اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیسیاسیفرهنگیمعارف قرآنی

جامعه باز راه ناتمام

خطوط قرمزهاى آزادى در جامعه مدنى

كارل پوپر فيلسوف معروف و نويسنده كتاب «جامعه باز و دشمنان آن» در يك رويكرد و تحليل انتقادى به خطوط قرمز جامعه باز اشاره مى كند. در اين رويكرد جديد، جامعه باز نيز محدود به قوانين و چارچوبه هاى قانونى بسيارى است كه از هر سو آزادى و باز بودن جامعه را با خطر رو به رو مى سازد. در رهيافت پوپر، نظريه پرداز جامعه باز، مى بايست با قوانين سفت و سختى آزادى را تحديد كرد و جلوى بى بند و بارى و هرج و مرج را گرفت.

به نظر مى رسد كه اين گونه موضع گيرى ها از ايشان بعيد باشد، چنان كه منتقدان به رويكرد انتقادى پوپر اعتراض كرده و بيانات وى را در باره بسيارى از موضوعات دور از انديشه هاى متعالى وى در كتاب جامعه باز  و مخالف دستاوردهاى والايى دانسته اند كه جامعه باز در طول مبارزات خود در جهت نيل به آزادى هاى به دست آورده است. به نظر منتقدان پوپر، رويكرد جديد مخالف صريح انديشه هاى است كه پوپر پيش از اين مدافع آن بوده و در اين راه به عنوان روشنفكرى پيشرو تلاشى بسيار نموده است. به نظر منتقدان، ايجاد خطوط قرمز و وضع قوانين سفت و سخت و آهنين با نظريه جامعه باز ناسازگارى داشته و همه زحمات بشر  را با نابودى مواجه مى سازد.

با اين همه، پوپر با طراحت از كسانى كه به رويكرد جديد وى انتقاد دارند، پاسخ مى دهد: «معناى اين انتقاد چيست ؟ آيا اگر يك ناشر ايتاليايى يكى از كتاب هاى مرا به چاپ برساند، آيا نبايد حق تأليف تو را بدهد؟ آيا اين خلاف جامعه باز است ؟ در زندگى اگر مقررات وجود نداشته باشد، هرج و مرج مى شود.» (گفت و گو با كارل پوپر، گفت و گو با فيلسوفى كه خيلى از تلويزيون مى ترسد، نشريه پندار، سال اول، شماره 23، 23 تير 82)

كارل پوپر از همين رويكرد انتقادى «مفهوم جامعه باز» را مورد بررسى و ارزيابى مجدد قرار مى دهد و مى كوشد تا با بيان اثرات نامطلوب و زيانبار تعبير سوء از آزادى و جامعه ى باز، مفهوم تازه اى را ارايه دهد. كوششى كه با تجزيه و تحليل جامعه در فرايند زمانى پنجاه ساله اخير همراه است. او كه اكنون درك درست و واقع گرايانه ترى از نظريه جامعه باز و آزادى هاى بى حدّ و مرز آن دارد با اشاره به نمونه عينى و واقعى موجود در جامعه به نقد نظريه خود مى نشيند و خواستار مقابله با آن چه خود داعى آن بوده، مى رود كه با تعجب منتقدان مواجه مى شود و اظهاراتش با شگفتى ارزيابى مى گردد.

ترس كارل پوپر تنها نمايانگر ترس از نمونه هايى كه به دست مى دهد نيست بلكه بيانگر اشتباه بزرگ تاريخى است كه انسان امروزى را به سوى فاجعه پيش مى برد. ترس از همه آن انديشه هاى ويرانگر و برنامه هايى است كه او و ديگر روشنفكران و نظريه پردازان حوزه هاى مختلف علوم انسانى به نام تجدد و مدرنيته مطرح ساخته اند ; و ترس از انديشه هاى به ظاهر متعالى است كه در حوزه انديشه سياسى مطرح ساخته اند و جامعه امروزى بشر را شكل دهى كرده و به نام پايان تاريخ و نهايت سير تكاملى انديشه هاى مترقى سازماندهى و توجيه كرده اند. ترس وى از نمونه هاى چون تلويزيون و آزادى هاى بى حدّ و مرز در حوزه هاى جامعه مدنى، بيانگر ترس از جامعه باز و هرج و مرجى است كه به عنوان دستاورد آن گريبانگير جامعه انسانى شده است. ترس از بحران هويتى است كه انسان امروز از آن رنج مى برد و با نظرياتى چون جامعه باز توجيه شده است. اين انديشمندان و روشنفكران پايان هزاره دوم، وقتى كه در آغازين سال هاى هزاره سوم به گذشته مى نگرند و به يك بازنگرى و باز خوانش تاريخى دستاوردها و پيامدهاى نظريات مورد عمل خود مى نگرند، در مى يابند كه تا چه اندازه جامعه انسانى را با نظرياتى چون جامعه باز و پايان تاريخ و ليبراليزم افراطى به سوى نيستى و دورى از انسانيت و ارزش هاى آن سوق داده اند.

كارل پوپر هنگامى كه از تلويزيون حرف مى زند، سخن از «زوال اخلاقى» مى كند. ولى پرسش اين است كه جامعه باز داراى چه اخلاق و ارزش هاى اخلاقى مى تواند باشد كه پوپر از زوال و نابودى آن سخن مى گويد: « منظور من به طور خيلى ساده و سر راست زياد شدن جرايم و از دست دادن احساس زندگى است. در اروپا، تا همين چندى پيش، ما در جامعه اى زندگى مى كرديم كه جرايم حالت استثنايى و جنجالى داشت.»(همان )

وى «زوال اخلاقى» را به معناى «از دست دادن احساس زندگى» مى گيرد; به اين معنا كه جامعه اروپايى در مقطع كنونى دچار «بحران هويت» و «فقدان معنابخشى» است. انسان امروزى دچار سردر گمى است و نمى داند كيست و به چه هدفى آفريده شده و بايد در پى چه چيزى باشد. در واقع در پرسش هاى نخستين و بنيادى خود هنوز به پاسخ درست و كامل و مطمئنى نرسيده است. انگيزه اى براى حضور و زندگى در جهان ندارد و از يك خلأ و پوچى در رنج است. در حقيقت درست گرفتار همان چيزى است كه به دليل از دست دادن دين و فقدان معنويت بدان دچار مى شود. در گذشته دين به زندگى اش معنا و مفهوم مى بخشيد ولى انسان امروز وقتى خدا و دين را كنارى نهاد به موجودى بدل گشته كه دچار بيهودگى و بى هدفى است. هركس مى كوشد تا دو روزه دنيا را پشت سر گذارد و از زندگى مادى بهره چندى ببرد و از اين متاع قليل استفاده نمايد و در پايان به نيستى و نابودى روى آورد بدون آن كه هدف و مقصدى داشته باشد و به انجام و معادى بينديشد.

در گذشته دين به زندگى او معنا و مفهوم مى بخشيد. انسان خليفه و جانشين خدا در زمين بود و وظيفه داشت تا به عمران و آبادانى در زمين برخاسته و به نقش خليفه اللهى خود عمل نموده و در پايان با كمال و رشد و بالندگى به دنياى ديگر در آمده و به سوى خالق و آفريننده خود برگردد. ولى هنگامى كه دين از جامعه رخت بر بست و «جامعه باز» با هيچ گونه محدوديتى و تنها بر پايه لذت، آزادى و رفاه مادى اعلام موجوديت كرد، انسان مانند ذره اى معلق در هوا شد كه هيچ گونه پايگاه، هدف و نقشى در جهان ندارد. سلب هدف از انسان و فقدان نقش او را به پوچى كشانيد. آزادى هاى جامعه مدنى او را سرگردان تر كرد و به اين پوچى و بى معناى دامن زد تا جايى كه «احساس زندگى» بى معنا شد.

اشاره پوپر به «جرايم» گسترده نيز بيان نمونه هاى عينى و مصاديق است كه از اين خاستگاه بر مى آيد. وقتى انسان دچار فقدان «احساس زندگى» شد هيچ گونه ارزشى و باور نيرومندى وجود ندارد تا او را از ارتكاب جريمه اى باز دارد. چيزيى كه در گذشته در عصر دين مدارى و وجود باورها و ارزش هاى اخلاقى يك حالت استثنايى و به همين علت جنجالى بود، اكنون به جهت فقدان «هويت انسانى و زوال ارزش ها» به يك امر طبيعى بدل شده است. كسى كه از «بى هويتى» رنج مى برد و براى چيزى ارزشى قايل نيست، به راحتى به هر جريمه اى دست مى زند و هنجارشكنى را پيشه خود مى سازد و حتى قوانين جارى كشورى و عرف عمومى را ناديده مى گيرد با آن كه مى داند با ارتكاب بزهكارى محكوم به زندان و يا عقوبت هاى سخت ديگرى از سوى نظام حاكم مى گردد.

به نظر مى رسد كارل پوپر به يك نوع «پرستش گذشته» دچار شده است و جزو آن دسته از آدم هايى است كه به جاى استفاده از موقعيت كنونى و تحليل درست و منطقى از حال و سازگارى با زمان، يا در آينده آرمانى سير مى كند و در پى اتوپيا و آرمانشهر است و يا در گذشته «عصر طلايى» زندگى مى كنند و ناتوان از پذيرش و كنار آمدن با حال هستند، چيزى كه يك انسان سالم از نظر روانى بايد از آن دور باشد و «فرزند زمان خويشتن» باشد.

اما پوپر كه انسان فيلسوف وقت شناس و خوش بينى به حال است، مى كوشد خود را از اين اتهام برهاند. او مى خواهد بال تحليل از گذشته و حال و مقايسه ميان آن دو، بيان دارد چگونه همين دنيا كه بهترين دنياست، نيازمند اصلاحات هميشگى و هدايت مصلحان و آموزگاران است. به ويژه آن كه دنياى كنونى به ظاهر در صلح و امنيت است و در گذشته با و جنگ جهانى رو به رو بوده است ; ولى آن گذشته از يك چيز بهره مند بود كه فقدان آن در جهان امروز يك فاجعه است. او مى كوشد چنان كه به علت اصلى بحران فقدان هويت و فروپاشى و زوال جامعه بشرى اشاره داشته باشد، به ابزارهاى آن نيز اشاره داشته باشد. وى بيان مى كند كه جهان گذشته داراى عامل تحقق «احساس زندگى» و «حضور ارزش ها» بود; به همين علت از نظم، قانون، امنيت و آرامش برخوردار بود. نظم و قانونى كه در راستاى همان اهداف متعالى تبيين و وضع شده بود. «اين جهان داراى نظم و قانون، در عين حال كوچك و بد ظاهر بود، اما جهانى بود كه در آن مى توانستيد مطمئن باشيد شخصى كه مقابل شما قرار دارد، هفت تيرى در جيب ندارد. از اين جهان ديگر خبرى نيست. (همان )

در حقيقت او اشاره به فقدان يكى از دو مؤلفه اصلى سعادت و خوشبختى مى كند; زيرا يكى از مؤلفه هاى سعادت (چه در دنيا و چه در آخرت) آرامش است ; چنان كه آسايش و رفاه مؤلفه ديگر آن را تشكيل مى دهد. در جهان امروز خبرى از مؤلفه اصلى و اولى سعادت وجود ندارد. مردم هرچند در جهان بزرگ و در آسايش و رفاه بيشتر و ظاهر خوبى زندگى مى كنند، اما از فقدان آرامش رنج مى برند; چيزى كه موجب مى شود تا آسايش و رفاه معنا و مفهوم درست و واقعى خود را بيابد. بلكه بايد گفت انسان و جامعه در صورت فقدان آرامش هرگز طعم شيرين آسايش را نمى چشد و به ظاهر در آسايش است; زيرا امنيت، اطمينان خاطر و آرامش است كه آسايش را به طور كامل آشكار كرده و به نمايش مى گذارد; چون بدون آرامش، آسايش توهمى بيش نيست.

پوپر معتقد نيست كه «جهان گذشته، بهترين جهان ممكن است»، بلكه مى كوشد تا با مقايسه ميان دو دوره آشكار سازد كه در عصر زوال ارزش ها و فقدان هويت و بى معناى بيان دارد كه دنياى بهتر دنيايى است كه در آن انسان از هويت برخوردار بوده و در زندگى هدفى داشته و از پوچى رها باشد، چيزيى كه جامعه امروز به شدت از آن بى بهره است. به نظر پوپر جهانى كه دو جنگ جهانى را به خود ديده است به جهت حضور معنويت و احساس زندگى و نيز حضور اخلاق و ارزش ها از جهان كنونى بهتر است. از اين رو با آن كه معتقد نيست «جهان گذشته بهترين جهان ممكن است» ولى اصرار دارد كه جهانى بهتر بود: «من گفته ام كه جهان ما، با همه جنگ هاى وحشتناكى كه در آن رخ داده، بهترين دنيايى است كه تاكنون وجود داشته است.»(همان); چون در آن جهان، دو چيز اساسى وجود داشت: هويت انسانى (جهان با معنا و داراى ارزش ها، قانون و نظم) و آرامش. به نظر پوپر، انسان ها در گذشته از «سعادت» برخوردار بودند ولى در عصر جامعه باز» از سعادت بى بهره اند ; زيرا در جامعه باز نه هويت انسانى معنايى دارد و نه قانون، امنيت و ارزش ها جايى.

پوپر انسان امروزى را هم چون يك بهمن در حال انحطاط مى بيند( همان) در حالى كه كسى نيست تا در برابر آن مقاومت نمايد و جلوى آن را بگيرد. ديگر پيامبران نيستندـ و به قول پوپر، ديگر در جامعه امروزى «آموزگاران و معلم هايى» نيستند ـ كه به انسان ها درس اخلاق و نظم دهند و «احساس زندگى» را در آنان برانگيزند و به نقش آنان واقف و به هدف از زندگى آگاه گردانند; حتى اگر چنين انسان هايى باشند كارى از دست آنان بر نمى آيد، «چه تعداد از معلم ها» در مقابل تلويزيون كارى از دستشان بر مى آيد؟ تلويزيون هميشه براى فريب دادن ذهن پاك كودكان جالب تر، جذاب تر، توجه برانگيزتر و تواناتر است…يك آموزگار در برابر آن چه مى تواند بكند؟ تنها «نداى عقل» است كه مى تواند در اين زمينه كارى انجام دهد.» (همان)

به نظر پوپر اكنون ديگر پيامبران بيرونى نمى توانند نقش خويش را به خوبى ايفا كنند و حقيقت را به نسل امروزى بنماياند و آنان را به راه درست و راست هدايت كنند و از انحطاط و سقوط برهانند. انسان امروزى در اين بحبوحه «بحران هويت» و بيهودگى و سرخوردگى و «از دست دادن احساس زندگى» و «زوال اخلاق و ارزش ها» تنها يك پناهگاه دارد. اين پناهگاه چيزى جز «فطرت» نيست. همان فطرتى كه در انسان به وديعه گذاشته شده تا به سوى كمال و خير حركت كند و از پستى و پليدى دورى گزيند و از نقص به كمال بگريزد. اين «نداى عقل»، پيامبر درونى و باطنى انسان، تنها روزنه اميدى است كه كارل پوپر در انسان سراغ مى گيرد و سرخورده از هر چيز ديگر آن را به عنوان منجى مى جويد. اما «نداى عقل» چرا نمى تواند آن چنان كه كارل پوپر آرزو دارد به نقش خود عمل كند و انسان گرفتار را رهايى بخشد؟ به نظر پوپر مشكل جايى ديگر است كه نمى گذارد حتى فطرت و عقل  با نداها و نهيب هايش نقش پيامبرى و منجى بودنش را ايفا كند. اين عامل به نظر پوپر هم مى تواند بيرونى چون حكومت، دولت و جوامع باشد و هم مى تواند درونى باشد. پوپر عامل درونى را قوى تر مى بيند. به نظر مى رسد كه عامل درونى چيزى است كه نمى گذارد حتى فطرت و عقل به وظيفه خود عمل كند و انسان را درون متحول ساخته و نجات دهد. اين عامل درونى چيست كه به عنوان بازدارنده عمل مى كند؟

پوپر «عنصر انفعال» موجود در درون انسان را به عنوان عامل بازدارنده در برابر فطرت و عقل شناسايى مى كند. به نظر مى رسد كه «انفعال» به عنوان يك عامل مفيد و مضر در انسان نقشى دوگانه بازى مى كند. از سويى اين عنصر موجب تكامل و بقاى انسان در جهان مادى متغير است و وجود آن براى بقاى انسان ضرورى مى نمايد و از سوى ديگر نقش آسيب زايى و عامل بازدارنده را به عهده گرفته است. عنصر انفعال در درون انسان به چه معنا است؟ پوپر پاسخ مى دهد:«آدم مى تواند خود را با هر شرايطى بسازد.»(همان) اين سازگارى با شرايط متفاوت و متغير به عنوان عامل بقا و تكامل انسانى است. انفعال شديد انسان موجب مى شود كه بتواند در محيط ها، زمان ها، مكان ها و شرايط مختلف و متفاوت و متضاد زيستى باقى بماند و مانند برخى از موجودات نابود نگردد و هم چنان در زمين زندگى كند. ولى همين عامل مثبت و موجب بقا و تكامل گاه نقش آسيب زايى را بازى مى كند. انسان به آسانى و راحتى خود را خشونت، بى قانونى، هرج و مرج و آب و هواهاى متفاوت و متغير وفق مى دهد; به ويژه «كودكان كه اگر با شرايط حاد رو به رو شوند، خود را با آن سازگار مى كنند. منطقى ترين نتيجه اين سازگارى، آينده اى است كه در آن كودكان نيز هفت تيرى مى خرند و هفت تيركشى مى كنند.»(همان)

كارل پوپر همين توانايى انسان را عامل اصلى مى داند كه نمى گذارد تا عقل نقش خود را به خوبى ايفا كند و انسان را از اشتباه و راه خطرناك انحطاط و سقوط باز دارد.

اكنون كه همه راه ها به بن بست ختم شده است و حتى «عقل» و «نداى فطرت»، اين پيامبر درونى نيز هم چون آموزگاران و پيامبران بيرونى ناتوان از رهايى انسان از خطر سقوط است و جامعه ى انسانى در «شفاجرف جهنم» بى هويتى و فقدان احساس زندگى و زوال اخلاق قرار دارد و جامعه ى باز، ارزش ها، نظم، قانون، امنيت، آسايش و آرامش را از انسان سلب كرده است و آزادى هاى بى حدّ و حصر زندگى معنابخش گذشته را بى معنا و پوچ ساخته و انسان را به موجودى مادى و بى هدف فروكاسته است، تنها راه باقى مانده به نظر پوپر چيست؟

پوپر در انتها و پايان نافرجام «جامعه باز» مى كوشد تا با نگاه و تحليل انتقادى و بازخوانى و تبيين آن چه مى انديشد و آن چه شد، رهيافت تازه خويش را ارايه دهد و جلوى سقوط و انحطاط بشر را بگيرد. او اكنون حرف هايى را مى گويد كه به نظر دوستداران و منتقدان جديدش «از ايشان بعيد است». (همان) اكنون نظريه پرداز جامعه باز خواهان محدوديت هايى سفت و سخت قانونى، تحديد آزادى ها و وضع خطوط قرمزهايى براى آزادى است. او براى جلوگيرى از انحطاط و سقوط جامعه هاى انسانى در اين سراشيب تند و شتابناك بهمن آزادى هاى بى حدّ و حصر مى گويد كه «وضع مقررات» ضرورى است; حتى بايد اين مقررات براى تلويزيون و برنامه هاى آن وجود داشته باشد. اگر نمى توان با برخى از واقعيت ها مبارزه كرد و آنها را از گردونه هستى بيرون راند، ولى نبايد كنارى نشست تا اين واقعيت هاى تحميلى امروزى هر چه انسان در طول تاريخ اندوخته است به دست «بهمن آزادى هاى بى حدّ و حصر» به دره نيستى و تباهى فرستاد: «نمى توان تلويزيون را حذف كرد. اين كار بى معناست ; مثل اين كه بخواهيم برق يا تلفن را از زندگى حذف كنيم. برق، تلفن و اتومبيل، آيا همه اين امور تحت كنترل و نظارت نيست؟ آيا براى رانندگى مقررات دقيقى وجود ندارد؟ كافى است يك لحظه به خطر باور نكردنى استفاده از اتومبيل بدون رعايت مقررات مربوط در بزرگراه ها فكر كنيد.»(همان)

پوپر لازم مى بيند كه فرهيختگان و اولياى امور جامعه، قوانين و مقرراتى وضع نمايند تا هر انديشه اى به خورد كودكان و جوامع انسانى داده نشود. بايد با وضع قوانين جلوى زوال ارزش ها و اخلاق را گرفت و احساس زندگى و هويت را به انسان ها باز گرداند:«منظور من آن است كه تهيه كنندگان برنامه هاى تلويزيونى از همان نوع نظم و انضباطى برخوردار باشند كه به مقررات تردد در جاده ها و خيابان ها حاكم است. ما براى رانندگى نياز به گواهى نامه داريم; اين طور نيست؟ و اگر ما به طرز خطرناكى رانندگى كنيم، آن را از ما مى گيرند; درست است؟ خوب! پس بياييد همين شيوه را در مورد تلويزيون به كار ببنديم.(همان)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا