم را در سرشک دیدگانم بر چهره پر لطف و صفایت نثار کنم؟ شاید در آن زمان بین داشتن و عافیت سلامت وجود تو و فقدان عاطفه هایی در سال های کودکی ام در تردید و رفت و آمد بودم که اجازه ای نیافتم تا سرشک شادی در آغوش کشیدنم را بر دیدگانم فرو ریزم.
پدر ! مرا چه می شود که هر گاه چهره ات را در پس تصویر کلیات ذهنم مرور می کنم جز مهر و صفا به نظرم نمی آید؟ هر گاه در باغ خاطرات ذهنم گردش می کنم مهر و محبت تو در ناهوشیارم عاطفه ها شکوفه می زنند و مهر و محبتت همه وجودم را پر می کند. پر پرواز را پروانه ذهنم تا کهشکان های راه شیری پیش می برد و در پروازی شگفت تو را همراه خویش می بینم.
ای وجودت همه مهر و صفا ! ای پدر! چرا واژگان این قدر کم تجربه اند؟ و چرا این اندازه کم توان و کم ظرفیت هستند که نمی توانند گزاره های مهرت را ترسیم کنند؟ چرا بوم نقاشی در دستان بهترین هنرمندان هنوز در بیان مهر و صفایت سپید است. تصویری که از تو می توان تصویر کرد، جز سپیدی رنگی را بر نمی تابد و وجودی چون شبنم نمی تواند صداقت و راستگویی ات را معنا و تفسیر کند.
اگر در خواب و رویاها تو را ببینم شاید به شکل آب چشمه ای باشد که در برزمین خشک جاری می شود و گیاهان را می رویاند. این تفسیر وجودت در رویاهایی شبانه ام است. مگر جز آب در صفا و صداقت و روشنی و زندگی بخشی ات می توان نماد دیگری جست؟
پس ای پدر ! 
ای باران زندگی همیشه دوستت دارم

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا