تاریخیعرفانفرهنگیمقالاتوب نوشت

پادشاه زنگبار در قلب كوير ايران

samamos-comگزارش سفر به روستاي «مرق» و زيارتگاه عارف گمنام بابا افضل كاشاني

به پيشنهاد يكي از دوستان به روستاي مرق رفتيم. از آن جايي كه ويلايي در روستاي ساديان يك كيلومتري روستاي مرق داشتند، چند روزي را آن جا اطراق كرديم و از هواي پاك و خنك آن جا به وجد آمديم و در ميان گلستان و بوستان آن گردش كرديم و از گل هاي محمدي باقيمانده مقداري را چيده و خشك كرديم تا مزه چايي را تغيير دهد و طعم گل به آن دهد.

براي رسيدن به اين روستا از كنار پلي كه به راوند كاشان مي رود، به سمت راست چرخيديم، چون از شمال به جنوب مي رفتيم، اين مسير ما بود. تابلوهاي راهنمايي نشان مي داد براي رسيدن به نياسر، مشهد اردهال و برزك (با تلفظ برزوك) بايد از اين راه مي رفتيم. البته تابلويي براي روستاي مرق و آرامگاه يكي از عرفا و شعراي به نام كاشاني نصب نشده بود؛ ظاهراً فراموش كرده بودند كه براي مفاخر و نخبگان آنجا ارج و قرب بگذارند و تابلوي راهنمايي براي آن نصب كنند. از آن جايي كه شنيده بوديم كه مسير رسيدن به مرق و بابا افضل همان مسير برزك است همان راه مشترك نياسر و مشهد اردهال را در پيش گرفتيم.

چند كيلومتر نرفته به دو راهي رسيديم و به جاي اين كه راه راست را در پيش گيريم كه تابلوي نياسر و مشهد اردهال بود در مسير چپ حركت خود را ادامه داديم. پيش از اين به نياسر و آبشارش رفته بوديم؛ چنان كه سال پيش هم سري به قمصر زده و از گلاب و گلاب گيري آن بهره برديم.

مقداري كه رفتيم، سربالايي، تند شد تا اين كه به دو راهي ديگر رسيديم. جالب اين كه اين مسير آسفالته، تابلوئي براي مرق نداشت. در سر دو راهي، سمت راست به اسحاق آباد مي رفت. سمت چپ را در پيش گرفتيم كه يك كارخانه در سمت چپ در كنار رودخانه خشك فصلي اش ديده مي شد. كمي جلوتر از سربالايي كه گذشتيم يك تابلوي مرغداري بود. در آن جا بود كه جاده دو قسمت مي شد و سمت چپ به برزك و سمت راست به مرق مي رفت. البته روي تابلوي آن نوشته بود آرامگاه بابا افضل و خبري از تابلو مرق نبود. كمي جلوتر به روستاي ساديان رسيديم كه سر پيچ و سربالايي قرار داشت. جمعيتي در كنار مسجد و مزار آن بودند. مسجد بزرگي در دره قرار داشت با درخت توت بلندقامتي كه به درخت سرو و گردوهاي بزرگ هم تنه مي زد. زير آن يعني پاي درخت توت و مسجد جامع روستاي ساديان، قنات آب خنكي بود كه جان و روان را نوازش مي داد. آب آن خيلي خوش مزه تر از آب لوله كشي بود كه آهكي و كمي بدمزه بود و اصلاً به درد چاي گذاشتن نمي خورد. آب لوله كشي ساديان مانند آب سابق قم است.

كمي جلوتر در ويلايي رفتيم و اطراق نموديم و سپس پياده به سمت مرق رفتيم. تا چشم كار مي كرد، درخت گردو و بادام درختي بود. البته در لابلاي اين دو نوع ميوه مي توان درخت هاي توت و سيب و گلابي را هم ديد. ولي به سختي درختان ديگر در اين ناحيه يافت مي شود.

روستاي مرق، بزرگ تر است و مي تواند تنه به نياسر بزند. خوبي مرق اين است كه كمتر شلوغ مي شود و كمتر مردم از اين همه زيبايي خبر دارند. همين باعث مي شود كه از دردسر و ترافيك سنگين نياسر خبري نباشد. به نظرم همين خلوتي است كه بلبل ها و كلاغ ها و زاغ ها را به وجد آورده و شبانگاهان حتي گرگان و روباه ها را به بانگ مي آورد.

صفاي مردمان آن هنوز رنگ شهري نگرفته و تعارف و همدلي و مهر و محبت ايشان دل نواز است. هركسي مي خواهد كمكي كند و مهري بورزد. كمتر دنبال سود و زيان دنيا هستند. درختان توت شيرين آن، همه را به سفره مي خواند و شهد شيرين آن كام را به شور مي آورد. حتي زنان روستا ظرف و چادري مي آورند تا شاخه بتكاني و توتي فرآوري براي ديگراني كه در خانه بيتوته كرده اند و حال بيرون آمدن ندارند.

آرامگاه بابا افضل برسر بلندي در انتهاي روستا قرار دارد. گويي دژي بوده تا از تاراج غارت و چپاول در امان ماند. هرچند كه بي مهري ميراث فرهنگي، بخش خانقاهي آن را خراب كرده و اتاقك ها و حجره هاي شاگردان عزلت نشين را از ميان برده است، ولي هنوز زيبايي و ابهت را مي توان از قرن پنجم و ششم تاكنون در اين بناي عصر سلجوقي و مغولي ديد.

درون آرامگاه دو قبر است كه نمي توان دانست كدامين قبر بابا افضل است، چون تابلو و نوشته اي بر آن نيست. خادمي است كه شايد به پرسشي پاسخي كوتاه بدهد. اما اين كه بابا افضل كيست؟ هيچ نوشته اي ندارد و تنها وصيت نامه و سفارش نامه او به پيروان سير و سلوك است كه خودنمايي مي كند و هر جانب كه رو كني نسخه اي از آن در حجم و اندازه هاي مختلف مي يابي.

البته اشعاري از بابا افضل در وصف اميرمؤمنان(ع) روي بنرهايي نوشته شده است كه خود گواه روشني در ولايت مداري ايشان است؛ چراكه كاشان در طول تاريخ همانند قم مركز اهل بيت(ع) بوده است و شيعه و پيرو دلباخته.

از آن همه مصنفات وي در عرفان و فلسفه و منطق و كلام كه به زبان شيرين فارسي نگاشته است، هيچ نامي برده نشده است و از تأثيرگذاري ايشان در فرهنگ و فلسفه و عرفان نيز هيچ نشاني نيست. اين همه غفلت بر سر قبر و آرامگاه آن شاعر و عارف به نام قرن ششم و هفتم (ظاهراً در سال 550 متولد و در سال 610 درگذشته است) نابخشودني است. مي شد با كتيبه اي هرچند كوتاه از زندگي نامه اش، اين عارف را معرفي كرد و به مردم شناساند.

در كنار بابا افضل، قبر پادشاه زنگبار آفريقايي را مي يابي كه به سبب شهرت بابا افضل، پادشاهي را رها كرده و به ايران آمده و در اين كوه و دره، خدا را در كنار بابا مي جويد و در نهايت در كنارش مدفون مي شود. شايد پادشاه زنگبار بودن مهم نباشد؛ ولي بايد دانست كه زنگبار هرچند جزيره اي در اقيانوس هند است؛ اما مركز پادشاهي بزرگي بود كه از تانزانيا تا موزامبيك و كنيا و ماداگاسكار و كومور ادامه داشته و سرتاسر آفريقا را تحت سلطه داشته است.

اينكه در طول تاريخ پانصدساله يا بيش از آن، شيرازيان، دولتي در آفريقا با مركزيت زنگبار ساخته اند و ادامه دهندگان آن عماني ها با غلبه فرهنگ ايراني آن را حفظ كرده اند، براي بسياري ناشناخته باشد؛ ولي از همين اشاره مي توان دريافت كه كسي به عشق خدا دنيا را بگذارد و از آن اوج پادشاهي خود را به روستاي دور افتاده در قلب كوير ايران در كاشان برساند و شاگردي كند و نان جو بخورد، اين شايد كار هركسي نباشد؛ جز همان شاه زنگباري با عشق الهي.

كوچه هاي مرق خلوت از هرگونه گله گاو و گوسفندي است و به ظاهر اين امور از اين دهات و روستاهاي ايران ور افتاده است. ديگر بوي پهن گاو و گوسفندي نمي آيد؛ چنان كه تنها چند سگي از گله و چند بز و گوسفند در اين روستاها زندگي روستايي را پايان مي دهند و شهر را به روستا مي آورند.

شوراي روستا گامي برداشته تا دسترسي به آرامگاه آسان شود؛ بدين خاطر درحال تخريب خانه هائي بودند تا راهي از ميان اين كوچه هاي تنگ بگشايند. در اين روستا مساجد و تكاياي چندي وجود داشت. مساجد آن بزرگ بودند و اين خود گواه روشني بر تعبد مردمان آن جاست. مسجد جامع آن درخت كهنسال چناري را در آغوش گرفته است كه بخش اعظم آن خشك شده و تنها بخشي از نوك درخت هنوز سرسبز بود. گمان مي كنم عمري چند هزار ساله داشت با آن عظمت تنه اش كه آدمي را به شگفتي مي آورد. البته تنه درختان توت آن خود گواهي بر ديرينگي اين روستاست. بي خود نيست كه آثار پيش از هخامنشي نيز در اين روستا كشف شده است.

به هرحال، روستاي مرق و ساديان زيباست و دست كمي از نياسر و قمصر ندارد با آن آرامگاه يگانه عارف قرن ششم چون گوهري در آسمان كاشان بلكه كوير ايران مي درخشد. باشد پاس داشت اين نام باشيم و حق ايران و ايراني را به خوبي ادا نماييم.

در پايان چند شعر از پير و باباي فرزانه ايران كه چون باباطاهر به پارسي خوش مي سرود تقديم مي شود.

رباعيات بابا افضل كاشاني

رباعيات افضل الدين محمدبن حسن مرقي كاشاني، حكيم، عارف و شاعر مشهور به بابا افضل كاشاني در ستايش مولي المتقين اميرالمؤمنين علي(ع)

از روز ازل مهر علي در دل ماست

با مهر علي سرشته آب و گل ماست

گويند كه در جهان چه حاصل كردي

اندر دو جهان مهر علي حاصل ماست

 

افضل چو ز علم و فضل آگاه عليست

در مسند عرفان ازل شاه عليست

از بعد نبي امام خلق دو جهان

بالله عليست ثم بالله عليست

 

آن را كه به حق توكل كل باشد

آن صاحب ذوالفقار و دلدل باشد

هر دل كه به مدح او زبان بگشايد

چون غنچه دهان او پر از گل باشد

 

تا تيغ امير در جهان پيدا شد

بر تارك و فرق دشمنانش جا شد

هر قلعه كه بود در جهان چون خيبر

از قوت بازوي علي در وا شد

 

تا در گوشم دو نعل دلدل باشد

لطفم همه از شاه توكل باشد

در مهر علي اگر بسوزانندم

از سوختنم همي تحمل باشد

 

گر بدر خبيري و سما منزل تو

وز كوثر اگر سرشته باشد گل تو

گر مهر علي نباشد اندر دل تو

مسكين تو و سعي هاي بي حاصل تو

 

خواهي كه شود دل تو چون آينه

ده چيز برون كن ز درون سينه

كبر و حسد و ظلم و حرام و غيبت

بخل و طمع و حرص و ريا و كينه

 

تا چند كني اي دل بي شرم گناه

يك لحظه نمي كني به اين چرخ نگاه

با موي سياه آمدي، نامه سفيد

با موي سفيد مي روي، نامه سياه

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا