شعر و داستان
-
اوج شبها
گام ها بالا و سرها بر زمین هست این را هم نشانِ بدترین در چَرا آمد نگونسار در جهان چون…
بیشتر بخوانید » -
شهد شراب
عاشقان کم تر زبان عاشقی بر می کنند در میان جمع و با لیلی همی سر می کنند دل هوای…
بیشتر بخوانید » -
بزم شبانه
یا رب این بنده، سخن بی ریا شنید آن گاه که جام باده به لب شما کشید بیا چشم فرو…
بیشتر بخوانید » -
جنگ عقل و قلب
دوستت دارم، بیان عاشقی است بوسه بر لب، وز جنون عاشقی است در میان گفتن و فعل مانده ام گوییا…
بیشتر بخوانید » -
ناله مستانه
هر شبم تا به سحر ناله مستانه زنم باده از جام تو نوشم، شکر شاهانه زنم می زنم دست در…
بیشتر بخوانید » -
عشق دو سویه
عاشقی بودم، که جانم را به جانت داده ام عاشقی بودی، که بر جایم خلافت داده ام شب اگر باشی…
بیشتر بخوانید » -
محشری بر پا شد
لب گشودی و جهان پیدا شد کشف کردی و جهان شیدا شد دست بر جام زده، مِی، فکنی در بستر…
بیشتر بخوانید » -
شاه خیال
در جام دلم، محو نگاه تو شدم در بستر شب، ماه تمام تو شدم امشب، همه شب فکر تمنای وصال…
بیشتر بخوانید » -
دلدادگی
سرگذشت دین و دنیا، سرگذشت عاقلی است دل سپاریت به دنیا، مایه ی شرمندگی است بارها گر توبه کردی، باز…
بیشتر بخوانید » -
هدف گوی یار
دوش به صفا رفته است، آب تن جوی یار دست تمنا زدم در طلب موی یار راه نشانم نداد آن…
بیشتر بخوانید »