آسمان و زمین
گفت: شرقيها راهبردشان نهضت ترجمه است. ميگويند خيلي از حرف ها را كه نميتوانيم بزنيم و برايمان درد سرساز است و صورت امنيتي پيدا ميكند ، از زبان ديگران ميزنيم. چه نياز است كه نويسندگان داخلي قلم بزنند؟
چون حتي اگر كلي گويي هم كنند متهم ميشوند كه منظور خاصي داشته و به فلان مساله و يا شخصيت اهانت شده است. زيرا هر كلي براي خودش مصاديق دارد و ضمير مرجع خودش را پيدا ميكند. ميرويم از غربيها نقل ميكنيم و مردم خودشان مصاديق را در جامعه پيدا ميكنند. اصولا ترجمه كاري درستتر و تاثير گذارتر است. با مباني خودمان كه نميتوانيم جامعه را تغيير دهيم ولي با مباني آن ها ميتوان اين كار را كرد و اصول ترجمه هر چند در كوتاه مدت آثاري از خود به جا نميگذارد ولي در بلند مدت تاثير ژرفي از خود به جا خواهد گذاشت. از اين رو شرقيها اصلا مطلب از نويسندگان داخلي به چاپ نميرساند و اگر مطالبي از نويسندگان داخلي چاپ مي كنند بسيار محدود و درباره مسايل روزمره است. از اين رو تنها بر ترجمه تاكيد دارند. مصاحبه شوندگانشان نيز اصولا غربيها هستند كه حرفهاي خودشان را از زبان آنها بيامن ميكنند.
گفتم: حق هم دارند. شما نگاه كنيد به تاريخ اسلامي ميبينيد در گذشته آنها نيز چنين كردند تا توانستند به مقاصد خودشان دست يابند. در دوره اموي و عباسي نهضت ترجمه از روم و يونان و ايران رونق گرفت . البته رونق دادند . اخر اگر معاويه ميخواست پادشاهي كند و كسري و قيصر باشد با اصول و مباني اسلامي كه نمي توانست اين كار را انجام دهد. اسلام اين ظرفيت را نداشت و نميتوانست برايش مفيد و كار ساز باشد. وقتي ترجمه آثار صورت گرفت ، معتزله پديد آمد . معتزليها همه چيز را به عقل تحليل مي كردند و دوره خردورزي در برابر تعبدگرايي پديدار شد . آنها حتي اصول تعبدي را بر پايه عقل و خرد تحليل ميكردند و مبنا را خرد گذاشتند و وحي از اعتبار معرفتي افتاد و در حوزه معرفتي تنها عقل و گاهي حس و تجربه نشست . اين جريان معتزلي ريشه در نهضت ترجمه دارد.
گفت: ميدانم و اين را قبول دارم. شرقيها فكر ميكنم بر اين باورند كه نهضت ترجمه باعث شد كه از دوره امام صادق تا امام رضا(ع) عقلانيت در تشيع ريشه بگيرد و امامان تحت تاثير گفتمان غالب و فرهنگ مسلطي كه توسط جريان نهضت ترجمه و اعتزاليها پديدار شده بود ناچار شدند واكنش مثبت نشان دهند. پس از نظر آنان امامان هم تحت تاثير نهضت ترجمه قرار گرفتند و عقلانيت گرايي و خردوري انتقالي از غرب يوناني و شرق ايراني را پذيرفتند . در يك عصري كه گفتمان غالب آن عقلانيت است هيچ كس نميتواند در هيچ يك از حوزه ها و حتي حوزه دين و تعبد از آثار آن در امان باشد. تندباد ي بود كه وزيد و هر مقاومتي را ريشه كن كرد.
گفتم: پس به نظر آنها امامان از روي اجبار و تحت گفتمان حاكم به عقلانيت روي آورند و چهره نيمه عقلاني به تشيع دادند. اين اشتباه است مگر خطبه هاي امير مومنان(ع) را در نهج البلاغه نخواند هاند كه تركيبي از عقلانيت و تعبد است. آن زمان كه نهضت ترجمه راه نيافتاده بود و جريان سازي هاي شروع نشده بود. اصولا تشيع راه ميانه است راه ميانه ميان تعبد محض و عقلانيت محض . هم از روي زمين و عقل دستور ميگيرد و هم از آسمان و وحي. منزلت ميانه را تشيع پيش گرفته است و همان را ادامه داداه است.
گفت: شرقيها هم همين اعتقاد را شايد داشته باشند ولي ميگويند در اين دوره كه تعبد به وسيله جريانهايي شدت گرفته است و عقلانيت كنار نهاده شده است بايد ما آن سويي را تقويت كنيم كه تضعيف شده است تا عقلانيت تشيع دوباره خودش را نشان دهد و زنده شود.
گفتم: اين راهي كه مي روند ريشه هر دو را مي زند . هم عقلانيت از ميان ميرود و هم تعبد. عقلانيت ابزاري غربي نه تنها ارتباطي به عقلانيت تشيع و يا اعتزالي ندارد بلكه يك نوع تفكر و عقلانيت مصلحتي و عمل گراست . اين شيوه هم دين را ازميان مي برد و هم وحي را از ساحت اجتماع بيرون مي راند و هم عقلانيت اعتزالي و يا علوي را نابود مي سازد. هابرماس كه سخن از پروژه ناتمام مدرنيته مي كند يا ديگر فلاسفه اي كه دعوت مي شوند تا افكار و انديشه هاي غربي را در ايران مطرح كنند هيچ كدامشان عقلانيت به اصطلاح يوناني را قبول ندارند . آن ها تعريف ديگري از عقلانيت دارند كه همان عقلانيت ابزاري است . با اين عقلانيت ديگر فاتحه دين را بايد خواند . معنويت پروژه ديگري است كه براي جبران خلاي اايجاد شده به پس از بيرون راندن دين از ساحت اجتماع به آن روي آورده اند. اين معنويت هم ابزاري است براي عقلانيت ابزاري و نسخه زمان خاصي است.
گفت: بايد در آن تامل كرد . فكر مي كنم اين طور كه مي گويي بحث ترجمه و عقلانيت غربي و معنويت و جريان سازي دوباره در باره آن يك امر حساب شده باشد. توطئه كه نه ولي آيا چيزي در مايه تهاجم فرهنگي عليه اصول عقلاني و وحياني تشيع نيست؟ شما چه فكر مي كنيد؟ بنويسيد.
به نام خداوند بخشنده مهربان