عرفان

خواستن بهترين ، كامل ترين و ساده ترين از خدا

خداوند خود را به صفت غنا و بخشندگي ستوده است و صفت بخل را از خود دور دانسته است ؛ از اين روست كه هر كسي بخل ورزد، خداوند وي را دوست نمي دارد (نساء آيه 37 و نيز محمد آيه 38 و حديد آيه 24) و اموالي را كه به بخل اندوخته و خود از آن بهره نبرده و اجازه بهره بردن ديگران را نيز نداده است، به عنوان طوق لعنت بر گردن ايشان در قيامت افكنده مي شود و خداوند ايشان را بدان مال هاي بخل شده، خوار و ذليل و عذاب مي كند.(آل عمران آيه 180)

از اين رو، انسان مي بايست خداوند را در غناي خويش در حال حميد و ستوده شده بنگرد و با اين مقام عظمت و بزرگي از او چيزي بخواهد و درخواستن بخل نورزد و اسماي غني و حميد را همواره در نظر آورد.

در خواسته هاي خويش هرگز خداوند را به اندازه خواسته هاي خويش كوچك نكنيد و عظمت او را همواره در نظر داشته باشيد؛ بنابراين گمان نكنيد كه خواسته اي كه داريد بسيار بزرگ است و به هيچ وجه امكان تحقق آن نمي رود.
اگر خواسته هاي شما شرعي باشد هر چند بزرگ و بي نهايت بزرگ و غير قابل تصور باشد از بزرگي و عظمت و جلال و قدرت خداوندي بزرگ تر و برتر نيست. بنابراين هر چه مي خواهيد بي حساب از او بخواهيد و در خواستن بخل نكنيد.
اگر گفته اند سخت مي گيرد جهان بر مردمان سخت كوش امري درست است؛ اگر هر چيزي را از خدا به آسان بخواهيد او به آساني مي دهد و هر گز به كسي كه به مقام ربوبيت او مي نگرد و از او مي خواهد نوميد باز نمي گرداند. پس هر چه را كه بزرگ تر و سخت تر و محال تر به نظر مي آيد از خداوند بخواهيد و از او بخواهيد همان به ظاهر محال و سخت و بزرگ را براي شما امري عادي و آسان و كوچك و در دسترس قرار دهد.
در داستان حضرت موسي (ع) و كشتن گاو اين مساله مطرح شده بود كه خداوند از قوم براي روشن شدن قضيه قتل جوان از ايشان خواست تا گاوي را بكشند ولي آنان با اما و اگر كردن هاي خويش و بهانه هاي بني اسرائيلي گرفتن موجبات آن را فراهم آوردند تا گاوي را با خصوصيات ويژه و استثنايي پيدا كرده و آن را بكشند تا به مرده زده او زنده شده و قاتل خويش را معرفي نمايد. ايشان كلام وحي حضرت موسي (ع) را سخني بيهوده دانسته و به استهزاء و تمسخر وي پرداختند و با آن همه تاكيدات آن حضرت (ع) هنگامي كه راضي شدند باز مي خواستند از انجام فرمان الهي سرباز زنند.( سوره بقره آيات 67 تا 73)
و در كتاب عيون اخبار الرضا و تفسير عياشى، از بزنطى روايت شده كه گفت: از حضرت رضا (ع) شنيدم، مى‏فرمود: مردى از بنى اسرائيل يكى از بستگان خود را بكشت، و جسد او را برداشته در سر راه وارسته‏ترين اسباط بنى اسرائيل انداخت، و بعد خودش به خونخواهى او برخاست. به موسى (ع) گفتند: كه سبط آل فلان، فلانى را كشته‏اند، خبر بده ببينيم چه كسى او را كشته؟ موسى (ع) فرمود: گاو ماده اي برايم بياوريد، تا بگويم: آن شخص كيست. گفتند: مگر ما را مسخره كرده‏اى؟ فرمود: پناه مى‏برم به خدا از اين كه از جاهلان باشم، و اگر بنى اسرائيل از ميان همه گاوها، يك گاو آورده بودند، كافى بود، و لكن خودشان بر خود سخت گرفتند، و آن قدر از خصوصيات آن گاو پرسيدند، كه دائره آن را بر خود تنگ كردند، خدا هم بر آنان تنگ گرفت ( عيون اخبار الرضا ج 2 ص 13 ح 31 و تفسير عياشى ج 1 ص 46 ح 57)
بنابراين سخت گيري خود بني اسرائيل موجب شد تا خداوند آن قدر بر ايشان تنگ بگيرد كه فراهم كردن آن براي آنان هم وقت گير و هم هزينه هنگفتي را تحميل كرد كه در ادامه روايت در عيون اخبار الرضا بدان اشاره شده است و از بيان آن خودداري مي كنيم.
شگفت اين كه حضرت موسي (ع) خود در داستان با خضر(ع) گرفتار امري شبيه اين شد. خداوند در آيه 60 سوره كهف به گزارش خواسته ديدار موسي (ع) با خضر(ع) اشاره مي كند و مي فرمايد: وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُبًا ؛ و [ياد كن‏] آنگاه كه موسى شاگرد خود- يوشع پسر نون- را گفت: من پيوسته خواهم رفت تا به جاى به هم آمدن دو دريا برسم، يا سالهايى دراز راه پويم.
وي در اين جا مقصد خود را كه ديدار با حضرت خضر (ع) بوده را بيان مي كند و مي فرمايد كه وعده ديدار ما مجمع البحرين است؛ ولي اين مطلب را ادامه مي دهد كه اگر به آن جا رسيدم و وي را نيافتم همين طور زمان طولاني راه خويش را ادامه مي دهم تا به او برسم. ايشان در اين كلام خويش امر ديدار را مشروط به دو چيز رسيدن به مجمع البحرين و يا زماني طولاني راه پيمودن مي كند.
البته استاد فولادوند در ترجمه اين گونه آورده است كه : و [ياد كن‏] هنگامى را كه موسى به جوانِ [همراه‏] خود گفت: «دست بردار نيستم تا به محل برخورد دو دريا برسم، هر چند سالها [ىِ سال‏] سير كنم.»
در اين ترجمه رسيدن به مجمع البحرين امري دانسته شده است كه سالياني زمان مي برد تا شخص بدان برسد و واژه عربي "او "را به معناي " يا " نگرفته است و از حالت ترديد بيرون آورده و ادامه همان مطلب نخست دانسته است.
به اين معنا كه مجمع البحرين براي آن حضرت (ع) ناشناخته و مسافت آن براي وي معلوم نبوده است و نمي دانسته چه زماني بدان جا خواهد رسيد. به سخن ديگر، از نظر مقصد وي مي دانسته است كه مي بايست به مجمع البحرين برود ولي از لحاظ زماني نمي دانست زمان رسيدن چه اندازه طول مي كشد ،از اين روست كه گفته به اين جا خواهم رفت هر چند كه سالياني طول بكشد.
اما بر اساس ترجمه ديگر ، آن حضرت (ع) محدوده سفر خويش را به دو شكل زماني و مكاني تبيين مي كند و مي فرمايد كه من دست از تلاش بر نمي دارم تا اين كه به مجمع البحرين برسم و يا آن قدر مي گردم تا خضر (ع) را پيدا كنم . بنابراين وي امر خويش را داير مدار دو چيز مي كند كه نخست رسيدن به مجمع البحرين موعدگاه ديدار بوده است و ديگري رفتن در بخشي از زمان كه ممكن است سالياني طول و به درازا بكشد.
مي توان گفت كه وي دو سير زماني و مكاني را اراده مي كند و براي رسيدن به مقصد خويش هر دو را مد نظر قرار مي دهد.
اين مطلب و خواسته هر چند كه به شكل دعايي مطرح نشده بود ولي آثار خويش را مي گذارد؛ زيرا اگر وي اين سفر را به امر خداوند و فرمان وحي انجام مي دهد مي بايست همان مقصد مكاني مجمع البحرين را در نظر مي گرفت و از بيان سير زماني خودداري مي ورزيد؛ ولي آن حضرت (ع) با اين بيان كه بيانگر اشتياق وافر و بيش از اندازه ولي الله بوده است خود را به رنج و سختي افكند.
در ادامه مي بينيم كه اين بيان چگونه وي را دچار دردسر مي كند و به سختي به ديدار خضر (ع) مي رسد در حالي كه وي مي توانست به سادگي و آساني به ديدار خضر (ع) دست يابد.
خداوند در آيه 62 سوره كهف بيان مي كند كه ايشان به مجمع البحرين با جوان همراه و هم سفر خويش مي رسند و حتي از آن تجاوز مي كنند به گونه اي كه از اين سفر دچار سختي و تعب مي شوند و گرسنگي دامن گير وي مي شود . در آيه 63 همان سوره خداوند به گزارش جوان اشاره مي كند كه : گفت: «ديدى؟ وقتى به سوى آن صخره پناه جستيم، من ماهى را فراموش كردم، و جز شيطان، [كسى‏] آن را از ياد من نبرد، تا به يادش باشم، و به طور عجيبى راه خود را در دريا پيش گرفت.»
تازه متوجه مي شود كه از مجمع البحرين گذشته بود و اين همان نشانه اي كه مي جست: گفت: «اين همان بود كه ما مى‏جستيم.» پس جستجوكنان ردِّ پاى خود را گرفتند و برگشتند.( كهف آيه 64)
آن گاه ناچار مي شود تا راه رفته را بازگردد و خود را به خضر(ع) برساند: تا بنده‏اى از بندگان ما را يافتند كه از جانب خود به او رحمتى عطا كرده و از نزد خود بدو دانشى آموخته بوديم.( كهف آيه 65)
اگرآن حضرت (ع) تنها به همان فرمان نخست يعني رفتن به مجمع البحرين بسنده كرده بود ديگر رنج ادامه سفر و بازگشت را متحمل نمي شد؛ زيرا وي مامور بوده است به مجمع البحرين برود و اما بيان اين كه " أَوْ أَمْضِيَ حُقُبًا" يا زمان و يا سالياني راه بپيمايم " امري بيرون از فرمان الهي بوده است و نيازي به آن نبوده است كه آن را بيان دارد و جزو خواسته خود قرار دهد؛ زيرا وي تنها به وحي الهي دانسته بود كه حضرت خضر(ع) را مي تواند در مجمع البحرين بيابد و آن حضرت (ع) جاي آن را نمي دانست و مي بايست تنها به آن جا مي رفت و اضافه كردن " أَوْ أَمْضِيَ حُقُبًا" وي را به امري دشوار انداخت به گونه اي يار و همسفرش نيز دچار نسيان و فراموشي مي شود و شيطان آن شگفتي ديده شده در مجمع البحرين را از ياد وي مي برد تا نتواند به موسي (ع) مطلب شگفت را كه بعدا بيان مي كند را در همان جا بيان دارد.
بنابراين ، مي توان گفت كه همواره درخواست هاي خويش خداوند را به الغني الحميد بنگريم و با توجه به مقام قدرت بي نهايت و غناي ستوده اش از وي چيز بخواهيم و بر خودمان سخت نگيريم. پس بهترين و كامل ترين چيزها را از راه ساده ترين روش ها و ابزارها بخواهيم تا براي ما فراهم آورد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا