اعتقادی - کلامیروان شناسیعرفانمعارف قرآنی

عوامل و آثار نفس روحانی

بسم الله الرحمن الرحیم

شاید شما شنیده باشید که فلانی روح مرده اش را دیده است یا روح مرده به خوابش آمده است. پرسش این است که آیا مردگان، دارای نفس هستند یا روح؟ چه فرقی میان نفس و روح است؟ دیدن روح در خواب یا بیداری به چه معنا است؟ آیا می توان از نفوسی سخن گفت که روحانی هستند؟ معنا و مفهوم روحانیت نفس چیست؟ چه عوامل موجب می شود تا به کسی بگویند فلانی روحانی است؟ آثار روحانیت در انسان و نفوس انسانی چیست؟ نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های وحیانی قرآن پاسخ می دهد.

عدم امکان بازگشت نفس به روح

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، هر چند که «نفس انسانی» همان «روح» دمیده شده الهی در کالبد انسانی است(ص، آیه 72)؛ اما نفس انسانی در همه حال حتی پس از توفی هم چنان «نفس» است(زمر، آیه 42)، و عنوان «روح» برای نفس چیزی جز مسامحه در تعبیر نیست؛ زیرا روح از مقام «امر» است(اسراء، آیه 85)، در حالی که «نفس» در مقام «خلق» است؛ پس بازگشت «نفس» به «روح» نمی تواند درست باشد؛ زیرا به معنای خروج از مقام خلق به مقام امر است؛ و چنین چیزی تحقق نمی یابد که مخلوق به مقام امر در آید که مقامی نزدیک به مقام «علمی الهی» است؛ یعنی بازگشت عین به علم؛ زیرا خلق عینیت همان معلوم امری است و میان دو مقام امر و خلق جدایی است: الا له الخلق  و الامر.(اعراف، آیه 54)

به سخن دیگر، امر الهی همان معلوم عند الله است که به حکم « کن فیکون» عینیت می یابد و از مقام علم به مقام عین و از امر به خلق در می آید.(بقره، آیه 117؛ آل عمران، آیه 47) بنابراین، بازگشت نفس به روح به معنای بازگشت خلق به امر و عین به علم است. چنین بازگشتی می تواند به معنای نابودی مخلوق باشد؛ در حالی که اتفاقی که در اعاده می افتد، حفظ خلق در قالب «طی» همانند «طی السجل» و اعاده به مقام «بدء» تا ساحت خلق است نه تا ساحت امر.(انبیاء، آیه 40) به این معنا که خدا در هنگام طی السجل مخلوقات دنیا، آنان را هم چنان در چارچوب «خلقی» و مقدراتش حفظ و صیانت می کند و آنان را در مقام اعاده به ساحت آغازین خلق باز می گرداند، نه آن که این مخلوق را تا ساحت امری بالا برد.

به عبارت دیگر، سخن از معاد خلق است تا به ابتدای خلقت خویش بازگردد، نه ابتدای امر خویش که مقام روح و روحانیت یا همان مقام علم الهی باشد. بنابراین، نفس انسانی پس از توفی هم چنان دارای کالبد است و به عالم امر و روح وارد نمی شود، چنان که در قیامت نیز این گونه است و هم چنان نفس دارای کالبدی خلقی است و به حالت و ساحت امر و روح محض و مجرد وارد نمی شود. این بدان معناست هر نفسی هنگامی که مرگ را می چشد(آل عمران، آیه 185؛ انبیاء، آیه 35؛عنکبوت، آیه 57) و به سوی خدا و عوالم برزخ یا آخرت رجعت می کند و باز می گردد، به مقام امری الهی با نمی گردد تا روح مجرد شود، بلکه هم چنان در عالم خلق الهی و نفس است. بنابراین، نفس حتی پس از چشیدن مرگ و خروج از کالبد خاکی زمینی، بی کالبد نیست، بلکه هم چنان دارای کالبدی برزخی یا آخرتی است. پس هرگز نفس دوباره روح نمی شود و به عالم امر در نمی آید؛ چرا که هماره نیازمند کالبدی از جنس برزخی یا آخرتی است. نیاز به کالبد به این معنا است که «نفس» هم چنان نفس است و «روح» نمی شود که نیازی به کالبدی ندارد. پس اطلاق «روح» به نفس که توفی شده و از دنیا رفته است، نادرست و ناروا است.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، خاستگاه و منشاء نفس انسانی هر چند که روح الهی است(ص، آیه 72)، اما پس از آن که نفس انسانی شد، دیگر به «روح» باز نمی گردد که مقام امری است؛ بلکه نهایت بازگشت آن، به خالق و پروردگاری است که آن را ایجاد کرده و تحت ربوبیت و پرورش مستقیم قرار داده است؛ از همین روست که سخن از «انا لله و انا الیه راجعون»(بقره، آیه 256) یا «الی ربک الرجعی؛ پایان رجعت به سوی پروردگار توست.»(علق، آیه 8)

بر این اساس مراد از «رجعت»(بقره، آیه 256) یا «کما بدءکم تعودون؛ همان طوری که آغاز داشتید به همان باز می گردید.»(اعراف، آیه 29) در آموزه های قرآنی، بازگشت به ابتداء خلقتی است که همان تحقق نفس با «دمیدن و نفخ روحی» است، نه این که این رجعت از مقام خلقی عبور کرده و به مقام امری برسد و انسان دوباره «روح» شود.

البته در روایاتی که برای تبیین قرآن وارد شده، یا در دعاهای ماثور، گاه از «روح» به همان معنای «نفس» تعبیر می شود؛ البته این تعبیر نه به معنای آن است که نفس به مقام امری باز می گردد و روح می شود، بلکه برای بیان این حقیقت است که برخی از نفوس انسانی چنان در مقامات الهی بالا رفته اند که جنبه های روحانیتی امری در آنان چنان تقویت شده که گویی دیگر «نفس» نیست؛ بنابراین، در این نفوس عالی گویی هواهای نفسانی مرده است و تعلقات کالبدی در آن چنان کم رنگ است که گویی از مقام روح و امر هستند، نه از مقام نفس و خلق. به عنوان نمونه امیرمومنان امام علی(ع) در مناجات شعبانیه می فرماید: الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور و تصل الی معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلقه بعزّ قدسک؛ خدایا به من کمال انقطاع به سوی خویش را ببخش و دیدگان قلوب ما را با ضیای نظر خویش نورانی گردان تا دیدگان قلوب حجاب های نور را بشکافند و به معدن عظمت برسند و ارواح ما به عزت مقدس تو آویزان شود.

دراین جا مراد از «ارواح» همان «نفوس» است که به تسامح روح نامیده شده است؛ چرا که چنان انقطاعی برای این نفوس است که گویی دیگر حجابی از جنس خلق برای آنها نیست و آنان از مقام خلق به مقام امر در آمده و از نفسانیت جدا شده اند.

به هر حال، نفس انسانی در همه عوالم پس از خلقت، به دلیل نیاز به کالبدی از جنس خاک زمینی یا ابعاد مثالی برزخی یا زمین اشراقی آخرتی هم چنان نفس خواهد بود و به مقام «امری» یعنی روح باز نمی گردد؛ با این همه چنانکه گفته شد، برخی از نفوس چنان انقطاعی دارند که گویی روحانی شده و به مقام امر در آمده و از مقام خلقی عبور کرده اند. پرسش این است که چه عواملی می تواند موجب بازگشتی چنین روحانی برای نفس شود؟ دیگر آن که چه آثاری برای این نفوس روحانی است؟ نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های وحیانی قرآن به این پرسشها پاسخ می دهد.

عوامل روحانیت نفس و آثار آن

چنان که گفته شد، روحانیت نفوس انسانی زمانی است که انسان انقطاع کامل به سوی خدا به دست آورد و آثار خلقی در نفس او به کم ترین اندازه برسد تا جایی که گویی نفس هنوز آن روحانیت امری خویش را دارد و اتصال او به خدا گویی در مقام امری و علم الکتاب است؛ یعنی هنوز خطاب قول و امر الهی در قالب «کن فیکون» به او نرسیده است.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسان می بایست از هر چیزی به سوی خدا فرار کند؛ گویی دشمنی او را تعقیب می کند تا از خدا جدا سازد؛ پس او می بایست بگریزد و به جای آن که از خدا جدا شود، از هر چیزی که خلقی است جدا شود و به امری در آید که به ساحت قداست الهی نزدیک تر است. شکی نیست که معلومات عندالله یا حتی معلومات الهی در ام الکتاب باشد، از قداست بیش تری برخوردار است؛ زیرا معلوم عندالله در ساحت نفس الهی از قداستی خاص برخوردار است ؛ چنان که معلوم عند ام الکتاب نیز به نوعی از همان ساحت قداست الهی بهره مند است. آن ساحت همان ساحت عزت است که هیچ چیز و هیچ کسی را نرسد تا سلطه غلبه ای یا نفوذی یابد؛ زیرا خاصیت عزت آن است که هیچ گونه ذلتی را نمی پذیرد. پس هماره عالی در علو و برتری و غالبی قهار است.

اگر نفس انسانی بتواند در جدال میان هواهای نفسانی و قلب الهی یا عقل و قلب، به چنان پاکی برسد که عزت در او تجلی کند، چنین نفس انسانی در ساحت عزت الهی به نوعی بهره مند از «امر الهی» می شود و هیچ رنگ خلقی به خود نمی گیرد.

از نظر قرآن، همان طوری که فرمان «ففرّوا الی الله»(ذاریات، آیه 50) صادر شده است، هم چنین فرمان «أنیبوا الیه»(زمر، آیه 54) صادر شده که به معنای انقطاع و قطع کامل است؛ یعنی نفس جز خدا نبیند و جز به سوی خدا نرود. این گونه است که در مقام «منیبین الیه»(روم، آیات 31 و 33؛ هود، آیه 75) در ساحت عزتی می رود که پیوندی خاص با امرالهی و آن ساحت دارد. این گونه است که نفس انسانی به نوعی از روحانیت برخوردار می شود و خلقت در آن نفس چنان کاهش می یابد که گویی خلقی در کار نیست.

از همین روست که امیرمومنان امام علی(ع) بلکه همه معصومان(ع) در دعا و مناجات خویش با پروردگار خواهان انقطاع کامل به سوی خدا هستند تا به روحانیتی در ساحت عزت قدس الهی دست یابند؛ زیرا با چنین انقطاعی دیگر هیچ خواهش خلقی و هوای نفسانی باقی نمی ماند که مانع از قداست نفس شود و روحانیتی امری نیابد؛ تو گویی چنین نفسی الهی در جایگاه فراتر از خلق یعنی در مقام امر الهی ایستاده و از آن مقام به عبودیت خالصانه و مخلصانه اقدام می کند و عبد خاص و خالص است.

بنابراین، دست یابی به مقام خلوصی چنین می تواند انسان را از نفس به روحی برساند که هیچ حاجتی ندارد. این مقام شاید برتر از مقام عبودیت باشد خواه عبده و خواه عبدالله؛ زیرا مقام عبودیت بر اساس آیه 56 سوره ذرایات مختص عالم خلق است و در مقام امر اصلا چیزی جز خدا نیست تا فاصلی چون عبد و معبود باشد؛ بلکه در آن مقام و ساحت امری، همه چیز شئون الهی است و هیچ فرقی میان امر و مامور نیست.

به سخن دیگر، مقام امری همان مقام علمی است که اتحاد بلکه وحدت عالم و معلوم و علم در آن ساحت بی شک و تردید تحقق یافته است؛ چرا که اگر شکی در وحدت است، آن شک در مقام خلقی است که آیا وحدت یا اتحاد میان خالق و مخلوق و خلق است یا نه؟ آیات اگر وحدت باشد وحدت حقیقی است یا نه؟ اما در این مطلب هیچ شکی نیست که میان عالم و معلوم و علم اتحاد است، اگر نگوییم شاید میان آنها نیز وحدت حقیقی جاری و صادق است.

به هر حال، وقتی نفس انسانی به نفس روحانی رسیده باشد، گویی دیگر عنوان عبد و معبود از میان برخاسته ؛ چنان که گویی وحدت عالم و معلوم و روح و صاحب روح تحقق یافته است؛ چرا که همه چیز معلوم ذات الهی و از مقام و ساحت «روحی» است. براین اساس، این اضافه «روحی» از سوی خدا نسبت به مخلوق انسانی، دیگر از باب اضافی تشریفی نیست، بلکه اضافه حقیقی همانند اضافه نفسی است. پس در آن مقام امری معلوم و عالم یکی است و این جزء وحدت حقیقی نیست.

هر چند که این نوعی تسامح در بیان مقام نفوس روحانی است، ولی لذتی برای نفس انسانی به ویژه ارواح امامان معصوم(ع) را بیان می کند که برای آن نفوس خالص و منقطع و منیب الی الله ایجاد شده است.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسان می تواند با تزکیه نفس و تطهیر آن به ربوبیت و پروردگار الهی به چنان قداستی برسد که نه تنها از هر گونه رجس و پلیدی رها باشد.(احزاب، آیه 33) این تطهیر و تزکیه که تنها به دست خدا و پروردگاری انجام می شود و انسان تنها کاری که انجام می دهد تقوای الهی است(نور، آیه 21) موجب می شود تا دیگر چیزی به نام هواهای نفسانی مثلا مهار نفس انسانی را به دست نداشته باشد؛ زیرا بسیاری از نفوس انسانی گرفتار و اسیر هواهای نفسانی هستند تا جایی که گاه به عنوان الهه و معبود مورد پرستش قرار می گیرند.(جاثیه، آیه 23) اما وقتی نفس تزکیه و تطهیر شده باشد، دیگر ابعاد خلقتی و هواهای نفسانی سلطه و چیرگی ندارد. در این صورت گویی این نفس انسانی تزکیه وتطهیر شده به اصل و ریشه خویش بازگشته که همان روحانیت امری است. در این حالت است که به این نفس مطهر و مزکّی می توان از باب تسامح گفت که نفس روحانی شده است یا گفته شود: او دارای روحی بلند و رفیع است ؛ نه این که آن شخص دیگر نفس ندارد و نفس او به روح تبدیل شده و به اصل نخستین خویش بازگشته است.

هم چنین وقتی شخص می میرد، اگر تنها از کالبد جسمانی خاکی بدن جدا شده باشد، کاربرد اصطلاح روح برای چنین نفسی تسامح است؛ هم طوری که وقتی نفسی درهمین بدن خاکی به روحانیتی تطهیری و تزکیه ای دست یابد، کاربرد روحانی برای آن از باب تسامح است.

با این همه، این تسامح نسبت به نفس تزکیه و تطهیر شده، مقبول تر است؛ زیرا واقعا چنین نفسی از همه چیز بریده و آثار خلقتی در او کم تر نمود دارد تا آثار امری؛ چرا که آنان فراتر از طهارت به «تطهّری» دست یافته اند که خدا آنان را بدان تطهیر کرده است. بنیان و اساس وجودی این افراد، تقوا و رضوان الهی است(توبه، آیات 108 و 109؛ واقعه، آیه 79) از این روست که در تعالی کمالی تا «قاب قوسین أو أدنی»(نجم، آیات 9) رسیده است. پس اگر بخواهیم این نفس را روحانی بدانیم، راست تر تا نفسی که کالبد جسمانی را ترک کرده باشد؛ زیرا براساس آموزه های وحیانی قرآن، اکثریت مردمی که کالبد جسمانی بدن را ترک کرده و به عالم برزخ در آمده اند هم چنان گرفتار تعلقات مادی هستند هر چند دستشان به متعلق مادی نمی رسد؛ یعنی این افراد در نفس خویش چنان تعلق و وابستگی به مادیات دنیوی و بدن دارند که حتی وقتی دیگر امکان دسترسی و بهره برداری از متعلقات مادی دنیا را ندارند، با این همه هنوز به دنبال آن هستند. از همین رو، رنجی که این افراد پس از مرگ می برند، سخت تر و دشوارتر است؛ زیرا گویی در قفسی هستند که بیرون آن قفس همه متعلقات را گذاشته اند و ایشان هر چه تقلا می  کنند و حرص می زنند نمی توانند به آن متعلقات دسترسی داشته باشند. شاید بتوان گفت این نوع شکنجه سخت ترین و شدیدترین شکنجه ها باشد که مردگان گرفتار تعلقات با آن مواجه هستند؛ در برابر نفوس روحانی که در همین دنیا تعلقات را کنار گذاشته و از آن فرار کرده و هر تعلقی را به غیر از خدا قطع کرده و بریده اند و در مقام «منیبین» واقعی و حقیقی نشسته اند، هیچ گونه تعلقی به این امور ندارند و حتی اگرهمه آنها در عالم برزخ به آنان داده شود، آنان همانند دنیا آن را نمی بینند و به سوی آن نمی روند؛ چرا که هیچ گرایشی جز به خدا ندارند و تنها به خدا تعلق خاطر دارند؛ از همین روست که امیرمومنان امام علی(ع) از این نفوس روحانی به «ارواح» یاد می کند که تنها تعلق به خدا دارند: «تصیر ارواحنا معلقه بعز قدسک.»

از نظر قرآن، این صیرورت و شدن تا انقلاب نفس به روح را به جان کندنی تحقق یافته است(زخرف، آیه 14؛ بقره، آیه 285)؛ یعنی آنان در طول عمر خویش تنها خدا دیده و خدا را خواسته و دنبال آن بودند. پس هر چیز خلقی به عنوان «رجس» می نگریستند و ازآن فرار می کردند؛ یعنی همان طوری که انسان از کثافت ها و فاضلاب ها فراری است و از بوی مدفوع و دیگر بوهای ناخوش گریزان است، اینان نه تنها از حرام و مکروه این گونه فراری بودند، بلکه حتی از مباحات نیز فراری بودند. از این روست که اگر ساختار بدن انسانی نبود، هرگز نمی خورند و نمی خوابیدند و کارهای مباح دیگر را انجام نمی دادند، اما حال که نیاز به آنها است به حکم ضرورت اکتفا می کنند و بیش از ضرورت و اضطرار بهره ای از مباحات نمی گیرند. پس کم می خورند و کم می نوشند و کم می خوابند و زندگی را بر شیوه ترک مباحات ساماندهی می کنند تا این گونه خود را از مظاهر خلقی نفس برهانند و روحانیتی را به دست آورند. آنان این گونه نفس ناتمام خویش را به ترک مباحات به تمامیت می رسانند و به یک معنای نفسی روحانی می شوند و ارواح آنان اگر تعلق خاطری داشته باشد، تعلق خاطرش به ساحت عزت قدس الهی است.

به هر حال، از نظر آموزه های وحیانی قرآن، نفس انسانی هر چند که در مسیر تعالی و رجعت بالا رود، این گونه نیست که از مقام خلقی عبور کرده و به ساحت امر در آید. پس این رجعت و بازگشت در قالب معاد و اعاده الهی هرگز به معنای بازگشت نفس به روح نیست که از آن نشات گرفته و روح خاستگاه نفس است؛ بلکه نهایت سیر و بازگشت و اعاده و رجعت و انقلاب به همان ساحت نفس فطری است که به سبب شدت روحانیت که در آغاز برای نفس است، آن را روحانی و روح می نامند. اما این تسمیه و نامگذاری حقیقی نیست، بلکه مجازی و از باب تسامح است.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا