اجتماعیاخلاقی - تربیتیاصولی فقهیاعتقادی - کلامیروان شناسیفلسفیمعارف قرآنی

تدبير و سوء تدبير از نظر قرآن

گاه كارى گناه نيست ولى به جهت اين كه مايه گرفتارى و مشقت است و دنباله سويى در پى دارد، ممنوع مى شود. در حقيقت فعل آن «ذنب» لغوى يعنى پيامدها و دنباله هاى ناخشنود و ناگواريى به همراه دارد كه انسان مدبّر كه به پيامدهاى دور و نزديك عملش توجه دارد، از ارتكاب آن خوددارى مى كند. اگر تحريم و نهى در اين موارد صادر شود نهى ارشادى است و ارتكاب آن در حقيقت جز به وسوسه شيطان نيست. در قرآن مواردى از وسوسه هاى شيطانى بيان شده كه پيامدهاى منفى آن گريبانگير افراد شده است. از آن جمله در قضيه نسيان حضرت آدم و وسوسه شيطان و خوردن از درخت ممنوع كه ارتكاب آن مايه گرفتارى و مشقت آدم و همسرش و رانده شدن از بهشت شد: «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَـنُ لِيُبْدِىَ لَهُمَا مَاوُورِىَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَ تِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَـلـكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَـذِهِ الشَّجَرَةِ إِلآَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَــلِدِين»(الاعراف:20)

مورد ديگر نسيان جوان همسفر موسى است كه مايه دور شدن از مكان ديدار شد و مجبور به بازگشت از راه رفته شدند: «ما انسانيه الا الشيطان»(كهف/ 63)

مورد سوم كتك كارى موسى و قبطى و كشته شدن قبطى است. اين عمل كه به وسوسه شيطان انجام شد موسى را دچار خطر و گرفتارى سختى كرد كه ناچار به پنهان شدن و فرار از مصر شد. و از آن جايى كه پيامدهاى ناگواريى در پى داشت آن را به شيطان نسبت مى دهد و مى گويد: «هذا من عمل الشيطان» (قصص/ 15) زيرا خداوند تنها به حق و صواب راهنمايى مى كند.

حضرت در بيان اين عمل خويش مى فرمايد: «لهم علىّ ذنب» (شعراء/ 14) براى آنان در مورد من گناهى و ذنبى ادعا شده است.

عمل كشتن هر چند نافرمانى و گناه و ذنب نسبت به خدا نبود زيرا اين كه نخست خطاى غير عمدى بود و دوم آن كه جنبه دفاعى داشت ولى از آن جايى كه شيطان در اين كار دخالت داشت و او را وسوسه نمود تا كارى انجام دهد كه مايه گرفتارى و مشقت او شد آن را گناه و ذنب ناميد.

در حقيقت اين كارى اشتباه و از سوء تدبير بود كه او را به عاقبت وخيم مبتلا كرد. آن حضرت كارش را كارى شيطانى و در هنگام گمراهى بيان مى دارد «فقلها اذاً و انا من الضالين» زيرا انسانى كه عاقبت امور را توجه دارد و تدبير مى كند و به حق حركت مى كند دچار عملى نمى شود كه پيامدهاى ناگوار و وخيمى در پى داشته باشد. پس اين به جهت همان گمراهى و ضلالت لغوى است كه او را از راه راست دور مى كند و موجب مى شود تا براى رسيدن به مقصد راهى دورتر و دشوارترى را بپيمايد.

انسان مدبّر به عاقبت و انجام كار توجه مى كند و با آن كه فعل را حلال و جايز مى داند ولى از انجام آن خوددارى مى كند زيرا از پيامدهاى منفى و زيانبار آن آگاه است; و ارتكاب آن را ستم به خود مى شمارد. چنان چه حضرت موسى پس از ارتكاب از شرّ وسوسه هاى شيطانى به خدا پناه مى برد و خواهان برطرف شدن پيامدهاى زيانبار سوء تدبير مى شود و مى فرمايد: «ربّ انى ظلمت نفسى فاغفر لى» (قصص،16) خدايا به خودم ستم كردم پس آن را بپوشان و پيامدهاى آن را برطرف ساز، چون نفس خود را به خطر انداخته است اين درخواست مغفرت، مغفرت مصطلح و آمرزش گناه نيست بلكه مراد از آن اين است كه خدا اثر عمل را خنثى سازد و از عواقب وخيم آن خلاص گرداند. اين معنا از آيه: «و قتلت نفساً فنجيناك من الغم»(طه/ 40) و مردى را كشتى و ما از اندوه و غم آن تو را نجات داديم.

چنين مغفرت و آمرزشى را نيز حضرت آدم و همسرش از خدا درخواست داشتند چنان چه گفتند: «قالا ربنا ظلمنا أنفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين»(اعراف/ 23) گفتند پروردگارا ما به نفس خود ستم كرديم و اگر تو ما را نيامرزى و پيامدهاى عمل را بر ما نپوشانى و رحم نكنى به طور يقين از زيانكاران خواهيم بود.

اين زيانكارى در حقيقت پيامدهاى تكوينى عمل است كه اگر خداوند به عنايت ويژه و تصرف تكوينى آن را از بنده نزدايد، موجبات گرفتارى هاى سخت و جانكاه براى مرتكب آن مى شود. در حقيقت درخواست از جلوگيرى تأثير مطلق يا كاهش آن به طور تكوينى و از طريق معجزه است.

در همه اين موارد مذكور ديديم كه انجام كار، تأثير تكوينى خود را به جا گذاشته ولى به عنايت خداوند تأثير كلان و پيامدهاى زيانبارى كه موجب ضلالت و گمراهى هميشگى فرد بود، از آن زدوده شده است. زيرا در صورت عدم غفران ـ و كاهش تكوينى زيان ها ـ فرد نه تنها به مشقت بلكه خسران اخروى نيز دچار مى شد.

نگرش قرآن به اجتماع طبيعى انسان

مسأله مدنيت و اجتماعى زندگى كردن طبيعى انسان نيست بلكه امرى قهرى است. چنين نيست كه از ناحيه طبيعت تحريك بر اين معنا شود، بلكه انسان طبيعت ديگرى دارد كه نتيجه آن طبيعت پديد آمدن قهرى مدنيت و اجتماعى شدن انسان است; زيرا انسان موجودى بهره گير و استخدام گر است. طبيعت انسانى اين است كه ديگران را به نفع خود استخدام كند و از آنان بهره گيرى نمايد; حال هر كس و يا هر چه مى خواهد باشد; حتى تكه آهن پاره اى را ببيند آن را برمى دارد به اميد آن كه روزى به درد او بخورد تا چه رسد به گياهان و حيوانات مفيد. روشن است چنين كسى به استخدام و به كارگيرى ديگران از نوع خود جرى و گستاخ تر است; چون زبان آنان را مى داند و به خلق و خوى ايشان آشناست. همين كه تصميم مى گيرد هم نوعان خود را به كار گيرد و استخدام نمايد، متوجه مى شود كه آنان نيز همانند اويند بلكه برخى از ايشان حتى گستاخ ترند و مى خواهند خود او را به كار گيرند و به زير كار بكشند. بنابراين مى بيند كه او اميال و خواسته هايى دارد و در برابر آنان نيز خواسته هايى دارند، پس ناگزير مى شود با آنان از در مسالمت و آشتى درآيد و حقوقى برابر و مساوى براى آنان بپذيرد.

نتيجه و سرانجام اين برخورد و تضاد منافع و خواسته ها اين است كه بعضى با بعضى ديگر در عمل تعاونى شركت جويند و حاصل و دسترنج همه ميان آنان تقسيم شود و به هر يك آن مقدار كه استحقاق دارد بدهند.

پس جامعه انسانى هرگز نمى تواند اجتماعى زندگى كند و داراى اجتماعى مدنى و آبادى شود مگر هنگامى كه داراى اصولى علمى و قوانين اجتماعى باشد; و هر يك آن قوانين را محترم شمارد و نگهبانى نيز بر آن گمارند تا آن قوانين را حفظ كند و نگذارد از ميان برود يا از ضايع و تعطيل شدن جلوگيرى نمايد بلكه در اجراى آن بكوشد تا بدين وسيله زندگى اجتماعى افراد رضايت بخش عمومى و قرين سعادت و خوشبختى گردد.

اما اين كه گفته شد اصول علمى داشته باشد مراد از آن اين است كه حقيقت زندگى دنيا را بفهمد و آغاز و انجام انسان را در نظر بگيرد، چون اختلاف مذاهب مختلف در همين سه مسأله باعث مى شود تا سنت هاى آنان در اجتماع مختلف گردد; و در حقيقت روش تفكر افراد اجتماع درباره حقيقت زندگى دنيا و نيز شيوه تفكرشان در آغاز و انجام جهان هرگونه كه باشد سنت هايى كه در آن اجتماع وضع مى شود همان گونه خواهد بود و تحت تأثير اين انديشه ها قرار مى گيرد.

مردمى كه شيوه تفكّرشان درباره حقيقت زندگى انسان در دنيا اين باشد كه صرفاً موجودى مادى هستيد و به جز زندگى دنياى زودگذر كه با مرگ خاتمه مى يابد زندگى ديگرى ندارند و نيز طرز تفكرشان درباره آغاز و سرانجام جهان اين باشد كه در دار هستى جز اسباب مادى كه يكى پس از ديگرى موجود مى شود، و سپس تباه مى گردد، چيز ديگرى نيست، چنين مردمى وقتى مى خواهند براى اجتماع خود سنت هايى مقرر سازند طورى آن مقرر مى كنند كه تنها لذت ها و كمالات محسوس و ماديشان را تأمين كند و ماوراى آن سعادتى نخواهد بود.

اما مردمى كه معتقدند كه در پس اين عالم ماده صانعى غير مادى هست كه عالم، صنع او و مخلوق اوست، مانند بت پرستان، وقتى بخواهند سنت ها و قوانينى براى اجتماع خود مقرر كنند، رعايت رضاى بت هايشان را هم مى كنند، چون معتقدند سعادت زندگى شان در دنياى مادى همه به دست خودشان نيست، بلكه به دست بت هاست.

و مردمى كه معتقدند كه عالم، صنع خداست، و خدا اين جهان را آفريده، تا راه و وسيله براى جهان ديگر باشد; و خلاصه علاوه بر اعتقاد به مبدأ كه در بت پرستان نيز بود، معتقد به معاد هم هستند، وقتى مى خواهند براى زندگى دنيايى خود اساسى بريزند، طورى مى ريزند كه هم در دنيا سعادتمند باشند و هم در آخرت كه حياتى ابدى است و آغازش از همان روزى است كه حيات دنيا با مرگ خاتمه مى يابد.

بنابراين صورت و شكل زندگى با اختلاف در اصول اعتقادى و طرز تفكر در حقيقت عالم و حقيقت انسانى كه جزيى از آن است مختلف مى شود.

اما اين كه گفته شد بشر اجتماعى و مدنى هرگز نمى تواند اجتماعى زندگى كند مگر وقتى كه قوانينى داشته باشد، دليل آن اين است كه با نبودِ قانون و سنت هايى كه مورد احترام همه و حداقل اكثريت باشد، جمع مردم متفرق و جامعه ايشان منحل مى شود.

اين سنّت ها و قوانين قضايايى كلى و عملى به شكل «نبايدها» و «بايدها» و «شايسته ها» و «بايسته ها» است. قوانين هر چه باشد اگر احترام دارد و معتبر است به خاطر مصلحت هايى است كه براى اجتماع در پى دارد و جامعه را صالح مى سازدو. پس در اين قوانين مصالح و مفاسد اعمال در نظر گرفته مى شود.

سعادت انسان و كمال او در صورتى حاصل مى شود كه اجتماعى صالح پديد آيد; اجتماعى كه در آن سنت و قوانين صالح حكومت كند. قوانينى كه ضامن رسيدن انسان به سعادتش باشد و اين سعادت امرى و يا امورى كمالى و تكوينى است كه به انسان ناقص ـ كه او نيز موجودى تكوينى است ـ ضميمه مى شود و او را انسانى كامل در نوع خود و تمام در وجودش مى سازد.

پس اين سنت ها و قوانين ـ كه قضاياى عملى و اعتبارى است ـ واسطه اى ميان نقص انسان و كمال او و راه عبورى ميان دو منزلگاه و تابع مصالح اوست. اين عبارت از كمال يا كمالات او است. اين كمالات مانند آن واسطه اعتبارى و خيالى نيست بلكه امورى حقيقى، واقعى و سازگار با نواقصى است كه هر يك مصداق يكى از حاجت هاى حقيقى انسان است.

پس حوائج حقيقى و واقعى انسان اين قضايا و بايد و نبايدهاى عملى را وضع كرده و معتبر شمرده است. مراد از نيازها، آن چيزهايى است كه نفس انسان آن ها را با گرايش ها به اميال و تصميم هايش مى طلبد، و عقل هم كه يگانه نيروى تميز ميان نيك و سودمند از سويى و بد و زيانبار از سوى ديگر است، آنها را تصديق مى كند و بيان مى دارد كه كدام قانون نيازى از نيازهاى واقعى انسان را برمى آورد و يا برنمى آورد. هواى نفس نمى تواند كمالات انسانى و نيازهاى واقعى او را تشخيص دهد بلكه تنها مى تواند لذت هاى مادى و حيوانى انسان را تشخيص دهد.

بنابراين اصول و ريشه هاى اين قوانين بايد نيازهاى حقيقى انسان باشد، نيازهايى كه واقعاً حاجت و نياز انسانى است نه آن برحسب تشخيص هواى نفس نياز باشد.

خداوند در ايجاد موجودى قوا و ابزارى كه نيازهايش را برطرف سازد، در اختيارش نهاده است به طورى كه اگر آن قوا و ابزارها را به درستى به كار گيرد به كمال خويش مى رسد. از همين جا نيز دانسته مى شود كه دستگاه هاى تكوينى انسان هر يك نيازمند و مقتضى يكى از قضاياى عملى بايد و نبايدهايى است كه نامش سنت و قانون است، به طورى كه اگر انسان به آن قضايا عمل كند آن دستگاه و قوه به حدّ رشد و كمال خود مى رسد.

پس روشن شد كه به حكم عقل بايد دين ـ كه همان اصول عملى و سنت ها و قوانين عملى است كه اگر به آن عمل شود سعادت واقعى انسان را ضمانت مى كند از احتياجات و اقتضاءآت خلقت انسان نشأت گرفته باشد و بايد كه تشريع دين مطابق فطرت و تكوين باشد و اين همان معنايى است كه در آيه شريفه «فأقم وجهك للدين حنيفاً فطرة الله…»(روم/30) آن را خاطرنشان مى سازد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا