مناسبت ها

اطاعت از ولايت درسيره علي اكبر(ع)

به مناسبت يازده شعبان سالروز ولادت شبيه ترين انسان ها به پيامبر(ص)

همواره از منابر و مجالس اين نكته بارها تكرار مي شود كه علي اكبر(ع) اين جوان رشيد و رعنا، درصحراي كربلا، چه جانفشاني هايي كرده است. با اين همه هرگز اين معنا مورد توجه و دقت قرار نمي گيرد كه انگيزه و علل و عوامل اين جان نثاري ها چه بوده است.

انقلاب عاشورايي با همه عظمت و همه توجهات، بي مهري هاي بسيار را تحمل كرده و مي كند؛ زيرا همواره آن چه با ارزش تر است بيشتر مورد غارت فكري و فرهنگي است و غارتگران بسياري از كالاي بي ارزش خويش را در ارزش هاي بزرگ مي ريزند و عرضه مي دارند. اين گونه است كه گاه درهياهوي هيجانات و عواطف تشديد يافته، ارزش هاي بزرگ ناديده گرفته مي شود و حقايق گم مي شود.

از اين جاست كه براي قطع دست تحريفات و فروشندگان دوره گرد متاع دنيا، مي بايست به بازخواني و تجديدمباني و اصول نهضت حسيني توجه داشت و اجازه نداد تا دراين هياهوي عرضه صورت رعنا، سيرت رشيد جواناني برومند ناديده گرفته و حقيقت تا حد عشق بازي ها و تعزيه هاي دورگردها پايين كشيده شود.

نويسنده براي پاسداشت مقام و منزلت جوانان عاشورايي كه جان بر كف، رزم را بر بزم پيش داشتند، به بازخواني علل و عوامل همراهي و همدلي يكي از جان نثاران ابي عبدالله(ع) پرداخته است. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.

لزوم شناسايي مباني نهضت

براي اين كه نهضت حسيني و علت همراهي ياران جان بركف وي دانسته شود، لازم است تا نخست مباني نهضت و اهداف آن شناسايي گردد؛ زيرا براي حركتي چنين خونين و حماسه اي چنين بزرگ، لازم است انگيزه هاي قوي و استواري وجود داشته باشد تا هم حضرت اباعبدالله الحسين(ع) را به صحنه حركت جهادي و قيام عليه دولت اموي و يزيدي برانگيزد و هم موجب شود تا گروهي چنين ايثارگر، خود را تسليم نيزه ها و شمشيرها كنند و تا پاي جان بر آرمان ها و اهداف خويش پافشاري نمايند.

مباني نهضت را مي توان به سادگي از كلام و سخنان امام حسين(ع) و نامه هاي آن بزرگوار به دست آورد. او بارها و بارها بر عناصري چون اصلاح امت اسلام، بازگشت به مسير نظام سياسي ولايي، امر به معروف و نهي از منكر، اقامه نماز و اصول ديگر دين، عدالت و حق خواهي و مانند آن تاكيد كرده است.

اما مشكل ما بيش تر آنجا نمايان مي شود كه بخواهيم درباره علل و عوامل همراهي ياران وي به تحليل و ارزيابي بپردازيم و نكات آشكار و نهان آن را بازگو كنيم، زيرا همراهان وي را گروهي اندك تشكيل مي دادند كه شامل فرزندان، خانواده، خويشان، دوستان، غلامان، اصحاب و ياران اميرمومنان علي(ع) مي شود.

اين طيف گسترده از ياران و همراهان، مي توانند بر پايه انگيزه ها و عواملي چون خويشي و برادري و مانند آن در قيام مشاركت فعال داشته باشند.

آن چه بر سر منابر و در مجالس بسيار تكرار مي شود، تاكيد بر عناصري چون برادري حضرت ابوالفضل عباس(ع) و عون و جعفر و ديگر برادران آن حضرت و يا فرزندي علي اكبر(ع) و برادرزادگي قاسم(ع) و مانند آن مي باشد. از زمان كودكي از گويندگان و مداحان و سخنرانان بسيار درباره برادري و فرزندي و خويشي ياران حضرت امام حسين(ع) شنيده ام به گونه اي كه امر به من مشتبه شده بود كه اين جنگ ميان دو خانواده بوده و ارتباطي با اسلام و اصل آن نداشته است. در يك طرف دولت اموي به خاطر ساختار دولتي و بهره مندي از ارتش و حمايت هاي آنان، قرار داشتند كه خود در حقيقت پسرعموهايي بودند كه خلافت را به دست گرفته بودند و در سوي ديگر، خاندان بني هاشم بودند كه خلافت را ازدست داده و خواهان بازگشت به قدرت و احقاق حق خويش در اين زمينه بودند. اين خاندان به سبب اين كه از مشروعيت سياسي برخوردار نبودند، از حمايت هاي آن چناني نيز سود نمي بردند و تنها اندكي از مردم كه از دوستان و ياران دولت پيشين علوي بودند آنان را همراهي مي كردند.

چنين تصويري به اين دليل در ذهن پديدار شد كه گويندگان و سخنرانان، بر برادري خوني و نسبت خويشي و مانند آن تاكيد داشتند و كمتر به علل ديگر همراهي آنان با امام حسين(ع) مي پرداختند.

به نظر مي رسد كه بازخواني اين بخش از مباني يعني مباني مشاركت در نهضت حسيني لازم و ضروري باشد تا اين وجه از حقايق تاريخي آشكار شود و از حالت شبهه جنگ قدرت ميان دو خاندان همانند جنگ هاي فرزندان شاهان بيرون آيد.

بنابراين ما با دو دسته از مباني مواجه هستيم. دسته اي كه در حقيقت مباني نهضت و قيام است و اين كه چه علل دروني و بيروني موجب شد تا امام حسين(ع) قيام خونين خويش را بر ضد دولت اموي آغاز كند و دسته ديگر كه مي بايست از آن به مباني و علل همراهي ياران امام(ع) ياد كرد. به اين معنا كه چه چيزي موجب شد تا اين گروه، جان بر كف نهند و با علم به شهادت دركنار امام حسين(ع) باقي مانند و همانند ديگر افراد يا اصولابه كربلائيان نپيوندند و يا در شب عاشورا و پيش از آن، از كربلابگريزند و از صف ياران بيرون روند؟

ايمان به ولايت و اطاعت محض

يكي از اصحاب امام صادق(ع) بنام مامون رقي نقل كرده است كه: در محضر سرور و مولايم امام صادق بودم، سهل بن حسن از شيعيان خراسان وارد شد و سلام كرد و نشست، عرض كرد: اي فرزند رسول خدا كرامت و بزرگي از آن شماست، شما خاندان امامت، چرا بر اين حق خود سكوت كرده و قيام نمي كنيد و حال آن كه هزاران نفر از شيعيان شما آماده شمشيرزدن در ركاب شما هستند.

امام علي(ع) فرمود: اي خراساني! لحظه اي درنگ كن. پس امر فرمود كه تنور را روشن كنند، هنگامي كه آتش شعله ور شد، به سهل فرمود: داخل تنور شو، سهل گفت: اي پسر رسول خدا مرا از اين كار معاف بدار، دراين هنگام هارون مكي يكي از اصحاب باوفاي امام(ع) وارد شد درحالي كه كفش هاي خود را در دست گرفته بود، سلام كرد و جواب شنيد، امام به او فرمود: كفش هاي خودرا بر زمين بگذار و داخل تنور شو، او بدون هيچ درنگي وارد تنور شد و درميان شعله هاي آتش نشست.

امام صادق رو به خراساني كرد و از حوادث خراسان براي او گفت، انگار امام در آن جا حاضر بوده است، سپس فرمود: داخل تنور را نگاه كن.

مامون رقي مي گويد: من هم جلو رفتم و داخل تنور را مشاهده كردم، هارون مكي درميان آتش نشسته بود و برخاست و از تنور خارج شد.

امام به سهل فرمود: در خراسان چند نفر مانند او مي شناسي؟ عرض كرد: به خدا قسم احدي را نمي شناسم، امام حرف او را تاييد نمود و فرمود: در زماني كه ما حتي پنج نفر از اين گونه ياران نداريم چگونه قيام كنيم؟ (مناقب ابن شهر آشوب، ص 237؛ بحارالانوار، ج 47 ص 123؛ مدينه المعاجز، ج 6، ص 114).

بي گمان اطاعتي كه هارون مكي از خود نشان داد، به سبب ايمان واقعي است كه آن بزرگوار به امام خويش داشت. اين ايمان موجب مي شود كه به حكم «النبي اولي بالمومنين من انفسهم» تن در دهد و جانش را فداي امام خويش نمايد. اين اجراي فرمان همراه با رغبت و خضوع است كه اطاعت ايماني را مشخص مي سازد.

خداوند درآيات بسياري از مردم مي خواهد كه از خدا اطاعت كنند و با رغبت و خضوع، فرمان هاي الهي را اطاعت كنند. اين اطاعت زماني تمام و كمال است كه با اطاعت از پيامبر(ص) و اولي الامر(ع) همراه شود. (نساء آيه 59) از اين رو انسان مطيع به دعوت خدا و امامان(ع) پاسخ مثبت مي دهد و تنها رضايت و خشنودي او را در اطاعت از فرمان هاي پيامبر (ص) و امامان(ع) مي جويد. (آل عمران آيات 172 و 174) زيرا اطاعت رهبران الهي را در راستاي اطاعت از خداوند و در طول آن مي داند.

بنابراين، حضرت علي اكبر(ع) در اين مسئله نه تنها به سبب خويشي و خوني يا اطاعت فرزند از پدر بلكه به حكم اطاعت از مولي و رهبر ديني خود اقدام مي كند و ديگران نيز اين گونه با مسئله برخورد مي كنند؛ زيرا آنان شرايط رهبري و اطاعت از امام حسين(ع) را براساس آموزه هاي قرآني به دست آورده اند. آنان امام حسين(ع) را انساني برخوردار از صداقت و امانت (شعراء آيات 107 و 108) مخلص و مطيع امر الهي و سالك در راه خدا (لقمان آيه 15) انساني هدايت يافته (يس آيه 21) و رهبري منصوب از سوي خدا به حكم پيامبر(ص) و از اهل بيتي مي دانند كه هرگز گردپليدي بر دامن كبريايي آن ننشسته است و از سوي خداوند تطهير شده اند.

اين گروه كوچك عاشورايي نه به حكم خويشي و خويشاوندي و دوستي اين چنين در راه امام خود جانفشاني مي كنند بلكه براي آن كه رضايت و خشنودي و طاعت خداوند را در آن مي يابند اين گونه عمل مي كنند. از اين رو اجازه نمي دهند كه پيش از ايشان، امام(ع) جنگي كند و شمشيري بزند. آنان به حركت و نهضت حسيني(ع) ايمان داشته و هدفش را هدف والايي مي دانستند كه خداوند مردم را به آن خوانده است.

رفتاري كه آن روز اصحاب عاشورايي انجام مي دهند خود بيانگر آن است كه آنان از امام حسين(ع) به عنوان امام مفترض الطاعه اطاعت مي كردند و عاشورا فراتر از مسئله خويش و خويشاوندي بوده است.

جوانان عصر حاضر ايران نيز اين گونه اند. امام خميني(ره) را جواناني همراهي كردند كه بي آن كه امام بطور فيزيكي همراه ايشان باشد، به حكم عشق والاو اطاعت محض از امام، خود را بر روي مين مي انداختند با آن كه مي دانستند تكه تكه مي شوند. اگر امام خميني(ره) در جبهه هاي جنگ با ايشان بود، ايشان چه ها كه نمي كردند. يعني به عشق حضور ذهني خويش اين چنين عاشقانه از حريم ولايت دفاع مي كردند و اگر امام(ره) خود بود و فرمان مي داد بي گمان هيچ كشور و لشكري جلودار آنان نبود. اين در حالي است كه مدعيان ولايت در عصر امام صادق(ع) در حضور آن امام همام(ع) از اطاعت سرباز مي زدند.

علي اكبر(ع)، عاشق و مطيع امام

علي اكبر(ع) فرزند بزرگ سيدالشهداست. در زمان حضورش در كربلاحدود 25 سال بيشتر نداشت. البته در برخي از تواريخ سن او را 18 و 20 سال هم گفته اند. آن بزرگوار اولين شهيد عاشورا از بني هاشم بود.

علي اكبر(ع) در خلقت، خلق و گفتار، شباهت بسياري به پيامبر(ص) داشت، به همين جهت روز عاشورا وقتي اجازه ميدان طلبيد و عازم جبهه پيكار شد، امام حسين(ع) چهره به آسمان گرفت و گفت: «اللهم اشهد علي هولاء القوم فقد برز اليهم غلام اشبه الناس برسولك محمد خلقاً و منطقاً و كنا اذا اشتقنا الي رويه نبيك نظرنا اليه.»

مادر آن جناب ليلي بنت ابي مره بن عروه بن مسعود ثقفي است، و عروه بن مسعود يكي از سادات اربعه در اسلام و از عظماي معروف است و او را شبيه ترين مردم به عيسي بن مريم(ع) گفته اند.

علي اكبر(ع) جواني خوش صورت و زيبا در طلاقت لسان و صباحت رخسار و سيرت و خلقت، اشبه مردم بود به حضرت رسالت(ص). شجاعت را از علي مرتضي(ع) داشت و به جميع محامد و محاسن معروف بود.

پيكار علي اكبر (ع) در دفاع از امام زمان خويش

زماني كه آن نازنين جوان عازم ميدان گرديد، و از پدر بزرگوار خود رخصت جهاد طلبيد، حضرت او را اذن كارزار داد. علي اكبر چون به جانب ميدان روان گشت آن پدر مهربان نگاه مايوسانه به آن جوان كرد و بگريست و محاسن شريفش را به جانب آسمان بلند كرد و گفت:

اي پروردگار من گواه باش بر اين قوم هنگامي كه به مبارزه ايشان مي رود جواني كه شبيه ترين مردم است در خلقت و خلق و گفتار با پيغمبر تو، و ما هروقت مشتاق مي شديم به ديدار پيغمبر تو نظر به صورت اين جوان مي كرديم، خداوندا بازدار از ايشان بركات زمين را و ايشان رامتفرق و پراكنده ساز و در طرق متفرقه بيفكن ايشان را و واليان را از ايشان هرگز راضي مگردان چه اين جماعت ما را خواندند كه نصرت ما كنند چون اجابت كرديم آغاز عداوت نمودند و شمشير مقاتلت بر روي ما كشيدند.

آنگاه بر ابن سعد (ملعون) صيحه زد كه چه مي خواهي از ما، خداوند قطع كند رحم ترا و مبارك نفرمايد بر تو امر ترا و مسلط كند بر تو بعد از من كسي را كه ترا در فراش بكشد، براي آنكه قطع كردي رحم مرا و، قرابت مرا با رسول خدا مراعات نكردي، پس به صورت بلند اين آيه مباركه را تلاوت فرمود: ان الله اصطفي آدم و نوحا و ال ابراهيم و آل عمران علي العالمين ذريه بعضها من بعض و الله سميع عليم.

بعضي روايت كرده اند جناب علي اكبر صدو بيست تن را به خاك هلاك افكند. حرارت آفتاب و شدت عطش وكثرت جراحت و سنگيني اسلحه او را به تعب در آورد، علي اكبرازميدان به سوي پدر شتافت. عرض كرد كه اي پدر تشنگي مرا كشت و سنگيني اسلحه مرا به سختي عظيم افكند آيا ممكن است كه به شربت آبي مرا سقايت فرمايي تا درمقاتله با دشمنان قوتي پيدا كنم؟ حضرت سيلاب اشك از ديده باريدو فرمود و اغوثاه اي فرزند مقاتله كن زمان قليلي، پس زود است كه ملاقات كني جدت محمد (ص) را پس سيراب كند ترا به شربتي كه تشنه نشوي هرگز و در روايت ديگر است كه فرمود اي فرزند من بياور زبانت را پس زبان علي را در دهان مبارك گذاشت ومكيد و انگشتر خويش را بدو داد و فرمود كه در دهان خود بگذار و برگرد به جهاد دشمنان.

و به روايت ابوالفرج همينطور كه آن بزرگوار بر لشكر حمله مي كرد، تيري به گلوي مباركش رسيد و گلوي نازنينش را پاره كرد. آن جناب از ركاب افتاد و در ميان خون خويش مي غلتيد و در اين اوقات تحمل مي كرد، تا آنگاه كه روح به گودي گلوي مبارك رسيد ونزديك شد كه به بهشت عنبر سرشت شتابد صدا بلند كرد: يا ابتاه عليك مني السلام هذا جدي رسول الله يقروك السلام و يقول عجل القدوم الينا.

و به روايت ديگر ندا كرد: يا ابتاه هذا جدي رسول الله (ص) قدسقاني بكاسه الاوفي شربه لااضما بعدها ابدا و هو يقول العجل العجل فان لك كاسا مدخوره حتي تشربها الساعه. يعني اينك جد من رسول خدا حاضر است و مرا از جام خويش شربتي سقايت فرمود كه هرگز پس از آن تشنه نخواهم شد و مي فرمايد: اي حسين تعجيل كن در آمدن كه جام ديگر از براي تو ذخيره كرده ام تا در اين ساعت بنوشي .

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا