اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیعرفانفلسفیمعارف قرآنی

زهدورزی عامل حکمت الهی

بسم الله الرحمن الرحیم

حکمت الهی، در آموزه های وحیانی قرآن، به عنوان خیر کثیر معرفی شده است؛ اما چگونه می توان به حکمت الهی رسید و چه علل و عواملی برای رسیدن به حکمت الهی است؟ قرآن به این پرسش پاسخ داده است.

حقیقت حکمت الهی از نظر قرآن

حکمت از ریشه «حکم» به معنای استوار و ثابت و محکم است. حکومت در امر مردم و حکم قضایی به معنای امر قطعی ثابت و غیر قابل تغییر است. البته این واژه ارتباط تنگاتنگی با هدف دارد؛ زیرا وقتی از حکم و حکمت و هم خانواده های آن سخن به میان می آید، هدفداری جزو بخش معنایی و مفهومی آن است. بنابراین، اگر در کاری هدف معقول و مقبولی نباشد، آن امر هر چند استوار و ثابت باشد، حکیمانه دانسته نمی شود. شرط هدفمندی معقول و مقبول در تحقق مفهوم حکم و حکمت و حکومت به این معناست که اگر کاری فاقد هدفمندی معقول و مقبول باشد، واژه حکم و هم خانواده های آن را نمی توان به کار بست.

بر اساس همین شرط است که خدا را حکیم و افعالش را حکیمانه می گویند. در آیات قرآنی یکی از اسمای الهی، حکیم دانسته شده و از صفات الهی حکمت اوست؛ زیرا خدا هر کار و فعلی را که انجام می دهد، بر اساس هدف معقول و مقبولی است؛ البته این هدفمندی برای فعل خدا است؛ نه خود خدا؛ زیرا خدا در کمالات به تمام است و هیچ فعلی را برای تحقق تمامیت خویش انجام نمی دهد؛ پس وقتی از حکمت و هدفمندی خدا سخن به میان می آید، ناظر به افعال الهی است. از همین روست که وقتی خدا می فرماید: ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون؛ جن و انس را جز برای عبادت خویش خلقت نکردم.(ذاریات، آیه 56) به این معناست که خدا برای جن و انس هدفی قرار داده است که آن عبادت خداست؛ زیرا انسان و جن با عبادت به کمالات خویش می رسند؛ نه این که خدا با خلقت این دو مخلوق و عبادت آنان به کمالی برسد که آن را ندارد.

به هر حال، از نظر آموزه های وحیانی قرآن، حکمت هر کار استوار و هدفمندی است که در مشیت الهی یا اراده انسانی طبق برنامه ریزی دقیق طراحی و خلق شده است.

حکمت های الهی مجموعه ای از عقاید و افکار و رفتاری است که با بنیادی استوار برهانی به هدف تحقق امری بیان شده است. نمونه های این حکمت را می توان در آیات 13 تا 39 سوره اسراء و آیات 12 تا 27 سوره لقمان بیان شده است. در این مجموعه از حکمت های الهی، عقاید و آموزه های دستوری بیان شده که انسان را به کمال می رساند.

در این مجموعه حکمت های الهی که می توان آن را به حکمت علمی و عملی یا نظری و رفتاری تقسیم کرد، خدا ساحت هستی شناسی، انسان شناسی، خدا شناسی، راهنماشناسی، آخرت و معادشناسی وارد شده سپس به اعمالی صالح و نیک اشاره می کند که می تواند انسان را به انسانی الهی – اخلاقی تبدیل کرده و در نهایت به انسان متالّه با صفات و اسمای الهی برساند.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، کسی که به این حکمت های علمی و عملی دست یافته باشد، در حقیقت به خیر کثیر دست یافته است؛ خدا می فرماید: یوتی الحکمه من یشاء و من یوت الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا و ما یذکر الا اولوا الالباب؛ خدا حکمت را به هر کسی خواهد می دهد، و آن که به او حکمت داده شود بی تردید او را خیر فراوانی داده اند؛ و جز صاحبان خرد و باطن نگر کسی متذکر حکمت نمی شود.(بقره، آیه 269)

از این آیه به دست می آید که حکمت های الهی، چیزهایی است که اگر به هر کسی داده شود، به او خیر فراوان رسیده است. از نظر قرآن، تنها کسانی از این حکمت های الهی بهره مند و متذکر به آن می شود که اولوا الالباب و صاحبان خرد بسیار قوی و باطن نگر باشد.

دست یابی به حکمت الهی با زهد ورزی

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، حکمت های الهی، به هر کسی داده نمی شود و این گونه نیست که هر انسانی دارای حکمت شود؛ زیرا حکمت غیر از علم و معرفت است. حکمت، علمی فراتر از علم و معرفت است و کسی که به او حکمت داده شود، به او خیر کثیر داده شده است.

البته از نظر آموزه های وحیانی قرآن، به هر کسی علم و معرفت داده نمی شود؛ زیرا علم حقیقی و عرفان و معرفت از برای متقین است و خدا به کسی تعلیم می دهد و قدرت معرفت و تشخیص حق و باطل را عطا می کند که متقی باشد و دنبال تقوا.(بقره، آیه 282؛ انفال، آیه 29)

بنابراین، کسی که از حکمت الهی بهره مند می شود می بایست از نظر تقوای به درجه عالی رسیده باشد؛ یعنی اگر برای تقوای الهی سه سطح و مرتبه عام و خاص و اخص باشد، صاحبان حکمت کسانی هستند که در مرتبه سوم تقوای الهی قرار دارند. از این روست که در روایات آمده است که اهل حکمت کسانی هستند که به نسبت به دنیا زهد ورزیده اند.

البته از نظر آموزه های اسلامی هر کسی به هر درجه ای نسبت به دنیا زهد ورزد، از حکمت الهی بهره مند می شود؛ از این رو، امام باقر(ع) می فرماید: اذا رایتم الرجل قد اعطی زهدا فی الدنیا فاقتربوا منه فانه یلقن الحکمه؛ هر گاه دیدید کسی در دنیا زهدی به او داده شود، به او در همان حال نزدیک شوید؛ زیرا به او در همان حال حکمت تقلین می شود.(بحارالانوار، ج 2، ص 92، حدیث 20)

از این روایت به دست می آید که هر کسی زهدی ورزد، در همان حال به او حکمتی از سوی خدا القا و تلقین می شود. پس از نظر آموزه های وحیانی قرآن، تقوا و زهدورزی عامل و علتی برای القای حکمت از سوی خدا به چنین شخصی است. جالب این که این زهدورزی ممکن است دایمی نباشد؛ زیرا از نظر قرآن، واژه «اتقوا» بیان شده که حالت فعلی را بیان می کند نه حالت اسمی و خدا نفرموده «المتقی»؛ بنابراین، هر که هر چه تقوای الهی پیشه گیرد و نسبت به دنیا زهدورزی کند و دلبسته به آن نشود یا از دام دنیا در جایی بگریزد، چنین شخصی در همان حال زهدورزی به او حکمت الهی ارزانی می شود.

البته مراد از زهد ورزی به این نیست که شخص از نعمت های دنیوی بهره ای نبرد؛ زیرا تارک دنیا شدن در اسلام نیست و خدا رهبانیت را برای مسلمان نپسندیده است؛ زیرا تارک دنیا شدن بسیاری از تارکان خود را گرفتار فسق کرده است.(حدید، آیه 27) از نظر قرآن، رهبانیت و تارک دنیا شدن به نوعی تحریم حلال خدا و طیبات اوست که مخالفت با شرع الهی است.(اعراف، آیه 32)

از امیرمومنان امام علی(ع) درباره زهد پرسیدند: ما الزهد فی الدنیا؟ قال: تنکب حرامها؛ زهد در دنیا چیست؟ فرمود: پرهیز و اجتناب از حرام دنیا.(بحارالانوار، ج 67، ص 310، حدیث 2)

امام صادق(ع) نیز می فرماید: لیس الزهد فی الدنیا باضاعه المال و لابتحریم الحلال بل الزهد فی الدنیا ان لاتکون بما فی یدک اوثق منک بما فی یدالله عز و جل؛ و زهد در دنیا نه به تضییع مال است و نه به تحریم حلال، بلکه زهد در دنیا آن است که به آن چه دست خداست اعتماد بیش تری داشته باشید، از آن چه در دست توست.(بحارالانوار، ج 67، ص 310، حدیث4)

عالی ترین درجه زهد ورزی نسبت به دنیا، آن است که حرام الهی را کنار گذارد؛ زیرا ترک حرام سخت تر از انجام حلال و واجب دینی است. بسیاری از مردم نمی توانند در برابر معصیت خود را حفظ کنند؛ زیرا معصیت ها و حرام ها از سوی شیطان زینت داده می شود و هواهای نفسانی بدان گرایش دارد. از این روست که مخالفت با حرام نه تنها مبارزه با دشمن بیرونی و شیطانی است، بلکه مبارزه با هواهای نفسانی است که بسیار سخت تر و دشوارتر است. از نظر پیامبر(ص) مبارزه با هواهای نفسانی مبارزه با دشمن ترین دشمن است. بنابراین، صاحبان ورع صاحبان عالی ترین درجه تقوا و زهد ورزی نسبت به دنیا هستند که با هواهای نفسانی خویش به مبارزه پرداخته و بر آن پیروز شده اند.

پس از نظر آموزه های وحیانی قرآن، کسی که زهدورزی می کند و ورع را در پیش می گیرد، با هواهای نفسانی مخالفت کرده و نفس خویش را سالم نگه داشته است. شکی نیست که نفس سالم و سلیم از قلبی برخودار است که سالم و سلیم است و این گونه نه تنها اهل تعقل و تفقه است، بلکه اهل تذکر و تدبر و بصیرت نیز است. چنین قلبی از این آمادگی برخوردار است تا حکمت های الهی بر آن القاء شود و خدا حکمت را بر او تلقین کند.

از آیات و روایات این معنا به دست می آید که حکمت در چنین نفس و قلبی است؛ پس اگر نفس و قلبی از حالت استوا و اعتدال خارج شده و گرفتار زنگار و بیماری و ختم و طبع شود، چنین نفس و طبیعت فاسدی دیگر نمی تواند بهره مند از علم و معرفت باشد، چه رسد که خدا حکمت های الهی را بر او القا کند. از همین روست که امام ابی الحسن الثالث می فرماید: الحکمه لاتنجع فی الطباع الفاسده؛ حکمت در طبیعت فاسد جایی ندارد.(بحارالانوار، ج 75، ص 370، حدیث 4) پس تا تخلیه از موانع نباشد، جایی برای تحلیه حکمت نیست تا نفس بدان آراسته شود.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، هر کسی قلب خویش را سالم و سلیم نگه دارد و از هر گونه گناه قلبی و زبانی و رفتاری حفظ کند، خدا به او حکمت می آموزد؛ زیرا چنین شخصی با تقوایی الهی خویش فطرت و قلب خویش را سالم نگه داشته است و به امر الهی و طاعت او اقدام کرده است. درباره چرایی بخشش حکمت الهی به لقمان، امام صادق(ع) می فرماید: و الله ما اوتی لقمان الحکمه بحسب و لا مال و لا اهل و لا بسط فی جسم و لا جمال لکنه کان رجلا قویا فی امر الله؛ سوگند به خدا، به لقمان حکمت به سبب حسب و مال و اهل و چاقی و زیبایی در تن نداده اند، بلکه او مردی قوی در امر الهی بود و به اطاعت خدا می پرداخت.(بحارالانوار، ج 13، ص 409، روایت 2)

از آن جایی که بسیاری از گناهان، همان گناهان زبانی است، مدیریت و مهار زبان با صمت و خاموشی موجب می شود تا انسان به نوعی نسبت به هواهای نفسانی و حرام خدا تقوا پیشه گیرد و زهدورزی داشته باشد. از این روست که امیرمومنان امام علی(ع) می فرماید: ان الصمت باب من ابواب الحکمه؛ خاموشی دری از درهای حکمت است.(بحارالانوار، ج 2، ص 48، حدیث 6)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، ترک گناه و فجور موجب می شود تا نفس در حالت استوا و اعتدال و قلب بر سلامت خویش باقی باشد؛ بنابراین، وقتی قلبی سالم بماند، بهره مند از تعقل و تفقه و تذکر و تدبر و بصیرت خواهد بود. چنین قلبی همان قلب مومن است که نور ایمان در آن قرار می گیرد و بدان آراسته می شود.(حجرات، آیه 7؛ شمس، آیات 7 تا 10)

بر همین اساس رسول الله(ص) می فرماید: لایستقیم ایمان عبد حتی یستقیم قلبه و لا یستقیم قلبه حتی یستقیم لسانه و لا یستقیم لسانه حتی یستقیم عمله؛ ایمان عبدی استوار و مستقیم نمی شود، مگر آن که قلبش مستقیم شود و قلب کسی مستقیم نمی شود مگر زبانش مستقیم شود و زبان کسی مستقیم نمی شود مگر آن که عملش مستقیم شود.(نهج البلاغه، خطبه 176)

البته باید توجه داشت که از نظر آموزه های اسلامی، پرگویی اگر به گناه نیانجامد دست کم به خطاگویی می انجامد؛ چنان که پیامبر(ص) می فرماید: من کثر کلامه کثرخطائه؛ هر کسی پر گو باشد پرخطا باشد. از همین روست که آن حضرت(ص) می فرماید: لولا تکثیر فی کلامکم و تمریج فی قلوبکم لرایتم ما اری و لسمعتم ما اسمع؛ اگر زیادگویی شما و آشفتگی فکری در قلب شما نبود، هر آن چه من می بینیم شما می دید و هر آن چه من می شنوم شما می شنیدید.(المیزان، ج 5، ص 271)

درحقیقت کسی قلب خویش سالم نگه دارد و زهد ورزی داشته باشد، نیازی است که پیامبر یا امامی باشد؛ زیرا هر کسی چنین کند، خدا به او حکمت می بخشد؛ چنان که به لقمان حکیم بخشیده که نخستین آن حکمت شکر الهی است(لقمان، آیه 12)؛ زیرا حقیقت ایمان همان شکر است؛ از همین روست که شکر و کفران با ایمان و کفر یکسان دانسته است.(انسان، آیه 3)

حضور در مجالس حکیم الهی انسان را به حکمت می رساند؛ زیرا آنان انسان هایی هستند که قول و فعل ایشان مقبول و معقول الهی است و رضایت خدا در آن قول و فعل است؛ وقتی انسان با چنین حکمای الهی نشست و برخاست داشته باشد، روحانیت می یابد: روحوا انفسکم ببدیع الحکمه فانها تکل کما تکل الابدان؛ نفوس خویش را با حکمت های نوآورانه روحانیت بخشید؛ زیرا نفوس و روان آدمی همانند بدن گرفتار کسالت می شود و کل بر دیگری.(کافی، ج 1، ص 48) انسان می بایست با کسانی مجالست داشته باشد که نگاه کردن به وی انسان را به یاد خدا می اندازد و سخن منطقی اش شما بر علم شما بیافزاید(کافی، ج 1، ص 39)؛ زیرا اگر انسان با چنین افرادی نشست و برخاست نداشته باشد؛ گرفتار کسانی می شود که انسان را به غیبت و دروغ و دیگر گناهان می کشاند، و این گونه به جای زهد ورزی حقیقی گرفتار گناه ورزی می شود. امام سجاد(ع) می فرماید: هلک من لیس له حکیم یرشده؛ کسی که حکیم مرشد برایش نباشد به هلاکت می افتد.(بحارالانوار، ج 75، ص 159) انسان خردمند کسی است که هم نشین خردمند و گریزان از نادان است: و جلیس لا تفیده و لاتستفید منه فاهرب عنه؛ هم نشینی فایده ای نرساند و فایده ای نبرد، پس از چنین شخصی می بایست گریخت.(بحارالانوار، ج 1، ص 203)

امام کاظم(ع) می فرماید: یا هشام! ان العاقل رضی بالدون من الدنیا مع الحکمه و لم یرض بالدون من الحکمه مع الدنیا؛ ای هشام! عاقل به اندک از دنیا همراه با حکمت رضایت می دهد؛ اما به اندک به حکمت همراه دارایی بسیار دنیا رضایت نمی دهد.(کافی، ج 1، ص 17)

در حقیقت عاقل دنبال ثروت دنیا بدون حکمت نمی رود، اما به دنبال حکمت با اندک دنیا می رود؛ زیرا دنیا را برای حل و فصل امور ابتدایی دنیوی و بقای خویش نیاز دارد؛ اما به بیش از آن نیازی نمی بیند، اما اگر ببیند که همه دنیا و دارایی آن را دارد باشد، اما حکمتی نداشته باشد، به چنین زندگی رضایت نمی دهد؛ زیرا عاقل دنبال حکمتی است که او را به تمامیت رشد عقلانی و ایمان می رساند. آنان ارزش زندگی دنیوی را برای آخرت خویش می دانند که در حکمت خودنمایی می کند؛ پس خود را به بهای اندک متاع دنیا که نسبت به آخرت هیچ است نمی فروشد؛ زیرا همه دنیا اگر برای شخصی باشد، نسبت به ابدیت و بی نهایت آخرت هیچ و متاعی اندک و قلیل است.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا