اخلاقی - تربیتیاصولی فقهیاعتقادی - کلامیروان شناسیمعارف قرآنی

ابراز احساسات در صبر جمیل

بسم الله الرحمن الرحیم

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، هر گاه مصیبتی سخت و جانکاه بر انسان وارد می شود، می بایست بر آن «صبر» کند و جزع و فزع نداشته باشد؛ اما چرا حضرت یعقوب(ع) در فراق مصیبت یوسف(ع)، گریان شد تا نور چشمانش را از دست داد و بینا شد؟ یا چرا پیامبر(ص) در مرگ فرزندش ابراهیم گریان گشت؛ و حضرت فاطمه زهرا(س) چنان گریان بود که اهل مدینه ایشان را مجبور کردند تا شهر را ترک کرده و به وادی احد و مزار حمزه سید الشهداء (ع) برود و در بیرون شهر عزاداری و ناله و شیون و گریه و زاری کند؛ و هم چنین حضرت زینب(ع) نیز در سوگ سید الشهداء حضرت ابی عبدالله الحسین(ع) نیز چنین بود؟ آیا میان صبر یا حتی صبر جمیل با ابراز احساسات و عواطف انسانی چون اشک و آه و گریه وشیون در مصیبتی تضاد است؟ یا آن که صبر جمیل می تواند با این امور نیز معنا و مفهوم داشته و هیچ تضادی نداشته باشد؟ نویسنده با مراجعه به آموزه های وحیانی قرآن به این پرسش پاسخ داده است. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

فطری بودن احساسات و عواطف انسانی

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، نفس انسانی در مرتبه قلب بر اساس فطرت الهی، دارای ویژگی ادراکی و گرایشی است، و هر دو ساحت اندیشه و انگیزه را در بر می گیرد. از همین روست که انسان همان گونه که حق و باطل و مصادیق آنها را می شناسد، هم چنین به حق گرایش و از باطل گریزش دارد. قلب انسانی همان گونه که به تفقه و تعقل و تذکر می پردازد، هم چنین واکنش های احساساتی و عواطفی از ترس و خوف و عشق و دوستی و دشمنی و مانند آنها را بروز و ظهور می دهد. در حقیقت فطرت انسانی چنین اقتضایی دارد و کسی که این گونه نباشد کسی است که فطرت خویش را تغییر داده، دفن و دسیسه کرده یا ختم و طبع نموده است؛ یعنی همان گونه که انسان با گناه و خروج از هدایت فطری الهی و اصول اخلاق عقلی فطری، توانایی تفقه و تعقل را از دست می دهد و به درجه حیوانیت یا پست تر از آن سقوط می کند، هم چنین با چنین رفتاری، توانایی گرایشی و احساسی و عواطفی خویش را از دست می دهد و به تعبیر  قرآن، گرفتار قساوت قلب می شود تا جایی که از سنگ آب بر آید، ولی از دل سنگ قسی بر نیاید.(بقره، آیه 74؛ حدید، آیه 16)

بنابراین، از نظر قرآن، نفس مستوی و معتدل که تغییر نیافته و دفن و دسیسه نشده، همان گونه که در شناخت و ادراک خطا نمی کند و اهل تفقه و تعقل است، هم چنین در ساحت گرایشی احساسات و عواطف پاکی از خود بروز می دهد که شامل خشوع و خشیت در برابر خدا و محبت و احسان و نیکی به دیگران و مانند آنها است.(زمر، آیات 22 و 23)

از نظر قرآن، پیامبر اکرم و اعظم(ص) که در خلق عظیم خویش به تمام کمال است(قلم، آیه 4)، چنان بر اساس فطرت، اهل احساسات و عواطف پاک است که همگان به او گرایش دارند؛ زیرا نرم خویی و لطافت طبع و ابراز احساسات و عواطف ایشان چنان قوی است که همه را به دور خویش جلب و جذب می کند.(آل عمران، آیه 159)

بنابراین، از نظر قرآن، نفس مستوی و قلب سالم به دور از بیماری روانی و شناختی و گرایشی به طور فطری گرایش به تقوای الهی و اجتناب از فجور دارد.(شمس، آیات 7 و 8) این بدان معناست که نسبت به زیبایی ها و حقایق هم چون صداقت، عدالت و امانت و عشق و محبت گرایش دارد و نسبت به زشتی ها و امور باطل چون ظلم و دروغ و خیانت و بغض و کراهت گریزش دارد. این گرایش به طیبات و حقایق و مانند آنها تا جایی است که حتی درباره کسانی که به او ظلم و ستم می کنند یا به جنگ ایشان می آیند، بسیار حرف شنوی داشته (توبه، آیه 61) و حتی از چیزهایی ضروری و مورد نیاز خویش مانند غذای افطاری ایثار می کنند و با خود گذشتگی به دشمن حربی کافر خویش می دهند.(انسان، آیات 8 و 9)

از نظر قرآن، اوج کمال سلامت قلب را می بایست در پیامبران به ویژه پیامبر اکرم اعظم (ص) یافت که برای رهایی انسان از شقاوت ابدی و دوزخ خود را به رنج می افکند و بدترین دشنام و اذیت ها را برای هدایت آنان تحمل می کند.(کهف، آیه 6؛ شعراء، آیه 3)

بنابراین، از نظر قرآن، عواطف و احساسات پاک نسبت به دیگران از جمله کارکردهای فطری نفس انسانی در مرتبه قلب است و اگر چنین نباشد می بایست در سلامت قلب شک کرد و آن را تغییر یافته و بیمار دانست؛ چنان که افراد سنگدل و قسی القلب این گونه هستند و هیچ گونه احساسات  وعواطف پاکی را از خود بروز نمی دهند.

صبر جمیل در مصیبت

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، یکی از سنت های الهی سنت ابتلاء و فتنه است که در قالب مصیبت های خیر و شر به انسان می رسد.(انبیاء، آیه 35؛ عنکبوت، آیات 2 و 3)

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، بیش ترین و سخت ترین ابتلائات و فتنه های الهی آنهایی است که در قالب مصبیت های شر به انسان می رسد. از این روست که انسان گرفتار شداید و مصیبت هایی چون مرگ خویشان و دوستان و مانند آنها می شود که مصیبتی سخت و جانکاه است. به این معنا که بر اساس سنت الهی و مشیتی که خدا قبل از خلقت طراحی و پس از خلقت اجرایی می کند، بسیاری از داشته های انسانی از او گرفته می شود.(بقره، آیه 155؛ حدید، آیه 22)

خدا در قرآن به این نکته توجه می دهد که انسان «ملک طلق» خدا است و خدا به عنوان خالق مالک در مقام پروردگاری بر آن است تا با کارهایی انسان را به کمال بایسته و شایسته اش برساند. بنابراین، با نعمت و نقمت انسان را می آزماید. پس نمی بایست گمان کرد که اگر خدا به کسی مال و ثروتی می دهد او را تکریم کرده یا اگر مالی را می گیرد و فقر را برایش رقم می زند به او اهانت کرده، بلکه همگی اینها در چارچوب مشیت حکیمانه و سنت ابتلاء و فتنه انجام می گیرد.(حدید، آیات 22 و 23؛ فجر، آیات 15 تا 22)

خدا به مردم هشدار می دهد که هنگامه مصیبت بهترین واکنش آن است که خود را ملک خدا دانسته و بر هر مصیبتی صبر کننند تا این گونه از مصیبت عبور کرده و پاداش آن را دریافت کنند.(بقره، آیات 155 تا 157)

با نگاهی به آموزه های وحیانی قرآن دانسته می شود که بخش اعظم آنها به چگونگی صبر و آثار و برکات آن اشاره دارد؛ زیرا با صبر است که پیامبران به مقامات عالی رسیده، و با صبر است که پیامبران به مقام اولوا العزم دسته یافته اند.(احقاف، آیه 35)

از نظر قرآن کسی که صبر جمیل را پیشه می گیرد و جزع و فزع ندارد، به مقام صابرین می رسد که از مقامات عالی عرفان انسانی است. بر اساس گزارش های قرآنی، حضرت یعقوب(ع) از جمله پیامبرانی است که در مصیبت فراق یوسف(ع) صبر جمیل پیشه گرفته که خدا آو را به عنوان صبر زیبا و دارای جمال ستوده است.(یوسف، آیات 18 و 83)

صبر جمیل حضرت یعقوب(ع) بر این امر استوار بود که خدای مالک هستی و رب العالمین نسبت به همه چیزی هستی علم حضوری و شهودی دارد و هر کاری را که انجام می دهد بر اساس حکمت و هدفی است که برای مخلوق در نظر گرفته است.(یوسف، آیه 83) از این روست که ایشان با توجه و التفات به این حقایق صبر جمیل را در پیش می گیرد و از خدا تنها در امر خویش استعانت می جوید تا او را سربلند از این آزمون ابتلاء و فتنه بیرون آورد.(یوسف، آیه 18)

بر اساس گزارش های قرآنی، بسیاری از پیامبران در مصیبت هایی که در بدن خویش یا به سبب اذیت و آزار کافران و حتی پیروان بدان گرفتار بودند، صبر پیشه کردند تا به سلامت از آن مصیبت بگذرند. این امری است که در پیامبران اولوا العزم به سبب مسئولیت سنگین آنان بارها تکرار شده است؛ زیرا اگر صبر پیشه نمی کردند با نفرین خویش همگی را نابود می کردند و احدی را بر روی زمین به جا نمی گذاشتند، اما آنان صبر پیشه کردند تا بتوانند آنان را نجات بخشند.(احقاف، آیه 35) بر اساس گزارش های قرآنی حضرت نوح(ع) نزدیک به 950 سال تنها برای تبلیغ دین صبر کرد و نفرین نکرد، مگر زمانی که دیگر به این قطع یقین رسید که آنان جز کافر و فاجر به دنیا نمی آورند و کودکان آنان نیز دیگر غیر قابل هدایت هستند.(نوح، آیات 25 تا 27)

خدا به صراحت به پیامبر(ص) فرمان می دهد تا نسبت به کافران و دشمنان نفرین نکند و با صبر جمیل اجازه دهد تا سنت الهی پیش برود و حجت بر همگان تمام گردد.(معارج، آیات 5 و 6) بنابراین نمی بایست در برابر گفتار و رفتار مشرکان عنان صبر از دست دهد و نفرین کند، بلکه با صبر و شیوه ای پسندیده از اذیت آنان خود را در امان نگه دارد و آنان را دور سازد.(مزمل، آیه 10)

گذشت و ایجاد صفحه روشن و سپید برای افراد که نوعی گذشت و عفو کریمانه همراه با ایثارگری و خودگذشتگی جمیل و زیبا است، خود مصداقی دیگر از صبر جمیل پیامبر(ص) است که خدا در قرآن بدان فرمان داده و  آن حضرت(ص) بدان عمل کرده است.(حجر، آیه 85)

ابزار احساسات با صبر جمیل

از نظر قرآن، انسان بر اساس فطرت سالم خویش احساسات و عواطف انسانی خود را بروز و ظهور می کند. پس بخش اعظم کنش ها و واکنش های انسانی چیزی جز بروز و اظهار احساسات و عواطف انسانی نیست. جالب این که حضرت ابراهیم(ع) که انسانی اواه و حلیم یعنی بسیار مهربان و در اوج صبر و بردباری بود و تنها خدا را مبنای خویش در زندگی کرده بود، در برابر مشرکان ضمن همراهی بر آن است تا با تحریک عواطف و احساسات ایشان را به ایمان دعوت کرده و از قساوت و شقاوت ابدی نجات دهد. از این روست که به آنان می گوید که من خدای که افول کند و در دسترس نباشد دوست ندارم و محبتی نسبت به چنین خدایی بروز نمی دهم.(انعام،آیه 76)

در حقیقت آن حضرت(ص) ایمان را چیزی جز محبت نمی داند؛ چنان که خدا نیز در جایی دیگر ایمان را محبت نسبت به خدا و نور آن و کراهت نسبت به کفر و عصیان و فسوق معرفی می کند که در انسان هایی رشد یافته به عقل فطری بروز و ظهور می کند.(حجرات، آیه 7)

پس وقتی اصل دین و دینداری چیزی جز حب و بغض و محبت و کراهت نیست که جزو احساسات و عواطف پاک انسانی است، به طریق اولویت می بایست گفت که انسان چیزی جز همین عواطف و احساسات انسانی پاک نیست. پس اگر کسی عواطف و احساسات پاک انسانی نداشته باشد، از انسانیت خارج شده و به درجه حیوانیت و پست تر از آن سقوط کرده است.(بقره،آیه 74)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، صبر یا حتی صبر جمیل با ابراز و اظهار احساسات و عواطف پاک هرگز در تضاد نیست، بلکه خود بخشی از حقیقت صبر جمیل است؛ زیرا این انسان صابر حقیقی است که در برابر خدا خشیت داشته و اهل تضرع و انابه و گریستن و مانند آنها است.(انعام، آیات 43 و 44؛ حدید، آیه 16؛ حشر، آیه 21)

بنابراین، اگر کسی در زندگی خویش دچار مصیبت شد و ضمن صبر و صبر جمیل به گریستن پرداخت و ناله و شیون شیوه کرد، هرگز به معنای آن نیست که انسانی صابر نیست؛ بلکه ابراز و اظهار عواطف انسانی پاک عین صبوری است. از همین روست که حضرت یعقوب(ع) با آن که خدا او را دوبار متصف به صبر جمیل می کند، در فقدان فرزند خویش گریه می کند تا جایی که چشمان او به سبب شوری گریه کور و نابینا می شود.(یوسف، آیه 84)

این ابراز و اظهار احساسات و عواطف انسانی در حضرت یعقوب(ع) تا آن جا بود که دیگران می گفتند که این امر او را به هلاکت می اندازد یا به شدت ناتوان و زمینگیر می شود.(یوسف، آیه 85)

از نظر قرآن با آن که حضرت یعقوب اهل صبر جمیل بود و هم چنین ایشان «کاظم» و فروبرنده خشم و غضب خویش بود، با این حال احساسات و عواطف پاک انسانی خویش را نسبت به فرزند بروز می داد و این امر موجب کوری او شد.(یوسف، آیه 84)

البته چنان که گزارش شد این امر اختصاص به آن حضرت(ع) نداشت بلکه بر اساس گزارش های معتبر و صحیح پیامبر(ص) و معصومان(ع) نیز عواطف و احساسات خویش را بروز می دادند تا جایی که برنامه روضه خوانی برای حضرت ابی عبدالله الحسین(ع) در خانه های معصومان همراه با اشک و آه و ناله و شیون شیوه شده بود و آن حضرات(ع) نه تنها خود می گریستند، بلکه دیگران را بدان تشویق و ترغیب می کردند و قطره اشک و عبرات برای امام حسین(ع) را عامل نجات و رهایی از دوزخ می شمردند.

امامان معصوم(ع) نه تنها خود می گریستند، بلکه دیگران را نیز ترغیب می کردند. ریان بن شبیب می‌گوید: روز اول ماه محرم به محضر امام رضا (علیه‌السلام) رسیدم. حضرت (در خلال حدیث مفصلی) فرمود: ‌ای پسر شبیب، محرم، ماهی است که در عهد جاهلیت [هم]، آن را محترم می‌شمردند و ظلم و جنگ در آن را حرام می‌دانستند؛ اما این امت، نه حرمت این ماه را نگه داشتند و نه حرمت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را در این ماه فرزندان پیامبر را کشتند و زنان او را اسیر کردند و اثاث او را غارت کردند.

خداوند هرگز این جرم آنها را نبخشد. ‌ای پسر شبیب؛ بر حسین (علیه‌السلام) گریه کن که او را مثل گوسفند سر بریدند و هجده نفر از مردان خاندانش با او کشته شدند که در روی زمین مانند ندارند و آسمانهای هفتگانه و زمین‌ها در قتل او گریستند…. ‌ای پسر شبیب؛ اگر بر حسین (علیه‌السلام) گریه کنی چندان که اشک تو بر گونه هایت روان گردد، خداوند هر گناهی که کرده باشی، کوچک یا بزرگ، اندک یا بسیار می‌آمرزد… ‌ای پسر شبیب؛ اگر دوست داری در درجات بالای بهشت با ما باشی، به سبب حزن ما محزون، و برای شادمانی ما شاد باش. (یا بن شبیب! ان بکیت علی الحسین حتی تصیر دموعک علی خدیک، غفرالله لک کل ذنب اذنبته صغیرا کان او کبیرا قلیلا کان آو کثیرا… یا بن شبیب، ان سرک ان تکون معنا فی الدرجات العلی من الجنان، فاحزن لحزننا وافرح لفرحنا.)(نگاه کنید: شیخ صدوق، الامالی، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیة مؤسسة البعثة، مجلس ۲۷، ص۱۹۲، ح۵.)

از مکحول، عطاء، عبدالرحمن بن عوف، بکیر بن عبداله بن اشبح، قتاده و انس بن مالک، روایت است: پیامبر صلّی الله علیه و آله دست عبد الرحمن بن عوف را گرفت و به نخلستانی برد که ابراهیم آنجا بود. پیامبر او را که در حال مرگ بود، در دامن خود نهاد و از چشم‌های وی اشک سرازیر شد.

عبدالرحمن گفت: ای رسول خدا؛ گریه می‌کنی؟ مگر از گریستن بر مرده نهی نفرمودی؟

فرمود: من از شیون و بانگ برداشتن در دو مورد که شیوه مردم احمق و بدکار است منع کرده‌ام، یکی بانگ شادی- قهقهه- به هنگام نعمت و سرمستی و لهو و لعب و شنیدن آواهای موسیقی شیطانی؛ و دیگر بانگ هیاهو و گریستن به هنگام مصیبت و چهره خراشیدن و گریبان چاک زدن و هیاهوی شیطانی.

 چون ابراهیم پسر رسول خدا صلّی الله علیه و آله را دیدم که جان می‌داد، از چشمان پیامبر صلّی الله علیه و آله اشک جاری شد. فرمود: چشم می‌گرید و دل اندوهگین است و آنچه موجب خشم خداوند است، نمی‌گوییم و ای ابراهیم! به خدا سوگند ما در فراق تو اندوهناکیم.

انس بن مالک و ابوامامه گویند: رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود:  چشم می‌گرید و دل اندوهگین است و جز رضای خداوند نمی‌گوییم و ای ابراهیم؛ به خدا سوگند؛ ما در فراق تو اندوهناکیم.(تاریخ مدینه دمشق، ج ۳، ص ۱۳۵-۱۳۸؛ فتح الباری، ج ۱۰، ض۴۷۷؛ تاریخ المدینه، ج۱، ص ۹۷؛ عمده القاری، ج ۷، ص ۶۹؛ مسند ابویعلی، ج ۳، ص۲۵۱؛ الطبقات الکبری، ج ، ص/۱۴۰، نصب الرأیه، ج ، ص۲، ص ۳۳۱)

عبدالله بن نمیر، در دنباله حدیث خود می‌افزاید که پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود:این مهربانی و رحمت آوردن است و کسی که مهربانی نکرد بر او مهربانی نمی‌شود. ای ابراهیم؛ اگر نه این بود که مرگ حق و وعده راست است و اگر نه این بود که راهی است همگانی و آخر ما هم به اوّل ما ملحق می‌شویم، اندوه ما بر تو شدیدتر از این بود، اکنون هم برای تو اندوهگین و اشکبار و افسرده‌ دلیم، ولی چیزی نمی‌گوییم که خدا را به خشم آورد.( انساب الاشراف، ج ۱، ص۴۵۰؛ الاستیعاب، ج ۴، ص ۴۱۱-۴۱۲؛ صحیح مسلم، ج ، ۸، ص ۱۱۹؛ المستدرک علی الصحیحین، ج ۴ ص، ۳۹-۴۰)

چون زینب دختر (خوانده) رسول خدا صلّی الله علیه و آله از دنیا رفت، حضرت فرمود: او را به سلف نیکوکار ما، عثمان بن مظعون ملحق کنید. زنان گریه می کردند. عمر بن خطاب با تازیانه خود، آنان را می زد. رسول اکرم صلّی الله علیه و آله دست وی را گرفت و فرمود: ای عمر؛ آرام باش؛ آنان را رها کن تا گریه کنند. (شما زنان هم) از نوحه شیطان بپرهیزید…

رسول خدا صلّی الله علیه و آله بر کناره قبر نشست. فاطمه سلام الله علیها در این حال گریه می کرد. پیامبر صلّی الله علیه و آله به موجب رحمت و محبتی که به دخترش داشت، با لباس خود اشک چشم فاطمه سلام الله علیها را پاک می کرد.( میزان الاعتدال، ج ۳، ص ۱۲۹؛ الفصول المهمه، ص ۹۱ المجالس الفاخره، ص  ۲۷ ؛ مسند احمد ، ج   1، ص ۳۳۵؛ النص و الاجتهاد، ص ۲۹۸) هم چنین روایت به مناسبت  وفات خواهرش رقیه، هم نقل شده است.(نگاه کنید: الغدیر، علامه امینی، ج 6، ص 166)

روایات تاکید دارد که این اقدام عمر چند بار در حضور رسول خدا صلّی الله علیه و آله تکرار شده است و هریار او را از این عمل نهی می کرد و بر حذر می داشت. پس از رحلت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله نیز به این روش ادامه داد اما به عایشه اجازه داد تا در فراق پدرش گریه کند. در عین حال سایر زنان را به سبب گریه بر مردگان می زد.(همان)

امام صادق(ع) در این باره می فرماید: الْبَکاءُونَ خَمْسَة: آدَمُ(ع)، و یعقُوبُ(ع)، و یوسُفُ(ع) وَ فَاطِمَةُ(س) بِنتُ مُحَمَّدِ(ص) وَ عَلِی بنُ الحُسَینِ(ع)! وَ أَمَّا فَاطِمَةُ(س) فَبَکتْ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ(ص) حَتَّی تَأَذَّی بِهِ أَهْلُ الْمَدِینَةِ فَقَالُوا لَهَا: قَدْ آذَیْتِینَا بِکثْرَةِ بُکائِک! إِمَّا أَنْ تَبْکی بِاللَّیْلِ وَ إِمَّا أَنْ تَبْکی بِالنَّهَارِ فَکانَتْ تَخْرُجُ إِلَی الْمَقَابِرِ مَقَابِرِ الشُّهَدَاءِ فَتَبْکی حَتَّی تَقْضِیَ حَاجَتَهَا ثُمَّ تَنْصَرِفُ؛  گریه کنندگان -معروف تاریخ- پنج نفرند: آدم(ع) و یعقوب(ع) و یوسف(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) وامام سجاد(ع)!

امام صادق(ع) درباره علت گریه حضرت فاطمه(س) فرمود:  حضرت فاطمه(س) در فراق رسول اکرم(ص) به قدری گریه کرد که اهل مدینه خسته و ناراحت شده و به او گفتند: تو به واسطه کثرت گریه ات ما را اذیّت می کنی! باید یا شب گریه کنی و یا روز گریان باشی!

لذا حضرت زهرا(س) از مدینه خارج و به سوی قبر شهداء می رفت، وقتی ناراحتی های قلبی خود را با گریستن خالی می کرد، به سوی مدینه باز می گشت.( الخصال، شیخ صدوق، ج۱، ص۲۷۲)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا