روان شناسیعرفانفلسفیمعارف قرآنی

دنیای تشبیهات و تمثیلات در قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، حقایق هستی بسیار ساده و پیچیده است. بنابراین، درک و فهم آن به همان میزان ساده است، ولی به سبب ساختار پیچیده آن، شاید بیرون از ادراک و فهم همگانی باشد تا به بطون و تاویلات آن راه یابند. بسیاری از مردم در مکتب شناخت حقیقی هستی، کودکانی دبستانی یا پیش دبستانی هستند که حقایق هستی را می بایست به آنان از طریق تشبیهات و تمثیلات آموخت.

از سوی دیگر، افزون بر تفاوت سطوح ادراکی انسان ها در شناخت حقایق، می بایست به مساله دیگری نیز توجه داد که از نظر آموزه های وحیانی قرآن، عوالم هستی یکسان و یک سطح نیست، بلکه اگر فرض را بر هفت عالم و نشئات متعدد آن بدانیم، می بایست به تنوع شگفت هفت نشئه نیز توجه دهیم؛ زیرا ممکن است که نسبت این عوالم با یک دیگر از باب اصل و فرع و حقیقت و رقیقت باشد، اما باید توجه داشت که حقیقتی که در بالاستی در زیردست از عوالم و نشئات «عینیت» نیست، بلکه «مثلیت» است. از همین روست که از «امثال» یک حقیقت در عوالم سخن به میان می آید که ضمن مشابهت از ابعادی دارای تمایزاتی از ابعاد دیگر است. از همین روست که هستی که در قرآن از عوالم و نشئات ارایه می شود، سرشار از تشابه و تمایز است که جز در ساختار تشبیه و تمثیل نمی توان آنها را شناخت؛ چنان که وقتی از خرما در دنیا سخن به میان می آید، با حقیقت خرما در عالم مثلا برزخ و بهشت بسیار متفاوت است تا جایی که گویی تنها در اسم و نام مشابهت دارند.

در آموزه های وحیانی قرآن بر اساس همین دو امر پیش گفته به مساله تشبیه و تمثیل بسیار توجه شده است. بسیاری از حقایق هستی در ساختار همین تشبیه و تمثیل به کودکان دنیوی آموزش داده می شود تا شاید بتوانند ارتباط اندکی با حقایق تاویلات هستی و بطون شگفت آن به دست آورند.

از نظر آموزه های قرآنی، فلسفه و اهدافی که برای استفاده از تشبیه و تثمیل در قرآن به کار رفته، می تواند ناظر به این ابعاد و امور دیگری باشد که از جمله آنها استفاده از تشبیه و تمثیل برای تفهیم معارف دینی و حقایق آموزه ها(اعراف، آیه 58) و تبیین فلسفی و علمی سنت ها در قالب امثال و تشبیهات(فرقان، آیات 37 تا 39؛ نحل، آیه 112)، استفاده عاقلان و خردورزان و عبور از تمثیل و تشبیه و درک بطون و تاویلات حقایق هستی(روم، آیه 28)، تعقل عالمان در تمثیلات و تشبیهات و دست یابی به بطون آنها(عنکبوت، آیه 43)، تفکر در امثال و تشبیهات برای حل مجهولات علمی نسبت به حقایق هستی و سنت های الهی(حشر، آیه 21)، شناخت بطون حقایق اسماء و صفاتی الهی از جمله قدرت (کهف، آیه 45)، عبرت گیری و پذیرش توصیه های الهی در ساختار سنت های حاکم بر هستی(نور، آیه 34؛ فرقان، آیات 37 تا 39؛ ابراهیم، آیه 45) و مانند آنها است.

بر اساس این آیات پیش گفته تمثیلات و تشبیهات قرآنی به انسان کمک می کند تا با تعقل و تفکر در مثالها به بطون حقیقت راه یابند و امثال برای انسان هم چون دریچه یا پنجره ای به سوی حقایق بگشاید. البته توده های مردم از مثال به ابعادی دست می یابند که در سطح پایین تر است، اما عالمان با تعقل و تفکر به ابعاد ژرف تر و عمیق تر آن دست پیدا می کنند. البته این گونه نیست عالمان با تعقل و تفکر بتوانند حقیقت را چنان است شهود و رویت کنند، بلکه می تواند یک درک علمی به دست آورند؛ زیرا حقایق هستی در عوالم و نشئات تنها با درک شهودی و رویت بصیرتی قابل ادراک حقیقی است؛ چرا که ادراک حقیقی چیز جز شهود و رویت از طریق بصیرت و تعلیم الهی نیست، و آن چه از طریق امثال و تشبیه به دست می آید مرتبت پایین از علم و دانش به حقیقت است.

به عنوان نمونه خدا در قرآن، نسبت میان همسران را به «لباس» تشبیه کرده که کارکردهایی لباس شامل پوشش عیوب، تزیین گری و آراسته سازی، دفع از آسیب و مانند آنها است.(بقره، آیه 187) هم چنین خدا در قرآن، تقوای الهی را لباسی برای انسان ها می داند، این بدان معناست که همسران می بایست هم چون لباسی عمل کنند که آنان را از شرور حفظ می کند و به کمالات می رساند، چنان که عمل به احکام الهی این گونه لباسی از تقوا به تن انسان می کند که او را از شرور دوزخ حفظ و به بهشت می رساند. بنابراین، وقتی رابطه میان همسران به لباس تشبیه می شود، به این معنا است همسران در چنین ساختاری می توانند به تقوایی برسند که آنان را از شرور حفظ کرده و به کمالات می رساند.

از نظر قرآن، انسان می بایست در ساختار زندگی مشترک به عنوان همسران به جایی برسد که «فرشته» شود و در برابر شهوات جنسی و  مانند آن به عصمتی دست یابد که فرشتگان از آن به طور فطری بهره مند هستند. البته هر کسی تقوای الهی پیشه گیرد می بایست به چنین مرتبتی برسد، چنان که حضرت یوسف(ع) وقتی در برابر شهوت جنسی قرار می گیرد و عصمت می ورزد هر کسی که او را ملاحظه می کند او را «ملک» و فرشته می یابد که از زیبایی کمالی آنان سود برده است و فراتر از انسان جنسی زندگی می کند؛ چنان که زنان مصری با همه گرایش های شهوانی خویش بدان اقرار کرده و حضرت را نه تنها از بشریت خارج کرده بلکه «ملک» و فرشته می دانند بی آن که تمثیلی و تشبیهی به کار گیرند(یوسف، آیه 31)؛ زیرا حقیقت انسان دارای عصمت این است که هم چون فرشته عمل و رفتار می کند و هرگز تابع غرایز بشری نیست، با آن که بهره مند از آن است.

هم چنین از نظر قرآن، حقایق هستی در آموزه های وحیانی قرآن به شکل تشبیهات و امثال بیان شده است؛ زیرا حقایق هستی در همه عوالم عین همان حقیقتی نیست که در دنیا در برابر انسان قرار دارد؛ زیرا هر عالم و نشئه ای از نشئات هستی دارای ساختار خاص خود است که از یک نظر می تواند دارای شباهت با حقایق دنیوی باشد، ولی از جهاتی دارای تمایز است. همین تمایز و تشابه موجب می شود تا حقایق در هر عالم و نشئه ای لباس خاص خود را بپوشد که یک حقیقت را در عوالم و نشئات چنان دگرگون می سازد که تنها عنوان مثلیت را می توان به آن داد. به عنوان نمونه هر فرد انسانی در عالم دنیا با برزخ و آخرت با آن که در اصل حقیقت وجودی مشترک است، اما در امور بسیاری چنان تفاوت دارد که می توان گفت که زید در عالم برزخ یا آخرت، مثل هم هستند نه عین هم. از همین روست که قرآن به جای «عین» از «امثال» سخن به میان می آید که برای هر فرد انسانی است.(واقعه، آیات 61 و 62؛ یس، آیه 81)

از نظر قرآن، ساختار عالم برزخ و عالم آخرت بسیار متفاوت از دنیا و قوانین و سنت های آن است؛ از همین روست که چیزهایی که در آخرت است، چیزی شبیه چیزهای دنیوی است نه «عین» آن.(بقره، آیه 25) بهشته های بهشتی از حوریان گرفته تا دخترکان تا دیگر زنان بهشتی همانند زنان انسانی هستند، ولی چیزی بسیار متفاوت و متمایز از زنان انسانی هستند. به عنوان نمونه «قاصرات طرف» از بهشته های بهشتی در سفیدی هم چون تخم شتر مرغ نهان شده در زیر بال(صافات، آیات 48 و 49) یا در زیبایی و جذابیت همانند یقاوت و مرجان هستند(رحمن، آیات 56 و 58) و حوریان بهشتی که برترین نوع از بهشته های بهشتی هستند، هم چون لولو و مرجان در صدف هستند که از درخشش آنان از صدف بیرون می زند و بسیار چشمگیر است بی آن که چشم اذیت و آزاری از شدت نورانیت و سپیدی و درخشش آن ببیند.(واقعه، آیات 22 و 23)

از نظر قرآن، حقیقت مرگ، چیزی چون خواب است که در هر دو «توفی» و گرفتن تمام «نفس» انجام می شود؛ بنابراین، نمی بایست آن را «فوت» و نابودی و نیستی دانست، بلکه نوعی گرفتن و پس دادن است.(انعام، آیه 60؛ زمر، آیه 42)

تمثیل و تشبیه حقایق باطنی و ملکوتی

از آموزه های وحیانی قرآن، تمثیل و تشبیه به چیزی براساس مشابهت در چیزی گاه فراتر از تقریب ذهنی است؛ زیرا گاه تمثیل و تشبیه ناظر به بطون و ملکوت چیزی است؛ بنابراین اگر گاهی به سبب شجاعت شخصی به «شیر» تشبیه می شود، گاه این تشبیه ناظر به حقیقت باطنی و ملکوتی شخص است؛ زیرا بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، انسان وقتی به سبب فجور و گناه، سقوط می کند، از درجه انسانیت خویش سقوط کرده است؛ بنابراین، اگر انسان «مخلوق متاله» است که صفات الهی و انوار آن را در ذات خویش دارد(بقره، آیات 30 و 31؛ ص، آیه 72؛ سجده، آیه 9)، ولی بر خلاف صراط مستقیم عبودیت، در جریان خارج از آن قرار می گیرد، گام به گام با افکار و رفتار خویش، انوار صفات الهی را در خویش دفن و دسیسه می کند تا جایی که از نظر عقلانیت به سطح تخیلات و توهمات جنی سقوط می کند و «انسان جن» می شود؛ یعنی با آن که در اصل «انسان» است، ولی مراتبی از انوار صفات الهی را از دست داده و به مرتبه جن سقوط کرده و قابلیت «خلیفه الله» بودن را از دست داده و «انسان شیطان» شده و در زمره شیاطین انسی در آمده است. در گام های بعدی سقوط انسان به مرتبه «حیوان» سقوط کرده و «کالانعام»(اعراف، آیه 179)؛ یعنی شبیه و همانند چارپایان شده و در مراتب بعدی به مرتبه نبات و گیاه سقوط کرده و «حطب»(جن، آیه 15) و چوب خشکیده می شود و در نهایت به مرتبه «حصب»(انبیاء، آیه 98) و سنگ ریزه های سیاه زغال سنگی تغییر ماهیت می دهد. این گونه است که «انسان حیوان»، «انسان گیاه» و «انسان جماد»(بقره، آیه 74) می شود؛ یعنی می داند انسانی است که این تغییرات در او رخ داده که بسیار برایش عذاب آور خواهد بود؛ چرا که جن و حیوان و گیاه و سنگ می داند مرتبت وجودی و منزلت حقیقی او همان جایی است که اینک قرار دارد، اما این انسان از مرتبت خلافت الهی سقوط کرده و به پایین مرتبت وجودی رسیده است؛ چنین چیزی نه تنها برایش شرم آور و ذلت است، بلکه عذابی بس دردناک است که از درون و برون او را می سوزاند.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، عالمان دینی که حقایق الهی را دانسته و بدان عمل نکرده یا بر خلاف آن عمل کرده، «کمثل الحمار»؛ یعنی تشبیه مثلی حمار و خر هستند که بار کتاب بر دوش دارند و به قلب راه نداده اند.(جمعه، آیه 5) هم چنین عالمانی که اهل بصیرت و شهود حقایق باطنی و ملکوتی هستند و از دانش الهی خویش علیه حق و حقیقت و صراط مستقیم پیامبران به کار می برند، «کمثل الکلب»؛ یعنی سگانی هستند که هماره زبان ایشان آویزان است.(اعراف، آیه 176)

خدا بیان می کند کسانی که دین را بازیچه قرار می دهند و قوانین را به سخریه می گیرند و مثلا مانند اصحاب سبت روز شنبه ماهی را در جایی محصور کرده و روز یک شنبه صید می کنند تا بگویند ما به تعطیلی روز شنبه احترام گذاشته و روز یک شنبه صید کرده ایم، «بوزینگان» می داند و بدان چیزی درهمین دنیا مسخ می کند که خود بدان در آمده اند.(بقره، آیه 65؛ اعراف، آیات 163 تا 166)

در حقیقت این «انسان حیوانات» که خدا در همین دنیا آنان را به مسخ به «قرده یا خنازیر» یعنی بوزینه و خوکان»(مائده، آیه 60) در آورده همان حقیقت مثالی و برزخی آنان است. بنابراین، تنها یک تمثیل و تشبیه کلامی نیست، بلکه ظهور و بروز حقیقت باطنی این انسان ها است که با اعمال خویش از درجه «انسان خلیفه الله » سقوط کرده و به انسان حیوان تغییر ماهیت داده اند.

به سخن دیگر، انسان در سیر «صیرورت» خویش وقتی از خدا دور می شود و صفات و انوار الهی آن را دسیسه و دفن می کند(شمس، آیه 10)، تغییر ماهیت می دهد و ماهیت انسانی او به انسان حیوان و «بل هم اضل»؛ یعنی پست تر و گمراه تر از آن(اعراف، آیه 179) تغییر می یابد. پس اگر کسی چشم بصیرت داشته باشد، چنان که برخی از اهل بصیرت از دوستان ما چنین هستند، می تواند چهره باطنی و ملکوتی و برزخی همین افراد را اینک مشاهده کند که «شتر گاو پلنگ» یا «خر و سگ» یا «خوک و پلنگ» و مانند آنها شده اند.

بر اساس روایات به ویژه روایات معراجی انسان های گناهکار با همان ملکات صفات و مقومات وجودی خویش که با اعمال و افکار و عقاید ساخته اند، در برزخ و قیامت حاضر می شوند؛ چنان که افراد متکبر به شکل «مورچه» ظاهر می شوند و دیگران از چهره ملکوتی و برزخی آنان می فهمند که این «انسان مورچه»، فردی متکبر و مستکبر بوده است که درمیان جمعیت له می شود و این گونه عذاب می گردد.

پس انسان در طول زندگی خویش با «صیرورت» و شدن های دایمی ماهیتی از خود می سازد که «انسان متاله»، «انسان فرشته» یا انسان جن و انسان حیوان یا انسان گیاه و انسان سنگ خواهد بود. این تمثلات و تشبیهات بیانگر حقیقت ملکوتی و باطنی افراد است که با چهره و ماهیتی است که آنان با اعمال خویش آن را «ملکه و مقوم» ذات و هویت خویش ساخته اند؛ زیرا از نظر آموزه های قرآنی، انسان «جنس الاجناس» یا «نوع الانواع» است و هر کسی به تنهایی می تواند به اشکال گوناگون در آید و ماهیات گوناگونی را به دست آورد که شامل صفر تا صد موجودات از نظر کسب صفات و انوار الهی است.

از نظر قرآن، کسی که مال دیگران را به ظلم و ستم می خورد، هم اینک «آتش» می خورد، هر چند که خود گمان می کند که غذایی لذیذ می خورد؛ زیرا کسی که چشم بصیرت دارد، آتش را در درون شخص می بیند که شعله می کشد و دل و درون او را می سوزاند(نساء، آیه 10) و این سوزش در آخرت و عالم برزخ خودش را بیش تر نشان می دهد. پس سخن از تمثیل و تشبیه کلامی نیست، بلکه بیان حقیقتی است که در جریان است.

پس از نظر قرآن، شکم پرستان کافر که در زندگی دنیوی در حال خوردن و لذت های مادی هستند، واقعا و حقیقتا مانند چارپایان هستند(محمد، آیه 12) و بویی از انسانیت نبرده اند؛ زیرا این افراد ابزارهای ادراکی و گرایشی فطری خویش از قلب و بینایی و شنوایی را از میان برده(بقره، آیه 171) و قدرت تفکر و تعقل را از دست داده اند.(اعراف، آیه 179؛ فرقان، آیه 44)

از نظر قرآن، منافقان نیز چیزی جز چوب های خشکیده بی پایه و تکیه داده شده به دیوار نیستند.(منافقون، آیات 1 و 4) بنابراین، درجه سقوط انسانیت آنان به درجه گیاه خشکیده است که تحت تاثیر بادی به هر سوی می رود و از خود اختیاری ندارند. این حقیقت باطنی آنان است، نه آن که تنها تمثیل و تشبیهی کلامی باشد.

بنابراین، از نظر آموزه های وحیانی قرآن، تمثیل و تشبیه برای آن است تا درک و فهم درستی از حقایق هستی و مراتب متنوع و متعدد و عوالم و نشئاتی داشته باشیم که از جهاتی شبیه دنیا و از جهاتی دیگر متمایز از آن است؛ زیرا هیچ راه درکی دیگر برای فهم حقایق بطون و ملکوت عوالم و نشئات جز با تمثیل و تشبیه نیست؛ زیرا انسان در دنیا همانند کودک در رحم مادر است که هیچ گاه نمی تواند از کارکردهای گوش و دست و پا و زبان و چشم آگاه شود و آن را چیزی بیهوده و بی ثمر می داند، در حالی که وقتی به عالم دنیا می آید در می یابد که تا چه اندازه به این اسباب و ابزارها نیاز داشته است. بسیاری از مردم چون نمی دانند که اعمال عبادی ایشان در آخرت چه کارکردی دارد، همانند کودک در زهدان این اعمال عبادی چون نماز و روزه را لغو و بیهوده می داند، در حالی که وقتی محشور می شود در می یابد که کور و بی بصیرت محشور شده است؛ زیرا اعمالی که نور بصیرت را به او بدهد با خود ندارد و آن جا است که خواهان بینایی و نور می شود در حالی که جایی تهیه و فراهم آوری آن دنیا بوده است که از آن خارج شده است؛ یعنی همانند کودکی است که ناقص از زهدان مادر به دنیا آمده و خواهان کمال و تمامی است که باید در زهدان کسب می کرد و نکرد.(حدید، آیات 13 تا 15؛ طه، آیات 124 تا 127)

باید توجه داشت که از نظر آموزه های وحیانی قرآن، هر عمل عبادی هم چون عناصر موجود در دنیا عمل می کند، به طوری که کمبود هر عنصری به معنای از دست رفتن، توانایی و قدرتی در انسان می شود، چنان که کمبود آهن موجب بیماری خاصی است، اگر انسان هر عمل عبادی را به درستی انجام ندهد یا اصلا انجام ندهد در عالم دیگر با کمبودها و نواقص یا عیوب مواجه خواهد شد؛ گویی کودکی در زهدان مادر برخی از عناصر را کسب نکرده و با عیب در کمالی یا نقص در تمامی به دنیا می آید، کودک دنیا در آخرت نیز این گونه خواهد بود. از این روست که اولیای الهی سعی تمام داشتند تا همه اعمال صالح را هر چند شده یکبار به جا آورده باشند و تمامیت نوری آن را از خدا بخواهند تا دست کم بی عیب نروند و در آخرت معیوب نباشند و اگر نقصی است از خدا اتمام آن را بخواهند و بگویند: ربنا اتمم لنا نورنا؛ خدایا برای ما نور ما را به اتمام برسان!(تحریم، آیه 8)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا