اخلاقی - تربیتیاصولی فقهیاعتقادی - کلامیروان شناسیعرفانفلسفیمعارف قرآنی

عقل فطری در شناخت خوب و بد

بسم الله الرحمن الرحیم

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، خدا در نفس انسانی یک توانایی ذاتی ادراکی و گرایشی قرار داده که بدان خوب و بد و زیبا و زشت را می شناسد و به خوب و زیبا گرایش و از بد و زشت پرهیز می کند؛ زیرا خوب و زیبا را «حق» و بد و زشت را «باطل» می داند.

در اصول فقه اسلامی مباحثی در باب «حسن و قبح عقلی» مطرح شده تا جایگاه عقل فطری را در شناخت احکام الهی در کنار نقل وحیانی معتبر بیان کند. بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، حتی احکام نقلی نیز متاثر از فهم عقل فطری است تا جایی که اگر عقل فطری را حذف کنیم، نمی توان بنیادی برای حجیت نقل وحیانی معتبر در نظر گرفت و این عقل فطری است که به عنوان حجت باطنی به تایید و امضای نقل وحیانی می پردازد.

به سخن دیگر، از نظر قرآن، خدا تنها منبع حکم در هستی است و هیچ کسی دیگر را نیست تا در مقام شارع حکمی را صادر کند؛ اما شناخت احکام الهی شریعت دارای دو ابزار شناختی و کاشف آن است که از آن به عنوان عقل فطری و نقل وحیانی است؛ اما چنان که گفته شد، کشف نقلی زمانی اعتبار می یابد که عقل فطری فی الجمله حقانیت نقل وحیانی را امضا کرده باشد. بنابراین، اگر عقل فطری را حذف کنیم، به تبع آن نقل وحیانی نیز از حجیت و اعتبار می افتد. بر این اساس لازم است تا نگاهی قرآنی به مساله و موضوع عقل فطری داشته باشیم تا حسن و قبح عقلی را بر اساس آن تحلیل و تبیین کنیم.

کاشفیت عقل و نقل از حکم الله

یکی از خطاها که در کتب اصول فقه نیز راه یافته است، مساله «حکم» عقل و نقل است تا جایی که در تقسیم بندی احکام می گویند: احکام عقلی و احکام نقلی. البته برخی از این فاحش تر به خطا می روند و در تقسیم بندی می گویند: احکام عقلی و احکام شرعی؛ یعنی شریعت را در برابر عقل می گذارند که این بدترین نوع تقسیم و خطاهایی است که انسان را به وادی هلاکت فکری و رفتاری می کشاند.

البته برخی برای رهایی از قرار گیری در وادی هلاکت می گویند: کل ما حکم به العقل، حکم به الشرع؛ یعنی هر چه را عقل بدان حکم کند، شرع نیز بدان حکم می کند.

باید توجه داشت که ریشه این خطاها و توجیهات به عدم درک درست موضوع و مساله باز می گردد؛ زیرا از نظر قرآن، حاکم فقط خدا است که «شارع» و قانونگذار است و در مقام مالکیت و ربوبیت می تواند حکم کند؛ از این روست که خدا به صراحت می فرماید: ان الحکم الا لله؛ حکم فقط برای خدا است.(یوسف، آیات 40 و 6) به این معنا که همه احکام خواه در ساحت تکوین یا تشریع از سوی خدا صادر می شود و اگر به پیامبر(ص) در تسامح «شارع» گفته می شود، از باب این نیست که او حکمی جدا از احکام الهی دارد، بلکه چون فعل و قول رسول الله(ص)، همان فعل و قول الله است(انفال، آیه 17؛ نجم،آیات 3 و 4)، حکم ایشان نیز حکم  الله است؛ و از همین روست که اطاعت ایشان عین اطاعت خدا است.(آل عمران، آیه 32) پس وقتی ایشان در مقام شارع امر و نهی می کند، می بایست به عنوان امر و نهی خدا دانست و مطیع آن شد.(حشر، آیه 7)

به هر حال، از نظر آموزه های وحیانی قرآن، جز خدا هیچ کس را نرسد که در مقام شارع و حاکم در تکوین و تشریع حکمی صادر کند، مگر در مقام مظهریت اتم و اکمل که برای پیامبر(ص) و نفوس ایشان از چهارده معصوم(ع) است. بنابراین، شخص اگر در مقام مظهریت باشد، هیچ کاری از او مستقل نیست و او همانند «قلم» در دست خداست که بدان می نگارد. پس هر چند که به تسامح می توان گفت که قلم نگاشت، ولی باید دانست نگارنده کسی جز صاحب قلم نیست که در حال نگارش است.

بنابراین، دانسته شد که حتی «عقل اول» یعنی رسول الله(ص) که می فرماید: «اول ما خلق الله العقل»، و سپس می افزاید: «اول ما خلق الله نوری» تا نشان دهد خود اولین مخلوق در هستی و نیز نور و عقل اوست، چنین کسی از نظر آموزه های وحیانی قرآن، در جایگاه حاکم قرار نمی گیرد؛ پس چگونه می توان گفت: «عقل حکم کرد»؛ مگر آن که مراد از «عقل» در این جا، خدا باشد که البته چنین قصدی در گویندگان این قضیه «عقل حکم کرد» نیست؛ زیرا مراد آنان نه خدا و نه رسول الله(ص) بلکه عقل انسانی خودشان است.

به هر حال، از آن جایی که از نظر آموزه های وحیانی قرآن، عقل انسانی حتی عقل نبوی نمی تواند حاکم باشد و حکم در تکوین و تشریع مگر در مظهریت داشته باشد، این حقیقت آشکار می شود که اصولا عقل حاکم نیست و حکمی ندارد.

البته از همین مطالب پیش گفته هم چنین دانسته شد که «نقل» نیز که از سوی وحی جبرائیل یا به بیان معصومان(ع) صادر می شود، نیز حاکم نیست؛ بلکه حاکم همان خدا است. بر این اساس، عقل و نقل حاکم نیست.

پرسش این است که اگر عقل و نقل حاکم نیست، در چه جایگاهی قرار دارد؟ بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، عقل و نقل دو کاشف از احکام الهی است؛ به این معنا که همان طوری که نقل وحیانی معتبر، احکام الهی را برای ما کشف می کند و ما بدان آگاه می شویم؛ یعنی از طریق قرآن و احادیث و روایات معتبر ما نسبت به احکام شرعی الهی به عنوان شارع آگاه می شویم، هم چنین عقل فطری انسان به ما کمک می کند تا احکام شرعی الهی را بشناسیم و از آن آگاه شویم. بنابراین، اولا، عقل و نقل حاکم نیست، بلکه کاشف است؛ و ثانیا کشف عقل در برابر کشف نقل نیست تا گفته شود احکام عقلی و احکام شرعی؛ زیرا عقل همان احکام شرعی را کشف می کند که نقل نیز آن را کشف می کند؛ بنابراین، باید عقل و نقل را در کنار هم گذاشت و هر دو را راهی به سوی کشف احکام شرعی الهی دانست؛ زیرا از نظر قرآن، عقل فطری همان را کشف می کند که نقل وحیانی آن را کشف می کند و هیچ تضاد و تقابلی میان آنها نیست(روم، آیه 30)، و اگر تفاوتی در گزاره های عقلی و نقلی باشد، در اجمال و تفصیل احکام شرعی الهی است؛ زیرا عقل بیشتر در کلیات وارد می شود و نقل در تفصیلات و جزئیات. از همین روست که خدا در قرآن از «تبیان» و جداسازی حقایق از باطل، یا «فصلت» یعنی تفصیل هر چیزی سخن به میان آورده تا بیان کند که نسبت نقل وحیانی با عقل فطری در همان اجمال و تفصیل است نه چیزی دیگر.(فصلت، آیات 3 و 44؛ هود، آیه 1؛ یونس، آیه 37؛ یوسف،آیه 111)

عقل فطری در نفس مستوی و قلب سالم

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، «عقل» بلکه «تعقل» یکی از کارکردهای قلب سالم در نفس مستوی و معتدل است؛ به این معنا که خدا نفس انسان را که همان روح الهی دمیده در کالبد است(ص، آیه 72) به گونه ای آفریده که در نهایت اعتدال و استوا است.(انفطار، آیه 7؛ شمس، آیه 7) این اعتدال و استوا به این معنا است که همه قوای انسانی از جمله قوه مدرکه، قوه دفاعیه و قوه جاذبه در کمال اعتدال و استوا در نفس قرار دارد و هر یک به درستی کارکردهای خویش را انجام می دهند تا انسان بتواند به کمالات بایسته و شایسته دست یافته و مظهر خدایی و اسماء و صفات او شده و در مقام خلافت الهی قرار گیرد.(بقره، آیات 30 و 31 و 138)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، قلب و فؤاد که مرتبه از مراتب نفس انسانی است، کارکردهایی دارد که از جمله مهم ترین آنها تفقه و تعقل و تذکر و تدبر و تبصر است.(حج، آیه 46؛ اعراف، آیه 179) البته محدوده قلب و فواد تنها در ساحت شناختی و ادراکی نیست و اگر از آن به قوه مدرکه تعبیر شده نوعی تسامح است؛ زیرا از نظر قرآن، دایره کارکرد قلب فراتر از شناخت و ادراک به ساحت انگیزه و اراده و عزم نیز وارد می شود و عواطف و احساسات انسانی و گرایش ها و گریزش ها از ناحیه قلب صادر می شود. از همین روست که قلب می تواند «واجفه» یعنی هراسان و مضطرب(نازعات،آیه 8)، رعب (آل عمران، آیه 151) و مانند آنها باشد؛ زیرا قلب دارای دو کارکرد اصلی در ساحت اندیشه و انگیزه یا علم و عمل و شناخت و گرایش ها و گریزش ها است و دانش و عاطفه به قلب استناد داده می شود.

البته از نظر قرآن، کارکردهای پیش گفته برای قلب تا زمانی است که قلب در سلامت باشد؛ اما از نظر قرآن، اگر نفس از حالت اعتدال و استوا خارج شده و مثلا دفن و دسیسه شود(شمس، آیات 7 تا 10)، به یک معنا قلب بیمار و مریض گردد، در آن صورت قلب ممکن است، گرفتار رین(مطففین، آیه 14)، طبع و تغییر(اعراف، آیه 101)، ختم(بقره، آیه 7)، قفل(محمد،آیه 24)، زیغ و انحراف(توبه، آیه 117) و مانند آنها شده و کارکردهای خود را از دست دهد یا حتی گرفتار وارونگی در ساحت ادراکی و گرایشی شود.

از نظر قرآن، نفس تغییر یافته (نه تبدیل یافته؛ زیرا برای قلب تبدیلی نیست) که مثلا گرفتار ختم و طبع است، به جای آن که تعقل و تفقه داشته باشد، گرفتار سفاهت می شود و در ساحت اندیشه و انگیزه به خطا و اشتباه می رود و به جای آن که دنبال حقایق و مصادیق آن باشد، دنبال باطل و مصادیق آن می رود؛ زیرا گرفتار وارونگی در ادراک و گرایش است.(بقره، آیات 7 تا 18؛ اعراف، آیه 179)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، قلب سالم می تواند در ساحت ادراکی با تعقل حقایق را بشناسد و در ساحت گرایشی به آنها گرایش داشته باشد. از این روست که قلب سالم می تواند حُسن و قبح چیزها را بشناسد و به اول گرایش داشته و از دوم گریزش داشته باشد. از این روست که حق از جمله عدالت، صداقت، امانت، وفا، شکر، ایمان به خدا، عبودیت و بندگی خدا، زیبایی، نیکی، و بسیاری دیگر از موضوعات را از اضداد آنها یعنی ظلم، دروغ، خیانت، بی وفایی، کفران، کفر، بندگی غیر خدا، زشتی، بدی، و بسیاری دیگر از موضوعات را باز می شناسد و گرایش به اول و گریزش از دوم دارد؛ زیرا گروه اول را مطابق حق می داند که همان احکام شرعی الهی است و دوم را مخالف حق یعنی باطل دانسته از آن گریزش دارد.

باید توجه داشت که از نظر قرآن، حق مطلق خدا است(فصلت، آیه 53) و هر حقی تنها از خدا نشئت می گیرد خواه در مقام تکوین باشد و خواه تشریع.(بقره، آیات 26 و 91 و 144)

از نظر قرآن، حجت های الهی دو دسته اصلی است که عقل فطری به عنوان حجت باطنی، و نقل وحیانی به عنوان حجت ظاهری عمل می کند و مکمل یک دیگر هستند؛ البته حجت فطری عقلی، تفضل ابتدایی خدا به همه هستی از جمله انسان است؛ زیرا خدا برای هر چیزی هدف و مقصدی قرار داده تا در آن جا به مقصود خویش یعنی کمالات بایسته و شایسته اش برسد و برنامه نرم افزاری به نام هدایت در آن قرار داده تا او را بدان رهنمون سازد.(طه، آیه50) در انسان نیز چنین نرم افزار هدایتی به نام فطرت قرار داده شده که او را به سوی کمال بایسته خودش رهنمون می کند.(روم، آیه 30) بنابراین، انسان به طور فطری حق و مصادیق آن را می شناسد و بدان گرایش دارد؛ زیرا حکم الهی در تکوین بدان قرار گرفته است.

بر اساس همین شناخت است که خدا در قرآن، به پیامبران فرمان می دهد تا در قالب حکمت ها، موعظه ها و جدال احسن، فطرت مردم را بیدار کرده و آنان را به تعقل وارد دارند تا خود به قضاوت و داوری براساس همان توانایی فطری بپردازند و بگویند که میان اضدادی چون نور و ظلمت، علم و لاعلم، حق و باطل، عدل و ظلم، بینایی و کوری، خیر و شر، زیبا و زشت، خوب و بد ، کرامت و اهانت و مانند آنها کدام را برتر می بینند و می یابند؛ زیرا انسان با تعقل بر اساس داشته های فطری آنان را یکسان نمی یابد و نمی داند و میان آنها تفاوت تقابلی قایل است.(فاطر، آیات 12 تا 22)

از نظر قرآن، قلب سالم به فطرت می داند که لواط و زنا و دیگر امور امری فحشاء و قبیح و زشت است و نمی بایست آن را به عنوان راه و روش برگزید و در زندگی بدان عمل کرد. اصولا قلب سالم در چیزهایی را محبوب دارد که مطابق نور فطرت و حق و حقانیت باشد و از چیزهایی که ظلمت و باطل باشد هم چون کفر، عصیان و فسوق گریزش دارد؛ زیرا عقل در فرآیندی به رشدی می رسد که این گونه می تواند به این امور فتوا دهد و گرایش ها و گریزش های خویش را سامان دهد.(حجرات، آیه 7)

البته خدا در قرآن بیان می کند که در آغاز قلب انسانی در چنین سطحی از عقلانیت رشدی و علم رشدی قرار ندارد، اما وقتی در همان طریق فطرت گام بر می دارد و اهل عدالت، صداقت، وفا، و مانند آن باشد، تفضلی از سوی خدا به او می شود تا از «نقل وحیانی» نیز بهره مند شود و عقل خویش را رشد دهد تا به عنوان رشید به چنین ادارکات و گرایش هایی برسد که اوج عقلانیت انسانی است.(بقره، آیات 2 تا 5 و 38؛ حجرات، آیه 7)

بنابراین، از نظر قرآن، همان گونه که قلب سالم کمک می کند تا انسان نقل وحیانی را به عنوان حق بشناسد و بدان گرایش داشته و احکام شرعی الهی را از آن نیز بگیرد، هم چنین نقل وحیانی به عقل کمک می کند تا به رشدی برسد که ادراکات و گرایش های کامل تر و تمام تری داشته باشد. در حقیقت عقل و نقل به هم کمک می کنند تا انسان به جایگاه بایسته خویش برسد. پس اگر حجت باطنی عقل فطری نباشد، شناخت نقل وحیانی به عنوان کاشف حق شدنی نیست، و اگر نقل وحیانی نباشد، کمال یابی عقل فطری به سطح تمام و کمال خویش یعنی رشد نیز شدنی نخواهد بود.

ارجاعات الهی به عقل فطری

با نگاهی به آموزه های وحیانی قرآن می توان موارد بسیاری را یافت که خدا در آنها برای شناخت احکام شرعی الهی به عقل فطری ارجاع داده است. تعبیر قرآن از فحشاء  وسوء و ارجاع شناختی و گرایشی به عقل فطری خود بیانگر آن است که از نظر خدا و قرآن، عقل فطری خود به تنهایی می تواند حق و مصادیق آن را از باطل و مصادیق آن بازشناسد.

باید توجه داشت که فحشاء به امبر قبیح گفته می شود که از حد گذشته باشد(القاموس المحیط، ج 1، ص 817) و سوء نیز به همان معنای قبیح و فجوری است که به  دریدگی و زشتی کشیده شده باشد.(لسان العرب، ج 6، ص 416)

از نظر قرآن، عقل فطری فحشاء و سوء را به عنوان امر باطل و قبیح باز می شناسد. از این روست که خدا به مردم می گوید چرا از شیطانی پیروی می کنید که شما را به این دو امر قبیح هدایت و رهنمون می کند.(بقره، آیه 268) اصولا خدا وقتی چیزی را در نقل وحیانی تحریم می کند ناظر به همان «فحشاء و سوء» است که عقل فطری نیز آن را به عنوان باطل شناسایی و از آن گریزش دارد(اعراف، آیه 33)؛ زیرا همان گونه که عقل فطری گرایشی به فحشاء و سوء ندارد، خدا نیز در نقل وحیانی هرگز بدان فرمان نمی دهد(اعراف، آیه 28)؛ زیرا حکم الهی هماره یکسان است و هرگز عقل فطری و نقل وحیانی در تضاد هم نیستند تا یکی به چیزی امر و دیگری از آن نهی کند.(روم، آیه 30)

خدا به صراحت در نقل وحیانی خواهان پیروی و اطاعت از کسانی است که دارای عقل فطری بوده و بر اساس آن سخن و عمل می کنند و از پیروی از افراد بی عقل نهی می کند؛ زیرا کسی که بی عقلی می ورزد، گرفتار هواهای نفسانی و وسوسه های شیطانی است و قابلیت پیروی و اطاعت ندارد.(بقره، آیه 170)

حکم نقل وحیانی به حرمت و کراهت اطاعت و پیروی انسان جاهل عقلی و جاهل علمی نیز برخاسته از همین امر است؛ زیرا شکی نیست که جاهل عقلی غیر قابل اطاعت است و کسی که گرفتار جاهل علمی است، کسی است که از عقل خویش استفاده و پیروی نکرده است.(مائده، آیه 104؛ یونس، آیه 35)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، اطاعت از شیطان و هواهای نفسانی به سبب آن که اطاعت از سفیه و بی خرد است، اطاعت از باطل در اموری است که انسان را به قبیح و زشتی ها و فحشاء سوق می دهد.(بقره، آیات 80 و 168 و 169؛ قصص، آیه 50)

از نظر قرآن پیروی و اطاعت از هر کسی حتی نیاکان تا زمانی که بر مدار عقل و علم نباشد، کاری زشت و قبیح است که عقل آن را نمی پذیرد.(بقره، آیه 170؛ مائده، آیه 104)

با نگاهی به آموزه های وحیانی قرآن، خدا بسیاری از امور را به عقل فطری ارجاع داده تا انسان بر اساس حجت باطنی عقلی خود به داوری و قضاوت در آنها بپردازد و حق را از باطل باز شناسد و به حق گرایش و از باطل گریزش داشته باشد. اموری چون عدم یکسانی بینا و کور، مسلم و مجرم، مقسط و قاسط، نور و ظلمت، علم و لاعلم، طیب و خبیث، حسنه و سیئه ، ایمان و کفر، شکر و کفران و مانند آنها(فاطر، آیات 12 تا 22؛ بقره، آیه 61؛ الرحمن، آیه 60؛ قلم، آیات 35 و 36؛ هود، آیه 24؛ رعد، آیه 16) از اموری است که خدا به عقل فطری ارجاع داده تا خود انسان به تعقل حکم الهی را کشف کرده و گرایش فطری خویش را بیان کند؛ زیرا از نظر قرآن، نقل وحیانی نیز چیزی جز همان چیزی که عقل فطری می شناسد و بدان گرایش دارد چیزی نمی گوید؛ زیرا هر دو کاشف از احکام الهی هستند؛ چرا که حکم الهی یکسان است و عقل فطری و نقل وحیانی می بایست مطابق هم در این موارد حکم کند؛ پس اگر تضاد و تخالفی باشد یاد نقل غیر معتبر است یا عقل فطری نیست و قلب و نفس بیمار و غیر مستوی است.

به هر حال، از نظر آموزه های وحیانی قرآن، عقل فطری به عنوان یکی از دو کاشف احکام شرعی الهی عمل می کند و خدا به آن ارجاع می دهد تا شخص به عقل فطری خویش دریابد که احکام شرعی که نقل نیز بیان می کند هیچ تضادی با احکام شرعی که عقل فطری کشف می کند ندارد، بلکه همگی مطابق هم هستند و به نوعی کاشفیات نقل وحیانی نوعی تفصیل در کشفیات عقل فطری است و نوعی تفضل به انسان است تا آسان تر و ساده تر به حقایق دست یابد و گرایش های خویش را سامان دهد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا