اجتماعیاخلاقی - تربیتیاصولی فقهیاعتقادی - کلامیروان شناسیفرهنگیمعارف قرآنی

مشابهت سازی با نیکان

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از دعاها و نیایش های مومنان هنگام زیارت امام حسین(ع) این است که «یا لیتنی کنا معک؛ ای کاش با شما بودیم و شهید می شدیم.»

از نظر آموزه های قرآنی، کسی که نیت کار خیری داشته باشد ولی به دلایل ناتوان از انجام آن باشد، خدا برایش ثواب آن کار نیک را می نویسد؛ زیرا آن چه از نظر قرآن مهم است این که انسان نیت خیر برای رضای خدا داشته و بخواهد مانند مقربان و ابرار کارهای نیک انجام دهد. پس به هر دلیلی نتوانست آن را انجام دهد ولی واقعا آن را دوست می داشت و می خواست انجام دهد، خدا ثواب آن را برایش می نویسد.

از نظر آموزه های اسلامی، هر کسی تلاش کند تا خود را به شکل نیکان در آورد و کارهای نیک را انجام دهد و اگر نتوانست کار نیکی را انجام دهد، ولی تلاش خویش را داشته، خدا برایش ثواب کار نیک را می نویسد. تلاش انسان می بایست در ایجاد تشابه با نیکان و خوبان عالم باشد.

تاثیر نیت در کارهای خیر و نیک

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، هر کسی با چیزی خواهد بود که آن را دوست دارد حتی اگر شرایط برای عمل و تحقق آن برایش فراهم نشده باشد؛ زیرا بر اساس «الاعمال بالنیات؛ اعمال براساس نیت ها سنجیده می شود.» پس آن چه در عمل تاثیر دارد، همان نیت خیر و بد انسان است؛ پس اگر عملی با نیت خیر انجام شود، مفید است، و اگر عملی با نیت بد انجام شود، هیچ ارزشی ندارد.

از نظر قرآن، نیت خیر آن است که انسان کاری را برای خدا و رضایت او در قالب عبودیت انجام دهد. پس هر کسی کار خوبی را به هر نیت دیگری انجام دهد، ارزشی ندارد؛ زیرا این نیت است که به کار ارزش می بخشد.

البته در بسیاری از اوقات، انسان کاری را انجام می دهد، ولی آن گونه که می خواسته و دوست داشته نمی شود، در این موارد خدا به نیت شخص می نگرد نه به عملش؛ از همین رو، گفته شده «نیت المومن خیر من عمله؛ نیت مومن بهتر از عمل اوست»؛ زیرا آن گونه که نیت کرده تحقق نیافته است.

به هرحال، آن چه در ارزش گذاری کارهای انسان مهم است، اولا آن که هر کاری، از مصادیق کار خیر و نیک باشد؛ و ثانیا انجام آن کار برای رضای خدا باشد، و شخص در نیت خویش می بایست، فقط رضای خدا را در نظر داشته باشد تا کارش ارزش یابد.

حکم امثال و متشابهات

از قدیم گفته اند: «من تشبه بقوم فهو منهم؛ هرکسی به مردمی همانند و شبیه نماید، پس او از آنان است. درست است که وقتی ما از مثل و شبیه سخن می گوییم، از وجه یا وجوه اشتراک آنان سخن می گوییم، اما در همان حال فرق و جدایی میان آنان را در نظر می گیریم، و گرنه می بایست از «عینیت» دو چیز سخن بگوییم. به این معنا در حین توجه و التفات به وجوه اشتراک به تمایزات آنان نیز وقوف و آگاهی داشته و آن را مد نظر می گیریم.

به نظر می رسد که وقتی تشابهات دو چیز بسیار قوی باشد، بحث «حکم مشترک» مطرح می شود، هر چند که گفته اند که در تشبیه یک «وجه ما» یعنی وجه مشابهت اندک کفایت می کند تا دو چیز را شبیه هم دانسته و در تشبیه به کار بریم، مثلا در بیان این که «زید اسد؛ زید شیر است» ما تنه به وجه شباهت شجاعت توجه داشته و به ابعاد بسیار دیگر که موجب تمایز می شود اصلا توجهی نداریم؛ زیرا مثلا دراین تشبیه اصلا به بوی بد دهان شیر توجه نداریم و نمی خواهیم بگوییم که «زید» دهانش بو می دهد.

بر این اساس برخی براین باورند که در حکم امثال و متشابهات همان یک وجه حتی اندک نیز کفایت می کند تا دو چیز را شبیه هم دانسته و در یک دسته بندی قرار دهیم.

اما شکی نیست که هر چه وجوه شباهت افزایش یابد و وجوه تمایزات کاهش به همان میزان «صدق» حکم قوی و باورپذیری نیز افزایش می یابد. به عنوان نمونه وقتی زنان یک قوم در پوشش خود را به یک قوم دیگر شبیه سازند، از نظر فرهنگی می گویند این قوم با آن قوم شباهت دارند و قانون و دستور عمل یکسانی برای هردو قوم صادر می شود.

حال اگر افزون بر پوشش، در نوعی غذا یا اصطلاحات یا رسم و رسوم با قوم دیگر نیز شباهت داشته باشند، حکم صادره قوی تر خواهد بود و یکسان سازی قابل پذیرش بیش تر خواهد بود.

از نظر آموزه های قرآنی، وقتی گروهی از یک قوم گناهی را می کنند مثلا برخلاف قانون ماهیگیری که باید در زمان ها و مکان های خاص انجام گیرد، آنان اقدام به ماهیگیری می کنند(اعراف، آیات 163 تا 166) یا بر خلاف قانون حجاب، بی حجاب می شوند. دراین موارد اگر کسی بد حجاب رفتار کند، هر چند که حکم بی حجاب به ظاهر برای آنان بار نمی شود، اما به سبب نوعی «تشبه» به بی حجاب، آثار بی حجاب برای بد حجاب بار می شود و تذکر در قالب امر به معروف و نهی از منکر از مصادیق آن است.

از نظر قرآن، کسانی که به کافران و مشرکان و حتی اهل کتاب تشبّه می یابند از آنان می شوند و احکام آنان یکسان خواهد بود. از همین روست که گاه عذاب های مشترک برای هر دو گروه یکسان در دنیا بار می شود و در سیل و زلزله و مانند آنها به هلاکت می رسند.

جداسازی خودی و غیر خودی

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، لازم است تا در افکار و رفتار مومنان مرز بندی شفاف و دقیقی داشته باشند و مرزهای خود را با کافران مشخص بلکه ابلاغ کرده و بگویند: لکم دینکم و لیَ دین؛ هر که به دین خودش.(کافرون، آیه 6)

از نظر قرآن، اگر مومنان حتی با اهل کتاب، مرزبندی نداشته باشند، از ولایت الله خارج و به ولایت شیطان و طاغوت در آمده اند(ممتحنه، آیات 1 تا 4)؛ زیرا اقتضای نور ایمان و محبت، کراهت نسبت به کفر و فسق و عصیان است؛ یعنی تولّی نسبت به اطاعت الهی و رسول الله(ص) با تبرّی نسبت به کافران همراه است.(حجرات، آیه 7)

بنابراین، مرز بندی میان خودی و غیر خودی می بایست در فلسفه و سبک زندگی و بینش ها و نگرش خودش را نشان دهد. بنابراین، مومنان می بایست از هر گونه ارتباطی که بوی ولایت پذیری و شباهت پذیری به آنان را دارد خودداری کنند و مرزهای خویش را مشخص دارند تا جزو جرگه حزب الله باشند؛ و گرنه از حزب الله خارج و به حزب طاغوت و شیطان می پیوندند.(مائده، آیات 55 تا 57)

خدا به صراحت به مومنان هشدار می دهد تا مرز بندی داشته باشند؛ زیرا هر گونه تولی و ولایت پذیری مومنان در هر شکل و اندازه ای نسبت به کافران حتی از اهل کتاب، به معنای خروج از ولایت الله به سوی ولایت طاغوت بوده و از نظر خدا به معنای تبعیت از آنان و تابعیت سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و مانند آنها خواهد بود. از همین روست که به صراحت می فرماید: یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود و النصاری اولیاء، بعضهم اولیاء بعض و من یتولهم منکم فانه منهم ان الله لا یهدی القوم الظالمین؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، یهود و نصاری را اولیای خویش مگیرد و تحت ولایت آنان نروید، بعضی از آنان اولیاء بعضی دیگر هستند و میان آنان روابط ولایت برقرار است؛ و هر یک از شما که ولایت آنان را بپذیرد، پس از آنان است؛ و به راستی که خدا قوم ظالم را هدایت نمی کند.(مائده، آیه 51)

بر اساس این آیه، کسی که ولایت دیگران را بپذیرد و از آنان تبری نجوید، در حقیقت به عنوان «ظالم» و ستمگر خواهد بود و از هدایت الهی برخوردار نخواهد شد. به این معنا که از اسلام به دایره کفر خواهد رفت و از دایره اسلام و هدایت خارج خواهد شد.

منافقین از جماعت کافرین

از نظر آموزه های قرآنی، منافقین در میان مسلمانان و امت اسلام ، جزو کافرین هستند، هر چند که با مومنان وامت اسلام زندگی می کنند و در قیامت نیز خواهان آن است تا به اعتبار همزیستی با مومنان از نور ایمان آنان بهره مند شوند؛ در حالی که چنین چیزی شدنی نیست (حدید، آیه 13) ؛ زیرا آنان در باطن هیچ اعتقادی به فلسفه و سبک زندگی مومنان نداشتند و اگر شرایط فراهم باشد به سرعت کفر خویش را نشان می دهند و تابعیت باطنی خویش را از طاغوت به نمایش می گذارند.

از نظر قرآن، منافقان بدتر و خطرناک تر از کافرین هستند؛ زیرا تظاهر به خودی کرده در حالی که غیر خودی هستند. این جماعت مکار به عنوان جاسوس و عامل نفوذ دشمن عمل می کنند و با روش ها و ابزارهای گوناگون به اسلام و مسلمین ضربه می زنند. شایعه سازی و شایعه پراکنی، تضعیف روحیه، انتقال اطلاعات و اخبار و اسرار امنیتی به دشمن ومانند آنها بخشی از فعالیت های آنان علیه امت اسلامی است.(احزاب، آیات 59 و 60؛ مائده، آیات 41 و 42 و 58 و 62)

معاشرت با نیکان، تخلق به اخلاق آنان

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، مومنان همان گونه که می بایست نسبت به پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) تولی داشته باشند (مائده، آیه 55؛ نساء، آیه 59) هم چنین لازم است تا با هر کسی که تحت این عنوان قراردارند، به عنوان اولیاء الهی و امت حزب الله با او ارتباط داشته باشند.درمقابل لازم است تا از منافقان شناخته شده مرز بندی کنند و ارتباط و معاشرت با آنان را قطع نمایند.

البته از نظر قرآن، لازم است تا مرزبندی بیش تری نیز انجام شود و در میان امت اسلام با کسانی ارتباط داشته باشند که جزو ابرار و نیکان هستند و از بدان و فاسقین و بدکاران اجتناب کرده و با آنان معاشرت و نشست و برخاست نداشته باشند.

این امر درقالب تولی و تبری انجام می شود؛ زیرا تولی و تبری مانند دیگر عناوین اسلامی از تقوا و ایمان دارای درجات و مراتب متعدد و متنوعی است. کسی که که بدان نشست وبرخاست داشته باشد، در نهایت به تعبیر سعدی «خاندان نبوتش گم شد» هم چون فرزند نوح از اسلام خارج شده و به کفر می گرایید.

انسانی که با نیکان و ابرار ارتباط و معاشرت دارد، خلق و خوی آنان را که ملکه و مقوم ذات ایشان شده را می بیند و رنگ آنان را می پذیرد و در نهایت مانند آنان می شود. ازاین روست که در دعای روز شانزدهم ماه مبارک رمضان یکی از خواسته که از زبان پیامبر(ص) مطرح شده این است: اللهم وقفنی فیه لمرافقه الابرار و جنبنی فیه مرافقه الاشرار؛ خدایا در این روز مرا به هماهنگی و همدلی با نیکان موفق بدار و از رفاقت و مدارا با اشرار دور کن!

خدا نیز در قرآن، معیت با نیکان را چنان می پسندد و بر آن تاکید دارد تا جایی که از مومنان می خواهد تا در قالب نیایش و دعا از خدا بخواهند این «معیت» با نیکان و ابرار تا زمان مرگ ادامه یابد و پس از مرگ نیز با آنان همراه باشند: ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و کفر عنا سیئاتنا و توفنا مع الابرار؛ پروردگارا از گناهان ما در گذر و زشتی و معاصی ما را بپوشان و ما را با نیکان بمیران.(آل عمران، آیه 193)

بی گمان زمانی انسان می تواند مرگ در معیت نیکان و ابرار را تجربه کند که با آنان زیسته و معاشرت داشته و صفات آنان را کسب نموده باشد. کسی می تواند شهید شود که در زندگی اش شاهد زیسته و خود را در برابر خدای «شهید»(آل عمران، آیه 98؛ مائده، آیه 117؛ انعام، آیه 19) دیده باشد. شهید و شاهد زیستن موجب می شود تا انسان با شهداء بمیرد و مرگش در معیت آنان باشد.

در حقیقت مراد از معاشرت با نیکان و ابرار برای آن است که به صفات ابرار و نیکان که در قرآن آمده و آنان این ها را دارا هستند، تخلق یافته و رنگ آنان را بگیریم.

اصولا وقتی انسان با افرادی معاشرت دایمی داشته باشد، مستقیم و غیر مستقیم از آنان می آموزد و به خلق و خوی آنان در می آید. کسی که با جماعت سیگاری نشست و برخاست داشته باشد، اگر سیگاری نشود، بدن و لباس او بوی سیگار می گیرد و کسی که از کنارش می گذرد بوی تند سیگار را می شنود و استشمام می کند. پس کسی که با نیکان یا بدان معاشرت دارد، همان خلق و خوی آنان را می گیرد و دست کم برخی از ظواهر رفتاری و گفتاری آنان را به خود می گیرد که همان «صبغه» ظاهری است.

نکته دیگر کلیدی در روایت آن است که بر عنوان و اصطلاح «مرافقه» تاکید می شود. مرافقت از ریشه «رفق» همان مدارا کردن و نزدیک به همین معنا است. از نظر آموزه های وحیانی قرآن، مراتب و درجات انسان از نظر جنس و فهم و گرایش و مانند آنان فرق دارد تا جایی که اگر «رفق» و «رفاقت» نباشد و افراد یک امت حزب الله با هم «رفیق» نباشند، به سبب تعدد و تنوع درجات فهم و ادراک ممکن است یک دیگر «تکفیر» کرده و حتی به عنوان کافر به قتل برسانند. از نظر قرآن دست کم چهار سطح را می توان برای عموم مومنان تعریف کرده که شامل «نبیین، شهداء، صدیقین و صالحین» است. مراد از شهداء اهل شهود است که هم اینک عالم برزخ خویش و دیگران را می بینند، چنان که آیت الله سید علی قاضی و آیت الله بهجت ملکوت افراد  را می دیدند و برای رهایی هماره سر به زیر بودند تا به قول اهل شهود از دوستانم به «اسکن» افراد نپردازند و با آنان تعامل عام داشته باشند؛ زیرا نظر کردن به هر شخصی به معنای «اسکن» فوری همه بطون و لایه شخصیتی اوست تا جایی که شخصیت او را اگر حیوانی شده باشند می بینند. براین اساس، می بایست گفت که مومنان نیز وقتی در کنارهم هستند درجات عالی و برتر هماره نسبت به پایین تر با رفق و مدارا برخورد می کنند و این گونه نوعی «ایثار» را نسبت به پایین دست دارند. بر همین اساس است که خداوند نوعی معاشرت میان چهار دسته از مومنان اهل بهشت از «منعم علیهم» را در قالب «حسن اولئک رفیقا؛ آنان رفاقت نیکو دارند»(نساء، آیه 69) تعریف کرده است تا نشان دهد چگونه مومنان با آن که درک و فهم ایمانی و تقوایی آنان بسیار متفاوت است، با این همه در کنار هم با رفاقت زندگی می کنند و زیست مومنانه هماره در قالب «رفیق» و «رفاقت» است. این گونه است که سلمان با ابوذر که در دو سطح فهم هستند رفاقت داشته و رفیق یک دیگر هستند؛ زیرا سلمان با آن که چیزهایی را از ابوذر می دید و می دانست ولی بر اساس میزان ایمان و تقوای ابوذربا آن معاشرت می کرد و شتر دیدی ندیدی را مبنا قرار می داد.

اصولا همین امر موجب می شود تا همه حقیقت اسلام در همان عنوان رفاقت و رفیق میان مومنان خودش را نشان دهد و  هماره مومنان بر اساس «مرنج و مرنجان» با هم معاشرت داشته و دارند.

در آیات و روایات تاکید خاصی بر معاشرت با علما شده است؛ زیرا وقتی در مجالس آنان هستید و با آنان نشست و برخاست و معاشرت دارید، اگر عالم نشوید، دست کم برخی از آداب و اصطلاحات و علوم را یاد می گیرید. این گونه است که نوعی مشابهت میان این افراد با عالمان پیدا می شود و کسانی که اینان را می بینند به شک می افتند و می پرسند جزو علما هستید؟

لقمان حکیم در سفارش ها و توصیه های خویش به پسرش فرمود: یا بنی صاحب العلماء و اقرب منهم و زرهم فی بیوتهم فلعلک تشبههم فتکون منهم؛ فرزندم با عالمان مصاحبت داشته باشد و به آنان نزدیک شود و آنان را در خانه هایشان زیارت کن شاید به آنان تشابه یافته و از آنان شمرده شوی.

این که لقمان فرمان می دهد تا به خانه هایشان رفت و به زیارت آنان بروید، اولا برای که عالم همانند کعبه است که می بایست به زیارتش رفت؛ ثانیا وقتی به زیارت آنان در خانه هایشان می روید از سبک زندگی آنان آگاه می شوید و میزان قول و فعل آنان را دریافته و به صداقت آنان در قول و فعل ایمان می آورید و سعی می کنید تا همانند آنان عمل کنید؛ زیرا در این رفت و آمد به منزل و دیدن حالات مختلف ایشان و تعامل با مردم و زن و بچه خویش و مانند آنان است که انسان می تواند سرمشق نیک عملی به دست آورد؛ زیرا فعل هماره قوی تر از قول است؛ از همین روست که از علما خواسته شده تا با فعل خویش مردم را به دین داری دعوت کنند: کونا دعاه الناس بغیر السنتکم؛ مردم را به غیر از زبان خودتان به دین دعوت کنید! شکی نیست که این دعوت غیر زبانی همان دعوت با عملی است ؛ یعنی وقتی انسان حسن خلق و رفتار شخص عالم را در خانه و منزل و با خویش و بیگانه می بیند از آن می آموزد و خود را به عالمان شبیه می سازد و این گونه خودش نیز از عالمان می شود.

از نظر آموزه های قرآنی اصولا تولی با نیکان می بایست با تبری با بدان و اشرار همراه باشد؛ زیرا وقتی با هر دو گروه رفت و آمد باشد، هرگز مسیر درست را نمی آموزد و آن چه را که با مومنان آموخته با کافران از دست می دهد. از همین روست که امیرمومنان به فرزندان چنین سفارش می کند: قارن اهل الخیر تکن منهم و باین اهل الشر تَبِن عنهم؛ با اهل خیر مقارنت داشته و آنان را «قرین» خویش قرار ده تا از آنان باشی و از اهل شر دور و جدا شود، تا از آنان نباشی و جدا گردی.(نهج البلاغه، نامه 31)

از نظر امیرمومنان امام علی(ع) هر که خواهد سعادتمند شود و به نبلاء و اهل نجابت برسد می بایست با اهل فضلیت معاشرت داشته باشد. ایشان می فرماید: عَاشِر أهلَ الفَضلِ تَسعد و تَنبّل؛ با اهل فضلیت معاشرت داشته باش تا سعادتمند و با نجابت شوی.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا