اعتقادی - کلامیروان شناسیعرفانمعارف قرآنی

انجام ماموریت الهی، حقیقت مسلمانی

بسم الله الرحمن الرحیم

بیشترین مردمان، بر اساس هواهای نفسانی زندگی می کنند. بنابراین، آنان تنها ماموران تحت فرمان هواهای نفسانی هستند، هر چند که مدعی آزادی باشند؛ زیرا آن چه عمل می کنند چیزی جز هواهای نفسانی به تزیین وسوسه های شیطانی نیست؛ از همین رو، خدا آنان را کسانی می داند که «الهه» و معبود خویش را هواهای نفسانی قرار داده و بر پایه آن عمل می کنند. بنابراین این اکثریت مردم بر این باورند که تنها مسلمانان و مومنان هستند که بنده خدا و مطیع دین و عالمان دینی هستند، در حالی که از نظر آموزه های وحیانی قرآن، آنان نیز بنده هستند؛ زیرا عبودیت و بندگی جزو ساختار فطری انسان است. بنابراین، تنها فرق میان بندگان خدا با بندگان هواهای نفسانی در این است که آنان بندگان هواهای نفسانی از شهوت و غضب هستند؛ در حالی که بندگان خدا، بندگان آفریدگار و پروردگار خودشان است. البته از نظر قرآن، فرق میان معبودان آثاری شگفتی دارد که درک آن می تواند فرق میان بندگی خدا و بندگی هواهای نفسانی را روشن سازد. بنابراین، شناخت حقیقت بندگی و آثار آن می تواند ما را در فهم مسلمانی به معنای قرآنی آن یاری رساند. نویسنده بر همین اساس به سراغ آموزه های وحیانی رفته تا فرق اساسی میان بندگی خدا و بندگی هواهای نفسانی یا به معنای کلی تر، بندگی غیر خدا را تبیین کند. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

معبودگرایی فطری انسان

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، همه هستی از جمله انسان چیزی جز مظاهر انوار صفات و اسمای الهی نیست.(نور، آیه 35) بنابراین، هر آفریده ای مظهر تجلیات نور صفت یا صفات الهی است که در ساختار «تقدیر» ساماندهی شده است. از نظر قرآن، انسان مظهر همه انوار صفات الهی است؛ زیرا نفس انسانی چیزی جز «روح» الهی نیست که در انسان دمیده شده است.(ص، آیه 72؛ سجده، آیه 9)

هر آفریده ای از جمله انسان بر اساس فطرت، به اصل خویش یعنی خدای «الحی القیوم» وابسته تا از آن منبع حقیقی «الغنی الحمید» دم به دم افاضه وجود و ظهور بیابد؛ زیرا فقر هویتی و ذاتی هر آفریده ای از جمله انسان به گونه ای است که اگر دمی افاضه وجود نشود، هم چون چراغ خاموش می شود.(فاطر، آیه 15) بنابراین، پیوند فقری و «وجود حرفی» انسان موجب می شود تا به سوی خدا به عنوان مُظهِر ظهوری خویش بنگرد و مُدام توجه وَجهش به سوی خدا باشد تا از آن منبع «الحی القیوم» حیات بگیرد. بنابراین، آفریدگار و پروردگار انسان، در مقام «معبود» قرار می گیرد و انسان به سوی او توجه دارد تا از افاضه وجودش بهره مند شود. از همین روست که انسان چون ماه آسمان است که «وجه الله» می شود و هماره جهت خویش را به سوی خورشید می گیرد تا از «نورالله» بهره گیرد که منشاء و خاستگاه نور است؛ زیرا این ضیاء خورشید حقیقت هستی است که ماه وجود انسان را روشن می کند. پس انسان به طور فطری، به عنوان «وجه الله» متوجه خدا است و او را معبود خویش قرار می دهد.

البته از نظر قرآن، انسان و جن دارای اراده و حق انتخاب آزاد است تا خود را متوجه وجه الله کند که در همه هستی او ظهور یافته و مظهر انوار صفات الهی شده است، یا آن را متوجه برخی از تجلیات انوار صفات الهی کند که در او قرار گرفته است؛ یعنی می تواند آینه تمام نمای خورشید حقیقت باشد، یا تنها بخشی از آن را به نمایش گذارد.

به سخن دیگر، انسان می تواند به اراده اختیاری خویش تمام «الوجه» هم چون ماه شب چهاردهم متوجه خورشید حقیقت باشد و همه انوار صفات الهی را به نمایش گذارد، یا هم چون شب های دیگر، تنها بخشی از انوار را به نمایش گذارد که می تواند از 99 درصد تا صفر باشد. پس اگر صد درصد باشد و هم چون شب های بدر به تمام و کمال «وجه الله» باشد، چنین شخصی معبودش همان الله است و مظهر نور الله می شود و هم چون شب چهاردهم به تمام کماله می تابد؛ چنان پیامبر(ص) و چهارده معصوم (ع) این گونه هستند؛ اما هر میزان شخص نسبت به خورشید حقیقت زاویه داشته باشد، به همان میزان از مظهریت در نورالله کاسته شده و ظلمات بر او غلبه می کند تا جایی که برخی از کافران چون ابلیس لعین در ظلمات هستند که اصلا دیده نمی شوند؛ زیرا هیچ عبودیتی نسبت به خدای متعال ندارند و به جای آن که وجه خودشان را متوجه خدا و نور الله کنند، وجه خودشان را پشت به آن کرده و در تاریکی ظلمات فرو رفته اند.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، همه هستی به این معنا خدا را معبود قرار می دهند؛ زیرا همه هستی خواهی نخواهی بر آن هستند تا مظهریت خویش را حفظ کنند؛ بنابراین، «طوعا و کُرها» خدا را معبود خویش قرار می دهند و از افاضات الهی و انوار وجودش بهره می برند. البته از نظر قرآن، همه هستی این بندگی و عبودیت را در اطاعت از فرمان الهی به نمایش می گذارند و مطیع خدا و فرمان او هستند؛ زیرا نیاز وجودی خویش را در این عبودیت و اطاعت می یابند. این گونه است که همه هستی «اسلام» را در اطاعت الهی به نمایش می گذارند و ماموریت الهی را انجام می دهند(فصلت، آیه 11) تا مظهریت خویش را حفظ کرده و از افاضات وجودی بهره مند شوند.(آل عمران، آیه 83) پس همه هستی در مقام سجده بر می آیند و در همه ابعاد و آثار وجودی آن را به نمایش می گذارند.(رعد، آیه 15)

البته از نظر قرآن، جن و انسان هر چند که برای مظهریت تمام نور الله خلق و آفریده شده و می بایست آن را در عبودیت «الله» به نمایش گذارند(ذاریات، آیه 56)، اما جن و انس به سبب عنصر اراده  و حق انتخاب می توانند در دو جهت مثبت و منفی قرار گیرند؛ پس آنان می توانند معبود خویش را همان الله قرار دهند و هم چون ماه شب بدر از همه انوار افاضات صفات الهی بهره مند شوند، یا آن که زاویه بگیرد و به همان مقدار و میزان زاویه در ظلمات فرو روند. پس کسی که وجه وجودی اش در عبودیت نور الله باشد و همه وجه وجودی اش متوجه آن خورشید حقیقت باشد، مظهر وجه الله ذوالجلال و الاکرام می شود(الرحمن، آیات 27 و 78)؛ اما اگر چنین نباشد به هر میزان که زاویه می گیرد از نورالله کاسته می شود و در ظلمات فرو می رود.

پس از نظر قرآن، انسان و جن با آن که مفطور به عبودیت الله هستند، اما می توانند از آن زوایه بگیرند و وجه خویش را به جهاتی دیگر سوق دهند و این گونه به جای آن که متوجه نورالله به تمام کمال باشند، متوجه نور الله در مظاهر وجودی می شوند که بنیاد آن بخشی از نفس خویش است؛ زیرا با آن که نفس انسان به سبب مظهریت در تجلیات نور الله، تمام نور الله است، اما انسان تنها به بخشی از آن متوجه می شود نه تمام آن؛ زیرا اگر انسان به تمام نفس خویش متوجه شود، نور الله را به تمام کمال در خود می یابد و او را معبود خویش قرار می دهد؛ زیرا نفس انسان چیزی جز نورالله به تمام و کمال نیست؛ زیرا همه انوار صفات الهی را در خود دارا است.(بقره، آیه 31) از همین روست که در «الست» وقتی به خود می نگریست، خدا را با تمام انوارش می دید و به ربوبیت خدا شهادت می داد؛ اما وقتی به دنیا تنزل یافت و هبوط کرد، گرفتار جلوه ها و برخی از مظاهر تجلیات الهی در آیات تکوینی شد، و از کلیت آن غافل گشت.(اعراف، آیه 172)

به سخن دیگر، از نظر قرآن، نفس انسانی مظهر تجلیات همه انوار صفات الهی است و اگر معرفت نفس یابد، نسبت به ربوبیتی که در نفس اوست معرفت می یابد و این گونه رب و پروردگار خویش را می شناسد و او را معبود خویش قرار می دهد که همان معبود حقیقی است که آفریدگار و پرورگار اوست؛ اما انسان در دنیا از این حقیقت غافل می شود و تنها برخی از تجلیات انوار الله در وجود خویش می بیند و از کلیت و تمامیت آن غافل می شود. این گونه است که همان برخی از تجلیات را معبود خویش قرار می دهد که در گام نخست شهوت و غضب است. در حقیقت شهوت و غضب نیز چیزی جز مظاهر تجلیات صفات الهی از جمال و جلال نیست؛ اما انسان به جای آن که همه انوار الله را در نفس خویش ببنید که «عقل» نیز مثلا جزو آن است، این مظهر تجلیات را نمی بیند و متوجه آن نمی شود. این گونه است که هواهای نفسانی از غضب و شهوت معبود او قرار می گیرد نه همه مظاهر تجلیات انوار الله.

از نظر قرآن، اصلی ترین معبودی که انسان در هنگام زاویه گرفتن از «وجه الله» می گیرد، هواهای نفسانی است که آن را «الهه» و معبود خویش قرار می دهد.(جاثیه، آیه 23) البته از نظر قرآن، معبودان دیگر از جمله بت پرستی، شیطان پرستی، جن پرستی، خورشید پرستی، ماه پرستی یا هر معبودی دیگر غیر از الله، در راستای همان پرستش مظاهر خرد و محدود از «وجه الله» است که البته با هواهای نفسانی و معبود قرار دادن آن ارتباط دارد؛ زیرا انسان چنان در مظاهر تکوینی از نفس خویش تا خورشید و دیگر معبودان دروغین فرو می رود که باطن و ملکوت آنها را نمی بیند؛ زیرا اگر بتواند باطن نفس خویش یا باطن دیگر مظاهر الهی را ببیند، می فهمد که همه آنان مظاهر تجلیات انوار الله هستند. البته در نفس انسانی این مظهریت نسبت به نورالله تمام و کمال است، و در خورشید یا جن و مانند آنها کم تر از نفس انسانی است؛ زیرا انسان در مظهریت به تمام و دیگران در عیب و نقص هستند. از این رو، اگر فرق میان آب و آبگینه را می دانست، هرگز در دام خورشید پرستی هم چون ملکه سبا نمی افتد.(نمل، آیات 24 و 44)

هم چنین از نظر قرآن، اگر انسان به همه مظهریت نفس خویش می نگریست در دام غضب و شهوت نمی افتاد و آنها را معبود و «الهه» خویش قرار نمی داد؛ اما چون نفس را به تمام کمال نمی نگرند تا در آن «نورالله» را ببیند و متوجه آن باشد، به بخشی می نگرد و این گونه در ظلمات نفس گرفتار می آید و معبود اصلی را گم می کند و معبودان دروغین را جایگزین می کند و از آنها اطاعت کرده و تسلیم آنها می شود.

البته باید توجه داشت که از نظر قرآن، همه هستی «وجه الله» است، ولی میزان مظهریت آنها نسبت به وجه الله بستگی به میزان بهره مند آنها از نور الله است. البته از نظر قرآن، هر چیزی هر چند که به یک معنا مظهریتی نسبت به انوار الله دارد و ممکن است که این مظهریت به تمام کمال نباشد مگر در انسان، اما باید توجه داشت که هر صفتی از صفات الهی و نوری از تجلیات نور الله، وقتی مظهری دارد، این مظهر به یک معنا مظهر همه صفات و انوار الله است؛ زیرا هر اسم و صفت ظاهری، در باطن خود همه اسماء الله و نور الله را داراست و تجزیه در ذات و نیز در صفات و مظاهر الهی نیست؛ از همین روست که هر ظاهری باطنی از کلیت انوار الله دارد؛ اما باید توجه داشت که مردم به باطن و ملکوت توجه ندارند و آن مظهریت در تمامیت را نمی ببیند و این گونه گمراه می شوند؛ و گمان می کنند که معبودی غیر خدا را می پرستند، اما واقعیت این است که هر کسی همان گونه که وقتی حمد و ستایش چیزی می کند، خدا را ستوده و حمد کرده؛ زیرا همه کمالات از خاستگاه الهی و مظهری از مظاهر کمال اوست، هم چنین هر چیزی که وجهی از وجه الله است، در باطن وجه الله است؛ پس معبودی غیر از خدا نیست، هر چند که جن و انس گمان می کند که غیر خدا را معبود قرار داده، ولی در حقیقت معبود او جز خدا و مظاهر نور الله نیست؛ از همین رو، خدا می فرماید: لله المشرق و المغرب فاینما تولوا فثم وجه الله ان الله واسع علیم؛ برای خداست مشرق و مغرب. پس به هر کجا رو کنید آنجا «وجه الله» است؛ زیرا خدا گسترده و عطاکننده و علیم است.(بقره، آیه 115)

عبودیت و بندگی در اطاعت و فرمانبری

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، عبودیت و بندگی فطری هستی است. این بندگی در انس و جن هر چند در ظاهر نسبت به معبودی غیر از خدا باشد، ولی در باطن جز خدا و مظاهر وجودی اش پرستش نمی شود؛ اما پرستشی مقبول و معقول است که تنها برای خدا باشد؛ زیرا عبودیت جز به اطاعت از امر الهی نیست.(فصلت، آیه 11؛ آل عمران، آیه 83)

خدا در قرآن به صراحت بیان می کند وقتی فرمان اطاعت و سجده بر کائنات و هستی صادر شد، همگی آن را پذیرفتند. البته هر چند که به ظاهر غیر از انس و جن، اطاعت ارادی ندارند، اما باید توجه داشت که همه هستی نه تنها اراده دارند، بلکه از شعور و آگاهی برخوردار هستند و اطاعت آنها به یک معنا ارادی و اختیاری است؛ از همین روست که وقتی فرمان الهی چنین صادر شد: فقال لها و لارض ائیتا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین؛ پس به آسمان و زمین گفت: خواه یا ناخواه بیاید؛ آن دو گفتند: به اطاعت و فرمانبرداری آمدیم.(فصلت، آیه 11)

از نظر قرآن، همه هستی از آسمان و زمین و موجودات در آنها، به حکم مشیت الهی «اسلام» آورده و تسلیم هستند و غیر از دین الهی که همان صراط مستقیم رسیدن به کمالات است، راه و دینی دیگر ندارند(آل عمران، آیه 83) و آنها با تمام وجودشان در تمام احوالات سجده اطاعت به جا می آورند و بندگی می کنند.(رعد، آیه 15) آنان با تمام وجودشان به تسبیح می پردازند و شکی نیست که تسبیح جز به شعور و ادراک تمام و ژرف نسبت به معبود و صفاتش تحقق نمی یابد. پس هر چیزی نسبت به آفریدگار و پروردگارش شعور و آگاهی و علم دارد؛ یعنی این تسبیح و فهم و شعور را همه هستی دارد حتی خاک و سنگ، ولی انسان نسبت به تسبیح گری آنان فقاهت و آگاهی دقیق و ژرف ندارد.(اسراء، آیه 44) پس عدم فهم و فقاهت انسان نسبت به شعور هستی به معنای عدم وجود تسبیح از سوی آنان نیست؛ زیرا عدم الوجدان دلیل بر عدم وجود نیست؛ ما چون نمی فهمیم دلیل بر آن نیست که آنان اهل تسبیح یا اطاعت و فرمانبرداری و سجده نیستند. سجده و تسبیح و اطاعت هر چیزی به طریقی است؛ زیرا «هر که به طریقی سخن از وصف تو گوید/ بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه.»

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، حقیقت اسلام  ودین داری جز اطاعت، تسلیم، فرمانبرداری و انجام ماموریت نیست؛ از همین روست که همه هستی چنین می کنند و مطیع و فرمانبردار هستند. انسان نیز اگر بخواهد مسلمانی خویش را به نمایش گذارد می بایست مطیع و فرمانبردار باشد که این همان دین قیم الهی است که همه کائنات مطیع آن هستند؛ زیرا «دین الله» همان چیزی است که کائنات از آسمان و زمین مطیع آن هستند و انسان نیز می بایست در همین چارچوب ایمان آورده و بدان عمل کند.(آل عمران، آیات 83 و 84)

از نظر قرآن، اگر فرشتگان تنها بر اساس ماموریت عمل می کنند و فعل آنان مطابق امر است(نحل، آیه 50؛ تحریم، آیه 6)، انسان نیز می بایست این گونه باشد تا به عنوان مسلم و مومن شناخته شود.(آل عمران، آۀیات 83 و 84)

پس از نظر قرآن، مسلمانی جز عمل مطابق ماموریت الهی نیست که در ساختار دین تعریف و صراط مستقیم هدایت تکوینی و تشریعی تعریف شده است. بسیاری از اطاعت قرآن بر همین نکته تاکید دارد و از مسلمان و مومن می خواهد تا همه زندگی خویش را در چارچوب دین الهی قرار دهد که کائنات مطابق آن عمل می کنند؛ یعنی انجام ماموریت و عمل مطابق امر الهی که از طریق عقل فطری و نقل وحیانی کشف می شود.(طه، آیه 50؛ روم، آیه 30؛ آل عمران، آیات 31 و 32؛ حشر، آیه 7)

پس کسی که زندگی خویش را بر خلاف امر و نهی الهی و دینی مکشوف به عقل فطری و نقل وحیانی انجام دهد، در حقیقت کافر است و هیچ بویی از مسلمانی و ایمان نبرده است. مسلمان و مومن کسی است که مطابق امر الهی به ماموریت می رود و ماموریت الهی را انجام می دهد و جز ماموریت به چیزی نمی اندیشید؛ زیرا این گونه است که به کمال بایسته و شایسته رشد خویش می رسد و وجه الله می شود و خود در مقام وجه الله قرار می گیرد و همچون مهشید در برابر خورشید می شود؛ زیرا مهشید از خورشید نور می گیرد و می تاباند و شب تاریک دنیای خویش و دیگران را روشن می سازد.

وقت آن است بنگرم خورشید را/ مظهری در آسمان، مهشید را.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا