پرسش های سه گانه از خدا
هر موجودی از جمله انسان ها که آفریده های خدایند، پرسش هایی را از خداوند دارند که دو قسم آن مجاز و یک قسم آن باطل است. این پرسش ها عبارتند از:
1. پرسش استعطایی: پرسش استعطایی همان پرسش ها و درخواست های است که انسان ها با توجه به فقر ذاتی و امکانی خود از خدای غنی بالذات دارند. البته این پرسش ها از دو طریق زبان ذات و یا زبان ظاهری انجام می گیرد. انسان ها به دلیل نیازهای خود پرسش هایی دارند که به اشکال گوناگون از جمله دعا و نیایش مطرح می کنند.
البته بیش تر پرسش ها و درخواست های آنان ذاتی است؛ یعنی وجود آنان این درخواست ها را دارد و خداوند نیز بدان ها پاسخ می دهد. خداوند در آیه 29 سوره رحمن می فرماید: «يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ؛ همه موجودات در آسمان و زمین از او سوال و پرسش دارند. از همین روست که خداوند هر لحظه در ظهوری است تا به این خواسته های بی پایان موجودات هستی پاسخ مناسب و درخوری دهد: كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ؛ خداوند در هر ظهور و بروزی در کاری است.(همان) پس درخواست از هستی همگانی و همیشگی است و پاسخ از سوی خداوند نیز این گونه است.
2. پرسش استفهامی: نوع دیگر از پرسش ها برای فهم و کسب علم و دانش است و به حوزه معرفتی مربوط می شود. از این روست که پرسش هایی را پیامبران مستقیم و یا مردم از طریق پیامبران مطرح کرده و خداوند به آن ها پاسخ می دهد. مانند پرسش هایی که انسان ها درباره روح (اسراء، آیه 85)، حیض(بقره، آیه 222)، هلال ماه(بقره، آیه 189)، انفاق(بقره، آیه 215)، ماه حرام(217)، خمر و میسر(همان، آیه 219)، یتیمان(همان، آیه 220)، حلال و حرام(مائده،آیه 4)، قیامت(اعراف، ایه 187)، انفال(انفال، آیه 1)، و مانند آن پرسیده و خداوند به آن ها با توجه به میزان فهم و درک بشر پاسخ داده است.
3. پرسش اعتراضی: یک نوع پرسش هم به نام پرسش استیضاح وجود دارد که اعتراضی است و آن در حق خداوند راه ندارد؛ زیرا از خداوند نسبت به کارهایش بازخواست و پرسش نمی شود. اگر انسان ها در مواقف مختلف در دنیا و آخرت نگه داشته و ایست بازپرسی می گذارند: وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ؛ نگه داریدشان؛ چرا که آنان پرسش شدگانند.(صافات، ایه 24) اما این گونه پرسش از خداوند روا نیست: لاَ يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْئَلُونَ؛ خداوند از آن چه می کند بازخواست نمی شود در حالی که آنان مسئول هستند.(انبیاء، آیه 23) از این آیه به دست می آید که همان گونه که از ذات و صفات عین ذات پرسش نمی شود از مرتبه سوم که مقام فعل است نیز پرسش روا نیست.
پس این که خدا چیست؟ چه صفاتی دارد و چرا این صفت را دارد، پرسش نمی شود، بلکه از افعال خداوند نیز پرسش روا نیست. پس کسی نمی تواند بگوید که خدایا چرا این فعل تو مطابق فلان قانون نبوده است؛ زیرا خداوند حق مطلقی است که در برابر او مفهوم باطل راه ندارد و همه حقایق از او نشات می گیرد. پس این قانونی که گفته می شود از خداوند نشات گرفته شده است و از او درباره قانونی که او دارد بازخواست نمی شود. از همین روست که گفته شد مراد از واجب بر خدا یعنی همان واجب از خداست. به این معنا که چیزی نیست که حاکم بر خدا باشد و بگوییم که آن قانون بر خداوند حاکم است و او باید مطابق آن باشد؛ بلکه باید گفت که از خداوند چنین قانونی صادر می شود. پس چون خدا هر چه بايد بكند ميكند و هر چه نبايد بكند نميكند زير سؤال نميرود؛ چرا اين بايد و نبايد را اوصاف او رهبري ميكند که مثلا عادل و حکیم و علیم است. پس اگر از نظر علمی ناسی و فراموش کار نیست(مریم، ایه 64)، از نظر عملی هم ظلم نمی کند(کهف، ایه 49)
پس به فرض محال اگر از سوی خداوند ظلمي واقع شود که اين طبق قانون خدا، قبيح است و قبیح محال است که از او صادر شود ، در این جا عقل احتجاج ميكند و ميگويد خدايا اين كار با آن وصفت هماهنگ نيست، ولی با این همه انسان حقّ سؤال ندارد. پس عقل انسانی ميگويد خدایا تو كه خودت را به حكمت و عدل براي ما وصف كردي اين كار تو با آن وصف تو هماهنگ نيست و اين كار محال است.
بنابراين اگر بر فرض محال، خداي سبحان ظلم كند، زير سؤال ميرود؛ اما اولا نه سائلي بيرون از حوزه ي خلقت ، و ثانیا نه قانون و ترازويي بيرون از نظام خلقت باشد كه كسي به خدا بگويد: خدايا كار تو را با فلان قانون سنجيديم و اين مطابق در نيامد این سخن جای ندارد، بلكه كار خدا را با وصف خدا ميسنجند و ميگويند: خدايا تو كه داراي وصف حكمتي اين كار تو با آن وصف تو مطابق نبود؛ چون خدا فرمود من اينچنين نميكنم و كار من حكيمانه است.
پس در هستی غیر از خداوند حکم و حاکمی نیست(انعام، آیه 57) تا بتواند چنین پرسش اعتراضی داشته باشد. پس ذات اقدس الهي از بيرون محكوم چيزي نيست و این که فرمود: «كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ؛ خداوند بر ذاتش حکم بر رحمت کرده است.(انعام، آیه 54)» به این معنا نیست که چيزي از خارج بر خدا و یا بر فعل خدا و اسمايش حكومت دارد؛بلکه این حاتم و قاضی خود خداست. از این روفرموده است: «كَانَ عَلَي رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيّاً؛ این برپروردگارت حتم و قضا شده است. پس از خدا واجب شده نه بر خدا از بیرون واجب شده باشد تا بازخواست و بازپرسش شود.(مریم، آیه 71) از همین روست که می فرماید: «وَاللَّهُ يَحْكُمُ لاَ مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ؛ خداوند حکم می کند و کسی تعقیب کننده حکمش نیست.(رعد، آیه 41) در اين گونه از موارد به صورت نفي جنس آمده كه هيچ عاملي حكم خدا را تعقيب نميكند و حكم خدا به دنبال چيزي و تابع چيزي نيست.
پس ذات اقدس الهي حاكم است و هيچ كسي مُعقِّب حكم الهي نيست كه تعقيب بكند و خداي سبحان را وادار به كار بكند. البته گرچه غير خدا چيزي خارج از خلقت خدا، حاكم بر خدا نيست، لكن بعضي اسماي حسناي الهي عظيماند و بعضيها اعظم. آن اسماي اعظم حاكم بر اسماي عظيماند؛ و مدير و مدبّر گرداننده همه اين اسماء همان خدايي است كه مسمّاست و خودش اين نقشه را طرح كرده و اسمي را حاكم بر اسم ديگر كرده و فرمود:«كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ».