اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیعرفانمعارف قرآنی

اوج جهالت، بدی به محبوب ترین ها

بسم الله الرحمن الرحیم

بی گمان محبوب ترین چیز در هستی از نظر هر «موجودی» وجود خودش است؛ زیرا «وجود» برای هر موجودی محبوب ترین و ارزشی ترین چیزها است. بنابراین، اگر انسان در هستی بنگرد شاید، بلکه به یقین، محبوب ترین چیز در نزدش چیزی جز وجود خودش نیست؛ زیرا«حب النفس» امری فطری است و نمی توان موجودی یا کسی را یافت که خودش را دوست نداشته باشد، بلکه هر کسی هر کاری را که انجام می دهد، تنها برای بقای وجودش خودش است؛ از این رو، کسی دوست ندارد که زمانی برسد که او «نیست» و «عدم» باشد.

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، جهل عقلی و علمی آن است که انسان کاری کند که به محبوب ترین چیز در نزد خودش آسیب بزند و شرایطی را فراهم آورد که «وجود» او به خطر افتد و گرفتار «نیستی» و «عدم» شود.

البته بر اساس آموزه های قرآنی، هرگز برای «موجود» به ایجاد خدا، «نیستی» و عدم نخواهد بود، اما شرایطی ممکن است به دست انسان و جن فراهم آید که نوعی «نیستی» گریبانگیر آنان شود؛ زیرا «عیب» نسبت به کمالی یا «نقص» در تمامیت کمالی، نوعی نیستی به شمار می آید؛ در حالی که شرایط «وجودی» بر اساس «تقدیر» الهی بر آن قرار گرفته است که انسان و جن بتواند برخوردار از هر کمالی باشد تا منزه از عیب، یا برخوردار از تمامیت در کمالی و مقدس از نقص باشد؛ اما انسان و جن به اراده اختیاری و انتخابی خویش، کاری می کنند تا نوعی نیستی را به خویش تحمیل کنند و گرفتار عیب در کمال یا نقص از تمامیت آن شوند. این گونه است که انسان و جن به اراده انتخابی و اختیاری خویش، به محبوب ترین چیز در نزد خویش یعنی به «نفس» خویش بدی می کنند و این گونه حق محبوب ترین چیز را ادا نمی کنند.

دست یابی به تمامیت کمالات یا دسیسه آنها

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، هر آفریده ای از آفریده های الهی در حالت جامعیت در کمالات خودش است و هیچ عیبی ندارد؛ زیرا هر آفریده ای مظهر اسم یا اسمای چند از اسمای الهی است. بنابراین، بر اساس تقدیر الهی هر موجودی در کمال مقدر خودش است؛ البته اکثریت آفریده های الهی و به نوعی اغلبیت آنها، با آن که جامع کمالات خودشان هستند که برایشان مقدر شده است؛ زیرا خدا هر چه لازم وجود آنهاست را به آنها اعطا کرده است، اما این اغلب آفریده ها در مسیر کمالی خاص هدایت شده اند تا به «تمامیت کمال» خودشان برسند و دیگر نقصی نداشته باشند؛ زیرا از نظر قرآن، پروردگار هستی در مقام خالقیت و ربوبیت به هر آفریده ای، هر چیزی از کمالات و انوار صفات خویش که مقدّر آن موجود است، عطا کرده است؛ پس از نظر قرآن در گام اول، «کمالات» مورد نیاز هر موجودی به او اعطا شده است؛ اما این که سپس در همین آیه فرموده است: «ثم هدی» به این معنا است که هر موجودی در ساختار فطرت از سوی خدا به سویی رهنمون شده تا در مسیر تمامیت کمالات خویش از هر «نقصی» در هر کمالی از کمالات خودش رها شود و به تمامیت در همان «کمالات» خویش برسد.(طه، آیه 50)

از آن جایی که انسان نیز یکی از همین آفریده های الهی است، بر اساس مشیت حکیمانه الهی او نیز دارای کمالاتی است که می بایست با آن ظهور یابد. بر اساس گزارش های قرآنی، انسان همانند «الله» است؛ زیرا «الله» اسم جامع برای همه اسمای الهی است؛ پس انسان نیز دارای همه اسمای الهی و کمالاتی است که برای آن اسماء الله است. از همین روست که انسان را هم سنگ همه هستی دانسته اند؛ زیرا هر آفریده ای چنان که گفته شد مظهر اسم یا چند اسم از اسمای الهی است؛ اما انسان مظهر جامع اسماء الله است که از طریق روحی در «نفس» انسان دمیده شده و او را دارای همه کمالات اسمای حسنای الهی کرده است.(ص، آیه 72) پس انسان در حالت استوا و اعتدالی است که همه کمالات اسماء الله را در خود دارا است.(شمس، آیه 7؛ انفطار، آیه 7)

هم چنین بر اساس آیه 50 سوره طه، انسان نیز در مسیر «ثم هدی» قرار دارد و خدا در فطرت او شناخت کمالات و گرایش بدان را قرار داده تا از «نقص» در کمالات به «تمام» برسد و مظهر اکمل و اتمّ  اسماء الهی شود. این صیرورت و شدن ها در ساختار دین فطری انجام می شود که هر آفریده و موجودی از جمله انسان آن را داراست؛ این دین فطری چیزی جز عبودیت و اطاعت در ساختار آن نیست که همه آفریده ها به اکراه یا اراده اختیاری آن را می شناسند و بدان عمل می کنند و بدان نیز اقرار و اذعان دارند.(فصلت، آیه 11؛ آل عمران، آیه 83؛ رعد، آیه 15)

البته انسان و جن که برای غایات آفریده شده اند که می بایست بر اساس دین فطری و عبودیت خدا بدان دست یابند(بقره، آیه 30؛ ذاریات، آیه 56)، از نوعی اراده اختیاری و انتخابی در چارچوب مشیت حکیمانه الهی برخوردار هستند تا در میان دو راه «ایمان و کفر» و «شکر و کفران»(انسان، آیه 3) انوار کمالات خویش را با عبودیت خدا «اظهار» کرده و به «تمامیت» برسانند، یا آن را «دسیسه» و دفن کنند به طوری که آن انوار صفات الهی در آنان گرفتار «خبت» و حالتی نزدیک به خاموشی شود.(شمس، آیات 7 تا 10)

براساس آموزه های وحیانی قرآن، انسان و جن هرگز دارایی هایی کمالی خویش را از به طور کامل از دست نمی دهند، بلکه سنت الهی بر این قرار گرفته که آنها در ذات و نفس انسانی با «فجور» دفن و دسیسه شده و به حالت «خاب» می رسد که حالتی است که فتیله چراغ چنان پایین آورده می شود که گویی در حال خاموشی است. از همین روست که اگر زنگارها از روی نفس زدوده شود و قلب انسان از حالت ختم و طبع خارج شود، دوباره چراغ وجود انسان روشن می شود و همان انوار کمالات درخشان و فروزان می شود.

پس از نظر قرآن، انسان در مسیر تغییر منفی و دفن و دسیسه کردن فطرت و دارایی های کمالی آن از انوار صفات الهی هرگز گرفتار «عیب» نمی شود؛ یعنی این گونه نیست که مثلا کمالی از کمالات اسمای الهی و انوار آن به طور کامل از انسانی حذف شود و انسان گرفتار عیبی از نظر کمالی یا نور صفت کمالی شود، بلکه فعالیت های منفی انسان در حق خودش، موجب می شود تا آن انوار صفات دفن و دسیسه شود و نوری در قلب نتابد و بیرون نرسد.

البته انسان می تواند در فعالیت های مثبت خویش کمالات را به تمامیت برساند و «نقص» را در ذات و نفس خویش از میان ببرد و به مظهریت در جایگاه اتم و اکمل اسمای الهی برسد که مظهریت در خلافت و ربوبیت نیز برای او خواهد بود.(بقره، آیات 30 و 31)

از نظر قرآن، این سیر در چارچوب دین و هدایت فطری و هدایت وحیانی بیرونی اسلام، صیرورت و شدن هایی را برای نفس ایجاد می کند که دست یابی به تمامیت در انوار صفات کمالی الهی است. پس هر چه در امر دین اهتمام و اخلاص داشته باشد، به همان میزان در تحقق تمامیت در یکایک صفات کمالی موفق خواهد بود.

به سخن دیگر، انسان با دفن و دسیسه بر خود عیبی را تحمیل نمی کند؛ زیرا هرگز انوار صفات کمالی الهی از میان نمی رود و انسان هم چنان جامع صفات «الله» و مظهر انوار آن است؛ اما می تواند با اعمال منفی خویش نور کمال را دفن و دسیسه کند، یا با اعمال مثبت در چارچوب دین فطری عقلی و دین نقلی وحیانی در صیرورتی کمالی آن را به تمامیت برساند.

این دو جهت متضادی است که انسان می تواند آن را بپیماید؛ یعنی می تواند خود به خود بدی کند و محبوب ترین چیز در نزدش یعنی وجود کمالی خویش را گرفتار نقص کند، یا می تواند با نیکی و خوبی بر اساس دین و عبودیت و اطاعت، محبوب ترین چیز را به تمامیت کمالی برساند که هیچ نقصی ندارد.

چگونگی بدی به محبوب ترین چیزها

پرسش این است که انسان چگونه به محبوب ترین چیزها در نزد خویش؛ یعنی به نفس خویش بدی می کند و او را گرفتار نقصی چون دفن و دسیسه می نماید؟

از آن چه بیان شد کلیت این امر به دست آمد و روشن شد که انسان می تواند با اعمال خلاف دین فطری عقلی و وحیانی نقلی یعنی معصیت به جای اطاعت و عبودیت غیر خدا به جای خدا، محبوب ترین چیزها در نزد خویش را «دفن و دسیسه» کرده یا اجازه ندهد به تمامیت کمالی یا تمامیت در همه کمالات مقدر و موجود در خویش دست یابد.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، بدترین بدی به محبوب ترین چیز یعنی «نفس» خویش آن است که انسان راه را بر صیرورت و شدن تمامیت بر بندد و اجازه ندهد تا در چارچوب عبودیت و اطاعت خدا مظهر اتم و اکمل انوار صفات الهی باشد و در مقام خلافت الهی و مظهریت در ربوبیت قرار گیرد. این چیزی جز «سفاهت» و سبک مغزی نیست که انسان به خودش و محبوب ترین چیزها در نزد خویش ظلم کند.

آموزه های وحیانی قرآن بر آن است تا شرایطی را برای انسان ها ایجاد کند تا آنان در چارچوب هدایت دین فطری سیر و صیرورت داشته باشند و همه انوار کمالات صفات الهی را در خویش به تمامیت برسانند. البته چنین چیزی نیازمند نوعی معلومات و دانش هایی است که به انسان مدد و یاری می رساند تا انگیزه های صحیح و سالم خویش را بهتر بازشناسد و به شیوه بهتری آن را عملیاتی کند. اصولا آموزه های وحیانی نقلی که به مدد دین و هدایت فطری آمده است، ابعادی از حقایق را برای انسان روشن می کند که شاید از طریق تعقل دست یافتنی نباشد؛ زیرا این که می توان مثلا با شعائری چون نماز، روزه، حج، جهاد، ولایت معصوم(ع) و مانند آنها به اظهار سریع و اتمام انوار کمالات صفات الهی در خویش اقدام کرد، شاید جز از راه وحی شدنی نباشد چنان که قرآن به صراحت بر آن اذعان دارد.(بقره، آیه 151)

از نظر قرآن، نفس مستوی و معتدل الهی در انسان و قلب سالم و سلیم از این توانایی ذاتی برخوردار است که حقایق را بشناسد و بدان گرایش یابد. همین نفس و قلب می تواند تعقل و تفکر و تفقه و تذکر و تدبر و ایمان داشته باشد و گرایش های صحیح به سوی حق را ساماندهی کند و عواطف و احساسات و انگیزه ها را به درستی جهت دهی کند. البته این به شرطی است که با فجور و دریدگی و خروج از ادراک و گرایش فطرت مخالفت نکند و تقوای فطری داشته باشد.(شمس، آیات 7 تا 10)

اما اگر چنین نکند مخالفت با شناخت و گرایش فطرت موجب می شود تا نفس از حالت اعتدال و استوا خارج شده و قلب گرفتار بیماری، ختم و طبع شود و نتواند کارکردهای اصلی و ذاتی خویش را داشته باشد. این گونه است که گرفتار کژفهمی و وارونگی شناختی و کژرفتاری می شود و حق و مصادیق آن برایش ضد ارزش می گردد. این همان چیزی است که در گام نخست از آن به سفاهت یاد می شود.(بقره، آیات 7 تا 18؛ اعراف، آیه 179) چنین افراد سفیه و سبک مغزی علیه اسلام و وحی قرار می گیرند و آن را نمی پذیرند؛ زیرا دچار ناتوانی در تعقل و تفقه و تذکر و مانند آنها شده اند.(بقره، آیه 130)

از نظر قرآن، اگر کسی بر اساس تقوای فطری و هدایت آن عمل کند، به دین وحیانی اسلام و شرایع آن به عنوان معلومات و معارف خاصی می نگرد که یا امضا آن علوم فطری است یا آن که ابعاد غیر قابل دست یافتنی را برای او آشکار می سازد.(روم، آیه 30؛ بقره، آیه 151) چنین شخصی با چنین معلومات عقلی و نقلی در مسیر رشدی قرار می گیرد که «تمامیت عقل» است.(حجرات، آیه 7)

بنابراین، هر چه انسان به معلومات فطری عقلی و نقلی می نگرد، می بیند که نیاز است تا در چارچوب عبودیت و اطاعت از خدا به تمامیت رشدی برسد که همه انوار صفات الهی در او به تمامیت رسیده و او را در مقام «راشدون» قرار داده است.(همان)

بر همین اساس گفته شده که شریف ترین علم آن علمی است که به انسان کمک می کند تا به محبوب ترین چیز در نزد خویش یاری رساند تا به تمامیت کمالات خویش برسد و از «نقص» رها شود که امری زشت برای انسان است؛ زیرا انسان «کمال مطلق» یعنی خدا را دوست دارد و می خواهد همانند او شود و «صبغه الله» بگیرد.(بقره، آیه 138) این کمال مطلق در هر کمالی به تمام است و هیچ نقصی ندارد. از همین روست که خدا «سبوح من العیب و قدوس من النقص» و دارای همه کمالات در تمامیت آنها است. انسان می خواهد به چنین امری دست یابد که غایت سیر و صیرورت اوست.

شکی نیست که دست یابی به چنین غایتی برای هر انسانی مهم و اساسی است. پس می بایست بدان چه چیزی مانع در راه رسیدن او به چنین کمالی است تا این گونه به خودش به عنوان محبوب ترین چیز در هستی توجهی خاص داشته باشد. شکی نیست که معصیت و عصیان خدا به جای اطاعت مهم ترین عامل سقوط و باقی ماندن در نقص بلکه دفن و دسیسه همین کمالات است که خود نوعی عیبی بزرگ تر است.

وقتی شخصی از ابوذر نافع ترین علم را پرسید، ایشان پاسخ داد که اگر می توانی به محبوب ترین چیز در نزد خویش بدی مکن! پرسید: محبوب ترین شخص کیست؟ ایشان فرمود: نفست محبوب ترین چیز در نزد توست؛ وقتی معصیت خدا می کنی، به محبوب ترین چیزی خویش بدی کرده ای.(کافی، ج 2، کتاب ایمان و کفر، باب محاسبه العمل، حدیث 20)

ممکن است گفته شود، چه ارتباط و پیوندی میان خوب و بدی به خود با اطاعت و عصان خدا است؟ در پاسخ باید همه چیزهایی که بیان شد را تکرار کنیم؛ زیرا دانسته شد که دست یابی به تمامیت کمال و رهایی از نقص بلکه رهایی از سقوط و جلوگیری از دفن و دسیسه کمال، به این است که انسان به اطاعت خدا در ساختار عبودیت بپردازد، و کسی که معصیت خدا را به جای اطاعت در پیش گرفته است، نه تنها به تمامیت کمالات نمی رسد، بلکه کمالات موجود خویش را دفن و دسیسه می کند که بدترین ظلم به خویش و بدترین بدی نسبت به محبوب ترین چیز در نزد خویش است.

پس باید گفت اوج جهالت عقلی و علمی آن است که انسان به محبوب ترین چیز خویش یعنی نفس خویش بدی کند و این جز با معصیت و عدم اطاعت خدا نیست. پس انسان عاقل و عالم کسی است که اطاعت خدا را بر اساس هدایت فطری عقلی و نقلی وحیانی انجام می دهد و در مسیر صیرورت و شدن کمالی به تمامیت همه آنها دست می یابد و در مقام مظهریت اتم و اکمل اسماء الهی قرار می گیرد.

از نظر قرآن، کسی که این گونه عمل کند، به عنوان مومن، محبوب خدا می شود، یعنی نه تنها اطاعت خدا موجب می شود تا شخص به خودش به عنوان محبوب ترین چیز ارج نهد، بلکه این امکان را برای خویش فراهم می آورد تا محبوب خدا باشد؛ زیرا خدا می فرماید: یحبهم و یحبونه؛ خدا آنان را دوست می دارد و آنان نیز خدا را دوست می دارند.(مائده، آیه 54)

به هر حال، از نظر آموزه های وحیانی قرآن، خدا به انسان هیچ ظلم و بدی نمی کند، بلکه این انسان است که با سوء اختیار خویش به خویش بدی می کند؛ زیرا کسی که اطاعت خدا نکند و معصیت خدا را در پیش گیرد، به خدا هیچ ظلمی نرسانده، بلکه به خویش ظلم کرده که اجازه نداده به تمامیت کمالات برسد و از انوار آنها بهره مند شود، بلکه با سوء اختیار و بدکاری و معصیت کاری کرده که حتی کمالات موجود و انوار صفات کمالی الهی در او دفن و دسیسه شود و این گونه به نوعی تاریکی و ظلمتی گرفتار آید که از خود عدم و نیستی بدتر است؛ زیرا در این حالت او با آن که انسان است، انسان جماد یا انسان نبات یا انسان حیوان یا انسان شیطان است، در حالی که می بایست انسان خدا و متاله باشد. دردی بدتر از این نیست که انسان با دارایی همه انوار صفات الهی در ظلمات بماند و هیچ نوری نداشته باشد و در تاریکی ظلمات جهنم نفس خویش تا ابد بسوزد و نسازد.(اعراف، آیه 179؛ حدید، آیه 13)

بر اساس گزارش های قرآنی منافقون در روز قیامت از مومنان می خواهند تا «قبسی» از انوار ایشان به دست آورند و با اقتباس از نور آنان از تاریکی و ظلماتی که خود خلق کرده و آفریده نجات یابند، اما چنین چیزی شدنی نیست؛ زیرا کسب نور کمالات در دنیا شدنی است و در جایی دیگر شدنی نیست؛ هر چند که تمامیت در انوار در آخرت شدنی است؛ یعنی کسی که نور الله با خود داشته و به قیامت ببرد، خدا تفضلی به او می کند. پس افرادی چون کافران و منافقان نور الله را نه تنها در خود به تمامیت نرسانیده بلکه به خود ظلم کرده و حتی محبوب ترین چیز یعنی نفس خویش را از انوار کمالات اسمایی محروم کرده و آن را دفن و دسیسه نموده به طوری که نوری از آن ساطع نمی شد تا ایشان را روشن کند.

این در حالی است که مومنان هر چند ممکن است با تلاش خویش به تمامیت در همه اسمای الهی نرسیده و انوار الهی را در خود تمام نکرده باشند، ولی چون در سیر صیرورت درست و کمالی تلاش کردند، خدا آنان را به فضل خویش «اتمام» می کند و نور آنان این گونه به تمامیت می رسد.(تحریم، آیه 8)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا