عرفان

اندر حکایت انار و پیاز و نقش تاویل

اشاره : هر آيه اي دو حنبه دارد : جنبه بياني(عبارتي) و جنبه اشاري . فهم جنبه بياني و موضوع آيه به روي همگان باز است ؛

زيرا ربط علامت به موضوع و مفهوم امري منطقي است ؛ از اين رو مي گويند كه فهم ظاهري بياني قرآن براي همگان امكان پذير است . اما جنبه اشاري و ايمايي چنين نيست ؛ چون ربط موضوع با اين جنبه غير ظاهري از طريق تحريك و القاست و اين امر كاملا به زمينه القا شونده بستگي دارد . اين بخش نيز خود داراي مراتب است كه از آن به ترتيب به اشارات و حقايق نام مي برند. بخش اشارات و مرتبه اي از حقايق براي اهل تقوا قابل دسترسي است چون قرآن در اين مرحله مختص متقين است كه در ابتداي سوره بقره بدان اشاره شده است.

گويند چهار برادر (البته دوتا و سه تاش مهم نيست) بودند كه در جوانمردي و عياري و لوطي گري سر آمد روزگار خويش بودند. ايشان به رسم عهد قجر در هر سور و ساتي كه مي شد حاضر و از بذل و بخشش صاحبان جشن و عزا به فراخوار بهره مند مي شدند. رسم روزگار چنين بود كه در اين گونه مجالس آبگوشت مي دادند و بسته به وضعيت صاحب مجلس كم گوشت و پر گوشت بود. آن چه در اين مجالس نرخ زر مي يافت همين پياز بد بو ي خوش بو كننده دهان و دندان بود. اين چهار تن لوطي وش و عيار كش در همه مجالس پيازي مي بردند تا به تمام و كمال از غذا و خوراك آبگوشتي بهره بردند و شكمي از عزا در آورند.
در اين مجالس آن كس كه قرب منزلت داشت شيخ و درويش مجلس بود و به تقدير زمانه شيخ نجف ديده بيشتر . پس كوچك ترين ايشان چون اين جاييگاه و منزلت بدبد ترك وطن مالوف كرد و ميهن بدرود و به نجف شتافت كه آن زمانه هركس نجف ديده بود چون اهل زمانه ما چون سوربن ‚ هاروارد و اكسفورد ديده بود و از قرب و منزلت و جاه و مقام دولتي و مردمي كم نمي داشت. اصولا همواره در طول و عرض تاريخ اين ما از خارجي و بيگانه خوشمان مي آيد و آنان را روي چشم خود جا مي دهيم و از هر چه ايراني ولو شهيد دفاع از جان و مال و ناموس ا“ چنان خوشمان نمي آيد. نمي دانم اين متجاوزين ژاپني و آلماني چزا در مملكت خودشان عزيز هستند و نخست وزير ژاپن طول يك سال چند بار سري به مزارش گور به گورشان زده و از آنان تجليل مي كند ولي ما مي رويم رييس دانشگاه را مي زنيم كه چرا چهار شهيد گمنام دفاع از كشور را در اين دانشگاه مي خواهيم دفن كنيم. بگذريم همين بيگانه پرستي بود كه اين عيار را دربه در و آواره خارج كشور كرد.
پس سالياني چند از ضرب و يضرب و احكام عقلي و نقلي بخواند و به شهر خويش باز آمد . برادران به استقبال وي شتافتند كه او نيز خارج ديده بود و خارجي شده. چون برادر در آن هيبت بديدند بزرگش داشته با سلام و صلوات در كوچه و برزن شهر گردانده و به خانه بردند. اما برادر را احوال ديگر بودي و هيچ سخن نه فهم كردي و نه سخن گفتي . مدتي بر آمد و سخني از كام برادر بيرون نيامد. پس گمان بردند كه وي را مقامات رسيده و از عالم خاك به افلاك پر كشيده است. از اين سبب است كه صمت و سكوت برگزيده كه اين خود در ميان عارفان و درويشان مقامي بس عالي است. چنان كه مولوي نيز بدان افتخار كرده و خود را بدان ستوده و نام و تلخص خود خموش برگزيده است.
چون ماهي بشد به فكر چاره افتادند تا برادر را به حرف آورند و از كمالش بهره برند. پس به سراغ شيخ شهر رفتند كه نيز خارج ديده و بزرگي بود. رايزني كرده تا وي به نزد برادر آيد وي را به سخن آورد. شيخ گفت من خود رمز و اشارت دانم وي با وي بدين زبان سخن گويم تا حقيقت چون آفتاب روشن شود كه حال وي چون است آيا به به صمت در آمده يا جنون غرب بر او غلبه كرده است؟ چون هر كه به خارج رود اين بلاي نخست است كه عارض وي شود. چنان كه ايرانيان اهل فرنگ آمار خودكشي و ديگر كشي و… بر مي آيد (به اين آمار و ارقام نيز اعتباري نيست)
پس شيخ به نزد عيار رفت و اناري بر زمين كوفت . خارج ديده نه گذاشت و نه برداشت و از جيب خود پيازي در آورد بر زمين كوفت به هيبتي چند . ( اين پياز در جيب گذاشتن از عادات ديرين ايشان از بزم و مجالس زمانه عياري بود.)
شيخ عبا بركشيد و متغير گشت و به ناگهان چون اسپند بر آتش از زمين پريد و بجستو از خانه گريخت. برادران در پي وي شدند كه اين ديگر چه حكايتي است و شگفتي ها بنمودند. پس شتابان پي شيخ گرفته و وي را يافته و حكايت خواسته كه اين چه رازي بود؟
شيخ ‚ جوان لوطي را بزرگ داشته و از عظمت و مقامات وي سخن ها پرداخته و هزاران رطب و يابس به بافته كه وي را چه شان و منزلتي است و نيست و اين كه چون اويي در بلاد ما نيست.
گفتند حكايت انار و پياز چيست؟ شيخ گفت: من اناري از جيب در آوردم كه حكايت جهان ‚ حكايت اين انار است كه اين چنين به نظم در كنار هم نشسته اند و در غلاف ماده گرفتار.
وي پيازي بر زمين نهاد كه حكايت دنيا و نه چنان است كه مي گويي . حكايت دنيا حكايت اين پياز است كه لايه لايه است و ميان هر يك از اين دنيا ها لايه اي نازك است كه بزخ نام نهند. ديگر آن كه جهان چون پياز داراي مراتب تشكيكي است . هرچند كه تورا ماهيت هاي متعدد است ولي به نظرم وجود واحد است و اين وجود واحد را مراتب تشكيكي و… پس بسيار ديگر از علوم ناگفته و از علم حضوري و شهودي دو چندان بگفت و برادران را بشارت ها داد كه اين مقامات من در كس جز پيامبران سراغ نتوانم گرفت.
برادران شيخ را بدرود گفتند و نزد برادر شتافته وي بسيار بزرگ داشتند. پس وي را گفتند برادر حكايت سختي و زحمات بسيار ما را مي داني . اكنون كه به اين مقام رسيدي ما را نيز دريابد. پس سوگندها دادند ولي برادر هم چنان ساكت ماند. تا آن كه به آخرين حيله و چاره متوسل شدند و به نان و نمكي كه خورده وي را سوگند دادند كه اين سوگند نزد ايشان بس بزرگ است.
بردار به سخن در آمد و اول چيزي كه پرسيدند حكايت انار و پياز بود. شيخ لوطي كمي بخنديد و گفت: شيخ چون به مجلس در آمد اناري بر زمين كوفت كه حكايت تو در نزد من حكايت اين انار است كه چون بفشارمش آبش در آيد . تو را افشره سازم . تو هر چند خارج رفته اي ولي در نزد من كس نيستي . من نيز به خشونت پيازي بر زمين كوفتم كه تو نيز هر چند چون پياز محكم و استواري ولي من به مشتي محكم تو را در هم كوبم. شيخ از اين سخنم متغير شد و بگريخت چنان كه ديديد.

اكنون حكايت اين نشست تصوف و عرفان بود كه هر كس تاويل و تفسير خود كرد و معلوم نيست كدام تفسير همان بيان واقع است. به ويژه كه معياري براي اين گونه دعاوي نيست و اخر كار بايد باز متوسل به طاس شويم وگرنه بازار عرفان و تصوف و درويش و درويشي اين روزها بسيار گرم است. اين هم تفسير ديگر از زندگي …

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا