اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیعرفانمعارف قرآنی

آثار نور معنوی از نظر قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

نور را به نور مادی و معنوی تقسیم کرده اند. بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، همه هستی چیزی جز نور الله نیست. بنابراین، نور مادی چیزی تنزلات نور معنوی نخواهد بود؛ زیرا برای نور مراتب بسیاری است که بر اساس شدت و ضعف، این توهم و تخیل دست می دهد که نور ضعیف چیزی دیگر غیر از نور شدید است و تنها میان این دو نوع اشتراک لفظی همانند شیر آب و شیر جنگل و شیر خوراکی است، در حالی که این گونه نیست، بلکه میان مراتب تشکیکی نور، اشتراک معنوی است و همگی از یک حقیقت نور هستند، هر چند که به سبب شدت و ضعف بسیار در مراتب وجودی چنین گمان می شود که تنها اشتراک در لفظ و اسم دارند و هیچ اشتراک معنایی در آن نیست، در حالی که چنین نیست و میان مراتب وجودی آنها اشتراک معنایی و معنوی است. بر این اساس، وقتی از نور معنوی سخن به میان می آید، مراتب عالی حقیقت نور است، چنان که نور مادی چیزی جز مراتب تنزلی و ضعیف همان حقیقت نور نیست.

نویسنده در این مطلب با چنین نگره ای نسبت به نور، بر آن است تا حقیقت نور در مراتب عالی یعنی همان نور معنوی مانند نور الله، نور عقل، نور ایمان، نور فرشتگان، نور قرآن و دیگر کتب آسمانی و مانند آنها را بر اساس آموزه های وحیانی قرآن تبیین کند. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

حقیقت ضوء و نور و نسبت آنها از نظر قرآن

نور غیر از «ضوء» است؛ زیرا نور بازتاب ضوء و ضیاء است؛ از همین روست که خدا خورشید را منبع ضیاء و بازتابش آن در قمر را نور معرفی می کند و می فرماید: هو الذی جعل الشمس ضیاء و القمر نورا؛ او کسی که خورشید را ضیاء و ماه را نور قرار داد.(یونس، آیه 5)

بر همین اساس، می بایست در تفسیر «الله نور السموات و الارض»(نور، آیه 35) توجه داشت که الله بر اساس این تفسیر قرانی در جایگاه قمر می گیرد و «هو» احدیت در مقام خورشید و منبع آن؛ زیرا بر این اساس، «هو» همان ضوء و ضیاء است که بر الله تابیده و الله برهستی. بنابراین، همه هستی بازتاب نور الله است که خود نورالله بازتابی از ضیای «هو» احدیت است؛ زیرا خدا می فرماید: قل هو الله احد، بگو «هو» همان الله در مقام احدیت است.(توحید، آیه 1) پس الله همان هو در مقام واحدیت است. بنابراین، گویی نسبتی هم چون خورشید با قمر دارد یکی منبع و دیگری بازتاب است؛ یکی ضیاء و آن دیگری نور.

پس از نظر آموزه های وحیانی قرآن، نور معنوی یا نور معقول خود خاستگاه نور مادی است؛ زیرا نور مادی تنزلات وجودی، نور معنوی است؛ زیرا همه هستی یک حقیقت، در مراتب تشکیک وجود نوری است. پس همان گونه که بر اساس تفسیر قرآن، ظلمت، عدم نیست، بلکه مراتب تنزلی حقیقت نور و همانند نور مجعول الهی است(انعام، آیه 1)، هم چنین نور مادی چیزی جز تنزلات تجلیات نور حقیقی نیست که اصطلاحا نور معنوی یا معقول گفته شده است.

به سخن دیگر، همه آفریده های هستی، مظاهر تجلیات نور الله به معنای حقیقی و واقعی است(نور، آیه 35) که خاستگاه آن همان ملکوت الله یعنی «هو» است که هم چون «ضوء و ضیاء» عمل می کند.

هم چنین باید توجه داشت که از نظر قرآن، همه هستی دارای ظاهری و باطنی یا ملک و ملکوتی است؛ بر همین اساس، همه هستی از یک منظر «نور» و از منظری دیگر، «ضوء» است؛ زیرا حقایق هستی از پیوند استوار و محکم درونی برخوردار است و همان گونه که میان نور معنوی با نور مادی ارتباطی هم چون ارتباط علت و معلولی یا به تعبیر دقیق تر «مُظهری و مَظهری» است، هم چنان چنین نسبتی میان همه هستی بر قرار است و این گونه نیست که مثلا نسبت «احدیت و واحدیت» یا همان مقام «هو» با مقام «الله» گسسته باشد، بلکه نسبت هم چنان اصل و فرع و یا همان مُظهر و مَظهر است. بر همین اساس است که حتی در کتب آسمانی که مخلوق الهی است، چنین نسبتی را می توان یافت که نسبت ملک و ملکوت و ظاهر و باطن است. از همین روست که خدا کتاب تورات را هم ضیاء می داند و هم نور.(انبیاء، آیه 48) چنان که همین کتاب دارای تجلیات دیگری از حقایق اسمایی است و از آن به فرقان و ذکر و مانند آنها نیز یاد می شود.(همان)

به سخن دیگر، هر اسمی از اسمای الهی چون علیم و قدیر با آن در ظاهر ناظر به علم و قدرت است، ولی در همان حال ناظر به «الله» است تا حامل و حاوی همه اسمای الهی باشد؛ پس در ظاهر اسم علیم و در باطن اسمای دیگر از جمله قدیر و سمیع و بصیر و مانند آنها است؛ چنان که وقتی مثلا درباره زید گفته می شود: زید قائم، به این معنا نیست که صفات یا شئون یا حالات دیگری ندارد؛ زیرا در همان حال، زید موجودی با همه صفات انسانی نیز است که بیان نشده است؛  زیرا اثبات صفتی به معنای نفی صفات دیگر برای او نیست. پس هر آفریده ای از آفریده های الهی اگر مثلا مظهر سمیع یا بصیر باشد، در باطن مظهر همه اسمای الهی دیگر نیز است و گویی در آسمان پس از ظهور خورشید، ستارگان دیگر به «محاق» و بطون و ملکوت رفته اند، نه این که وجود ندارند یا با ظهور خورشید نیست شده باشند.

نور فطری انسان و اتمام اکمالی آن

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، هر اسمی از اسماء الله، نوری خاص خود را دارد که مظاهر خاص خود را نیز می طلبد. بنابراین، نور اسم علیم غیر از نور اسم قدیر است و هر یک مظاهر خاص خود را را دارند؛ هر چند که هر مظهری به اعتبار آن که هر اسمی دارای ملکوتی است که سایر اسماء الله است، هم چنین مظهر اسم علیم در باطن و ملکوت خود دارای دیگر اسماء به شکل بطون و ملکوت است؛ پس یک نوری از اسمی برای مظهری است و «ضوء» دیگر اسماء در باطن آن مظهر قرار دارد. از این روست که ملکوت هر آفریده و مظهری اگر به دقت نظر و رویت علم شهودی یقینی دیده شود، «الله» است که اسم جامع همه اسمای الهی است.

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، هر اسمی از اسمای الهی دارای نور خاصی است. این نور اسم خاص، در تجلیات خویش در مراتب وجودی دارای اقسام مظاهر است که نسبت به برخورداری از نور آن اسم، دارای شدت و ضعف هستند؛ برخی آن اسم و نورش را در تمامیت کمالی دارند، و برخی دیگر در شرایط نقص. البته از آن جایی که مظهر همه اسماء الله و انوارش نیست، دارای عیب از این جهت هستند؛ زیرا هر چند که در ملکوت و باطن خویش آن را همه اسماء الله را دارا هستند، ولی در مقام مظهریت چنین نیست و نسبت به برخی از اسماء و انوارشان معیوب هستند.

به سخن دیگر، بر اساس مشیت حکیمانه الهی، هستی مظاهر تجلیات انوار اسمای الهی است.(نور، آیه 35) این مظاهر بر اساس همان مشیت حکیمانه الهی، به مقداری از مقام مظهریت از انوار اسماء الهی بهره مند شده اند. پس برخی هم چون انسان بهره مند از همه اسماء الله در مقام مظهریت است و می تواند در مقام خلافت الهی قرار گیرد.(بقره، آیات 30 و 31) و برخی هم چون در مرتبه پایین تر تا برسد که «اسفل السافلین» در مراتب تنزلات که کم ترین بهره مندی را دارا هستند و به یک معنا بیش تر مجعول به «ظلمات» از مراتب ضعیف نور هستند تا نور اتم و اکملی چون انسان.

البته از نظر قرآن، هر آفریده ای در مقام مظهریت از اسمی یا چند اسم یا اکثریت اسماء یا همه اسماء، از هر آن چه نیازش است بهره مند شده و چیزی نسبت به تقدیرش کم ندارد و حتی از هدایت باطنی تحت ربوبیت الهی نیز برخوردار است.(طه، آیه 50)

بنابراین، هر آفریده ای در مقام مظهریت مقدرش است، تحت ربوبیت همان اسمایی قرار دارد که مظهر تجلیات انوار همان اسمای الهی است.(همان) بر این اساس، انسان که مظهریت مقدرش، مظهریت تمام اسماء الله است(بقره، آیه 31) تحت ربوبیت «رب العالمین» قرار می گیرد تا او را برای خلافت الهی بپروراند و بدان جایگاه عظیم برساند.(حمد، آیه 2) پس اگر انسان نسبت به نفس خویش معرفت یابد، به پروردگاری معرفت می یابد که «الله رب العالمین» است و نسبت به او می گوید: الحمد لله رب العالمین.(همان) پس «من عرف نفسه فقد عرف ربه؛ هر که نفس خویش را شناخت پروردگارش را شناخت» به این معنا است که انسان می بایست الله رب العالمین را بشناسد و حمد چنین پروردگاری را بکند.

پس از نظر آموزه های وحیانی قرآن، نور فطری انسان، همان نور الله به تمام اسماء الله است که از طریق «روحی» به نفس انسان منتقل شده و مظهریت یافته است.(ص، آیه 72؛ سجده، آیه 9)

البته از نظر قرآن، این نور الله فطری در نفس انسانی می بایست تحت ربوبیت الهی در صراط مستقیم دین فطری هدایت شود و به تمامیت کمال به ظهور برسد و هر شخص انسانی مظهر تجلیات انوار الله و مصداق «متاله» و خدایی شود که آدم ابوالبشر به شکل خاص و تفضل الهی به چنین مقامی به «تعلیم» الهی که تعلیم تصرفی در ذات اوست، دست یافته و در جایگاه خلافت الهی نشسته است و همه هستی در برابرش سجده اطاعت و پذیرش خلافت الهی داشتند و سرباز زدن و استکبار ابلیس هیچ تغییری در این امر تکوینی نمی کند هر چند که به ظاهر عصیان ورزیده و طاعت نکرده است(بقره، آیات 30 تا 34)؛ زیرا همه هستی از فرشتگان مقرب و عالی گرفته تا جن و جماد و حیوان و نبات تحت تسخیری انسان به اراده تکوینی الهی هستند.(لقمان، آیه 20)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسانی که در صراط مستقیم هدایت فطری تکوینی و  تشریعی وحیانی قرار می گیرد(طه، آیه 50؛ روم، آیه 30؛ بقره، آیه 38) در ساختار تقوایی گام بر می دارد که صیرورت و شدن کمالی را فراهم می آورد و تحت ربوبیت و پروردگار جهانیان به تمامیتی دست می یابد که مظهر اتم و اکمل انوار تجلیات اسماء الله می شود. این گونه است که نور الله در او تشدید می شود تا جایی که همه ابعاد دیگر نور از جمله نور ایمان و نور قرآن و نورهای دیگر نیز در او جمع و ظهور می یابد و به اوج شدت خویش می رسد. البته ممکن است مومنان در این مسیر تلاش کنند و در صیرورت و شدن های کمالی در برخی ابعاد انوار اسمای الهی به تمامیت نرسند، اما خدا به آنان عنایت و تفضلی خواهد کرد و نور ایشان را به «اتمام» می رساند تا هیچ نقصی نداشته باشند؛ چنان که هیچ عیبی نداشتند؛ زیرا خدا به فضل خویش دعای مومنان را پاسخ می دهد که از خدای خویش می خواهند: اتمم لنا نورنا؛ نور ما را به تمامیت برسان!(تحریم، آیه 8)

انوار خاص الهی و حقیقت نور محمدی(ص)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسان آفریده ای با انوار همه اسمای جلالی و اکرامی الهی و به یک معنا «وجه الله» است. بنابراین، جامع اضداد نیز است. این جامعیت در مظهریت چنان است که همه مراتب نور الله را از «احسن تقویم» تا «اسفل سافلین» در بر دارد و این گونه جامع نورشدید تا ظلماتی است که در مراتب هستی گسترده شده است؛ زیرا مقتضای خلافت آن است تا همه شئون الهی را در بر گیرد؛ زیرا شئون الهی از «اول و آخر» و «ظاهر و باطن» و «ملک و ملکوت» است. پس چیزی در هستی نیست که مظهر نور الله باشد و انسان در آن حضوری نداشته باشد؛ زیرا بدون حضور در همه مراتب ظهور اسماء الهی، نمی تواند خلیفه الله باشد و به این عنوان در مقام مظهریت ربوبیت و پروردگار قرار گیرد؛ بنابراین، لازم است تا همان گونه که باید نور شدید فرشتگان را دارا باشد تا بر آنان خلافت نماید و به تبع خلافت ربوبیت و پروردگاری داشته باشد، هم چنین می بایست در نور ضعیف یا همان ظلمات نیز حضوری داشته باشد و به پروردگاری بپردازد. پس انسان نیز در مقام مظهریت «هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن»(حدید، آیه 3) می بایست همه شئون الهی را مظهریت کند تا تصرفات ربوبی داشته باشد.

بر اساس آموزه های قرآنی، حضور انسان در چنین سطحی گسترده و در میان اضداد موجب می شود تا در شرایطی سخت قرار گیرد که اگر تفضل الهی خاص نباشد ممکن است، سقوط کند و به هاویه ظلمات در آید که از آن به دوزخ یاد می شود؛ زیرا دوزخ جایی است که کم ترین نور در آن جا ظهور یافته و از عیوب و نواقص بسیاری برخوردار است؛ زیرا دوزخ چیزی جز ظلمات نیست؛ چرا که هر اسمی نوری خاص دارد، و اگر انسان به اعتبار نور الله بودن، دارای همه انوار است، اگر هر یک از آن ها را دفن و دسیسه کند و به اخبات بکشاند، به جای انوار الله با ظلماتی مواجه می شود که کم ترین سطح نوری هر اسمی از اسماء الله است.(شمس، آیات 7 و 10)

خدا به انسان به عنوان خلیفه الله تفضلاتی کرده و منت هایی گذاشته تا نیازمند غیر الله نباشد. از جمله این تفضلات برخورداری انسان از انواع نورهای خاص است که او را در رسیدن به مقام مظهریت تمام نورالله و خلافت الله یاری می کند.

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، نور ایمان، نور قرآن، نور محمدی(ص)، نور اسلام و مانند آنها یاریگر انسان در این صیرورت و شدن های کمالی و دست یابی به تمامیت نورانیت است(مائده، آیه 15؛ شوری، آیه 52؛ نساء، آیه 174)؛ زیرا حقیقت محمدی، نور الله تمام است که بشریت حتی پیامبران از آن بهره مند شده اند؛ زیرا نور نبوت پیامبران دیگر و نیز نور کتب آسمانی دیگر، چیزی جز تجلیات و شئون نور حقیقت محمدی (ص) نیست؛ زیرا حقیقت محمدی(ص) اول و آخر همه چیز از جمله نور ایمان و اسلام و نبوت و مانند آنها و به تعبیر دیگر «اول ما خلق الله نوری؛ اما مخلوق خدا نور من است»، در همه ابعاد و مصادیق آن است.

از نظر قرآن، نور حقیقت محمدی(ص) که با عناوینی چون نور اسلام، نور ایمان، نور قرآن و مانند آنها معرفی می شود، نوری است که خدا به تفضل خویش به انسان در مهبط زمین و دنیا داده(بقره، آیه 38) تا نفس انسانی که در ساحت اول و آخر، یعنی احسن تقویم تا اسفل سافلین حضور دارد، بتواند خود را از ظلمات اسفل سافلین بیرون آورد و به احسن تقویم در تمامیت برسد. البته این سیر و صیرورت می بایست با خلافت ربوبی همراه شود تا تاثیرگذار باشد. بنابراین، این تسخیرگری هستی برای انسان و نیز تواصی به مرحمت و حق و صبر تنها در ساحت هم نوع نیست(عصر، آیه 3؛ بلد، آیه 17)، بلکه جن و حتی جماد و نبات، بلکه فرشتگان را شامل می شود تا دست کم از انباء انسان بهره مند شوند، چنان که فرشتگان از انباء آدم(ع) بهره مند شدند.(بقره، آیات 30 تا 33) از آن جایی که مومنان مکتب محمدی(ص) از تمامیت اکمالی اسلام و ولایت علوی برخوردار هستند(مائده، آیه 3) تاثیرات وجود نوری آنان در کائنات و هستی قوی تر و ربوبیت آنان استوارتر و تاثیرگذارتر است.

این حقیقت نور محمدی(ص) است که خدا به مشیت و اراده خویش و به دست مظهر اتم خویش؛ یعنی نور محمدی، مومنان را مرتبه مرتبه از ظلمات که مرتبه ضعیف اسمای الهی است، به مراتب عالی تر خارج می سازد(بقره، آیه 257؛ مائده، آیه 16؛ شوری، آیه 52) و به نور اتم و اکمل محمدی می رساند که نهایت «سیر و صیرورت» رجعتی انسان(علق، آیه 8؛ نجم، آیه 42) در ساختار دوری «انا لله و انا الیه راجعون» است.(بقره، آیه 256)

این نور محمدی(ص) نه تنها هدایت گر، بلکه رسانده مردم به تمامیت مظهریت است(زمر، آیه 22) و این سراج و خورشید الهی(احزاب، آیات 25 و 26) همانند سراج و چراغ و چراغدانی عمل می کند که «نور علی نور» را به ارمغان می آورد؛ یعنی نوری بر نور فطرت می تاباند تا چنان تشدید گردد که به تمامیت برسد.(نور، آیه 35)

بر اساس تفسیری نور الله در آیه 35 سوره نور حقیقت محمدی است؛ زیرا سیاق آیات بیانگر آن است که دشمنان می خواستند نور الله را که همان حقیقت محمدی(ص) را خاموش کنند؛ در حالی که نور الله محمدی(ص) همانند چراغدانی است که در میان آبگینه بلورین قرار گرفته و هم چون ستاره ای درخستان به برکت الهی نورانی است بی آن که آتشی به آن تماس گیرد.(المیزان، ج 5، ج 242؛ معالم التنزیل، بغوی، ج 2، ص 32؛ مجمع البیان، ج 3 و 4، ص 270)

به سخن دیگر، همه هستی چیزی جز نور حقیقت محمدی(ص) نیست که همان «اول ما خلق الله نوری» است؛ زیرا همه هستی از نور الله یعنی حقیقت محمدی(ص) ظهور یافته است. بنابراین، از نظر قرآن، همه هستی از انوار حقیقت محمدی(ص) است که مظهر اتم و اکمل اسماء الله است.(همان) این بدان معنا خواهد بود که انسانی که در ساختار تکوین مظهر اکمل همه اسمای الهی و مظهر تجلیات انوار اسماء الله است، اگر با نور ایمان و قرآن محمدی(ص) آمیخته شود، «نور علی نور» می شود و نورش تشدید شده و به تمامیت اکمالی خویش می رسد.(نور، آیه 35)

باید توجه داشت که خدا حضرت محمد(ص) را «سراج» معرفی کرده(احزاب، آیات 25 و 26) و در آیه 35 سوره نور وی را مشکاتی دانسته که در آن چراغ و مصباحی قرار دارد که هم چون ستاره ای درخشان می درخشد. این حقیقت محمدی(ص) از شجره طیبه اسماء الهی است و در مقام مظهریت در جایگاهی قرار دارد که مظهر «هو» احدیت است. از این مقام در برخی از روایات به عنوان مقام «عماء» تعبیر شده است.

چنان که گفته شد، حقیقت محمدی(ص) همان سراج و چراغ اصلی و همان نور الله است. بنابراین، نور نبوت، ایمان و اسلام و قرآن و نیز کتب دیگر آسمانی مظهر همان حقیقت نور محمدی(ص) است که نور الله است. پس اگر از تورات و انجیل به نور تعبیر می شود(مائده، آیه 46؛ انبیاء، آیه 48) به سبب بهره مندی از نور حقیقت محمدی(ص) است.

از نظر قرآن، مصادیق از نور محمدی(ص) که اتمام کننده نور فطرت است، شامل مصادیقی چون اسلام(زمر، آیه 22؛ انعام، آیه 22)، ایمان(حدید، آیه 12 تا 28؛ تحریم، آیه 8)، یاد خدا(نور، آیات 35 و 36)، تسبیح(همان)، تقوا(حدید، آیه 28) و مانند آنها است که هر یک از آنها دستگیر مومنان است تا در ساختار «نور علی نور» به سوی اتمام نور بروند.

دسیسه و دفن نور فطرت و ظلمات ارادی

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، همان گونه که می تواند با حقیقت نور محمدی(ص) و مصادیق و مظاهر آن، نور خویش را تشدید کرده و به اتمام برساند و از ظلمات برهد و در سطح روحانیت نوری متعالی قرار گیرد، هم چنین می تواند در سیر صیرورتی که از آن به «بئس المصیر» یاد می شود، صیرورت و شدنی داشته باشد که تغییر منفی خواهد بود و حتی نور فطرت اسمای الهی را در خود دفن و دسیسه می کند تا جایی که دیگر نوری جز در سطح ظلمات برایش نخواهد بود و در دوزخ ظلمات جا می گیرد.

از نظر قرآن، کافران با فجور خویش که دریدگی نسبت به سنت ها و قوانین الهی در تکوین و تشریع است، چنان تغییراتی را ایجاد می کنند که در نهایت بی نور در ظلمات قرار می گیرند، هر چند که این تغییر نمی تواند تبدیل باشد و فطرت را به طور کامل از میان ببرد؛ زیرا انسان در هر حال مظهر انوار اسمای الهی است، با این تفاوت که کافر آن را در صیرورت و شدنی به اسفل سافلین کشیده و در ظلمات قرار می گیرد. یان همان دفن و دسیسه کردن نور فطرت است که در همه نفوس به شکل مستوی و معتدل قرار داده شده ولی چنان با فجور نور فطرت پایین کشیده و تنزل می یابد تا جایی که دیگر نوری نیست تا تشخیص دهد و گرایش های مثبت و حق را مهار ومدیریت کند، بلکه در ظلمات قرار می گیرد و در کوردلی می افتد و به شیطان جنی تا حیوانیت بلکه نبات و جماد سقوط می کند و در هاویه ظلمات دوزخ قرار می یگرد.(شمس، آیات 7 تا 10؛ اعراف، آیه 179)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، منافقان چون در میان مسلمانان و اهل ایمان قرار می گیرند، ولی در باطن کافر هستند، مانند کسانی هستند که در رعد و برقی با نوری شدید و تند و ناگهانی مواجه می شوند و دوباره در ظلمات فرو می روند؛ زیرا آنان نور ایمان و حقیقت را این گونه نادیده می گیرند، در حالی نور فطرت خویش را نیز دفن کرده اند(بقره، آیه 19) به نور ایمان نیز به توجه هستند. از نظر قرآن، منافقان به سبب دفن نور فطرت و بی اعتنایی به نور ایمان و حقیقت محمدی(ص) در روز قیامت خود را در ظلمات می یابند و خواهان آن هستند تا از نور مومنان بهره ای برند و اقتباس کنند، ولی چنین امری شدنی نیست(حدید، آیات 12 و 13)؛ زیرا از نظر قرآن، کسب نور از دیگران شدنی نیست؛ زیرا نور می بایست در دنیا کسب شود و قیامت جایی برای کسب نور نیست، هر چند که اگر نوری را کسب کرده خدا آن را به اتمام می رساند.(همان؛ تحریم، آیه 8)

از نظر قرآن، کافران و منافقان و مشرکان که تابع ولایت الهی نیستند، بلکه گرفتار ولایت طاغوت شده اند، از نور الله فطری نیز خارج می شوند و به ظلمات می روند؛ یعنی نه از نور ایمان و قرآن بهره مند می شوند(شوری، آیه 52؛ تغابن، آیه 8) و نه نور فطری خویش را حفظ می کنند؛ زیرا ولایت طاغوت آنان به گونه ای می سازد که از نور فطرت اسمای الهی خارج و به ظلمات می برد.(بقره، آیه 257؛ مائده، آیه 16)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا