اجتماعیتاریخیفرهنگیمقالات

سفرنامه شمال چارلز دیکنز

اشاره : سفرنامه شمال نوشته چارلز دیکنز، منصوره اتحادیه، نشر گستره، تهران، 1359، یکی از جالب ترین و زیباترین سفرنامه ها در کنار سفرنامه رابینو است. البته سفرنامه های دیگری نیز موجود است که از جمله آن ها می توان به سفرنامه ناصرالدین شاه به شمال یاد کرد که وی از جورده سخت سر به عنوان تنها خوش نشین مردم عادی ایران یاد می کند. سفرنامه چارلز بر اساس سفر این نویسنده که در سال 1857 میلادی 1274 هجری قمری و 1136 شمسی انجام گرفته است یکی از زیباترین مستنداتی است که می توان درباره آب و هوا و مردم شناسی بهره گرفت. زمان سفر 1858 میلادی است.

این سفر در فصل های بهار و تابستان انجام گرفته است. از این روست که ایشان از مناطقی عبور می کند که زنان شالیکار فعالیت می کنند. البته اعتراض ایشان نسبت به زنان هوسم و رودسر یک اعتراض طبیعی نیست؛ زیرا زنان لاهیجانی اولا به دستور حاکم لاهیجان از آمد و شد در شهر در زمان حضور هیات اروپایی منع شده بودند و دیگر آن که زنان در لاهیجان به شغل شالیکاری اشتغال نداشتند، زیرا شهر لاهیجان از دیر باز فاقد زمین های شالیزار بوده است و بیش تر به شغل نوغان کاری اشتغال داشتند که با باغ های غیر باتلاقی توتستان ارتباط دارد.(خلیل منصوری)

از رشت تا لاهیجان

در دو طرف جاده درختان جنگلی از قبیل توسکا، نارون، راش، شمشاد و تمشک وحشی روییده بودند. انواع پیچک ها به دور درختان تنومند پیچیده بودند و درختان توت که بین یک الی دو و نیم متر ارتفاع دارند با درختان جنگلی درآمیخته بودند.( ص 14)

چارودار ما که قرار بود راهنمای ما باشد بسیار احمق بود و در واقع نمونه یک گیلانی بود. قد بلند و باریکی داشت و عرق چینی از ماهوت به سر و شلوار آبی که تا بالای ران جمع کرده بود به پا داشت.(ص 15)

لاهیجان

در مدت کوتاهی که در شهر(لاهیجان) قدم زدم ، متوجه شدم که حتی یک زن در خیابان ها نیست.( ص 23)

در حین گشت و گذار از سبزمیدان گذشتیم. در سمت راست شهر روبه روی سبز میدان تپه زیبا و مشجری به نام شاه نشین قرار داشت. بالای آن قله کوه های مرتفع «سامان کوه» که رشته ای از جبال البرز است، دیده می شود.(ص 26)

لنگرود

شهر ( لنگرود) سه محله دارد ولی به قدمت لاهیجان و رودسر نیست و مدت زیادی نیست که آن ها را ساخته اند… برنج را از مازندران به وسیله کرجی هایی که روی رودخانه دیده می شوند می آورند و بیست من بیست و پنج قران است. نوع برنج تنکابن بهتر است. (ص 31)

رانکو

در رانکو برای اولین بار متوجه تفاوت سبک ساختمان ها شدم. خانه ها را مانند کلبه های چوبی آمریکا به شکل مربع می سازند و تیر ها را افقی بر روی هم قرار می دهند. فاصله بین تیر ها را با کاهگل پر می کنند و سقف ها را با قطعات چوب به وسیله سنگ درجا نگه داشته می شوند، می پوشانند. انبارهای برنج مانند سایر نقاط یک طبقه و با سقف های سفالین است که در بالای آنها کرم ابریشم یا برنج انبار می کنند.( ص 32)

کلید بر

(از کلیدبر تا رودسر) لباس مردم این منطقه بسیار زشت است. زنانی که ندرتا می دیدم چادری آبی رنگ به سر داشتند و با بیشرمی صورت های خود را نشان می دادند. و لباس هایشان را تا ران بالا می زدند تا از میان گل عبور کنند و به نظر نمی آمد این کار را زشت بدانند. مردان کلاه های نوک تیزی که شبیه گلدان های وارونه بود به سر داشتند. این کلاه ها گاه از پوست گوسفند و گاه از چلوار بود. بالا پوش آنها از ماهوت سیاه و یا از پارچه پشمی آبی رنگی بود (ص 34)

بلیسه و چینی جان

از ده بلیسه و چینیجان گذشتم. در این نواحی مانند سایر بلوک حیوانات وحشی و شکار زیاد است. پلنگ و ببر و بز کوهی و حیوان شکاری بزرگی به نام گاو کوهی بسیار دیده می شود. ببر هیرکانی از بین نرفته است. وقتی من که در هندوستان ببر را دیده ام از بزرگی پوستی که به من نشان دادند تعجب کردم. در لاهیجان در منزل خان پوست یکی از این حیوانات را دیدم که از پوزه تا انتهای دم حداقل سه متر بود. سر یک گوزن را در لنگرود به من نشان دادند که برای تزیین خانه های اشرافی اروپا بسیار مناسب است.(ص40)

سیاه کله رود

زنان سیاه کله رود از گیلک ها خوش قیافه ترند و به نظر می آید که اصلا خجول نیستند. با وجود اینکه تقریبا هیچ اروپایی به اینجا سفر نکرده است، چادر سر نمی کنند و یک نوع کفش چوبی با نام پاکتیل که برای من تازگی داشت به پا داشتند. (ص 41)

میانده و جورده

پس از عبور از نهر بدون اهمیتی به اوشیان رود و مجددا از نهر های دیگری گذشتیم و به رود بسیار گل آلودی که محل ماهیگیری بود رسیدیم. پس از گذشتن از جنگل به «میان ده " رسیدیم که ییلاق اهالی «تنکابن» است و مردم در تابستان به کوه های «جورده» می رودند. این کوه ها عظیم و مرتفع اند. در سمت راست ما سخت سر قرار داشت. (ص 44)

سخت سر

از دور تپه های «بار فروش»(بابل کنونی) به چشم می خورد، رودخانه سُرخانی مرز بین گیلان و مازندران است و بعد از عبور از آن گیلان را با خوشحالی بسیار در عقب سر گذاشتیم. سپس از «سخت سر» عبور کردیم و از جنگل به طرف جنوب شرقی ره سپار شدیم. کمی بعد از «دریاپشته» که مزارع برنج نسیار غنی و درختان متعددی داشت گذشتیم. 14 بار از ترکرود گذشتیم که ضمن آن آشپز من یک بار در گل افتاد. از میان درختان پرتقال و انبار های برنج که بر پایه هایی قرار داشتند(کندوج) راه می پیمودیم تا به محله «کندخط »(شاید کندسر شاهمنصور محله سمت جاده توبن) رسیدیم. در آنجا یک آسیاب آبی کنار نهری ساخته بودند و راه سنگلاخ بود. در اینجا محله دیگری به نام «آخوند محله» بود و سپس به «گووی رود» رسیدیم( شاید صفارود کنونی) که صخره های بزرگی داشت. از محله های «نارنج بن، کندسر و زوکین» و از میان مزارع برنج و خانه های بزرگ دهقانان که سقف های سفالین داشتند، عبور کردیم تا به ده آب گرمی که محل اطراق ما بود، رسیدیم. ( ص 44-45)

چشمه آب گرم رامسر

در اینجا بوی گوگرد بسیار قوی استشمام می شد و به زودی آبی دیدم که از چشمه ای جریان داشت و در جوی بسیار کثیفی جاری بود. در خانه های دهقانان منزل کردیم. فقط هشت الی ده خانه وجود داشت. شب به دیدن چشمه آب رفتیم و چون این چشمه ها را تا به حال توصیف نکرده اند، من چند کلمه راجب آنها خواهم نوشت: 6 چشمه بزرگ و چندین چشمه کوچکتر که همه کم عمق هستند، وجود دارد که یکی از آن ها به زنان اختصاص دارد و گرد آن دیوار ناقصی از سنگ ساخته اند. حرارت چشمه بزرگ تر که نام آن آب گرم بزرگ است 5/114 درجه فارنهایت است. چشمه دومی مخصوص بچه ها است و حرارت 111 درجه فارنهایت است. سومی که مختص زنان است 109 درجه فارنهایت حرارت دارد. چهارمی انجیرین است و 98 درجه گرما دارد. کمی پایین تر در قسمت چپ رودخانه کوچکی از میان جنگل زیبایی جاری بود و دو چشمه آب گرم دیگر به نام خلوک با 98 درجه و زنگابن با 101درجه فارنهایت وجود داشت. آب آن ها به خصوص آب چشمه بزرگ به مقداری زیاد گوگرد و هم چنین گاز اسید کربنیک دارد. به علاوه آهک و مقداری آهن و املاح.

اهل محل از این آب فقط برای استحمام خارجی استفاده می کنند و پرهیز غذایی نمی کند. از این آب به خصوص برای امراض جلدی و روماتسیم و عوارض تب و نوبه استفاده می شود.(ص 46)

شکار در رامسر

صبح روز بیست و نهم به شکار رفتیم ولی کشتزارهای اطراف مانع این کار شدند و در نتیجه شکاری نیافتیم. واقعه ای که ما را بیش از همه چیز عصبانی کرد این بود که بعد از این که مدتی بیهوده گشتیم گرازی از جلوی پایمان فرار کرد و به جنگل پناه برد و سگ ها به دنبالش رفتند. این سگها شکل غریبی دارند ولی برای شکار حیوانات خوبی هستند، قوی و وحشی اند و فقط اربابشان را می شناسند. در این شکار ده دوازده نفر تفنگچی مازندرانی همراه ما بودند و همه تفنگهای چخماقی داشتند و به نظر ورزیده و قوی می آمدند واگر چنان چه خوب تعلیم می دیدند حتی می توانستند جلوی تهاجم دشمن به خوبی ایستادگی کنند.

لباسشان از شلوار آبی تنگ و بالاپوش از همان رنگ که در جلوی سینه باز می شد تشکیل می شد، ولی همه مندرس و وصله شده بود. سر و وضع و لباس زنها مرتب تر است ولی به طور کلی زیاد عادت به نظافت ندارند. از حمام هایی که در همه نقاط ایران یافت می شود استفاده می کنند ولی خیلی تمیز نیستند؛ چون بعد از استحمام همان لباس های کثیف سابق را می پوشند و با همان لباس ها می خوابند.

خانه ای که موقتا در آن منزل کردیم تقریبا دو پا از سطح زمین ارتفاع داشت وبا الوار ساخته شده بود و شکاف های بین چوب را با گل پوشانده بودند، سقف آن مرتفع و از سفال بود. صاحب خانه به وسیله نردبانی به آن جا بالا می رفت و از آن به عنوان انبار اثاثیه خود استفاده می کرد. این خانه از یک اتاق تشکیل می شد که من در آن می خوابیدم و ایوانی داشت که عده ای از مستخدمین من در آن جا گرفتند. سقف این اتاق با الوارهایی که با دود سیاه کرده و با گل اندود نموده بودند پوشانده شده بود. در سمت چپ سوراخی بود که تقریبا ده سانت قطر داشت. مصرف آن را نفهمیدم، شاید بادگیر بود. در هر حال برای وارد شدن دود بخار کوچک بی لوله تعبیه نشده بود و دود بخاری تقریبا ما را کور می کرد؛ چون امکان نداشت از آن منفذ کوچک خارج شود.(ص 46 و 47)

وصف شغال های گیلان

در مجاورت خانه ما انباری از کاه ساخته بودند که طویله گاوها بود و برای استفاده سایر مستخدمین خالی کرده بودند. گاوها برای جبران ناراحتی تا نیمه شب ما را بیدار نگه داشتند. لانه مرغ و خروس ها در فاصله ای ساخته شده بود و چند پا از سطح زمین ارتفاع داشت. این لانه های شکل عجیب داشت و اغلب از تنه خالی درختان ساخته شده بودند. این کار محض احتیاط است؛ چون پرندگان در معرض حمله شغال ها که همه شب در حوالی دهات می گردند هستند. در همه نواحی ایالات خزر بعد از غروب آفتاب و در شب زوزوی عجیب شغال ها شنیده می شود. وجود آن ها همیشه نمایانگر پایین رفتن درجه حرارت است – ایرانیان می گویند شبی که شغال ها زوزو می کشند و سگ ها جواب می دهند هوای روز بعد خوب خواهد بود ولی اگر شغال ها به تنهایی آرامش شب را بر هم زنند روز بعد هوا متغیر خواهد شد-

داستان هایی عجیبی از جرئت شغال های گیلان شنیده ام. در هند معروف بود که فقط اجساد مرده می خورند ولی گیلانی ها با این حرف موافق نیستند. در حال حاضر شغال های این جا بزرگ تر و قوی تر از شغال های هندوستان هستند. در نزدیکی رشت در کنار دریاچه ای به نام عینک – که به خاطر شباهتش به عینک چنین نامیده می شود.- شغال ها می نشینند و با گستاخی عابرین را نگاه می کنند و تا وقتی که به طرف آن ها شلیک نشود حرکت نمی کنند . در رشت سگ کم یافت می شود؛ چون شغال ها توله سگ ها را می خورند. توله سگ زیبای دکتر هویزش به همین سرنوشت دچار شد و شغال ها آن را دریدند.

شغال در این حوالی آفتی است و آسیب فراوانی به باغات هندوانه می رساند. در بعضی از نقاط کشک چی هایی می گذارند که شب روی چارپایه های بلندی می نشینند و با شلیک تیر و زوزوهای ناموزون مانند زوزوی حیوانات آنها را می ترسانند. گراز هم آفت است؛ چون هم فراوان و هم وحشی است و آسیب بسیاری به مزارع برنج می زند. آن ها را نیز به همین وسیله دور می کنند.(ص 47)

کوههای بین سخت سر تا بارفروش نیم دایره وسیع و زیبایی را تشکیل می دهند و چندین رشته کوه یکی بالای دیگری در پای قله های پر برف جورده و دو هزار قرار دارند.(ص 47)

سلم رود

پنج شنبه سی ام دسامبر ساعت نه صبح از آب گرم راه افتادیم. محل اطراق بعدی ما می بایست در خرم آباد در چهار فرسنگی جنوب شرقی باشد. مسیر ما بار دیگر به سوی دریای خزر و از طریق شرق و شمال شرقی بود. از راه باریکی که در طرف آن درختان شمشاد و بوته های تیغ روییده بود و از پل چوبی سلم رود (که آقای ابت انگلیسی اشتباها ساریم رود نوشته اند) عبور کردیم.

در این جا دو راه وجود داشت. یکی قسمت بالای ده می گذشت و به گرم رود و سید محله(سادات محله کنونی) منتهی می شد؛ و دیگری که ما انتخاب کردیم از قسمت پایین ده و از میان مزارع وسیع برنج و باتلاقی کوچک می گذشت. در عقب سر ما دهانه سلم رود بود که مسیر آن از طریق شمال غربی ، شمال به طرف شمال غربی است. در مقابل ما خلیج کوچکی قرار داشت. راه به طرف شرق – جنوب شرقی جریان دارد و از کنار آن می گذشت.

نشتارود

نشتارود در نه کیلومتری شمال شرقی جریان دارد و فاصله بین این رود از دریا تقریبا نه کیلومتر است، دو نهر کوچک که یکی رشته ای از سید محله است و دیگری شورآباد نام دارد. در این محل جریان دارد.(ص 48 و 49)

منابع دیگر: 1. سفرنامه استرآباد ، مازندران و گیلان ؛ نوشته میرزا ابراهیم، 1286 هجری قمری، ترجمه مسعود گلزاری، چاپ بنیاد فرهنگ ایران، 1355

2. تاریخ مازندران، سفرنامه رابینو ، ترجمه خمامی زاده

3. از آستارا تا استرآباد ، منوچهر ستوده

پارسیان و ایرانیان

این مطالب از کتاب سفرنامه پولاک ؛ ایران و ایرانیان ، نوشته یاکوب ادوارد پولاک آلمانی، ترجمه کیکاوس جهانداری نقل می شود.

نمونه پارسی ها

نمونه پارسی ها را می توان در گبرهای یزد و کرمان که تعداد ایشان اندک است بازشناخت، لرها ، لک ها و اهالی کرمان ، یزد و شیراز به فارس ها بسیار نزدیک هستند. نمونه مادی ها، هر چند که بر اثر آب و هوای باتلاقی تغییراتی در آن ها پدید آمده، در میان اهالی ساکن کنار دریای خزر دیده می شود.

مازندرانی های و تپورها در حوالی بارفروش(بابل) طبرستان و گیلانی ها از این قبیل هستند. این هر دو قوم قدیم ایرانی به صورت متفرق هم وجود دارند. در ترکستان و افغانستان به نام تاجیک و در هندوستان به اسم پارسی مشهور هستند.(ص 15) اینان معمولا پوستی گندمگون دارند و هرگز به سپیدی اروپایی ها و ارامنه که زیر نظر آنان زندگی می کنند نیستند. مردمک چشمان میشی رنگ و به ندرت سیاه ، موهایشان صاف نه مجعد و وز کرده و به رنگ آبنوس ، ریش های پر پشت و خوش رشد ، جمجمه آنان بیضی ، پیشانی آنها به حد اعتدال بلند و در طرف شقیقه ها پخ است. چشم ها درشت هستند با قرنیه ای مقوس (کمانی) و پلک های بلند فوقانی که قسمت بزرگی از قرنیه را می پوشاند. ابروهای کمانی شکل که در روی بینی به هم پیوسته است، گونه کمی گوشت آلود بدون سرخی، لب ها نازک، چانه باریک ، گردن کوتاه، گلو کمی برآمده ، قفسه سینه پهن و رشد کرده ، کمرگاه و لگن خاصره زنان پهن، استخوان های نازک ، اعضا خوب رشد کرده ، و در حدود مفاصل ظریف، دست ها و پاها با زیبایی خاص و بدن مستور از موی بسیار است و بدنشان به هیچ وجه چربی نمی آورد و از طرف دیگر لاغری بسیار هم به ندرت دیده می شود.

من در مجموع فقط سه ایرانی فربه دیده ام. آنان هم نه به آن اندازه که سوارکاری برای آنان امری مشکل باشد. قامت آنان قدری از قامت متوسط یک پیاده نظام بلندتر است. افراد خارق العاده بلند و باریک و به طور غیر عادی پست و کوتاه کم تر به چشم می خورد. حالت چهره آنان جدی است، اما نه خیلی حاکی از تیزهوشی و نه مانند بعضی از اروپایی های بی حال و کاریکاتوری؛ زیرا یک فرد ایرانی نمی گذارد که در اثر عواطف شدید به هیجان بیاید ، برعکس در اثر ممارست و عادت چنان شده که بتواند لا اقل ظاهر را حفظ کند.(ص 17)

ایرانی به مقدار زیاد می تواند عواطف و هیجانات خود را متکوم نگه دارد. از چهره اش هیچ معلوم نیست که در درونش چه می گذرد. همه آنان مانند لوح سپید هستند. ایرانی می تواند مدت ها خشم و ناراحتی خود را مخفی نگه دارد تا لحظه مناسب برای تصفیه حساب و انتقام فرارسد.(ص 19)

کردهای ایرانی

مردمی زیبا و نیرومند هستند. از نظر رنگ چشم ، پوست و مو به قدری کم از نژادهای شمال و به خصوص آلمانی تفاوت دارند که صرف نظر از به کار بردن رنگ موی سر که رایج است و طرز لباس پوشیدن شرقی می توان آنان را به سهولت آلمانی پنداشت.(ص 24)

گیل ها و مِردها (آمردها) در کلمه گیله مِرد، ماردی ها در جنوب و در پاسارگارد زندگی می کردند و به شمال کوچ کردند همان طوری که سکاها به سیستان کوچ کردند.

زن ایرانی

زن ایرانی متوسط القامه است ، نه لاغر و نه فربه. چشمانی دارد درشت و گشاده و بادامی شکل و مست و مخمور. همان چشم خمار غزل سرایان. ابروان آنان کمانی و در بالای بینی به هم پیوسته. چهره ای گرد ، سخت مورد ستایش است. شعراء آن را ماهرو اصطلاح می کنند. اعضا و جوارح آنان به خصوص شکیل و نه زیباست. سینه ها و تهی گاه پهن ورنگ پوست آنان گندمگون است. پوست سفید که مورد پسند و رشک است به ندرت دیده می شود. موها به رنگ تند بلوطی و پرپشت است.

طرز رفتار و حرکت زن ایرانی ملیح است و دلربا. در راه رفتن آزاد است و نرم و سبک پای. بسیار کنجکاو است و طنار و پای بند آرایش.(ص 155)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا