اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیسیاسیمعارف قرآنی

امر به معروف، عدل و احسان، ماموریت رهبران

بسم الله الرحمن الرحیم

شناخت هر چیزی نیاز به احاطه علمی شناسا نسبت به او دارد. البته در شناخت امر باطنی، می توان از شناسه ها استفاده کرد تا به آن چیز شناخت و معرفتی کسب کرد. در حقیقت «از کوزه همان برون تراود که در اوست.»

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، معصومان (ع) در مقام «اولی الامر» شناسه ای دارند که بدان آنان را می توان شناخت. آن شناسه همان «امر به معروف» است که اوج آن در «عدل و احسان» است که در دعای «توفیق الطاعه» به عنوان «عدل و شفقت» مطرح شده است.

شناخت خدا با خدا و رسول به رسالت

امام صادق (ع) از امیرمومنان امام علی(ع) نقل می کند که آن حضرت (ع) می فرماید: اعرفوا الله بالله و الرسول بالرساله و اولی الامر بالامر بالمعروف و العدل و الاحسان؛ خدا را با خدا بشناسید و رسول را با رسالت و اولی الامر را با امر به معروف و عدل و احسان.(اصول کافی، ج1، ص 85، حدیث 1 و 2)

برخی درباره فرق معرفت با علم این گونه گفته اند که متعلق علم کلیات است، در حالی متعلق معرفت جزئیات است؛ هم چنین گفته اند  که علم به دانشی گفته می شود که برای اولین بار دانسته شده است، در حالی معرفت نسبت به امری است که سابقه دانشی دارد و انسان آن را فراموش کرده باشد. از همین روست که معرفت را می توان نوعی «تذکر» نیز دانست که پس از نسیان و فراموشی دوباره تحقق یافته است.

به هرحال، از نظر آموزه های اسلامی، انسان می بایست نسبت به خدا معرفت داشته باشد؛ زیرا بدون معرفت، عمل نمی تواند درست و صحیح یا حتی مقبول باشد؛ انسان اگر نسبت به خدا معرفت نداشته باشد، نمی تواند «حق تقاته»(آل عمران، آیه 172) داشته باشد و تقوای الهی را به نمایش گذارد. هر چه معرفت انسان بیش تر باشد، به همان میزان تقوای الهی بیش تر می شود؛ زیرا معرفت هر چند که ناظر به ساحت اندیشه است، اما همین اندیشه های جزم و قطعی و یقینی است که انگیزه ها را ایجاد کرده و انسان را به سوی عمل سوق می دهد.

به سخن دیگر، اگر چه هر علمی حتی یقینی در درجه و مرتبه استیقان ممکن نیست که انگیزه عمل و عزم را موجب شود؛ زیرا برخی یقین و استیقان دارند، ولی به «ظلم و علو» خلاف جزم اندیشه عمل کرده و عزم عمل ندارند، چنان که فرعونیان با ده معجزه بصیرت بخش حضرت موسی(ع) به استیقان رسیده بودند، ولی بر خلاف یقین عمل کردند(نمل، آیه 14)، اما شکی نیست که یقین امری لازم برای تحقق ایمان و تقوای الهی است و انجام عمل به شکل عزم و همت عالی است؛ از همین روست که هر که معرفت یقینی قوی تر و شدیدتری داشته باشد، عزم قطعی و همت عالی تری خواهد داشت تا آن را تحقق بخشد.

به هر حال، از نظر آموزه های وحیانی قرآن، یکی از واجبات معرفتی، معرفت به خدا است؛ اما از آن جایی که معرفت نسبت به خدایی که محیط بر ماست و ما در احاطه او هستیم، شدنی نیست، اما تعطیل بردار هم نیست؛ زیرا هم به برهان علمی و هم علم شهودی وحضوری می توان خدا را در مرتبه «ظهور مظاهر اسمایی» شناخت که همان مقام «الله» است؛ زیرا از نظر قرآن، همه آن چه از آن به عنوان «آفاق» در بیرون انسان ها است، مانند زمین ها و آسمان ها و هر چه در آن است، همگی مظاهر تجلیات اسمای الهی است؛ از همین رو، خدا می فرماید: الله نور السموات و الارض؛ خدا نور آسمان ها و زمین است.(نور، آیه 35) پس انسان می تواند با احاطه ای  که نسبت به آسمان ها و زمین دارد؛ زیرا همه مسخر او هستند(لقمان، آیه 20)، نسبت به خدا معرفت جزیی بیاید؛ زیرا هر چیزی از چیزهای موجود در آینه آفاق، نمایی از صفات الهی و انوار آن صفات و اسمای الهی است. از همین روست که خدا از این آینه های آفاقی و مظاهر انوار تجلیات صفات و اسمای خویش به عنوان «آیات» یادکرده است. پس هر چیزی در سطح ظرفیت وجودی خویش می تواند، صفت یا صفات یا اسم یا اسمایی از اسماء الله را به نمایش گذارد و انسان می تواند با معرفت نسبت به این آیات الهی، صفات الهی را به شکل جزیی بشناسد و معرفت یابد. البته در این شناخت لازم است تا «عیب» یا «نقص» زدایی داشته و در قالب «تسبیح و تقدیس» به «تحمید» بپردازد و بگوید که این چیزها مثلا بیانگر اسمایی چون القوی السمیع البصیر العلیم و مانند آنها است، اما خدا فراتر از اینها درمقام «اکبر» است که به توصیف محدوده حدود چیزها درآید. پس خدا در آینه آیات آفاقی هم تجلی دارد و هم تجلی ندارد؛ زیرا کمالات هر چیزی مظاهر کمال صفات الهی و اسمای حسنای اوست، اما عیوب و نواقص هر چیزی در خدا نیست. پس اگر صفتی را از خدا مانند عجز و فقر سلب می کنیم، نسبت به صفت کمالی قوت و قدرت و غنای الهی است که در تمامیت کمال قرار دارد.

به سخن دیگر، صفات سلبی هر یک ناظر به صفت کمالی است که در خدا به تمامیت رسیده است؛ پس اگر گفته می شود خدا جاهل یا عاجز یا فقیر نیست، مراد این است که خدا عالم و قادر و غنی مطلق در تمامیت آن است.

پس از نظر قرآن، یکی از راه های معرفت به صفات الهی، مراجعه به آیات آفاقی و علم شهودی نسبت به آنها است که انسان را به معرفت الهی می رساند؛ زیرا مجموعه هستی، مجموعه مظاهر تجلیات انوار صفات الهی و اسمای اوست.(نور، آیه35) پس وقتی به همه هستی معرفت پیدا کنیم و همه آیات الهی را بشناسیم، خدا را شناخته و به او معرفت یافته ایم.

اما از نظر قرآن، راه دیگری نیز افزون بر معرفت شهودی نسبت به آیات آفاقی برای انسان است؛ زیرا از نظر قرآن، انسان با نمونه اولیه «آدم» دارای همه اسماء الهی است. پس نور الله در انسان به تمامه ظهور کرده است و انسان با معرفت نسبت به خویش می تواند معرفت به خدا پیدا کند. این همان علم حضوری به خدا از طریق علم حضوری به خویش است.

البته از نظر قرآن، همه انسان ها در شرایطی قرار ندارند تا همه انوار صفات الهی را در آینه ذات خویش به نمایش گذارند؛ زیرا هر چند که «روحی»(ص، آیه 72) درهمه نفوس انسانی قرارداده شده است، اما این انوار تا زمانی که با عبودیت در طریقت هدایت دین و شریعت اسلام ظهور و بروز نکرده، هم چنان در کمون و بطون است؛ بلکه از نظر قرآن، چنان به بطون می رود که گویی از اصلا نیست؛ زیرا گناه و فجور نور صفات الهی را دفن و دسیسه می کند و نورش به سطح «خبت» می رساند که نزدیک به خاموشی کامل است.(شمس، آیات 7 تا 10) در چنین شرایطی نمی تواند گفت که هر کسی به نفس خویش مراجعه کند، همه انوار صفات الهی را می یابد و می تواند به این معرفت به معرفت الهی در مقام حضور دست یابد؛ بلکه باید گفت تنها کسانی به چنین معرفتی دست می یابند که همه انوار صفات الهی را ظهور داده و اظهار کرده باشند که همانا معصومان(ع) و تالی تلو آنان هستند. برهمین اساس است که در روایاتی که امیرمومنان امام علی (ع) از پیامبر(ص) آورده، آمده است: من عرف نفسه فقد عرف ربه؛ هر که خودش را شناخت پروردگار خودش را شناخت.

در این روایت سخن از این نیست که هر که خودش را شناخت، «الله» خودش را شناخت، بلکه پروردگار و رب خویش را می شناسد؛ زیرا هرکسی با خدایی ارتباط برقرار می کند که او را پرورش می دهد؛ هر چه اسمایی که در او ظهور می کند، همان نماد رب و پروردگارش است. از نظر قرآن، پروردگار پیامبر(ص)همان رب العالمین است؛ پس همه صفات الهی در پیامیر(ص) ظهور یافته که پروردگارش همان پروردگار جهانیان است. دراین صورت می توان گفت: من عرف نفسه فقد عرف الله رب العالمین؛ هر که خودش را شناخت به تحقیق خدایی که پروردگار جهانیان را شناخته است، اما از آن جایی که خطاب حدیث به اکثریت مردم است، دانسته می شود که نفس عموم واکثریت مردم چنین نیست که پروردگارش همان «الله» باشد. پس هر کسی به میزان شناخت خودش پروردگارش را می شناسد.

به هر حال، از نظر آموزه های وحیانی قرآن، معرفت خدا به عنوان «الله» تنها با «الله» امکان پذیر است؛ زیرا «الله» اولین ظهور «هو» احدیت در مظهر اسمایی خودش است؛ درحقیقت، «احدیت» در «واحدیت» الله به نمایش گذاشته شده است. الله که نام جامع برای همه اسماء و صفات الهی ظهور یافته است. این ظهور نخست برای «هو» در ساحت فیض اقدس است؛ پس به یک معنا «الله» مقام ظهور برای «هو» و هویت ذات احدیت است. دراین جا به یک معنا «تکثر» است؛ زیرا الله با آن که واحدیت و یگانگی است، اما این بسیط در ذات خویش نوعی کثرت را دارا است که همان صفات الهی است که در «الله» جمع شده است. این مقام جمع الجمع اسمی، خود نوعی کثرت در وحدت و وحدت در کثرت است. از همین رو، همین «الله» خودش ظهور همه مظاهر نیز است که در صقع ذات علمی خود الله جمع آمده است. پس هر چیزی که درهستی به عنوان مظاهر الله است، در ذات الهی به شکل ظهور علمی در «فیض اقدس» است. پس «السموات و الارض» در حکم مظاهر نور الله در مقام «فیض مقدس» است.

بر همین اساس، می بایست گفت که «الله» قابل شناخت برای انسان از دو جهت آیات آفاقی و انفسی است.(فصلت، آیه 53) اما مقام «هو» احدیت که اسمای غیر مستاثر در آن بطون است و هیچ ظهوری ندارد، قابل شناسایی نیست؛ زیرا شناسه ای برای آن نیست؛ بلکه آن چه قابل شناسایی است و شناسه دارد و انسان می تواند از طریق آیات آفاقی به شهود و آیات انفسی به حضور آن را بشناسد، همان «الله» است. پس الله را می بایست از طریق «الله» شناخت که همان اسمای ظاهری در فیض اقدس یا فیض مقدس است.

درباره رسالت رسولان نیز می بایست شناسه را همان «رسالت» گذاشت؛ زیرا ما اگر بخواهیم بدانیم چه کسی رسول الله است، می بایست به رسالت او بنگریم. از نظر آموزه های وحیانی قرآن، رسولان الهی در یک سطح نیستند، بلکه آنان هر چند در کلیت رسالت یک سطح هستند، اما در جزئیات «تفضیلی» از سوی خدا داده شد که رسولان در سطوح متفاوتی قرار می دهد. از نظر قرآن، رسولان الهی از جنس بشر از سوی خدا با آن که بر بندگان مومن تفضیل داده شده اند(نمل، آیه 15)، اما همین رسولان برخی از آنان بر برخی دیگر نیز تفضیل داده شده اند. این تفضیل درجات تا جایی است که برخی خدا با آنان «تکلیم» دارد، و برخی را به روح القدس تایید کرده(بقره، آیه 253) و برخی دیگر تا جایی رفعت و درجه و عروج کرده اند که در مقام «قاب قوسین او ادنی»(نجم، آیه 9) قرار دارند. پس می توان گفت که خود آنان مظهر اتم اسماء الله بوده، بلکه در مقام «او ادنی» تا جایی بالا هستند که به نوعی با «هو» احدیت ارتباط یافته اند؛ زیرا فیض مقدس از مقام فیض اقدس است که آن حضرت(ص) در آن مرتبت قرار دارد.

پس اگر بخواهیم رسول الله را بشناسیم، می بایست به درک مقام رسالت برسیم؛ زیرا تا مناسختی میان رسول الله با الله ایجاد نشود، نمی توان از رسالت او گفت؛ در این رسالت رسول الله(ص) می بایست به این توجه داشت که آن حضرت(ص) چنان بالا رفته تا در «قرب» و «صبغه الله» در مقام «او ادنی» قرارگرفته است؛ یعنی مقامی که جبرئیل با عنوان «رسول الله» به این مقام رسول الله(ص) راهی ندارد؛ زیرا به «تفضل الهی» انسان اولا بر فرشتگان از جمله جبرئیل برتر است(اسراء، آیه 70؛ بقره، آیات 30 و31)، و ثانیا به تفضلی دیگری پیامبر(ص) بر همه پیامبران برتر است.

شناسه های اولی الامر(ع)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، پس از رسول الله(ص)، اولی الامر از اهل بیت عصمت و طهارت و عترت آن حضرت(ص) قرار دارند که در مقام «ولاه الامر» و «مولی» قرار گرفته اند. از همین روست که خدا به صراحت خواهان اطاعت آنان پس از رسول الله(ص) شده است(نساء، آیه 59)؛ زیرا آنان نیز به عصمتی دست یافته اند که برای پیامبر(ص) است.(احزاب، آیه 33)

بر اساس تعبیر قرآن «اولی الامر» بر امور ولایت دارد. امور می تواند هر امری مرتبط به دین و دنیا باشد. پس هر چیزی که مرتبط با دین و دنیای مردم است، اولی الامر بر آن ولایت دارد و مردم می بایست از اولی الامر درآن امور اطاعت کنند. ولایت به معنای حاکمیت مطلق از صفر تا صد در چیزی است. بنابراین، همان ولایتی که برای خدا به عنوان «الولی» است برای مظاهر اتم و اکمل خدا یعنی پیامبر(ص) و معصومان(ع) به عنوان اولی الامر است.(نساء، آیه 59)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، مسئولیت اولی الامر در ساحت ولایت امر است، نه گرفتن پیام های الهی که مسئولیت رسول الله(ص) است. بنابراین، اولی الامر می بایست در امر اجتماعی امت وارد شود و به عنوان امامت و ولایت آنان را به سوی کمالی هدایت کند که خدا برای امت درنظر گرفته است.

بی گمان ماموریتی که برای اولیای امور و اولی الامر قرآن بیان کرده، امر به معروف است؛ زیرا وقتی معروف انجام و اقامه می شود، منکرات جمع می شود و جایی برای بروز و ظهور نمی یابد. از نظر عقل فطری و نقل وحیانی، برترین و نخستین معروف همان «عدل» است که به معنای قرار دادن هر چیزی در جای حقی است که خدای برای هر چیزی مقدر و مشخص کرده است. وقتی هر چیزی در جایی حق الهی خودش قرار گیرد می تواند به کمال برسد.

البته عدالت می بایست به عنوان اصل اولی در هر کاری ملاک و معیار قرار گیرد؛ زیرا با عدالت به ویژه عدالت قسطی است که می توان به هر کسی هر چیزی را بخشید و داد که حق الهی اوست. عدالت قسطی، عدالت محسوس است که با میزان و ترازو قابل سنجش و ارزیابی است؛ خدا می فرماید: و اقیموا الوزن بالقسط؛ ترازو را بر پایه قسط و سهم برپا دارید تا عدالت تحقق یابد.(الرحمن، آیه 9) این عدالت حتی به نسبت به کافران می بایست اقامه شود و مردم می بایست بدان گرایش یابند.(حدید، آیه 25) مومنان و اولی الامر می بایست در این امر به عنوان «قوامین بالقسط و شهداء لله» وارد شوند تا جایی که اقامه قسط در آنان مقوم ذات و ملکه شخصیت و شاکله وجودی و نیت در کارهایش باشد.(مائده، آیه 8؛ نساء، آیه 135)

از نظر قرآن، در روابط اجتماعی میان مومنان می بایست کمی شفقت و مهرورزی با دلسوزی و نگرانی همراه شود؛ زیرا اگر به عدل و مقابله به مثل عمل شود، نمی توان مردم خطا کار را به راه آورد؛ بلکه لازم است تا با «عفو» و گذشت و نیز احسان و ایثار مردم رادر طریق هدایت حفظ کرده و صیانت نمود و آنان را تشویق و ترغیب به حرکت در مسیر هدایت فطری تکوینی و تشریعی کرد. این جاست که فراتر از عدالت لازم است تا با جود و احسان و عفو و شفقت ایشان را یاری رساند. بر همین اساس است که در تبیین معروف دو مصداق اتم و اکمل آن یعنی عدل و احسان آورده شده که شناسه های اصلی اولی الامر است؛ یعنی اولی الامر از نظر آموزه های قرآنی و اسلامی کسی است که به معروف امر می کند و آن را در ساحت عدالت و احسان به نمایش می گذارد. در دعای توفیق الطاعه وظیفه و تکلیف اولی الامر عدل و شفقت دانسته شده که تعبیر دیگری از عدل و احسان است.

براساس آموزه های وحیانی قرآن، هر کسی که امر امت به دست او به عنوان اولی الامر سپرده می شود، می بایست بر اقامه و برگزاری شعائر دینی به ویژه نماز و گردآوری و مسئولیت مالی امت در قالب گردآوری زکات اقدام کند و به امر به معروف و نهی از منکر به عنوان فریضه الهی بپردازد.(حج، آیه 41) بنابراین اولی الامر را می بایست در این امور مسئول دانست و از آنان انتظار چنین اعمالی را داشت؛ زیرا فلسفه وجودی ایجاد «اولی الامر» در ساختار نظام اجتماعی امت اسلام، چیزی جز این امور نیست؛ چنان که رسولان را برای رسالت فرستاده است. اگر بخواهیم اولی الامر را بشناسیم می بایست به این کارکردهای آنان توجه یابیم؛ زیرا آنان آمر به معروف در قالب عدل و احسان هستند.

البته باید توجه داشت که رسول الله(ص) افزون بر مقام رسالت، دارای مقام ولایت و امامت بوده و بر همین اساس حکومت سیاسی تشکیل می دهد؛ همین مقام ولایت به نصب الهی در قالب وصایت به معصومان(ع) منتقل می شود که در حکم غدیری این گونه بیان شده است: من کنت مولاه فهذا علی مولاه؛ هر که من او را مولا هستم، پس این علی مولای اوست. بنابراین، ولایت معصومان(ع) در مقام اولی الامر استمرار و امتداد ولایت الهی است که از پیامبر(ص) و به معصومان(ع) به عنوان اولی الامر منتقل شده است. پس آنان فرمان و امر به «عدالت و احسان» می دهند که تجلی اصلی و نخستین «معروف» است؛ خدا در قرآن به پیامبرش می فرماید: خذ العفو و امر بالعرف؛ عفو و احسان را بگیر و به عرف و معروف امر کن!(اعراف، آیه 199) همین حکم الهی در قالب شناسه اولی الامر در روایات معتبر بیان شده است؛ زیرا روایات همان تبیین تفسیری جوامع الکلام الهی است که پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) مسئولیت تبیین گری آن را به عهده دارند.(نحل، آیات 44 و 64)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا