عشق دو سویه
عاشقی بودم، که جانم را به جانت داده ام
عاشقی بودی، که بر جایم خلافت داده ام
شب اگر باشی تو در راه تهجد، هم دعا
آن مقام بس بلندت، هم شفاعت داده ام
استقامت گر تو داری در طریق عاشقی
بس ظفرها مر تو را، من هم بشارت داده ام
گر بداری در مصیب، هم بلا، صبر جمیل
رحمت و فضلی تمام، پایان کارت داده ام
با خدا باش و دینت کن مدد با جان و مال
چون که در نصر و مددهایت، سعادت داده ام
گر تو را غم باشد و اندوه هم بس بی شمار
در نمازت، رحمت و هم من سلامت داده ام
گر بخوانی تو مرا در حالت بیم و ضرر
کشف تامی از بلایا، با اجابت داده ام
در میان خویش، دست احسان دار پیش
پس تو را شادی و رستن، من کرامت داده ام
بنده من باش، هم توکیل کن امرت به من
چون تو را من با ولایت، هم شرافت داده ام
لطف من چون شامل حالت بشد در هر کجا
این وجود و نعمت بسیار کرامت داده ام
صائبا در صدر نشین با دولت قرآن و ذکر
در سحرگاهان تو را من عشق و دولت داده ام