اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیسیاسیفرهنگیمعارف قرآنیمناسبت ها
ضعف ذاتی نیرنگهای شیطان
قرآن تصریح میکند که کید و نیرنگ شیطان ضعیف است و غلبه بر آن آسان است، به شرط آنکه انسان بتواند با ذکر دائمی،خود را در پناه خدا قرار دهد؛ از این رو پیامبران و امامان و اولیای خاص و حتی مومنان دائم الذکر، در پناه الهی همواره پیروز میدان جنگ میان انسان و شیطان بودهاند و شیاطین جنی و انسی تحت فرمان ابلیس نتوانستهاند برآنان چیره شوند؛ زیرا غلبه مومنان بر کافران و شیاطین انسی و جنی سنت و قانون الهی است که هرگز خلاف آن تحقق نمییابد؛ چون وعده الهی تخلف ناپذیر است.
بر اساس همین سنت الهی است که دولتهای استکباری به عنوان نمادهای شیطان هرگز نتوانستهاند بر مومنان به شرط پیشین غلبه کنند و این مومنان هستند که در فتنهها و جنگها غالب و چیره میشوند و انواع مکر و کید شیطانی با همه غلبه ظاهری هیچ گاه موجب غلبه و چیرگی دشمن نشده و نخواهد شد.
در نوشتار حاضر شیوه عملکرد شیطان علیه انسان و نحوه سلطهاش بر او و ضعف ذاتی نیرنگها و نقشههای ابلیس علیه مومنان واکاوی شده است.
شیوههای شیطانی علیه مومنان
ابلیس جنی نخستین کسی است که شیطنت ورزیده و با استکبار خود، علیه خدا طغیان کرده و با برتربینی اش در خلقت ظاهری، به شیطنت علیه حضرت آدم(ع) به عنوان خلیفه الله پرداخته تا او را از شرایط زیستی مناسب خارج کند و خلافت الهی او را با شرایط سخت مواجه سازد؛ زیرا ابلیس نمیتوانست با شیطنت خود حضرت آدم(ع) را از خلافت الهی محروم سازد؛ چون اسمای الهی در آدم(ع) فعلیت یافته بود و او در عمل خلیفه الله بود.(بقره، آیات 30 و 31) بنابراین، تنها کاری که از دستش بر میآمد، ایجاد شرایط زیستی سخت برای آن حضرت و همسرش بود. بر این اساس، به وسوسهگری(طه، آیه 120)، غرور و فریب(اعراف، آیه 22)، سوگند دروغ(اعراف، آیه 21)، وعدههای دروغین چون تبدیل شدن به فرشتگان، زندگی جاودانه و پادشادهی دائمی(اعراف، آیه 20؛ طه، آیه 120) پرداخت تا اینگونه حضرت آدم از بهشت ابتدایی که در آن در شرایط سعادتآمیز بود خارج شود؛ زیرا در آن بهشت نه گرسنگی برایش بود و نه تشنگی و نه برهنگی، نه گرمازدگی و نه سرمازدگی؛ اما حضرت(ع) به دلیل خوردن از میوه درخت ممنوع، از سعادت به شقاوت گرفتار شد و از بهشت ابتدایی به زمینی هبوط کرد که شرایط زیستی آن دیگر سعادتآمیز نبود، بلکه همراه با شقاوت و رنج بود. او پس از چشیدن از میوه، برهنه شد و به حکم الهی از آنجا هبوط کرد و به جایی آمد که باید در شرایط سخت زندگی کند.(طه، آیات 117 تا 121؛ اعراف، آیات 19 تا 22)
از نظر قرآن، آدم با آنکه از بندگان خاص الهی و دارای اسماء الله فعلی و خلیفه الله بود، اما به عنوان کسی که تاکنون با دشمنی مواجه نشده و گرفتار فریبکاری و کید و مکر دیگران قرار نگرفته بود، در دام شیوههای شیطانی افتاد؛ اما فرزندان آدم(ع) با تجربه تلخی که از پدر و مادر به ارث بردهاند، باید مراقب شیوههای شیطانی باشند تا آنان را گرفتار شقاوتی ابدی نکند.
براساس تعالیم قرآن، بشر باید ابلیس جنی شیطانی را به عنوان دشمن نادیدنی خویش بپذیرد که با شیوههای خود بر آن است تا به اهداف شوم خویش برسد و خلافت را از دست انسان خارج کند و شقاوت دنیوی و اخروی را برای او رقم بزند. البته شیطان نمیتواند به خلافت الهی برسد، ولی میتواند در سر راه خلیفه الله موانعی ایجاد کند که حداقل آن اذیت و آزاری است که خلیفه الله از دست شیطان تحمل میکند؛ زیرا او سوگند خورده تا سعادت را از انسان بگیرد و اجازه ندهد تا به بهشت ابدی سعادت در آید، بلکه با خود به دوزخ شقاوت ببرد که خدا برایش قرار داده است. از این رو شیطان از چهار جهت اصلی چپ و راست و عقب و جلو به انسان حمله میکند تا او را از شکر نعمت به سوی کفر بکشاند و اینگونه انسان شاکر را به انسان کافر تبدیل کند؛ زیرا خودش کافر شده و در دوزخ خشم و غضب الهی گرفتار آمده است. لذا تلاش میکند تا هر کس دیگری را نیز با خود به این شقاوت ابدی بکشاند.(اعراف، آیات 16 تا 18 و 26 و 27)
برهنگی و فحشا، فتنه و کید شیطانی
انسان در بهشت ابتدایی دارای پوششی خاص بود که بدنش را میپوشاند؛ اما شیطان با استفاده از شیوهای کاری کرد تا انسان از میوه درخت ممنوع بچشد و این پوشش از میان برود؛ همانند خوردن برخی چیزها که موجب بیماری پوستی یا ریزش مو و مانند آن میشود، میوه آن درخت موجب شد تا پوشش اصلی انسان از دست برود و گرفتار برهنگی شود؛ زیرا ابلیس میدانست که ساختار بدن انسان به گونهای است که با خوردن آن میوه پوشش اصلی از دست میرود و انسان دچار برهنگی میشود. برهنگی انسان میتوانست او را به مقصود اصلی برساند؛ زیرا شرایط زیستی را بر او سخت میکرد و جنبههای شهوانی را در وی بر میانگیخت تا جایی که مهار و مدیریت عقلی فطری نسبت به این بخش دشوار شود.
هر چند که آدم(ع) و حوا پس از چشیدن میوه ممنوع ناگهان خود را بدون پوشش و برهنه یافتند و تلاش کردند تا با برگهای درختان بدن خود را بپوشانند، ولی همین برهنگی موجب شد تا دیگر شرایط زیستی برای آنان در بهشت ابتدایی فراهم نباشد و برای تدبیر امور خویش به بخشی دیگر از زمین هبوط کنند. در حقیقت انتخاب آزاد انسان او را به شقاوتانداخت و برهنگی و تبعات دیگرش را به دنبال آورد. بنابراین، انسان در مهبط خویش دنبال پوشش رفت و به سبب آنکه خلیفه الله بود و همه اسماء الهی در او فعلیت داشت، توانست وضعیتش را بهبود بخشد و از رنج و شقاوت خود کمی بکاهد. تهیه لباس و پوششی که او را از سرما و گرما حفظ میکند و زینت او میشود و زشتیهای بدن را میپوشاند، بخشی از تلاش خلیفه الله در زمینی بود که به آن هبوط کرده بود.(اعراف، آیات 17 تا 27)
اما خدا به انسان هشدار میدهد که ابلیس به عنوان دشمن سوگند خورده ناپیدا همواره در کمین فرزندان آدم(ع) است تا آنان را به شقاوت ابدی از طریق برهنگی و فحشا و مخالفت با آموزههای هدایت فطری و تشریعی بکشاند.
بنابراین، بشر همواره باید از برهنگی و پیامد آن یعنی فحشا بترسد که بزرگترین ابزار شیطانی برای سلطه بر نفس انسانی و کشاندن به شقاوت دنیوی و اخروی انسان است.(همان)
برهنگی موجب میشود تا انسان دنبال شهوترانی جنسی برود و به جای عمل در چارچوب صراط مستقیم عبودیت، از خطوط قرمز الهی خارج شده و برای ارضای شهوت جنسی نه تنها به جنس مخالف به هر شکل و شیوهای بپردازد و زنا را بر زناشویی ترجیح دهد، بلکه به سبب طغیانگری شهوت علیه عقل فطری، حتی به جنس موافق بلکه اموری دیگری بپردازد که همگی مصداقی از تجاوز از خطوط قرمز الهی است. این تجاوزگری موجب میشود تا نه تنها سلامت روانی خویش را از دست بدهد، بلکه سلامت بدنی اش را نیز از دست میدهد؛ زیرا شهوترانی انواع اختلالات در ساختار تن و روان را به دنبال دارد.
فتنه شیطانی همانند کوره آتشین است که شهوت را فعال میکند و با برهنگی به فحشاء دامن میزند به طوری که شخص به شرایط زیست جنسی سالم بسنده نکرده، دنبال فحشاء و تامین و ارضای شهوت حتی از طریق جنس موافق یا حیوانات رو میآورد و پایبند هیچ خط قرمزی نیست.(اعراف، آیات 27 و 28 و 80 و 81) اینگونه است که شهوترانان با ایجاد باشگاههای شهوترانی،خود و دیگران را سرگرم لهو و لعب دنیا کرده و از اهداف اصلی خلقت و عبودیت باز میمانند و حتی نسل انسانی را دچار اختلال بلکه نابودی میکنند؛ زیرا تناسل از دست میرود و فرزندآوری کم یا نابود میشود تا جایی که نه تنها مشکلاتی برای نسل حاضر بلکه برای نسلهای آینده ایجاد میشود.(عنبکوت، آیات 28 و 29)
به هر حال، از نظر آموزههای قرآن، برهنگی و شهوترانی از فتنههای شیطانی است و شیطان با این شیوه بر آن است تا بر انسان سلطه یافته و او را به سوی نابودی و نیستی و شقاوت بکشاند.
ضعف کید شیطانی علیه مومنان
هر چند که شیطان بر اکثریت بشریت غلبه میکند و آنان را به برهنگی و فحشا و کفر و شرک میکشاند و از پاکیها به سوی ناپاکیها و آلودگیها میبرد؛ اما این غلبه شیطان هرگز به معنای قوت و قدرت کید و نیرنگ شیطانی نیست تا مومنان از او بهراسند و میدان را برایش خالی کنند تا او هر گونه خواهد عمل کند یا مومنان دستان خویش را به علامت تسلیم بالا برند و مطیع شیطان شوند و تحت ولایت او در آیند.
از نظر قرآن، با آنکه شیطان بر اکثریت مردم غلبه پیدا میکند و آنان را تحت ولایت طاغوتی خویش در میآورد و برهنگی و فحشا و شقاوت دنیوی و اخروی را برای آنان رقم میزند، اما کثرت غلبه به معنای قدرت غلبه شیطان نیست؛ بلکه همگی بیانگر آن است که انسان خود در دام ابلیس و شیوههای او رفته است؛ زیرا ابلیس تنها توان وسوسهگری و فریب و وعده دروغ را دارد و این دشمن بیرونی هیچ قدرت اساسی برای غلبه بر انسان را در ذات خودش ندارد؛ انسان خلیفه الله است و همه اسماء الهی را در خود دارد، بنابراین، برتر از انسان، موجودی آفریده نشده و به سبب خلافت الهی و بهرهمندی از روح الله و اسماء الله و انوار صفات الهی از کریمترین و شریفترین مخلوقات هستی است و شیطان جنی پس از انسان در مرتبه دوم قدرت قرار دارد.(اسراء، آیه 70) اما چرا انسانی که خلیفه الله است، در بیشتر موارد به جای آنکه تحت ولایت الهی قرار گیرد تحت ولایت شیطانی طاغوت قرار میگیرد و به جای آنکه بر اساس عبودیت فطری عمل کند، به عبودیت شیطانی گرایش مییابد و شقاوت دنیوی و اخروی را به جان میخرد؟
خدا در پاسخ به این پرسش میفرماید که ابلیس تنها وسوسهگر خوبی است، اما این وسوسهگری چه زمانی و چطور تأثیر میگذارد تا شخص خود را تسلیم ابلیس کند؟ از نظر قرآن، در درون نفس انسانی شهوت و غضب است که اگر تحت مهار عقل فطری در نیاید، تا جایی پیش میرود که شهوت و غضب به عنوان هواهای نفسانی،معبود انسان قرار میگیرد و خدا از دایره معبود بودن خارج میشود.(جاثیه، آیه 23) در حقیقت دو قوه شهوت و غضب از این ظرفیت برخوردار است که عقل را بنده خود سازد و اجازه ندهد تا عقل مهار و مدیریت او را به دست گیرد. از این رو روایات،هواهای نفسانی را به عنوان دشمنترین دشمنان انسان معرفی میکنند؛ زیرا این هواهای نفسانی است که وقتی معبود قرار گیرد، پروردگاری را به دست میآورد و قوانین را وضع میکند و از قوانین فطری و شرعی الهی پیروی نمیکند. این هواهای نفسانی که معبود قرار میگیرد، دنبال ارضای شهوات و غضب میرود و از آنجا که وسوسههای بیرونی شیطانی نیز در خدمت همین ارضای هواهای نفسانی است، شخص به شیطان دل میبندد. بدین ترتیب شیطان بر نفس سوار میشود و بر گرده انسان نشسته و بر او افسار میزند و سپس در دل وارد شده و ولایت خویش را در درون دل تثبیت میکند و وقتی انسان شیطان را ولی خویش قرار داد، از همه جهات سقوط کرده و گرفتار خسران از سرمایههای وجودی میشود.(اسراء، آیه 62؛ نساء، آیه 119) خدا در قرآن به صراحت میفرماید که ابلیس هیچ سلطهای بر انسان ندارد، بنابراین، معنا ندارد که شیطان بر نفس انسانی ولایت یابد؛ بلکه تنها قدرتی که ابلیس از آن برخوردار است، وسوسهگری است.(ابراهیم، آیه 28) او با وسوسه و دروغ و وعدههای دروغین و دیگر شیوههای شیطانی تلاش میکند تا نفس انسانی را تحریک کرده و قوای شهوت و غضب را بر قوه عاقله غلبه دهد و اینگونه هواهای نفسانی معبود قرار گیرد. وقتی چنین اتفاقی افتاد ابلیس فرصت را غنیمت شمرده به انسان نزدیک شده و افسار نفس او را به دست میگیرد و به هر سو که بخواهد هدایت میکند که نخستین آن برهنگی و فحشا و مخالفت با خطوط قرمز الهی و هنجارشکنی است که درنهایت این امور به کفر میکشد و انسان را از شاکر به کافر و از بنده خدا به بنده شیطان و طاغوت تبدیل میکند.
ابلیس وعدههای دروغین میدهد که هیچ کدام از آنها به حقیقت نمیپیوندد(همان)، اما انسان را فریب داده و تحت ولایت شیطانی خود در میآورد.(همان)
بنابراین، از نظر قرآن، ابلیس اصولا قدرتی در سطح انسان ندارد تا غلبه کند و ولایت خویش را بر او اعمال کند. پس اگر کید و نیرنگی نیز میزند، نسبت به عقلانیت فطری انسان چیزی نیست؛ زیرا انسان دست برتر را دارد و اگر بخواهد،نیرنگ و کید شیطان را میشناسد و با آن مقابله میکند؛ اما چون انسان گرفتار هواهای نفسانی خویش است، کید ضعیف شیطان(نساء، آیه 76) تأثیر میگذارد.
به سخن دیگر، انسان نسبت به جن و ابلیس جنی قویتر است؛ بنابراین، کید و نیرنگ شیطانی نمیتواند قوی باشد؛ اما از آنجا که انسان دارای هواهای نفسانی از شهوت و غضب است، همین جنبه موجب ضعف انسان شده و نقطه ضعف او شمرده میشود.(نساء، آیه 28) و ابلیس نه از بیرون بلکه با استفاده از خواسته نفسانی اوست که پیروز میشود؛ یعنی ضعف خویش را با ضعف انسان جبران کرده و خود را بر انسان چیره کرده و سلطان انسان و نفس او میگردد.(نساء، آیه 76؛ ابراهیم، آیه 28)
در حقیقت، این انسان است که به جای آنکه ضعف خویش را با عقل فطری جبران کند، آن ضعف را تقویت کرده و اجازه میدهد تا موجودی ضعیفتر بر او غلبه کند. این ضعف درونی انسان است که شرایط را برای غلبه موجودی ضعیف فراهم میکند. بنابراین، دشمن بیرونی زمانی غلبه میکند که نیروی داخلی به جای جبران ضعفها، اقدام به تقویت ضعف کرده و اجازه دهد تا دشمن نسبت به آن آگاه شده و از آنجا شرایط را برای سلطه و غلبه فراهم آورد. در جهان خارج نیز اینگونه است؛ دولتهای استکباری خود دارای ضعف هستند و کید و مکر آنان تأثیری نمیگذارد، مگر آنکه نیروهای داخلی ضعف را آشکار کرده و اجازه دهند تا دشمن از نقطه ضعف وارد شده و غلبه و سلطه خویش را ایجاد یا گسترش دهد.
از نظر آموزههای قرآن، مومنان چون بر اساس آموزههای هدایت فطرت و شریعت عمل میکنند، نقاط ضعف خویش را با عقلانیت فطری پوشش داده و جبران میکنند؛ آنان با رفتن تحت ولایت الهی از نصرت و ولایت الهی برخوردار شده و در پناه خدا و ذکر دائمی، هواهای نفسانی از شهوت و غضب را تحت مهار عقل فطری در آورده و به خدمت گرفتهاند؛ از این رو هرگز شیطان بر قلب آنان نفوذی ندارد و اگر وسوسهای کند با یاد خدا در هنگامه فتنه شیطانی آگاهی و بصیرت یافته و خود را از آن در امان نگه میدارند.(اعراف، آیه 201)
از نظر قرآن، حزبالله به عنوان نماد مومنان تحت ولایت الهی اینگونه هستند که هرگز شیطان بر آنان غلبه نمیکند؛ زیرا ولایت الهی آنان بر هواهای نفسانی مدیریت میکند و جایی برای نفوذ شیطان و وسوسهگری او نیست؛ اینگونه است که در میدان عمل نیز حزبالله پیروز و غالب میدان نبرد است. حزبالله به عنوان اولیای الهی بهرهمند از چنان قدرت و شوکت و عظمتی هستند که کید ومکر شیطانی در آنان کارساز نیست و خدای خیرالماکرین مکر وکید شیطانی را تباه کرده و حزبالله را پیروز و غالب میگرداند.(مجادله، آیه 22؛ آل عمران، آیه 54؛ انفال، آیه 30)