اصولی فقهی

زدن زنان يا حركت هاي جنسي در بستر

يكي از آيات مشكل و متشابهات قرآن آيه 34 سوره نساء آست كه خداوند در آن مي فرمايد: وَاللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا؛ مردان سرپرست زنانند به دليل آنكه خدا برخى از ايشان را بر برخى برترى داده و [نيز] به دليل آنكه از اموالشان خرج مى‏كنند

پس زنان درستكار فرمانبردارند [و] به پاس آنچه خدا [براى آنان] حفظ كرده اسرار [شوهران خود] را حفظ مى‏كنند و زنانى را كه از نافرمانى آنان بيم داريد [نخست] پندشان دهيد و [بعد] در خوابگاه‏ها از ايشان دورى كنيد و [اگر تاثير نكرد] آنان را ترك كنيد و آنان را بزنيد، پس اگر شما را اطاعت كردند [ديگر] بر آنها هيچ راهى [براى سرزنش] مجوييد كه خداوند والاى بزرگ است. ﴿نساء34﴾

به نظر مي رسد كه يكي از راه كارهاي قرآني براي زنان نافرمان ضرب به معناي زدن باشد كه در ميان فقهيان و مفسران در شدت و حدت زدن اختلاف است و اين كه اين زدن تا چه اندازه باشد و با چه وسيله و ابزاري صورت پذيرد؟برخي گفته اند كه زدن مي بايست به گونه اي باشد كه ارش بردار نباشد و يا بدن كبود و سياه نشود و يا اين كه با چوب مسواك كه در مناطق حجاز و نجد مي رويد باشد[1] و برخي ديگر گفته اند كه حكم خاص براي دوره اي و يا براي مردماني (چون مكي ها) بوده است و هم چنين برخي بر اين باورند كه اين در باره زناني است كه دچار مازوشيسم و يا مازوخيسم هستند و نيازمند آن هستند تا براي ايجاد تعادل از سوي شوهر تنبيه بدني شوند و يا تاويلات و تفسيرات ديگري كه در اين باره شده است كه برخي با آيه سازگار نيست و يا اصولا با حقوق بشر و حقوق همسري و يا امور ديگري عقلاني و شرعي و كليات اسلام و روحيه اسلام و عرف و آداب پسنديده اجتماعي مخالفت دارد.[2]
به نظر مي رسد كه همه كساني كه در اين مساله وارده و درباره آن مطلبي را ارايه نموده اند، اصل ضرب و زدن را پذيرفته اند و تنها مشكل ايشان، حل و فصل مقدار آن است كه با توجيه و تاويل و يا نسخ و يا اموري از اين دست مي خواهند مساله را سر هم آورند و با حقوق انسان و يا حقوق بين الملل و عرف و رسوم زمانه همانند و سازگار سازند.
نگاهي دوباره به مساله
اگر مراد از ضرب در آيه همان معناي متبادر زدن باشد با مشكل اساسي مواجه و رو به رو مي شويم و بايد گفت :بي گمان دين اسلام كه بر اساس تعاليم و آموزه هاي قرآني و وحياني دين عقل و فطرت است چگونه توانسته است زدن زنان را تنها به سبب نشوز از تمكين جنسي به عنوان حكم و قانون مدني بيان و وضع كند. دين اسلام كه بر اساس فطرت و عقل نهاده شده است، دين محبت و احسان و نيكي است و اين مساله( يعني اهتمام به محبت و عشق و احسان) در روابط اجتماعي و تعاملات خانوادگي و غير خانوادگي در درجه نخست اهميت قرار دارد. بر اين اساس، نمي توان پذيرفت كه دين اسلام، دين خشونت به معناي رفتاري بيرون از عقل و عرف و سيره پسنديده عقلايي و قانوني باشد و يا چنين رفتار خشونت آميزي را تجويز و بلكه به شكلي قانوني وضع نمايد.
به توجه به روح اسلام و قوانين برخاسته از فطرت و عقل مي بايست گفت كه اصل اساسي به عنوان دليل حاكم در روابط اجتماعي معاشرت، در قوانين و احكام اسلامي بر اساس عرف و هنجاري پسنديده اجتماعي است كه آن نيز بر اساس فطرت و عقل و عقلا و سيره خردمندان است. بنابراين، در روابط اجتماعي و هم چنين خانوادگي مساوات و برابري اصلي است كه نمي توان‌ آن را ناديده گرفت و يا اين كه عشق و محبت و احسان و نيكوكاري را كه بنياد خانواده بر آن نهاده شده است را به شكل خشونت آميزي چون زدن زنان توجيه و قانوني دانست.
به نظر مي رسد كه روح اسلام و قرآن به گونه اي است كه هر گونه روابط برخاسته از تبعيض غير عقلي و يا غير عقلايي را مردود مي شمارد. اگر ميان زن و مرد، تفاوت هاي فيزيكي و حتي غير فيزيكي نيز پذيرفته شده باشد، در اصل هويت انساني و اتحاد زن در حوزه نفس، هيچ گونه ترديدي نيست كه ماهيت زن و مرد يگانه و از يك نفس مي باشد.
البته اسلام و قرآن هر چند به سبب همان اصول فطري و موافق طبعيت بشري ، مديريت خانه و خانواده را به مرد واگذار كرده است و به نوعي او را در مديريت خانه و خانواده برتري و تفوق داه است ولي اين برتري به سبب مسئوليت هايي است كه به عهده مرد نهاده شده است. همين مسئوليت، سبب حق يا حقوقي مي شود كه امري طبيعي است ؛ زيرا در برابر هر مسئوليتي حقي است چنان  كه براي حقي وظيفه و مسئوليتي است . از جمله حقوق مرد بر زن به سبب مسئوليت وي آن است زن از مرد و شوهر خويش اطاعت كند.
اين مطلب موجب نمي شود كه براي مرد يا زن حكم و حقي فراتر از حدود بشري و انساني چون زدن باشد. به سخن ديگر با اين همه حقوق و برتري كه براي مرد به سبب مسئوليت هاي خاص داده شده، اصل در روابط خانوادگي همان معاشرت بر اساس رفتارهاي هنجاري و پسنديده عرفي و عقلايي و عقلي است.
معاشرت بر پايه عرف پسنديده با زن
خداوند به صراحت به عنوان اصل اولي و حاكم ( همان تعبير حكومت شيخ انصاري در اصول فقه ) مي فرمايد: وعاشروهن بالمعروف ؛ با زنان مي بايست به حكم عرف و هنجارهاي پسنديده اجتماعي رفتار و معاشرت و برخورد شود.اين بدان معناست كه اصل نخست در زندگي زناشويي برخوردهاي هنجاري پسنديده و رعايت اصول و موازين عرفي و هنجاري است. از اين روست كه با تاكيد بر اين كه مرد و زن در حوزه عمل و پاداش برابر هستند و در قيامت هيچ تبعيضي ميان عمل زن و مرد گذاشته نخواهد شد : «إن الله لا يضيع عمل عامل منكم من ذكر وأنثى» (آل عمران: 195) از مردان مي خواهد كه روابط خانوادگي و زناشويي خويش را بر اساس عشق و دوستي و احسان و رحمت بنا گذارند «ومن آياته أن خلق لكم من أنفسكم أزواجاً وجعل بينكم مودة ورحمة، إن في ذلك لآيات لقوم يتفكرون» (الروم:21)
البته زماني مي رسد كه به علل اين عشق و محبت و علاقه فرو مي پاشد و وضعيت به گونه اي مي شود كه مرد و زن از هم بدشان مي آيد و كراهت دارند. با اين همه باز اصل حاكم در روابط زناشويي در هنگام كراهت و بد داشتن نيز همان معاشرت بر اساس اصول عرف پسنديده و هنجاري است «وعاشروهن بالمعروف، فإن كرهتموهن فعسى أن تكرهوا شيئاً ويجعل الله فيه خيراً كثيراً» (النساء: 19)پيامبر اكرم (ص) با توجه به حساسيت و عواطف قوي زنان آنان را به بلور و شيشه هاي شكننده اي تشبيه مي كند كه مي بايست در حمل و نگه داشت آنان دقت تمام مبذول داشته شود: از اين روست كه مي فرمايد:«رفقاً بالقوارير»، با قوارير مدارا كنيد ؟ و هنگامي كه از وي مي پرسند كه قوارير چيست؟ آن حضرت مي فرمايد : زنان؛ ولما سئل عن القوارير قال «النساء».
زدن زن دراز كردن دست در آتش دوزخ
در روايتي آمده است كه اگر مردي دست به سوي زنش دراز كند تا به او سيلي بزند گويي دستش را به سوي آتش دوزخ دراز كرده است و در آن قرار داده است: في الحديث «من مّد يده إلى زوجته ليلطمها فكأنما مدها إلىالنار».اما اين كه چرا در قرآن سخن از زدن زن ناشزه به ميان آمده و خداوند فرموده است : «واللاتي تخافون نشوزهن فعظوهن واهجروهن في المضاجع واضربوهن، فإن أطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلاً» (النساء: 34).
اين مساله زماني است كه علاقه زوجيت از ميان رفته و كدورت ها و تيرگي ها بر روابط عاشقانه مسلط و چيره شده است. در اين جا اين پرسش نيز مطرح مي شود آيا مراد از ضرب در آيه همان زدن است يا اين كه معناي ديگري مراد است؛ زيرا چنان كه گفته شد در روايتي دست دراز كردن و سيلي نواختن به صورت زن در حكم دست درازي به سوي آتش دوزخ دانسته شده است. بر اين اساس چگونه مي توان ميان دو حكم ضرب به معناي زدن متعارف و دست درازي به سوي آتش دوزخ جمع كرد؟
به نظر مي رسد كه اين گونه نباشد. زيرا قرآن در اين آيه نخست از مردان مي خواهد كه اصل را بر پند و اندرز و گفتمان قرار دهند و در يك گفت و گوي سازنده و سازمان يافته اختلافات ميان يك ديگر را بر طرف سازند و درصورتي كه اين مساله ادامه يافت مرد مدتي از همسرش دور شود تا احساس نياز در مرد و زن تشديد شود و عواطف و احساسات و عشق جايگزين شود.
در همين آيه است كه مساله ضرب مطرح مي شود كه برخي آن را راهكار سوم دانسته اند ولي اين پرسش مطرح مي شود كه در كجاي دنيا و در ميان كدام دو نفري چه زن و شوهر و يا هر كسي ديگر زدن و كتك كاري موجبات عشق و دوستي را فراهم آورده است تا بگوييم كه قرآن اين راهكار را براي ادامه عشق و محبت زناشويي و ايجاد آرامش بيان كرده است؟
به نظر مي رسد كه در هيچ جايي راهكار زدن و كتك كاري به عنوان عامل عشق و محبت و ايجاد آرامش مطرح نشده است.اگر اين راهكار خوبي بود خود پيامبر (ص) نيز در اختلافات شديد خود با برخي از زنانش كه در سوره تحريم آمده است از آن بهره مي برد و به عنوان يك دستور و آموزه قرآني بدان عمل مي كرد؟ چگونه رهكارهاي قرآني و وحياني نمي تواند براي مشكل پيامبر(ص) كارساز باشد ولي براي ديگران كارساز است؟
به نظر مي رسد كه اين راهكار يا نادرست فهميده شده است و يا در معناي آن اشتباهي وجود دارد. چرا پيامبر (ص) در قضيه اي كه در سوره تحريم بيان شده است بر خلاف خلق قرآني اش عمل كرده است؟ مگر نگفته اند كه خلق پيامبر خلق و خوي قرآن بوده است؟ چرا ايشان در هنگام مشكل از اين روش و راهكار قرآني بهره نبرده است؟
مشكلات در خانه پيامبر (ص) به حد و اندازه اي بوده است كه خداوند به ايشان فرمان مي دهد : «يا أيها النبي قل لأزواجك إن كنتن تردن الحياة الدنيا وزينتها فتعالين أمتعكن وأسرحكن سراحاً جميلاً». كه سخن از طلاق و طلاق كشي است و حتي خداوند پيشنهاد مي دهد كه اگر آنان زنان بد خلق و خوي را طلاق دهد خداوند زنان بهتري نصيب او مي كند ولي آن حضرت (ص) اين كار را نمي كند و«عسى ربه إن طلقكن أن يبدله أزواجاً خيراً منكن مسلمات مؤمنات قانتات تائبات عابدات سائحات ثيبات وأبكاراً» (التحريم: 5).
سيره عملي پيامبر(ص)
پرسش اين است كه چرا آن حضرت زنانش را كتك نمي زند تا آنان به راه بيايند و در مسير آرامش خانوادگي و عشق و علاقه قرار گيرند؟ مگر پيامبر (ص) از مردم مي ترسيد در حالي كه خداوند به او فرمان داده بود؟ مگر آن حضرت (ص) حيا مي كرد ؟ و اگر حيا مي كرد خداوند كه حيا نمي كرد و او را وادار مي كرد كه بزند و يا طلاق دهد : «الله لا يستحي من الحق» (الأحزاب: 53 ) «وتخشى الناس والله أحق أن تخشاه» (الأحزاب:37) پس چه شده است كه پيامبر (ص) اين گونه نبود و كتك نمي زد و يا سعي مي كرد با آنان كنار بيايد؟
به نظر مي رسد كه اصل در روابط زناشويي همان رفتارهاي عرفي و هنجارهاي پسنديده است و اين كه احسان و گذشت و عفو مي بايست در روابط خانوادگي حكومت كند.اين شايد براي برخي زن ذليلي باشد ولي حكم قرآن به مردان است كه دست كم حكمي مستحب است كه مي بايست در زندگي معاشرت بر اساس معروف را اصل قرار دهند. اين چيزي جز رفتارهاي برخاسته از عرف پسنديده اجتماعي نيست.
حتي اگر در زماني عرف پسنديده اي در ميان مردان و زنان جامعه اي بود كه زن از دست مردان كتك بخورند ( كاري به حجم و ابعاد و حدود آن نداريم ؛ زيرا كتك كتك است و اندازه و حدود آن تاثير چنداني ندارد) ولي در زماني كه عرف آن را نمي پسندد قرآن همان عرف زمان را تاييد مي كند. اين زماني است كه معناي ضرب را همان معناي زدن بگيريم .
نظريه جديد
اما با اين همه، اين ديدگاه و نظريه نيز مي تواند مطرح شود كه اصولا ضرب در آيه به معنا زدن و يا زدن فيزيكي نيست؛ چنان كه ضرب در آيات ديگري چون در آيه " الم تر کیف ضرب الله مثلا کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت وفرعها فی السماء به معناي ضرب المثل زدن است نه زدن به معناي فيزيكي آن (مانند ضرب در اين آيات كه به معناي تبيين و توصيف و آوردن مثال و مانند است سورة إبراهيم : 24-25 -45 وسورة النحل :74 -75-76 – 112 وسورة الزمر : 27-29 وسورة التحريم : 10-11 وسورة الروم : 28 -58 وسورة يس :13- 78 وسورة الزخرف : 17-57-58 وسورة الفرقان : 9-39 وسورة الإسراء : 48 وسورة الحج :73 وسورة العنكبوت : 43 وسورة الحشر : 21 وسورة البقرة : 26 وسورة النور:35 وسورة محمد : 3 وسورة الكهف : 32-45 وسورة الرعد : 17(گاه ضرب به معناي حركت در زمين و رفتن است مانند:سورة النساء : 94 – 101 وسورة المائدة : 106 – 156 وسورة المزمل : 20 وسورة البقرة : 273 .)
گاه ديگر به معناي احاطه و در تنگنا قرار دادن است مانند : ضربت عليهم الذلة والمسكنة : أي حاطهم بها و ضيق عليهم وذكرت في سورة البقرة : آيه 61 وسورة آل عمران : آيه 112 .
چنان كه به معناي ترك و رها كردن نيز آمده است مانند: نضرب عنكم الذكر :;كه به معناي ترك ياد آوري است (سورة الزخرف :آيه 5 ).به معنا بستن نيز آمده است مانند آذانهم : فضربنا على آذانهم في الكهف كه به معناي خوابدن و بستن گوش هايشان است كه نمي گذاشت تا بشنوند و خواب را بر آنان مسلط ساختن مي باشد. (سورة الكهف : آيه 11 )
هم چنين به معناي قراردادن نيز آمده است مانند قرار دادن ديوار حايل: فضرب بينهم بسور (سورة الحديد : 13)
با توجه به اين معاني متفاوت و مختلف و دست كم تفاوت كاربردهاي ضرب در آيات نمي توان حكم كرد كه به دليل آن كه حقيقت معناي آن زدن است مي بايست در تمام كاربردها و استعمالات قرآني به معناي زدن باشد. از اين رو اين گمان تقويت مي شود كه معناي خاصي از واژه ضرب مراد است.
برخي آن را به معناي اهمال و بي اعتنايي از سوي مرد گرفته اند كه نسبت به زن بي اعتنا شود. [3]با اين همه به نظر مي رسد كه مي توان به معناي حركت و تحركات جنسي باشد. به اين معنا كه قيد في المضاجع همان گونه كه نسبت به هجر است مي تواند نسبت به ضرب نيز باشد و به قرينه آوردن نخست حذف شده باشد.
به اين معنا كه شوهر نسبت به زن مي بايست خوابگاه و بستر خويش را جدا سازد و ترك هم بستري كند و يا اين كه در بستر تحركات جنسي با او داشته باشد. زيرا اگر قيد و شرط را براي ضرب نيز داشته باشيم زدن در بيرون بستر اتفاق مي افتد و كسي ديده نشده است كه در درون بستر نيز كتك بزند و آن چه در بستر اتفاق مي افتد حركات و ضرب جسني است. به اين معنا كه يكي از راه هاي از ميان بردن نشوز آن است كه برخلاف ميل و گرايش زن در بستر تحركات جنسي داشته باشند و او را به حركت جنسي وادار سازند تا اين گونه كدورت ها از ميان برود.
بنابراين مي توان گفت كه مرد هنگام نشوز زن مي تواند او را پند دهد و يا آن كه رختخواب را از او جدا كند و اگر همسر ديگري داشت با او هم بستر شود و اين زن ناشزه را ترك كند و رها نمايد تا تنها بخوابد و يا اين كه با او همبستر شود و با تحركات جنسي در رختخواب او را به سوي خود بكشد. بنابراين لازم نيست كه ضرب را به معناي زدن بگيريم و از آن جايي كه ضرب با في آمده است مانند ضرب في الارض به معناي حركت و جنبش خواهد بود.
ضرب به معناي معاشقه
بنابراين مي توان اين احتمال را داد كه مراد آن است كه برخلاف توقع و انتظار زن به او نزديك و هم بستر شده و با ضرب في المضاجع و تحركات جسني او را به عدم نشوز متمايل كند. در حقيقت خريدار ناز زن شد و ناز او را اين گونه خريدار شده و محبت و عشق او را به خود جلب كرد. بسياري از حركت هاي جنسي در ميان حيوانات اين گونه است كه ماده ها همواره ناز و كرشمه مي كنند و نرها در جست و جوي عشق او به اين سو و آن سو مي پرند. اگر مرد خريدار محبت و عشق اوست، مي بايست با نوعي معاشقه همانند ضرب لطيف، دست به بدن زن زده  و  او را به سوي خويش بكشاند. اين گونه تعقيب و گريز همواره در ميان همه حيوانات وجود دارد. اين شيوه معاشقه در انسان ها نيز مي تواند موثر و سودمند باشد و موجبات تحريك جنسي دو سويه را فراهم آورد. بنابراين، آن چه در آيه مورد تاكيد است، نوعي بازي و تعقيب و گريزي است كه به عنوان معاشقه صورت مي گيرد تا موجبات تحريك زن شود و او را براي عمل جنسي آماده نمايد. اين گونه است كه در روايات به معاشقه پيش از عمل جنسي سفارش شده و از هر گونه عمل جنسي هم چون كلاغ پرهيز داده شده  و از افراد خواسته شده است تا با معاشقه، زن را براي عمل جنسي آماده سازند؛ زيرا زنان ديرتر از مردان به وجد و شور مي رسند و رسيدن به اين مرحله، نيازمند آمادگي پيشين است كه با ناز و كرشمه از سوي زنان و بازي ها و معاشقه از سوي مردان تحقق مي يابد. از اين رو گفته اند كه معاشقه براي رسيدن به ارضاي كامل مي تواند بسيار مفيد و موثر باشد.
البته اين احتمال و گماني است كه مطرح مي شود و دليلي جز معناي لغوي و كاربردهاي قرآني و قيد و شرط في المضاجع نداريم..


[1] نکته قابل توجه اينکه روايت فوق طبق نظريه انديشمندان رجال و حديث، به عنوان روايت موثقه و در برخي تعابير حتي روايت صحيحه شناخته شده است (با توجه به راوياتي نظير ابو مريم) بنابراين رواياتي که در مقابل روايت فوق تعبير «الضرب بالسواک) را بيان نموده‌اند از دو جهت مي‌تواند مورد اشکال باشد:
1. نخست از لحاظ سند که به عنوان روايت مرسله شناخته شده‌اند و غير از کتاب مجمع البيان منبع اصيل ديگري ندارد و ثانياً بسياري از فقهاي بزرگوار در صدد توجيه دلالت چنين رواياتي برآمده‌اند که خود گوياي ديدگاه آنان نسبت به کلمه ضرب است که به معناي ظاهري نيست.
شهيد ثاني در «مسالک» در مبحث نکاح، تعبير «الضرب بالسواک» را چنين توجيه نمود‌هاند: «ولعله حکمته اراده الملاعبه، و الا هذا الفعل بعيد عن التاديب و الاصلاح» مرحوم بحراني نيز در «حدائق» کلام شهيد ثاني را نيکو دانسته و تأکيد مي‌کنند که ضرب به معناي زدن ظاهري و رايج نيست: «و لا يکون بالسياط و لا بالخشب … و لا يوجب ضرراً في بدنها» (حدائق ج 24/ص 618) و بالاخره به عنوان تأييد اخير مي‌توان از کتاب «الفقه المنسوب الي الامام الرضا (ع)» نام برد که حضرت در تفسير ايه شريفه فرمودند: «… ضرباًَ رفيقاً».
تمامي اينها نمايانگر اين است که آيه «فاضربوهن» به معناي ظاهري ايراد ضرب رايج تلقي نشده است.

.2. اگر ضرب را به معناي زدن بگيريم با چند مشكل مواجه خواهيم شد كه مهم ترين آن اين امور است:
1- در کتب فقهي تصريح شده که تنبيه بدني حتي اگر کمي منجر به کبود شدن جسم زن گردد به هيچ وجه براي مرد مجاز نخواهد بود، اين از يک سو و از سوي ديگر تنبيه ملايم و خفيف بدني معلوم نيست تا چه ميزان کار ساز باشد و بتواند همسر متخلف و سرکش را از راهي که در پيش گرفته است، باز دارد.
آنچه در مورد نشوز بيشتر مدنظر فقها عاليقدر است عکس‌العمل مرد نسبت به قطع نفقه زن است نه ضرب و تنبيه بدني، و اصولاً محققين کمتر متعرض مباحث تفصيلي موضوع ضرب شده و به تشريح جزييات آن پرداخته‌اند، از قبيل تعداد ضربه‌ها، دفعات ضرب، موارد احتمالي استثناء از پرداخت ديه، و همچنين اگر زن هر روز به صورت مکرر حالت سرکشي و نشوز به خود بگيرد، چند بار مرد مي‌تواند متوسل به تنبيه بدني شود، و تداوم اين تنبيه تا چه مدت زماني مجاز خواهد بود؟ اينها پرسش‌هايی است که جاي بحث فراوان دارد.
2- معمولاً تنبيه بدني، زن را به سوي موضع‌گيري لجاجت آلود مي‌کشاند بخصوص وقتي که او به اين نتيجه برسد که آخرين عکس العمل شوهر تمام شده و بالاخره مرد به آخر خط رسيده است، اينجا است که زن ديگر عوامل بازدارنده‌اي را پيش روي خود نمي‌بيند.
3- هر حرکت فيزيکي چه بسا به درگيري متقابل بيانجامد و در برخي اوقات از هر دو طرف غيرقابل کنترل مي‌شود که عاقبتش نامعلوم است وانگهي يک اقدام تنبيهي که با هدف تمکين زن و در نهايت به خاطربرقرار شدن مجدد رابطه مشترک عاطفي دنبال مي‌شود، اين احتمال وجود دارد که نتيجه مثبت به بار نيارود، و حتي شکاف بي‌رغبتي زوجين نسبت به يکديگر را عميق‌تر سازد، و زمينه تفاهم را تضعيف کند.
4- وادار ساختن زن به تمکين ناشي از تبيه بدني از نظر رواني ارضاء کننده زوجين نيست و ادامه اين وضع ممکن است به گسيخته شدن پيوند زناشويي منجر گردد، در صورتي که قطع ارتباط و بي‌اعتنايي کامل مرد مي‌تواند مبدأ به فکر فرو رفتن و عاقبت انديشي زن شود، و او را به بازنگري در رفتارش وا دارد، چه اين نوع موضع گيري از ناحيه مرد از لحاظ روحي براي زن ناخوشايند است و تحمل آن در دراز مدت براي او ناگوار و سخت خواهد بود.
5- آخرين مرحله عدم تفاهم و کشمکش زوجين، هنگاميکه طرح سه مرحله‌ا براي تمکين زن به نتيجه نرسيد و هيچ منطقي نتوانست رفتار نامناسب زن را تعديل کند، مرد براي ترک دائمي همسر و گسستن پيوند زناشويي اقدام به طلاق مي‌نمايد، و چون مرد مطمئن شد که ديگر زندگي مشترک براي او به هيچ وجه قابل استمرار نيست با انجام طلاق خود را از اين زندگي طوفان زده نجات مي‌دهد بي‌آنکه نيازي به تنبيه بدني و حرکات فيزيکي باشد.
6- اين را مي‌دانيم که استحکام پيوند خانواده مورد توجه خاص اسلام است و در محيط خانواده براي زن حرمت فراواني قائل شده است و به مرد اجازه نمي‌دهد که نسبت به کارهاي روزمره منزل کمترين فشاری را بر زن خود تحميل کند و حتي به زن اين اختيار را داده که در زمينه تغذيه کودکش از شير خود از شوهر مطالبه مزد نمايد باتوجه به اين مسائل محتمل است از نقطه نظر اسلام مرد براي عکس العمل نشان دادن به سرکشي زن نتواند به تنبيه بدني متوسل گردد زيرا چنين امري با روح اسلام که خواهان مودت و مهر بر فضاي زندگي مشترک خانواده است چندان همخواني ندارد.رسول اکرم (ص) فرمود: «اتعجب ممن يضرب امراته و هو بالضرب اولي منها لاتضربوا نسائکم بالخشب فان فيه القصاص و لکن اضربوهن بالجوع و العري حتي تربحوا في الدنيا و الاخره»
«من تعجب مي‌کنم از کسي که همسرش را مي‌زند در حالي که خود سزاوارتر به تنبيه شدن است. همسران خود را با چوب نزنيد زيرا منجر به قصاص مي‌شود ولي مي‌توانيد آنها را با قطع هزينه‌هاي زندگي تنبيه کنيد که در دنيا و آخرت به نفع شما است.» در اينجا رسول اکرم (ص) به مردان خاطرنشان مي‌سازد که اتخاذ اين شيوه تنبيهي برخلاف تنبيه بدني به سود شما است زيرا از يک طرف مي‌تواند همسران شما را از سرکشي و طغيان باز دارد و از سوي ديگر موجب مسئوليت شما در پيشگاه الهي در جهان آخرت نخواهد شد.


1- چنانچه مي‌گويند: «ضرب الدهر بيننا» يعني روزگار بين ما جدايي افکند. المنجد واژه ضرب
2- براي توضيح بيشتر رجوع شود به: لسان العرب ج 1 صفحه 451-477 معجم مقائيس اللغه ج 3 ص 398 و 399
3- مستدرک الوسائل ج 14 ص 250 چاپ موسسه آل البيت و بحار الانوار ج 103 ص 249 روايت 38 چاپ تهران

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

2 دیدگاه

  1. سلام
    ممنون از تفسیر جالب و قانع کنندتان چون به جد در نوع خودش اولینی بود که با دیگر آموزه های اسلام در تناسب می بود.البته تنها نکته که برای من جای سوال دارد این است که آنچه در مورد شأن نزول ایه به ما رسیده است! چه میشود؟! ممنون می شوم راهنماییم بفرمایید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا