اجتماعیاخلاقی - تربیتیاصولی فقهیاعتقادی - کلامیسیاسیفرهنگیفلسفیمعارف قرآنیمقالات

مرجعیت اجتماعی و الگوها از نظر قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

انسان موجودی مقلد است و انسان ها از این طریق به سمت کمال حرکت می کند؛ زیرا شناخت و حرکت به سوی کمال نیازمند تعلیم و تربیت است و تعلیم و تربیت نیز چیزی جز انتقال داده ها و تجربیات از طریق تقلید نیست. به این معنا که شخص ملازم دیگری می شود و از او دانش علمی و عملی را می آموزد.

 

بر همین اساس، مساله تقلید یک امر بسیار مهم و اساسی است؛ زیرا از چه کسی تقلید کنیم و او را مرجع فکری و رفتاری خود قرار دهیم،‌ سرنوشت ما را مشخص می کند. پس می توان گفت تقلید است که سرنوشت و سعادت و شقاوت ما را رقم می زند. قرآن در آیات بسیاری به این مساله پرداخته و جنبه های مثبت و منفی آن را بررسی کرده است. نویسنده در این مطلب بر آن است تا نقش مرجعیت در تقلید را در حوزه های فلسفه زندگی و سبک زندگی بر اساس آموزه های قران تبیین نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

تقلید ارزشی و ضد ارزشی

تقليد در لغت بند است. عرب می گوید: قلد البَعيرَ : بر گردن شتر ريسمانى بست تا او را راه برد. از همین روست که به «گردن بند»، قلاده می گویند. البته این واژه دلالت بر ملازمت می کند؛‌ بر همین اساس تقلید از باب تفعیل به معنای این است که چيزى را ملازم كسى يا شخصى قرار دادن (لسان‌العرب، ابن منظور، ج‌11، ص‌276) و یا گردن نهادن به كارى است.( كشّاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج‌1، ص‌500) اين واژه در اصطلاح فقهى به معناى التزام به عمل و گفتار مجتهد معيّن است.(عروة‌الوثقى، سید کاظم یزدی، ج‌1، ص‌4) در قرآن واژه‌هاى «تبع»، «اقتداء»، «الفينا»، «وجدنا» و ديگر واژه‌ها و جملات مفيد معناى تقليد برای بیان این مطلب استفاده شده است.

از نظر آموزه های قرآنی، انسان به گونه ای آفریده شده که در هنگام تولد چیزی از علوم و دانش ها را نمی داند، ولی از طریق ابزارهای حسی و قلب و عقل، حقایق هستی را می شناسد و بدان معرفت پیدا می کند.(نحل، آیه 78)

اما مساله این است که علوم و دانش هایی که بشر در مدت کوتاه عمرش به دست می آورد،‌ بسیار محدود است،‌ به ویژه آن که شرایطی چون نواقص عضوی، محیط های محدود و بسته و مانند آن خود عامل در محدودیت سازی بیش تر دانش اشخاص خواهد داشت،‌ به گونه ای که گفته اند کسی که عضوی را نداشته باشد به همان میزان از علم و دانشی محروم است. این جاست که نقش بیان برای افزایش کمیت و کیفیت علم انسانی خود را نشان می دهد؛ زیرا انسان ها از طریق بیان از تجربیات و دانش های دیگران بهره مند می شوند.(رحمن، آیات 4 تا 6)

قدرت بیان به انسان کمک می کند که دانش های دیگران را در اختیار گیرد بر کمیت دانشی خود بیافزاید. این گونه است که تراکم شگفت دانشی با انتقال از افراد معاصر و سپس انتقال از نسلی به نسل دیگر پدیدار آمده است.

در این میان خصلت تقلیدگری انسان عامل مهمی در انتقال دانش و تحقق تراکم علمی دارد؛‌ زیرا انسان ها حتی نحوه و چگونگی بیان را از یک دیگر به تقلید می آموزد. ملازمت و تکرار پیوسته حروف و واژگان و اصول زبان موجب می شود تا شخص بتواند از قدرت بیان به درستی بهره گیرد و در اوج شیوایی، شیرینی و رسایی بتواند سخن بگوید و به انتقال دانش و علوم بپردازد.

تقلید افزون بر انتقال دانش بیان، و به تبع آن، افکار و عقاید هم چنین موجب انتقال دانش های دیگری از جمله دانش رفتاری می شود. از این روست که اگر خصلت تقلید انسان از یک دیگر یا حتی از موجودات دیگر نبود انسان ها به این درجه از رشد و فرهنگ و تمدن و دانش نمی رسیدند.

اما همان طوری که انسان ها از طریق تقلید کارهای مثبت و خوب و سازنده را یاد می گیرند یا به دیگری انتقال می دهند، هم چنین می تواند علوم و دانش یا رفتارهای زشت را نیز به دیگران منتقل سازند. این جاست که تقلید با توجه به متعلق آن، ارزشی یا ضد ارزشی می شود.

پس باید گفت که تقلید به عنوان یک توانایی و نیرو در انسان ها با توجه به محتوا و متعلق آن خوب و بد، زشت و زیبا، ارزشی و ضد ارزشی می شود.

معیارهای تقلید ارزشی و پسندیده

از نظر قرآن، تقلیدی ارزشی و پسندیده است که انسان ها بر اساس معیارها و ملاک های صحیح به ملازمت از دیگری در فکر و اندیشه و رفتار بپردازند و آنان را الگوی رفتاری خود قرار دهند. این معیارها عبارتند از:

1. عقل: این که انسان از کسی تقلید کند که دارای عقل باشد و از عقل خود نیز بهره مند شده باشد و اهل تعقل و خردورزی باشد؛ زیرا بسیاری از انسان ها عقل خویش را به کار نمی برند و تعقل نمی ورزند. از نظر قرآن تنها از کسی باید تقلید و پیروی کرد که خردورز و متعقل باشد.(بقره، آیه 170) البته خردورزی نشانه های دارد که باید در جای خود از آن بحث کرد؛ ولی به اجمال می توان گفت که دو نشانه مهم و اساسی خردورزی و تعقل، دین داری و اخلاق مداری است؛ زیرا چنان که در روایات آمده دین و حیا(اخلاق) از لوازم عقل و عقلانیت است.(کافی، ج 1، ص 11، حدیث 2 از کتاب عقل و جهل) پس کسی که بی دینی در پیش گرفته و یا بی حیای و بداخلاقی دارد،‌ از عقل هیچ سود و بهره ای نبرده است و نمی توان از او تقلید و پیروی کرد و الگوی فکری و رفتاری خود قرار داد. در روایات در تعریف عقل آمده که: قُلْتُ لَهُ : مَا الْعَقْلُ؟ قَالَ: مَا عُبِدَ بِهِ الرّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ؛ به امام صادق(ع) گفتم: عقل چیست؟ فرمود: آن چه بدان خدای رحمن عبادت و بندگی می شود و بهشت بدان به دست می آید.(کافی، ج 1، ص 11، حدیث 3) پس عقل است که خوب و بد را می شناسد و به خوبی گرایش داشته و از بدی پرهیز می دهد و امر و نهی پذیر است.(همان، حدیث 1)

2. علم و آگاهی : دومین معیار آن است که شخص دارای علم و آگاهی باشد؛ زیرا کسانی که عقل دارند و از عقل خویش بهره مند می شوند، ولی به حد لازم و کافی در امری علم و دانش ندارند؛ زیرا اگر چه خردمندان و خردورزان در کلیت دارای دین داری و اخلاق هستند، ولی گرایش های انسانی متفاوت است و هر کسی به امری گرایش پیدا کرده و در آن علم و دانش پیدا می کند. افزون بر این که مراتب علم بسیار است و درجات افراد در علم نیز متفاوت؛ زیرا برخی در علمی چنان بالنده شده اند که علم در ایشان راسخ و استوار است و برخی این گونه نیستند.(آل عمران، آیه 7) برخی چنان عالم شده اند که خودشان علم هستند و علم ذاتی ایشان شده است(آل عمران، آیه 163)؛ اما برخی در مرتبه پایین تر هستند، از این رو به جای «هم درجات» به « لهم درجات» تعبیر شده اند؛(انفال، آیه 4) یعنی همان طوری که میان ذاتی و لوازم ذات تفاوت است میان افراد از نظر علمی تفاوت های روشنی است. انسان بهتر است که در هر کاری از عالم کل آن علم بهره گیرد و از او تقلید کند نه کسی که به تمامیت کمالی آن علم نرسیده است. پس تنها از کسانی باید تقلید کرد که دارای علم و دانش در آن عرصه و حوزه هستند؛ زیرا تقلید از غیر عالم عقلا و شرعا جایز نیست.(مائده، آیه 104؛ مریم، آیه 43)

3. هدایت یافتگی: انسان از کسی باید تقلید کند که در مسیر کمالی قرار داشته باشد و بر خلاف مسیر آفرینش و حکمت آن نباشد. کسی که مسیر بالندگی و کمال را تا تمامیت آن رفته باشد، نه کسی که خود راه نیافته است یا در میانه راه است. در حقیقت بلد و راهنمای راه باید خود مسیر را تا پایان رفته باشد تا بتواند دیگران را راهنمایی کند و به سر منزل مقصود برساند. از همین روست که خداوند در جواز تقلید این شرط و معیار را بارها تکرار می کند.(یونس، آیه 35؛ بقره، آیه 170؛ مائده، آیه 104)

در برابر کسی که از گمراه، جاهل و سفیه تقلید می کند، عملی ضد عقلی و ضد ارزشی انجام می دهد و تقلیدش ناپسند و زشت است. در اصطلاح عمومی از این گونه تقلیدها به تقلید میمونی یا تقلید کورکورانه تعبیر می شود.

خداوند در آیاتی از قرآن به افراد هشدار می دهد که با عرضه کردن فکر و رفتاری به عقل و دین و اخلاق به تقلید آن بپردازند و تنها به صرف این که به چیزی الفت یافته و یا عادت کرده ایم(بقره، آیه 170) یا سنت پیشینیان و نیاکان ماست(همان) نمی بایست به تقلید بپردازند و آنان را الگوهای فکری و رفتاری خود قرار دهند.

البته برخی به دلایلی چون تعصبات قومی و قبیله ای (بقره، آیه 170؛ زخرف، آیات 22 و 23 و آیات دیگر)، جهل و نادانی(اعراف، ایه 138؛ کهف، آیات 4 و 5)، رفاه و خوشگذرانی(زخرف، آیه 23) و تلقینات و الهامات و وحی شیطانی(بقره، آیات 168 و 170؛ لقمان، آیه 21) به تقلید ممیونی و کورکورانه می پردازند و این گونه زندگی خود را تباه می سازند. از نظر آموزه های قرآنی چنین تقلیدی ناپسند، بد و زشت و حرام است.

مرجعیت اجتماعی و الگوها از نظر قرآن

از نظر قرآن انسان ها می بایست هماره در چارچوب معیارهای پیش گفته به دیگران مراجع کرده و دانش و علم و نیز فلسفه زندگی و سبک زیست خود را بیاموزند. بنابراین، هر گونه مراجع به کسانی غیر این افراد و الگوبرداری از فکر و اندیشه و رفتارشان می تواند شقاوت آمیز و بدبختی آور باشد.

اصولا آن چه در قرآن بیان شده ، مجموعه برترین علوم و دانش و افکار و عقاید در حوزه معرفتی، و بهترین رفتارها و نیکوترین خصلت ها در حوزه عمل است. بنابراین، خداوند این افراد را به عنوان مرجع فکری و رفتاری معرفی می کند و می فرماید از اینان پیروی کنید.

خداوند حتی در برخی از موارد با این که افرادی را به عنوان الگوهای برتر در فلسفه و سبک زندگی معرفی می کند، نسبت به یک یا چند عملکرد آنان هشدار می دهد و آن ها را استثنا می کند.(ممتحنه ، آیه 4) از نظر قرآن کامل ترین الگوی و نیک ترین در این حوزه پیامبر(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت هستند.(احزاب، آیات 21 و 33 و آیات دیگر)

نیاز طبیعی انسان به الگوبرداری تنها می بایست در چارچوب این معیارها و ملاک ها پاسخ داده شود؛ وگرنه پاسخ گویی به نیاز طبیعی بیرون از این معیارها باطل و ناروا بلکه هلاکت بار است.

تغییر ناروا در مرجعیت و الگوها

اما بسیاری از مردم بر خلاف معیارهای عقلانی و قرآنی زندگی خود را سامان می دهند به مرجعیت فکری و رفتاری خود را کسانی قرار می دهند که شایسته الگوبرداری و تقلید نیستند.

از مهم ترین علل و عواملی که موجب این تغییر در مرجعیت و جابه جایی در الگوها می شود، تعصب، جهل، رفاه زدگی و مانند آن است که پیش از این به آن ها اشاره شده است.

خداوند گزارش می کند که یهودیان به جای آن که به تقلید مثبت و هدایت گر از سوی موسی(ع) رو آورند، گاه به تقلید از سامری خدای خویش را تغییر می دادند و به جای طریق درست عبادت خداوند به طریق نادرست روا می آورند و گوساله سامری را خدای مجسم خود قرار می دادند(اعراف، آیه 148؛ طه، آیه 88) و یا آن که مرجعیت خود را به افرادی چون قارون می سپردند و او را الگوی فکری و رفتاری خود قرار می دادند.

خداوند در آیاتی از جمله آیه 79سوره قصص می فرماید که مردم به جای آن که موسی(ع) را مرجع خود قرار دهند و فلسفه و سبک زندگی خود را از او بیاموزند، به سراغ قارون رفتند و او را الگوی خود قرار دادند و حسرت زندگی او را می خوردند و تلاش داشتند که چون او شوند و به قول خودشان از بهره عظیم مادی و ثروتی که قارون از آن برخوردار شده بود، بهره مند شوند.

اصولا مردم به ظواهر امر بسیار توجه دارند و مادیات هماره چشم آنان را پر می کند؛‌ زیرا به چشم می آید و محسوس و دیدنی است؛ اما معنویات و امور فرهنگی و اخلاقی از آن جایی که دیدنی نیست و یا دیر بازده است کم تر به چشم می آید و کم تر به آن می پردازند. همین رویه موجب شده که حتی برخی از دولتمردان در طرح ها و برنامه های خویش به جلوه های بصری و مادی بیش تر بپردازند تا این گونه موفقیت های خود را به رخ بکشند و کم تر به حوزه فرهنگ و معنویت می پردازند که آثار آن دیرهنگام و دیربازده است.

اهل رفاه و مترفین به سبب فلسفه نادرستی که دارند، اهل فسق و فجور می شوند و در سبک زندگی آنان نابهنجارهای اجتماعی بسیار جلوه گر می شود؛ زیرا ثروت و قدرت بی حساب آنان موجب می شود که اعمال طبیعی و عقلانی آنان را ارضا نکند و در جست و جوی راه ها و رویه هایی می روند که از قدرت و ثروت خود سود برند. این گونه است که فسق و فجور در میان آنان گسترش پیدا می کند. مردم بینوا و ناتوان وقتی اینان را می بییند آنان را الگوی خود می سازند.(زخرف، ایه 23؛ اسراء، آیه 16)

در جامعه امروز به جای آن که مرجعیت اجتماعی و الگوهای فکری و رفتاری همان کسانی باشند که خداوند بیان کرده،‌افراد دیگری به عنوان مرجعیت فکری و اجتماعی و رفتاری انتخاب می شوند. به عنوان نمونه حتی در امور مذهبی و دینی ، افکار و رفتار بازیگران و هنرمندان و پهلوانان و قهرمانان ملاک قرار می گیرد و جالب این که صدا و سیما حتی در امور مذهبی با چنین رویکردی به سراغ آنان می رود و دیدگاه های آنان را در باره فلسفه زندگی و سبک زندگی می پرسد و فرهنگ سازی می کند تا اینان به عنوان الگو معرفی شوند.

از نظر قرآن، تقلید از متخصص صادق و امین و سالم و هدایت شده یک اصل است،‌ از این روست که اجازه نمی دهد در هر امری به هر کسی مراجعه شود، بلکه در هر کاری می بایست به متخصص آن مراجعه کرد. پس اگر بخواهیم از کسی که در رشته فوتبال هنرپیشگی به موفقیتی دست یافته ،‌ به عنوان یک الگوی موفق در این عرصه ها سخن بگوییم واو را مطرح کنیم، بسیار پسندیده است، اما اگر بخواهیم او را الگوی در مرجعیت دینی یا فکری یا سیاسی و اجتماعی قرار دهیم کاری بس اشتباه و بلکه باطل و حرام کرده ایم؛ زیرا این جابه جایی و تغییر نادرست و ناروای مرجعیت موجب می شود که اثار و پیامدهای مخرب دنیوی و اخروی به جا گذارد.

البته نوع عملکرد رهبران جامعه به ویژه رسانه های همگانی که افکارسازی و رفتار سازی می کنند، در تغییر ناروای مرجعیت بسیار اساسی و مهم است. وقتی به قهرمانان یک رشته ورزشی میلیاردها داده می شود در حالی که یک دانشمند در عرصه های چون هسته ای، مهندسی ژنتیک، نانو و مانند آن حقوقی بسیار کم پرداخت می شود و یا سرمایه گذاری صورت نمی گیرد،‌به طور طبیعی هم آن بخش ها مورد اهتمام و توجه جوانان و جامعه قرار می گیرد و هم گرایش ها در آن سمت و سو سوق داده می شود و هم بودجه ها و اعتبارات در آن جا می رود. این گونه است که به قول عبید زاکانی، علم و مدرسه و نیز زندگی عالمان و دانشمندان می شود، زندگی سگی.

عبید می نویسد: معركه‌گیری با پسر خود ماجرا می‌كرد كه تو هیچ كاری نمی‌كنی و عمر در بطالت به سر می‌بری. چند با تو بگویم كه معلق زدن بیاموز، سگ ز چنبر جهانیدن و رسن بازی تعلم كن تا از عمر خود برخوردار شوی. اگر از من نمی‌شنوی، به خدا تو را در مدرسه اندازم تا آن علم مرده ریگ (به ارث مانده) ایشان بیاموزی و دانشمند شوی و تا زنده باشی در مذلت و فلاكت و ادبار بمانی و یك جو از هیچ جا حاصل نتوانی كرد.

در این عبارت بسیار زیبا، علت و چرایی تغییر و جابه جایی مرجعیت به خوبی نماینده شده است؛ زیرا وقتی جامعه به ورزش و سرگرمی ها بیش از مسایل زیربنایی توجه دارد و در حقیقت مردم را به جای درگیری فکری نسبت به هدف خلقت و آفرینش (هود، آیه 61) و خلافت انسانی(بقره، آیه 30) و حیات دایمی و محض اخروی و زندگی طیب(عنکبوت، آیه 46) به لهو و لعب دنیوی تشویق و ترغیب می کنند.(همان)

وقتی در جامعه معرکه گیری و کارهای از این دست به عنوان یک منبع قدرت و ثروت معرفی می شود و هنرمندی در این محدوده سامان می یابد،‌ مفهوم هنر و هنرمندی دگرگون شده و دلقک بازی به جای علم و هنر واقعی می نشیند و دانشمندان بی ارزش و بی قدر و منزلت می شوند. کم تر دیده شده که یک دانشمند هسته ای یا متخصص فن آوری های نوین را به عنوان الگو به جوانان و جامعه معرفی کنند و جایزه های میلیاردی و حقوق میلیاردی بدهند. در این صورت مردم به جای آن که به سمت موسی (ع) بروند به سمت معرکه گیرانی چون سامری می روند که مدعی رهبری دینی هستند و یا به سمت قارون می روند که الگو رفاه و ثروت است یا به هامان و فرعون گرایش می یابند که نماد قدرت هستند. جامعه ای که الگوهایش را تغییر می دهد نمی بایست امید داشته باشد که اسلامی و در مسیر کمال باشد و جوانانش به جای قدرت و ثروت و دنیا و لهو و لعب به سمت خدا و آخرت و خلافت الهی بروند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا