اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیاقتصادیروان شناسیمعارف قرآنی

تنگ نظری انسان از نظر قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، نفس انسانی به سبب آمیختگی امر و خلق، و به تعبیری دیگر روح الهی و تن خاکی، از دو دسته صفات امری و خلقی، روحی و خاکی بهره می برد که در تضاد بلکه تناقض کامل با یک دیگر است. گویی عرش را به فرش دوخته و آسمان را به زمین آورده اند؛ صفاتی که لازمه نفس انسانی بودن است و به هر دو دسته از آنها برای بقا و بلا نیاز دارد؛ زیرا برخی از صفات امری و خلقی برای بقای انسان ضرورت تمام دارد، و برخی دیگر از صفات برای قرار گیری در میدان ابتلائات الهی و رشد کمالی انسان لازم و ضرورتی بایسته است؛ زیرا بدون آن صفات انسان نمی تواند در جهنم دنیا با وسوسه های شیطانی بدون آنها به کمالی برسد و گامی در مسیر خلافت الهی بردارد؛ چرا که صفاتی چون ظلوم و جهول است که انسان را به وادی ناکجاآبادها می کشند و «حدّ یقف» برای خود نمی پذیرد و فراتر از مقدرات معمولی می پرد و در تاریکی ظلمات ناشناخته ها وارد می شود تا شاید گوهری ناب نایاب بیابد و نفس خویش را در فراتر کرانه ها و سرحدّها  فراتر از اسماء الله به سوی احدیت ذات و حقیقت ناشناخته بالا برد و هویت ذات احدیت بجوید.

از نظر قرآن، تحیر و حیرت انسان در میان صفات متضاد و متناقض به این امکان را می دهد تا انتخابی ارادی و اختیاری داشته باشد ودر دو جهت خیر و شر یا تقوا و فجور یا بهشت و دوزخ، یا رفاق یا فراق گام بردارد و پیامدهای نیک وبد آن را بپذیرد؛ با این همه لازم است تا انسان در ساحت مدیریت نفس، به گونه ای عمل کند که صفات خلقی نه تنها مانع کمالی نشود، بلکه دستگیر و ابزار رشد او گردد.

تنگ نظری انسان عامل بخل

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، برخی از صفاتی که انسان می بایست آن را مهار کند تا تحت مدیریت جنبه امری و «یلی الربّی» قرار گیرد و موجبات رشد نفس و کمال آن گردد و انسان را به خلافت الهی برساند، صفت «قتور» است. خدا «قتور» را به عنوان یک صفت دایمی در انسان می داند که با خلقت انسان همراه است: و کان الانسان قتورا.(اسراء، آیه 100)

قتر یا قتور را در فارسی بخل و تنگ نظری و سیاهی خوارشده گفته اند(اسراء، آیه 100؛ یونس، آیه 26)؛ باید توجه داشت که معانی اصلی همان حالت از دست رفتن حقیقت الهی چیزی است؛ زیرا همه چیز از امرالله به طور ذاتی «احسن» یعنی نیک ترین حالت است؛ چرا که خدا می فرماید: ربنا الذی اعطی کل شی خلقه ثم هدی؛ پروردگار ما کسی است به هر چیزی خلقش را اعطا کرده سپس هدایت کرده است.(طه، آیه 50)

از نظر قرآن، اگر نظامی احسن و نیکوتر از آن چه خلقت کرده شدنی بود، خدا آن را انجام می داد؛ زیرا خدا علیم، قدیر و غنی حمید است که هیچ جهل و عجز و بخلی در او راه ندارد؛ چنین خدایی اگر ظرفیت ماده اقتضا می کرد تا بهترش خلق کند، حتما خلق می کرد؛ زیرا از سوی خدا نه جهلی نسبت به نظام احسن از این نظام است و نه عجز و ناتوانی و نه بخلی که بتواند و نکند؛ پس این نظام احسن نسبت به ماده کنونی است. از همین روست نظام اخروی که ماده اخروی ایجاد می شود؛ چنین تنگناهایی ندارد؛ پس تنگنایی اگر هست از سوی خالق نیست؛ بلکه ظرفیت ماده خلقی بیش از این نیست.

بنابراین، نظام کنونی، همان احسن نظام برای چنین ماده ای است. پس خدا نسبت به نظام هستی «قتر» ندارد؛ و اگر نبود تنگنای ذاتی ماده خلقت، خدای علیم قدیرغنی حمید آن را انجام می داد. پس محدودیت یا همان قتر برای خود ماده دنیوی است. پس اگر قتر را سیاهی خوار کننده نیز می گویند، به سبب آن است که کسی که گرفتار تنگی باشد و در تنگنا قرار گیرد، گویی جان از دست رفته و روح در آن نیست و سیاهی خوار کننده ای برایش ایجاد می شود.

به سخن دیگر، قتر یا قتور همان محدودیت و تنگنایی است که موجب خواری و سیاهی می شود که البته برای برخی عارضی و برای برخی ذاتی است. به نظر می رسد که برای نفس قرار گرفته در کالبد تن ، چنین قتوری پیش می آید؛ زیرا نفس که در اصل روح الله است، وقتی به نفس تبدیل می شود که در محدودیت تن قرار می گیرد و در عذاب خوار کننده ای سیه می شود و چهره حقیقی و متعالی خویش را نمی تواند نشان دهد.

به عبارت دیگر، روح الله هرگز قتر و قتور ندارد، اما وقتی در کالبد تن خاکی دمیده می شود و از احسن تقویم به اسفل السافلین سقوط می کند، در محدودیت سخت و سیاه و خوار کننده ای قرار می گیرد که قتور برای آن فطرت خلقی می شود. از این روست که قتور از انسانها تا زمانی که در تن خاکی دنیوی هستند، وجود دارد، مگر آن که انسان بر آن مسلط شود و روحانیت نفس خویش با تزکیه و تطهیر از رجس و پلیدی اخلاقی خلقتی رهایی بخشد.

 براساس آموزه های وحیانی قرآن، انسان زمانی بخل می ورزد که محدوده نگاهش تنگ و محدود باشد و نتواند بی کران و بی حدود بنگرد. در حقیقت، اگر چه نفس انسانی از یک سو به سبب آن که از ساحت امر الهی و «روحی» است(ص، آیه 72) کرانه مند و محدود نیست و از بی کرانگی بهره مند است؛ اما چون روح امر اللهی در کالبد تن خلقی قرار گرفت، گرفتار محدودیت می شود. ازهمین رو، اگر همه هستی را به عنوان خلیفه الله در اختیار داشته باشد، باز بخل می ورزد ؛ زیرا کرانه مندی خلقی بر او غالب است، و این محدودیت تن نمی گذارد تا نفس روحانی انسان گرایش های ذاتی به بی کرانگی را به نمایش بگذارد؛ زیرا در بیش تر بلکه اکثریت مردم چون نفس تسویه و تعدیل شده الهی(شمس، آیه 7) رشد نیافته بلکه در محدودیت هایی تشدید شده با فجور قرار دارد، غلبه هم چنان با جنبه «یلی الخلقی» نفس است. از همین روست که تنگ نظری نفس انسانی موجب می شود تا حتی اگر همه خزائن الهی را در اختیار داشته باشد، باز بر اساس تنگ نظری عمل کند و بخل ورزد؛ چنان که خدا می فرماید: قل لو انتم تملکون خزائن رحمه ربی اذا لامسکتم خشیه الانفاق و کان الانسان قتورا؛ بگو: اگر شما ملاک خزینه های رحمت پروردگارم بودید؛ در آن صورت از خشیت از انفاق کردن بخل می ورزید؛ چرا که انسان تنگ نظر بخیل است.(اسراء، آیه 100)

از نظر قرآن، کسی که تطهیر و تزکیه نفس کرده یعنی آلودگی های خلقی و رجسی را از خویش دور کرده و به رشد تعالی نفس خویش برای روحانی شدن کمک نموده است، چنین شخصی دیگر «قتور» ندارد و چهره ایش در سیاهی و خواری قرار ندارد، بلکه اهل بهشت است؛ زیرا اهل احسان است و از هر گونه تنگ نظری و بخل ورزی رسته است.(یونس، آیه 26)

اما کسی که هم چنان در قتور خلقتی خویش باقی باشد؛ در چنان دیگر گرفتار نفس او گرفتار غبارگرفتگی است که سیاهی خوارکننده آن را پوشانده است.(همان؛ عبس، آیات 40 تا 42)

پس مقتر واقعی کسی است که هم چنان صفات خلقتی خویش را تحت مدیریت قرار نداده و در محدودیت ها و تنگ نظری و تنگنای خلقت گرفتار است و نمی تواند نفس روحانی داشته باشد. البته در ظاهر مقتر کسی است که توانایی اندک مالی داشته و در تنگنای اقتصادی باشد(بقره، آیه 236)؛ اما در حقیقت مقتر واقعی از نظر قرآن همان تنگنایی خلقتی است که انسان خود را با تزکیه و تطهیر از ان نرهانیده است.

از نظر قرآن، کسی که می تواند به انفاق و احسان بپردازد که نخست خود را از تنگ نظری و تنگنایی خلقی برهاند؛ چنین شخصی می تواند آن گاه با شرح صدری که دارد به احسان در هر امری بپردازد.

البته خدا به مردم می فرماید که با قوام در ساحت اقتصادی می توان به حالتی دست یافت که دیگر اهل اسراف یا قتور اقتصادی نباشد(فرقان، آیه 67)؛ اما شکی نیست که این قوام یابی در ساحت اقتصادی زمانی تحقق می یابد که شخص از نظر روحی و روانی به ساحت شرح صدر در آید و خود را از تنگنای خَلقی و خُلقی چون تنگ نظری برهاند. آن گاه است که اهل احسان و انفاق شده و از بخل می رهد.

راهکارهای رهایی تنگ نظری و بخل

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، خَلقیات یعنی چیزهایی که در خلقت انسان است، تبدیل و تحویل در دنیا نیست، اما می توان آن را تغییر داد؛ زیرا هر چیزی که در نفس انسانی قرار داده شده، از سوی خدا به عنوان فطرت قرار داده شده است؛ چرا که حتی غزایز انسانی نیز جزیی از فطرت انسانی است. بنابراین اموری که در حالت تسویه وتعدیل در نفس قرار داده شده، هم چنان باقی و برقرار است و رهایی از آن ها به طور کامل و بالجمله شدنی نیست. از این روست که خداجویی و عبودیت و بندگی که جزو خلقت و فطرت انسانی است(ذاریات، آیه 56)، تبدیل و تحویل نمی یابد؛ و انسان هماره دنبال معبود و مولا خواهد بود؛ پس اگر بندگی خدا کند، در جای حق ایستاده است؛ وگرنه دنبال معبودان دیگر می رود که شیطانی است و شیطان مولا آنان شده و آنان تحت ولایت شیطانی داخل شده و به جای عبدالله ، عبدالطاغوت می شوند و برای شیطان جنگ می کنند و تحت حاکمیت او می روند.(نساء، آیات 51 و 60 و 76)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، نفس انسانی ممکن است تغییر کند و فطریات انسانی با فجور دفن و دسیسه شود و نور الهی فطرت به خاموشی گرایید(شمس، آیات 7 تا 10؛ رعد، آیه 11؛ انفال، آیه 53)؛ اما هرگز تبدیلی در نفس انسانی انجام نمی شود تا فطرت به طور کامل و تمام از میان برود؛ از همین روست که می توان با زنگارزدایی تغییرات را حال نخست بازگرداند و با تزکیه و تطهیر نفس آن را به همان نورانیت پیشین بازگرداند تا شناخت درستی از حق و باطل و گرایشی راستین به حق و گریزش از باطل در او دوباره شکوفا شود و نور ایمان و بندگی خدا در آن روشن و فروزان گردد.

به هر حال، هیچ تبدیلی در فطریات و خَلقیات انسان رخ نمی دهد، بلکه نهایت چیزی که اتفاق می افتد، تغییرات است. این بدان معنا است که اموری چون ظلوم و جهول(احزاب، آیه 72)، عجول بودن(اسراء، آیه 11)، قتور بودن(اسراء، آیه 100)، هلوع بودن(معارج ، آیه 19) و مانندآنها به عنوان فطرت و صفات خلقتی انسان تبدیل نمی یابد، و نمی توان به طور کامل و تمام از آن رها شد، اما فی الجمله می توان تغییراتی در آن ها ایجاد کرد تا تحت مدیریت بخش روحانی و «یلی الربی» قرار گیرد.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، همان طوری که فجور باعث می شود تا نور فطرت دفن و دسیسه شود و در نهایت به تغییر منفی بیانجامد که از آن به «طبع» یا «ختم» تعبیر می شود(بقره، آیه 7؛ توبه، آیه 87)؛ هم چنین می توان با تقوای الهی نور فطرت را گسترش داد تا جایی که موجب تغییر مثبت شده و صفات زشت خلقتی تحت مهار نفس روحانی و جنبه «یلی الربی» قرارگیرد.

به سخن دیگر، با تقوای الهی و تطهیر و تزکیه نفس می توان جنبه منفی و زشت را مهار و مدیریت کرد؛ به طوری که انسان از ظرفیت این صفات بهره گیرد؛ چنان که گویی شخصی از شیاطین برای کارهای مفید خویش بهره گیرد.

از نظر قرآن، برای تحقق چنین شرایط مناسب می بایست انسان ضمن تقویت ایمان خویش به عمل صالح بپردازد. ایمان زمانی تقویت می شود که انسان شناختی کاملی از خودش و خدایش داشته باشد. مثلا شناختی از ضعف و فقر ذاتی خویش و قوت و غنای الهی؛ یا شناختی از علم و قدرت و غنای الهی به دست آورد که بداند که خدا چون علیم به نیازهای خلق است و قدرت تحقق آن را دارد  وهیچ بخلی نسبت به خلق ندارد و غنای حمیدش موجب می شود تا بی منت بدهد و ببخشد، بی گمان چنین شناختی موجب می شود تا از دایره بخل ورزی و تنگ نظری و مانند آنها بیرون آید.

از نظر قرآن، مومنانی که اهل شناخت و عمل صالح حقیقی هستند، صفات زشت خلقتی را مهار ومدیریت می کنند؛ به عنوان نمونه درباره «هلوع» کسی است که هنگامه شرور جزع می کند و هنگامه خیر مانع خیر رسانی می شود؛ اما کسانی که اهل ایمان و تقوای الهی بوده و در مقام «مصلین» و نمازگزاران واقعی در آمده اند، چنین افرادی دیگر هلوع نیستند و آن را مهار کرده اند.

از نظر آموزه های وحیانی قرآنی انسانی که خدا را به درستی شناخته و او را علیم و قدیر و غنی می یابد، و به آن اعتقاد راسخ دارد، دست از بخل ورزی بر می دارد؛ چرا که دیگر تنگ نظری ندارد و خدا را به عنوان رازق می شناسد و می داند که وقتی حکم به انفاق و زکات مال می کند(ذاریات، آیه 19؛ معارج، آیات 24 و 25)، به گونه ای آن را جبران می کند و از دست رفتن مال در قالب زکات و انفاقات دیگر هرگز به معنای از دست رفتن حقیقی نیست، بلکه خدا آن را به اضعاف مضاعف ازیاد می کند؛ از همین روست که زکات را زکات گفته اند؛ چون نه تنها موجب تزکیه مال و نفس می شود، بلکه موجب رشد و شرح صدر می شود تا جایی که نفس چنان رشد و ازدیاد می یابد که به عنوان «برّ» و «ابرار» نامیده می شود؛ زیرا چنین صفتی به کسی گفته می شود که وسعتش همانند دشت و بیابان بی نهایت و به تعبیر فارسی دریا دل است.(بقره، آیات177 و 261؛ آل عمران، آیه 92)

پس از نظر آموزه های وحیانی قرآن، می توان با تقوای الهی برخی از تغییرات اساسی مثبت را در خلقت و فطرت ایجاد کرد و صفات خلقتی که به ظاهر شیطانی و مانع است به عنوان اسب رهوار زین کرد و از آن بهره کشی کرد؛ پس همان طوری که انسان هر آن چه در آسمان ها و زمین به تسخیر خویش می گیرد(لقمان، آیه 20) و حتی از شیاطین جنی استفاده می کند(انبیاء، آیه 82)، می تواند جنبه های «یلی الخلقی» را مسخر کند و به کار گیرد. پس نه تنها مانع نمی شود، بلکه به عنوان ابزاری کارآمد در دست انسان متقی قرار می گیرد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا