اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیفرهنگیمعارف قرآنیمقالات

فساد و آثار و نتایج آن

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

فساد زیر شاخه بی عدالتی است؛ چرا که خروج هر چیزی از حد عدالت، تعادل و اعتدال را فساد گویند. هر چیزی که از تعادل خارج شود حال کم یا زیاد باشد یا در نفس و بدن و یا در چیز خارجی باشد، فاسد است و نیازمند اصلاح است. البته فسادی که در این جا مطرح است، فسادی است که به دست انسان پدیدار می شود و در آموزه های قرآنی از آن به عنوان فساد، افساد، عثو، نزغ، خبال و مانند یاد و پرهیز داده شده است.

نویسنده در این مطلب بر آن شد تا با مراجعه به آموزه های قرآنی، زمینه ها و آثار و نتایج فساد را در شخص و جامعه و نیز دنیا و آخرت تبیین نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

فساد، نابودگر شایستگی های انسان

فساد واژه ای عربی است که در برابر صلاح به کار می رود. این واژه در موارد اطلاق می شود که چیزی از حد تعادل و اعتدال خارج شده باشد و به جای آن که آثار مثبت و طبیعی خود را داشته باشد، دارای آثار منفی و زیانبار خواهد بود. به عنوان نمونه مصرف مواد غذایی در حد مورد نیاز که به صلاح بدن آدمی است، امری مفید است؛ اما اگر در مصرف ماده غذایی زیاده روی شود و بیش از اندازه مورد نیاز مورد استفاده قرار گیرد، به عنوان اسراف دانسته می شود. اسراف در ماده غذایی یکی از مصادیق و موارد فساد است. هم چنین اگر این زیاده روی در عملی انجام گیرد که به جای بسامان رساندن و مفید بودن، ضرری را متوجه شخص یا جامعه سازد، این رویه در عمل به عنوان اسراف و از مصادیق فساد شناخته می شود.(یونس، آیات 79تا 83)

رفاه زدگی و غرق شدن در آسایش مادی دنیا و بی توجهی به دیگران و نیازهای آنان، از دیگر مصادیق فساد است؛ زیرا این شیوه رفتاری به جای آن که موجب بهره مندی طبیعی انسان و جامعه از مادیات شود عاملی برای تخریب انسان و جامعه می شود و روحیه ای در انسان پدید می آورد که از آن گاه به روحیه اتراف یا اشرافیت یاد می شود و انسان را از حالت اعتدال و تعادل بیرون می برد و فرهنگ خاصی را بر آنان مسلط می سازد که جز خودبینی و خودپسندی نیست.(اسراء، ایات 4 تا 7؛ اعراف، آیه 74)

از مصادیق دیگر فساد می توان به زراندوزی و غرور و تفاخری یاد کرد که خاستگاه آن زراندوزی و تکاثر و اندوختن مال و ثروت است.(قصص، ایات 76 و 77)

هم چنین قدرت و امکانات مادی زیاد و سوء‌استفاده از آن در جهات تسلط بر مردم از دیگر مصادیق فساد است که در آیاتی از جمله 10 و 12 سوره فجر به آن اشاره کرده است. حکومتی که مبتنی بر قدرت و استکبارورزی و سلطه جویی باشد و موجبات نابودی حرث و نسل شود(بقره، آیه 205) و انسان ها و جوامع را از عزت به ذلت بکشاند(نمل، آیه 34) و روابط سالم اجتماعی را از میان بردارد و موجبات قطع ارتباط خویشی و پیوندهای خانوادگی شود(محمد، ایه 22) حکومتی فساد است که می بایست از ریشه کنده یا اصلاح شود.

البته با نگاهی به مصادیق و مواردی که قرآن از آن به عنوان مصادیق فساد یاد می کند معلوم می شود که دامنه فساد گسترده تر از این حوزه مادی و مادیات است،‌ بلکه در حوزه معنوی نیز می توان مصادیقی از فساد را یافت، از این روست که کفر و شرک و اعراض از دین توحیدی ارایه شده از سوی پیامبران را نیز به عنوان مصداقی از فساد بر می شمارد و از آن پرهیز می دهد.(آل عمران، آیات 62 و 63؛ محمد، آیه 22)

در این آیات خداوند با رد اعتقاد تثلیث نصارا و نیز هر گونه تولی و اعراض از دین و اعتقاد به تثلیت به جای توحید، این نوع باور و بینش و نگرش را مصداقی از فساد برآورد کرده و به عنوان عمل فسادانگیز از آن برحذر داشته است.( در همین باره رجوع شود: الکشاف، زمخشری، ج 1، ص 370؛ ج 2، ص 325)

از نظر قرآن هر گونه عملی که موجب می شود تا چیزی از مسیر طبیعی خود خارج شود و به جای آثار مفید و سازنده موجبات زیان و تخریب شود، به عنوان مصداقی از فساد شناسایی و معرفی شده است. از این روست که خداوند انحراف از راه خدا(اعراف، ایه 86)، کفربه خدا(بقره،آیات 8 و 12)، شرک و رویگردانی از توحید(آل عمران، آیه 63)، ممانعت از راه خدا(اعراف، آیه 86؛ نحل، آیه 88)، تخریب زمین(اعراف، آیه 56)، برترجویی و سلطه جویی(اسراء، آیه 4)، جادوگری برای انحراف اذهان و افکار مردم به امور باطل(یونس، ایه 81)، جلوگیری از رواج دین الهی و اجرای قوانین آن(نحل، ایه 88)، خونریزی و کشتار (بقره، ایه 30)، ذلیل کردن عزیزان یک شهر و ملت(نمل، ایه 34)، سرقت و دزدی از اموال ملت یا دولت (یوسف، آیه 73)، کشتن بی گناهان(نمل، ایات 45 تا 49)، قتل پیامبران(اسراء، آیه 6)، قطع رحم و گسستن پیوندهای خویشاوندی و عدم ارتباط با آنان(محمد، آیه 22)، کم فروشی (اعراف،ایه 85؛ هود، آیات 84 و 85)، نابودی کشاورزی و کشت و کار مردم(بقره، ایه 205)، نسل کشی (همان) و مانند آن را به عنوان مصادیقی از فساد شناسایی و معرفی کرده است و از مردمان خواسته از این گونه رفتار اجتناب و پرهیز کنند؛ زیرا چنین رفتاری موجب می شود که انسان از حقیقت خود مسلوب شود و نتواند در جایگاه شایسته خلافت الهی قرار گیرد؛ زیرا خلیفه می بایست دارای صفات مستخلف عنه باشد و همانند آن عمل کند. اگر خداوند همه هستی را بر اساس و محور عدالت برپا داشته است هر گونه خروج از آن از سوی خلیفه به معنای خروج از حوزه خلافت است.

چنین رفتاری هم به خود انسان و جامعه انسانی ضربه می زند و هم آفریده هایی که تحت خلافت او قرار گرفته اند در معرض خطر و زیان قرار می دهد.

در حالی که انسان ماموریت دارد تا به عنوان خلیفه همه موجودات را به کمال بایسته و شایسته آن ها برساند، افساد از سوی خلیفه موجب می شود که بر خلاف جریان طبیعی و حکمت و فلسفه آفرینش هستی را قرار دهد و آسیبی جدی به اهداف آن وارد سازد. همین ترس و خوف بود که فرشتگان را نسبت به خلافت انسان به وحشت انداخت و ایشان خواهان عدم انتخاب خلیفه از سوی خداوند شدند؛‌ زیرا می ترسیدند که خلافت انسانی موجب افساد در زمین شود.(بقره، آیه 30)

در حقیقت فسادگری از سوی انسان نابودگر شایستگی او برای جانشینی و خلافت الهی است. از این روست که می بایست به شدت از هر گونه فسادگری پرهیز کرد؛ چرا که شایستگی و لیاقت انسان برای خلافت را از او سلب می کند؛ زیرا خلیفه می بایست چنان صفات الهی از جمله عدالت را در خود تحقق بخشد که بتواند همانند خداوند به پرورش موجودات اقدام کرده و آنان را به کمالات شایسته و بایسته آنان برساند. بنابراین،‌هر گونه خروج از دایره عدالت و گرایش به فساد و تباهی در کم یا زیاد آن می تواند آدمی را از شایستگی خلافت الهی بیرون راند و در وضعیت بدی قرار دهد که دوزخ فراق از صفات الهی و قرب خداوندی از جمله آن ها خواهد بود.(بقره، آیه 30 و آیات دیگر)

نکته ای که نباید از آن غافل شد این است که فسادگری در خصلت انسان است؛ چرا که انسان منبع امور متضاد و متقابل است و جنگ درونی انسان خود فرصتی است تا نفس به گمراهی رود یا شیطان با وسوسه نفس را به سوی فساد سوق دهد. هر چند که زمینه های کمال و کمال جویی که از آن به فطرت یاد می شود در انسان وجود دارد و او را از فساد دور می سازد ولی باید توجه داشت که خصلت فسادگری در انسان قوی است و می بایست هرگز از هواهای نفسانی غافل نشد(بقره، ایه 30) افزون بر این که در بیرون از نفس نیز انسان دارای دشمنی سوگند خورده ای به نام ابلیس و شیاطین است که می خواهد انسان را از شایستگی خلافت بیرون راند.(یوسف، آیات 99 و 100، اسراء، ایه 53)

البته شیطان مستقیم نمی تواند کاری را انجام دهد اما می تواند با بهره گیری از مشاجرات درونی نفس و بیرونی مردم و سخنانی ناشایستی که رد و بدل می شود (اسراء، ایه 53) و کردار ناشایست ایشان،‌راهی برای نفوذ درقلوب مردمان پیدا کند و بر ایشان مسلط شده و ایشان را به افساد بکشاند و دعوت نماید.(همان)

آثار زیانبار فسادگری در شخص و جامعه

همان طور که گفته شد، فسادگری انسان مهم ترین تاثیر زیانباری که به جا خواهد گذاشت، از دست دادن صفات الهی در شخص از جمله عدالت است. شکی نیست که مهم ترین الهی عدالت است ، از این روست که به عنوان اصول دین مطرح شده است؛ چرا که اگر عدالت نباشد، هر گونه دین و مذهب وعمل به شریعت و مانند آن بی معنا خواهد بود. اگر خداوند به صفت عدالت نباشد می تواند به جای پاداش کار خیر، شخص را مجازات کند و اهل ایمان و نیکوکار مومن را به دوزخ برد و کافربدکار را به بهشت برد.

یکی از اصلی ترین و مهم ترین احکام عقل، حسن عدالت و قبح ظلم است. بنیاد اخلاق بر این اصل عقلایی نهاده شده است و اصولا ریشه دین و دینداری انسان را می بایست در همین اصل عقلانی عدالت جست. اگر این اصل عقلانی نباشد، انسان هرگز گرایش به دین و اخلاق و حیا و مانند آن پیدا نمی کرد. همان گونه که در روایات بیان شده است که عقل است که دین و اخلاق(حیا) را برای انسان به ارمغان آورده است، همین اصل اساسی، عدالت عقلانی است که این ثمره و بهره را داشته است.

بنابراین، هر گونه فساد و خروج از عدالت و تعادل به معنای خروج از مقام خلافت الهی است؛ زیرا خلیفه می بایست دارای همان صفات و اعمالی باشد که مستخلف عنه داشته و او را به سبب همان شایستگی ها در این مقام، جانشین و خلیفه خود ساخته است.(بقره،‌ آیه 30)

انسانی که بی عدالتی و فساد را پیشه خود می سازد و در حق خود به کفر و شرک ظلم می کند یا در حق دیگران بی عدالتی روا می دارد و در زمین فساد می کند، پیش از آن که دیگران زیان کنند خود اوست که زیان می کند؛ چرا که سرمایه وجودی خویش را با این اعمال از دست می دهد و اهل خسران و زیانکار می شود.(بقره، آیه 27)

البته خروج انسان از دایره عدالت و اعتدال دارای مراتب و سطوحی است. در هر سطح و مرتبه ای که انسان از عدالت و اعتدال خارج شود و به فساد و ظلم گرایش یابد در همان سطح آثار زیانبار فساد را تجربه خواهد کرد. به عنوان نمونه کسی که دارای انحراف و فساد قلبی باشد، فاقد بصیرت و روشندلی خواهد بود و در هنگامه فتنه ها نمی تواند حق را از باطل تشخیص دهد و در نتیجه گرفتار انتخاب غلط و حرکت نادرست می شود و خود و دیگران را به هلاکت می افکند. در حقیقت پندار درست و قلب سالم به انسان اجازه می دهد تا از فطرت و عقل به خوبی بهره مند باشد و از بینایی دل سود برد و در هنگام فتنه ها و در آمیختگی حق و باطل و سیاهی و سپیدی بتواند حق را بشناسد و در پی آن برود. اما اگر قلب فساد شده باشد این قدرت تشخیص را از دست خواهد داد و در جست و جو فتنه خواهد بود و به استقبال آن می رود و خود را به هلاکت می افکند.(آل عمران، آیه 7)

خداوند در آیات 22 و 23 سوره محمد می فرماید که برخی از رفتارهای فساد انگیز مانند پشت کردن از سخن حق و دعوت های پیامبران(ع) موجب می شود تا انسان گرفتار کوردلی شود و نتواند حقایق را چنان که هست درک کند و قدرت تشخیص حق از باطل را از دست می دهد. در حقیقت، رفتارهای فساد انگیز قلب را کدر می کند و بر آن زنگار می گیرد به گونه ای که دیگر حقایق بر آن نمی تابد و اگر تابیده شود به درستی دیده و درک و فهم نمی شود و قلب زنگار گرفته نمی تواند آینه تمام نمای حقایق باشد. از این روست که قدرت تشخیص حق از باطل را حتی در زمانی ندارد که به آنان به سادگی بیان و یا نمایش داده می شود. اگر برخی ناتوان از درک حقایق در فتنه ها هستند،‌برخی دیگر چنان به سبب فسادگری گرفتار کوردلی می شوند که حقیقت آشکار و روشن را نمی توانند ببیند. گاه حتی برخی می ببیند ولی هیچ گرایشی به آن پیدا می کنند؛‌زیرا به بی عدالتی و فساد خو کرده اند. از این روست که با آن که یقین به حقانیت دارند از در مخالفت وارد شده و به انکار آن می پردازند.

هم چنین اگر انسان دچار فساد عمومی شود و از دایره عدالت بیرون رود،‌ این شخص نه تنها به خود و جامعه انسانی زیان وارد می کند بلکه محیط زیست را نیز تباه می کند و با رفتارهای نابخردانه خویش کارهایی را انجام می دهد که دریا و خشکی آسیب می بیند به گونه ای که دیگر نمی تواند محیطی سالم برای زندگی انسانی باشد.(روم، ایه 41)

کسانی که عادت به فسادگری کرده باشند، تحمل شنیدن سخن حق را نخواهند داشت و به شدت با هر گونه رفتارهای مبتنی بر حق و عدالت مبارزه می کنند. از این روست که اهل فساد همواره دشمن دین و حق و عدالت بوده و هستند.(اعراف،‌آیه 103) این گونه افراد معلون خداوند هستند و از درگاه الهی رانده می شوند و دیگر چنان دور می شود که از هر گونه سعادتی محروم خواهند شد و حتی سعادت دنیا را نمی توانند تجربه کنند چه رسد که به سعادت اخروی دست یابند.(قصص، ایه 83)

اهل فساد به سبب همین بی عدالتی ودوری از صفات خداوندی که عامل قرب به اوست؛ چرا که انسان متاله مقرب درگاه الهی است، از خداوند دور و ملعون می شوند و خداوند نگاهی از روی مهر و محبت به ایشان نخواهد کرد(قصص،ایه 77؛ مائده، ایه 64) چرا که خداوند هرگز فساد و بی عدالتی را که قبیح و زشت می داند، دوست نمی دارد پس اهل آن را نیز دوست نداشته بلکه دشمن می دارد و ملعون دانسته و از خود دور می سازد.(همان)

اهل فساد نه تنها خودشان به صلاح رفتار نمی کنند بلکه اجازه نمی دهند تا دیگران اصلاحاتی را انجام دهند و اموری که در آن انحراف و کژی و فساد ایجاد شده را بازسازی و اصلاح نمایند و به تعادل و اعتدال بازگردانند. از این روست که در برخی از مراتب فسادگری، انسان به جایی می رسد که نه تنها خود اهل فساد است بلکه با اصلاح گری مبارزه می کند و مانع از اصلاحات می شوند.

برخی دیگر چنان در انحراف غرق می شوند که فساد خویش را صلاح و افساد را اصلاح می ببیند و از این رو به جنگ مصلحان واقعی می روند و آنان را به اتهام افساد توبیخ و سرزنش می کنند و خود را به عنوان مصلحان واقعی معرفی می کنند. در این موارد است که انسان های سالم می بایست با پرهیز از مفسدان اجازه ندهند تا ایشان بر امورات جامعه تسلط یابند. کوتاهی در مبارزه با مفسدانی که خود را مصلح معرفی می کنند به معنای اجازه دادن به گسترش فساد است. خداوند به مصلحان واقعی هشدار می دهد که در برابر مفسدان کوتاه نیایند و از راه و رسم ایشان پیروی نکنند؛ زیرا این گروه از مفسدان اجازه نخواهند داد تا اصلاحات واقعی تحقق یابد.(اعراف، آیه 142)

از نظر قرآن برخی از طبقات نقش مهم تر و تاثیرگذارتری در ایجاد فساد در جامعه دارند. از جمله رهبران و پادشاهان که به سبب موقعیت اجتماعی خود می توانند فساد را به سادگی اعمال و رواج دهند. فسادی که رهبران جامعه و کارگزاران نظام سیاسی ایجاد ومنتشر می کنند موجبات ذلت افراد جامعه و ویرانی شهرها و آبادی ها می شود و سلطه دشمنان بر یک جامعه شدت و دامنه فساد را افزایش می دهد(نمل، آیات 23 و 34) از این روست که خداوند هشدار می دهد که مواظب رهبران جامعه و سلطه بیگانگان و دشمنان باشند؛ چرا که خطر آنان بیش تر و دامنه فساد آنان گسترده تر و عمیق تر است.

آن چه بیان شد تنها گوشه ای از آثار و نتایج فساد در شخص و جامعه و نیز دنیا و آخرت است. بررسی همه ابعاد و آثار فساد که در قرآن و روایات بیان شده است نیازمند حوصله بیش تری است. از این رو به همین مقدار در این جا بسنده می شود.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا