اخلاقی - تربیتیعرفانفلسفیمعارف قرآنیمقالات

راه های دست یابی به علم حقیقی

samamoعلم به معنای دانش و آگاهی، دارای انواع چندی است. تعلیم و آموزش هایی که در مدارس و دانشگاه داده می شود همگی مبتنی بر دانشی است که از راه حواس به دست می آید، حتی در مراتب عالی تر آن که به کلیات توجه می یابد و دانشی به نام علوم پایه چون منطق ، ریاضیات و فلسفه به معنای خاص آن شکل می گیرد، باز آن چه مورد نظر است، علم حصولی و اکتسابی است که بر پایه منابع معمولی شناخت و ابزارهای آن به دست می آید. این گونه است که مجموعه علوم تعلیمی در همه مراتب آموزشی از مدرسه تا دانشگاه ها در همه علوم و رشته ها، علم حصولی است.

البته علم حصولی خود بیانگر بخشی از حقیقت و نمایانگر آن است؛ زیرا منابع و ابزارهای معرفتی و شناختی بشر چون عقل و حواس می تواند حقایق را در لایه های سطحی و ظاهری آن بشناسد و واقعیت بیرونی را دریافت کند. گاه این دریافت واقعیت بیرونی به شکلی اطمینان بخش است که به شکل علم حضوری و شهودی خود را در جان آدمی قرار می دهد و جزوی از ذات و جوهر آدمی می شود. اما ناگفته نماند همه دریافت های آدمی از طریق این منابع و ابزارهای علم حصولی را شکل می دهد که در پیچیده ترین و دقیق ترین مراتب آن، سطوح ظاهری و لایه های سطحی و نخستین، یک چیز را به ما می شناساند. به این معنا که با پیچیده ترین و دقیق ترین ابزارهای آزمایشگاهی و دریافت های حواس که به اتم و عناصر ریزتر و پیچیده تر آن می رسد، تنها بخش کوچکی از حقیقت و واقعیت یک چیز را آشکار ساخته و دانش جزیی را در اختیار بشر قرار می دهد. با این همه لایه ها و سطوح عمیق تر و لطیف تر آن چیز هم چنان در لایه ای از ابهام و بیرون از فهم و دریافت عقل ابزاری قرار می گیرد؛ این در حالی است که لایه ها و سطوح لطیف تر و عمیق تر آن که دور از دسترس همه ابزارهای حسی و آزمایشگاهی و عقل ابزاری است، هم چنان بیرون از دایره شناختی این نوع علم که از آن به علم حصولی و اکستابی یاد می شود قرار دارد.

نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های قرآنی بر آن است تا راه های دست یابی به علم حقیقی و کامل را که از آن به علم شهودی و حضوری یاد می شود، تبیین کند. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

علم حقیقی، علم بی واسطه

انسان ها نسبت به خود و دیگران آگاهی و دانش دارند. این آگاهی و دانش آدمی که از آن به علم در برابر جهل یاد می شود(ترتیب العین، ج 2، ص 1274) به دو شکل دانش حضوری و حصولی تحقق می یابد.

اصولا حقیقت علم، کشف است واین کشف به دو شکل رخ می دهد. اگر کشف از امر بیرونی و خارجی باشد، این کشف امر خارجی به دو صورت تحقق می یابد: گاه این گونه است که صورت و تصویری از چیز خارجی در ذهن حاصل می شود. این تصویر که از طریق حواس در ذهن پدید می آید، تصویری از حقیقت چیز بیرونی است که بیش تر به لایه های سطحی و خارجی آن تعلق گرفته است؛ زیرا تصویری که از طریق حواس به ذهن می رسد، تصویری از ماده ظاهری و اشکال هندسی و مانند آن می باشد؛ بنابراین نمی تواند از لایه ها و سطوح ظاهری بیرون رود و فراتر از حس را نشان دهد. این گونه است که آگاهی ودانش حاصل از طریق حواس که عقل آن را تجزیه و تحلیل می کند، آگاهی کاملی از حقیقت یک چیز باشد؛ چرا ابزارها و منابع علم حصولی این امکان را به شخص نمی دهد تا احاطه کاملی بر حقیقت چیزی پیدا کند بلکه تنها در محدوده تنگ و محدود خود، روشنایی بر آن می افکند.

گاه دیگر کشف از طریقی بیرون از دایره ابزارهای مادی و حسی و منبع عقل صورت می گیرد. به این معنا که با اشراق الهی برای برخی از نفوس، امور بیرونی مشاهده می شود بی آن که واسطه ای چون حس و عقل در میان باشد. حالتی که نفس در علم حضوری و شهودی دارد، همانند حالت نفس نسبت به خودش است که کشف آن بی واسطه است و در حقیقت آن چیزی که مشاهده می شود جزوی از ذات صاحب کشف و شهود است. از این رو گفته اند که علم حصولی تا به علم حضوری تبدیل نشود جزو ذات آدمی نمی شود و هر گاه چیزی به علم شهودی و حضوری تبدیل شود، در حقیقت بخشی از ذات عالم شده است. این گونه است که سخن از اتحاد عالم و علم و معلوم به میان می آید. بنابراین با آن که عالم و معلوم به ظاهر دو چیز هستند ولی به سبب علم شهودی به اتحاد رسیده اند و جدایی میان آن ها متصور نیست.

به هر حال، علم حقیقی همان علم حضوری و بی واسطه است که عالم و علم و معلوم در آن یکی هستند و جدایی میان آن ها متصور نیست. چنین کشف و آگاهی است که همه سطوح و لایه های چیز را در بر می گیرد و فراتر از تصویر ذهنی از سطح ظاهری و مادی در همه سطوح با حقیقت آن چیزی یکی می شود.

البته علم شهودی خود دارای مراتبی است که مرتبه حق الیقین آن تنها برای انسان های اندکی به دست می آید و بیش تر کسانی که از علم شهودی بهره مند می باشند در مرتبه عین الیقین می باشند.

از علم شهودی به علم لدنی(کهف ، آیه 65 و نیز مفاتیح الغیب یا تفسیر کبیر، فخر رازی، ج 21 ، ص 127) و علم رشدی (کهف ،آیه 66) یاد می شود. چنین علمی به انسان این امکان را می دهد تا فراتر از ظاهر و بیرون از ماده یک چیز به باطن و حقیقت آن چیز بنگرد و آگاهی یابد. تفاوت های رفتاری اهل مکاشفه و شهود با اهل علم حصولی از این جا سرچشمه می گیرد؛ زیرا از نظر عالمان حصولی ، رفتارهای عالمان شهودی و حضوری، رفتارهای بیرون از عقل و خرد است و همین مساله موجب می شود تا حضرت موسی(ع) با همه مراتب و مقامات بلند، نتواند رفتارهای عالم ربانی دارای علم لدنی و شهودی را تحمل کند و بر آن صبر نماید و زبان به اعتراض نگشاید. این در حالی است که برای عالم ربانی و عالم شاهد، این رفتارها بسیار منطقی و عقلانی است و رفتارهای عالم حصولی رفتارهای ضد عقلانی به شمار می آید.

البته از آن جایی که جهان بر مدار و محور عقلانیت حصولی می گردد، احکام و شریعت نیز بر اساس آن ساماندهی شده است و بر همین اساس است که پیامبر (ص) می فرماید که مامور است تا بر اساس بینات و شهادات حکم کند و به ظواهر عمل نماید در حالی که یقین شهودی و حقانی بر خلاف این ظاهر دارد؛ چنان که این مساله را در باره یکی از مدعیان فرزندخواندگی بیان می کند و با آن که کشف شهودی اقتضای نسبت فرزندی میان شخص دو را می دهد ولی خود را مامور می یابد تا بر اساس حکم ظاهری" الولد للفراش، فرزند از آن شوهر است" حکم کند که این فرزند از آن شوهر زن می باشد نه کسی دیگر که مدعی فرزندی آن شده است.

به سخن دیگر، قوانین و احکامی که در جامعه جاری می شود و می بایست بر اساس آن حرکت کرد، همین احکام و قوانین ظاهری است که از طریق علم حصولی به دست می آید و عمل بر اساس علم شهودی در این حوزه جایز و روا نیست، از این رو نمی توان بر حضرت موسی(ع) از این باب خرده گرفت که چرا بر اساس ظاهر حکم می کند و شریعت را مقدم می دارد، ولی از این باب می توان خرده گرفت که آن حضرت (ع) ماموریت یافته بود تا با عالم ربانی دیدار کند که دارای علم شهودی می باشد و تعلیم از چنین شخصی اقتضای آن را داشت تا از علم ظاهری گام فراتر نهد و بر اساس منطق معتاد عمل نکند.

به عبارت دیگر، انسان ها از بدو تولد بر اساس منطق صوری و دانش حصولی تعلیم می گیرند و مبانی زندگی انسان در دنیا علم حصولی و قوانین واحکام ظاهری مبتنی بر آن است. بی گمان شکستن دیدار استوار و دژ محکم، منطق صوری و دانش حصولی بسیار سخت و دشوار است؛ ولی حضرت موسی (ع) ماموریت یافته بود تا در کلاس علم لدنی شرکت کرده و این دیوار را بشکند و حقایق ورای ظاهر را ببیند. اما آن حضرت(ع) نتوانست از منطق صوری خارج شود و در فضای علم لدنی و منطق دیگری قرار گیرد که به نظر وی غیر عقلا نی است.

زمینه های دست یابی به علم حقیقی

بی گمان خروج از منطق صوری و علم ظاهری و حصولی به سوی علم حقیقی شهودی برای بیش تری مردم امکان پذیر نیست و تنها شماری اندک توانایی دارند تا به این دانش دست یابند. با این همه، دست یابی به علم حقیقی شهودی امکان پذیر است و می توان به آن دست یافت به شرطی که زمینه های آن را در خود فراهم آورد.

علم شهودی به سبب آن که به یک معنا تحصیل بردار نیست می بایست شرایطی را فراهم آورد تا از سوی خداوند عنایتی صورت گیرد؛ چرا که علم شهودی، علم اشراقی و نوری است که خداوند در قلب و دل هر که خواهد افکند.

مهم ترین و اصلی ترین عاملی که می تواند اشراق الهی را سبب شود، ایمان به خداوند است. این ایمان در کنار تقوای الهی زمینه اشراق الهی را فراهم می آورد. اصولا هر گونه علم به ویژه علم شهودی تنها از راه تقوای الهی به دست می آید، چرا که خداوند در آیه 282 سوره بقره مطلق علم را مبتنی بر تقوا می داند. البته از آن جایی که خداوند در این آیه تعلیم را به خود نسبت داده است می توان این تعلیم را تعلیمی خاص دانست که می تواند علم شهودی و اشراقی باشد. بنابراین دست یابی انسان به حقایق امور و چیزها و تحقق بصیرت و علم اشراقی زمانی تحقق می یابد که آدمی در مسیر ایمان و تقوا گام بردارد. اگر این گونه عمل کند خداوند نعمت های بسیاری به او می بخشد که یکی از مهم ترین و اساسی ترین آن ها تعلیم اشراقی است؛ از این روست که خداوند در آیه در جواب امر و فرمان تقوا، با آوردن واو موصله این نکته را مورد توجه وتاکید قرار می دهد که نعمت های بسیاری به اهل تقوا داده می شود که یکی از آن ها تعلیم اشراقی و علم شهودی است.

از دیگر اموری که بستر علم شهودی و اشراقی را فراهم می آورد، احسان و نیکوکاری است. خداوند در آیاتی چند از جمله آیه 22 سوره یوسف و نیز 14 سوره قصص، احسان و نیکوکاری را زمینه برخورداری از علم و حکمت الهی بر می شمارد. البته این نیکوکاری و احسان می بایست به شکل صفت دایمی در شخص در آید، به این معنا که شخص در احسان چنان باشد که وی را محسن و نیکوکار نامند. ازاین روست که علم و حکمت را برای محسنان و پاداشی برای این دسته از افراد می شمارد.

به نظر می رسد که در مساله تقوا حتی اگر به شکل صفت دایمی در نیاید و شخص به نام متقی شناخته نشود، زمینه برای تعلیم الهی و علم اشراقی فراهم می شود، زیرا تقوا امر اساسی تر و مهم تر است و انسان ها حتی اگر اهل احسان باشند ولی به سختی می توانند در همه امور تقوای الهی را مراعات کنند. از این روست که در آیه 282سوره بقره تقوا را به شکل فعل امری بیان کرده و نتیجه آن را تعلیم الهی دانسته است ولی در آیات پیش گفته احسان را زمانی که به شکل صفت ثابت در شخص در نیاید، عامل علم و حکمت الهی بر نمی شمارد. این بدان معنا خواهد بود که از نظر خداوند، تقوا در ایجاد بستر مناسب علم اشراقی و شهودی نقش مستقیم و اساسی تری ایفا می کند تا احسان.

هم چنین از آیه 65 سوره کهف این معنا به دست می آید که شاگردی از عالم ربانی که دارای علم لدنی و اشراقی است می تواند بستر مناسبی برای علم اشراقی در شخص باشد. اما همین آیه و آیات پس از آن به خوبی روشن می سازد که نقش استادی این چنین توانا و دانا در دست یابی به علم شهودی بر خلاف آن چه در میان مردم و اشعار عارفان رایج و دایر است، نقش اساسی و بنیادین نیست؛ چرا که شاگردی چون حضرت موسی(ع) که خود از پیامبران اولوالعزم می باشد، نتوانسته است از استادی چنین توانا و دانا که خداوند وی را به عنوان استاد و معلم انتخاب کرده است، بهره ای برد.

به سخن دیگر، این که گفته اند : طی این مرحله بی همرهی خضر مکن/ ظلمات است بترس از خطر گمراهی

مطلبی درست است ولی اصل اساسی و بنیادین نیست؛ چرا که تعلیم الهی و علم اشراقی، علم حصولی و اکتسابی نیست تا با تعلیم و آموزش انسانی دیگر حاصل شود و استاد حتی اگر خضر(ع) و عالم ربانی باشد، نمی تواند نقش اساسی و اصلی را بازی کند. بر این اساس، هر گونه مریدی و مرادی را می توان در تحقق علم اشراقی و شهودی و مکاشفه ، تضعیف کرد و بهایی اندک برای آن قایل شد.

از آیات قرآنی و آموزه های وحیانی آن این معنا به دست می آید که بسترسازی برای قذف نور الهی و دست یابی به علم لدنی و شهودی و اشراقی تنها از طریق تقوا در مرحله نخست و احسان در مرحله دوم امکان پذیر است و نقش استاد در این میان بسیار اندک می باشد ؛ چرا که شخص تا خود ظرفیت نداشته باشد نمی تواند از نور الهی برخوردار گردد و اشراقی در جان او تحقق یابد.

به سخن دیگر، نقش استاد را می توان همانند نقش استماع و شنیدن دانست که در علم حصولی فراهم می آید و بر اساس همین پیامبران تنها مامور تبلیغ و اتمام حجت هستند تا حقایق را تبیین کنند و زمینه فهم و آگاهی را در آدمی بر انگیزانند و ایشان را برای حرکت در مسیر علم رشدی و شهودی تحریک نمایند.(مائده ،آیه 83 و نیز ابراهیم ،آیه 52 و انعام ، آیه 65 و حج ،آیات 52 و 54) این آیات به صراحت روشن می سازند که نقش پیامبران حتی در مساله مهمی چون هدایت ، نقش بسترسازی است و کم تر اتفاق می افتد که از هدایت ارایه الطریقی به هدایت ایصال الی المطلوبی افزایش یابد. بنابراین آن چه اساس و پایه دست یابی به هدایت و ایمان و علم نوری و شهودی می باشد، تقوا و خودسازی و احسان و نیکوکاری است، اما اموری دیگر چون پیامبران و حتی رهبرانی خاص چون عالم ربانی ماموریت یافته از سوی خداوند تنها در نقش بسترساز عمل می کند و تاثیر مستقیم و چندانی ندارد، وگرنه با حضور خضر(ع) که از علم لدنی برخوردار بوده و مامور خدا برای تعلیم موسی (ع) بوده است ، آن حضرت (ع) می بایست به دانش خضر دست می یافت و از علم لدنی برخوردار می گشت ، در حالی که چنین اتفاقی برای آن حضرت (ع) نیافت. هم چنین از آیات 31 تا 34 سوره بقره نیز می توان دریافت که تعلیم حضرت آدم(ع) تنها به شکل انباء و اخبار به فرشتگان رسید ، چرا که ایشان ظرفیت مناسبی برای دریافت آن علوم نداشته اند و می بایست تحت ربوبیت و پروردگاری آدم (ع) قرار گیرند تا چنین بستری برای آنان فراهم آید. بر این اساس نمی توان به نقش مرادی در این امور دل بست و امیدوار بود که از طریق استاد و شاگردی و یا مرید و مرادی به علم شهودی و مکاشفات دست یافت ، چرا که حتی در بهترین حالت آن مریدبازی خود عامل مهم در جلوگیری از حرکت در مسیر رشدی و مانع جدی در سر راه آن می باشد. بنابراین برای حرکت در این مسیر می بایست به استاد همانند کتبی نگاه کرد که دستگیر ابتدایی برای رشد و بالندگی است و ایجاد فضا و بستری است. این زمانی است که به استادی چون خضر (ع) دست یافته باشیم و در غیر این صورت جز تباهی و گمراهی نمی توان به چیزی امید بست.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا