اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیسیاسیفرهنگیمعارف قرآنیمقالات

عدالت نزدیک ترین مصداق تقوا

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

شاید نتوان تردیدی در گستره فراگیر عدالت در هستی داشت؛ چرا که نظام احسن بر محور و مدار عدالت بنیاد گذاشته و می چرخد. این واژه در مقام حمل شایع و در خارج از ذهن، چنان هستی را در بر گرفته است که چیزی بیرون از دایره آن نیست؛ چرا که خداوند به صفت عدالت خود را ستوده و هر گونه بی عدالتی و ظلمی را قبیح و زشت و باطل دانسته است.

البته در این میان اراده و اختیار و حق انتخاب آدمی، خود با همه برکات، مساله ای در جهان هستی است؛‌ چرا که این اراده انسانی به دلایلی می تواند راهی دیگر غیر از عدالت را در پیش گیرد و به ظلم و بی عدالتی بگراید. این جاست که مساله درباره انسان تغییر محسوسی می یابد. نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های وحیانی قرآن به واکاوی مساله عدالت در رفتار انسانی پرداخته است و بر آن است تا نشان دهد، چرا عدالت مهم ترین مساله انسان و فلسفه بعثت پیامبران بوده است و چرا خداوند تقوای الهی را در آن به شکل کاملی می یابد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

عدالت، پایه هستی و فلسفه بعثت

در اصول دین به پنج اصل توحید، عدالت، نبوت، امامت و معاد توجه و تاکید شده است. اصل عدالت ناظر به مساله توحید است؛ چرا که از میان صفات الهی تنها به عدل الهی توجه داده شده تا از این طریق اهمیت این صفت در هستی و به ویژه زندگی بشر نشان داده شود. هم چنین اصل امامت ناظر به نبوت است تا این گونه بر نقش امام در تدوام و استمرار ارتباط خدا و انسان به شکل دیگری تاکید شود و انسان ها به این نکته همیشه متوجه باشند که زمین هرگز خالی از حجت خدا نیست؛ چرا که امامان معصوم(ع) حجت های الهی بر زمین هستند و همان نقش پیامبران را به شکلی دیگر ایفا می کنند.

اما این که چرا در میان همه اسمای حسنای الهی و صفات نیک خداوندی اصل عدل و عدالت مورد تاکید قرار گرفته است، از آن روست که عدالت به معنای «وضع الشی فی موضعه، قرار دادن هر چیزی در جای مناسب آن» ناظر به نظام احسن الهی در هستی است. به این معنا که هر چیزی در جای مناسب خودش قرار گرفته است. همین نظام عادلانه است که هستی را به این شکل زیبا در آورده است. پس عدالت به این معنا پایه هستی و نظام احسن الهی در هستی است.

هم چنین ویژگی خاص انسان موجب شده تا در میان صفات الهی این اصل به شکل برجسته ای به عنوان اصول دین مطرح شود؛ چرا که انسان دارای اراده ای است که به او اجازه می دهد تا دست به انتخاب آزادانه بزند. همین ویژگی انسانی است که به او کمالات بسیاری بخشیده و موجب شده تا انسان در مقام خلافت الهی قرار گیرد و به عنوان مظهر ربوبیت در هستی تصرفاتی داشته باشد؛ چرا که خلیفه می بایست دارای همان صفات و توانایی هایی باشد که در آن حوزه جانشین شده و ماموریت یافته است. اگر شخصی جانشینی شخصی دیگر در مسئولیت و ماموریتی شود می بایست از همان توانایی ها هر چند کم تر برخوردار باشد تا بتواند مسئولیت و ماموریت را به عنوان جانشین انجام دهد. بنابراین، انسان به عنوان خلیفه الهی(بقره، آیه 30) می بایست ببیند که در چه حوزه ای خلافت دارد و چه صفاتی را می بایست داشته و یا آن ظهور و فعلیت بخشد؟ از آیات قرآنی به دست می آید که ماموریت انسان در مقام خلافت الهی، مساله ربوبیت است. از این روست که در آیاتی از جمله آیه 79 سوره آل عمران خواسته شده تا ربانی شوند. در آیات دیگر نیز بیان کرده که راه رسیدن به این مقام و انجام مسئولیت عبودیت است(ذاریات، آیه 56) که موجب می شود تا انسان به درجه از علم شهودی و یقینی برسد که احاطه کامل به مسائل و حقایق هستی داشته باشد(حجر، آیه 99) و این زمانی تحقق می یابد که شخص با عبودیت و بندگی خدا، رنگ خدایی می گیرد و متاله و خدایی می شود(بقره، آیه 138) و اسمای الهی ودیعت نهاده در خود را فعلیت و ظهور می بخشد.(بقره، آیه 31) در این صورت است که خلیفه الهی می شود و موجودات هستی تحت تصرف انسان قرار می گیرند و با سجده تکوینی و تشریعی این سلطه انسان را به عنوان خلیفه در مقام مظهر ربوبیت الهی می پذیرند و نشان می دهند.(بقره، آیه 30 تا 34 و ایات دیگر قرآن)

اما انسان به سبب همان ویژگی خاص یعنی اراده و حق انتخاب آزادانه ممکن است این صراط مستقیم کمالی و رسیدن به مظهریت خدایی و ربوبیت نپیماید و راهی دیگری را در پیش گیرد که از آن به راه هبوط(بقره،‌آیه 36) ، خسران(عصر، آیه 2)، فجور( شمس، آیه 8) ، کفر و کفور(انسان، آیه 3) و مانند آن یاد می شود. در این صورت است که از دایره عدالت خارج می شود و به بی عدالتی و ظلم کشیده شده و هر چیزی را در جای مناسب آن قرار نمی دهد.

از این روست که خداوند با تاکید بر مساله عدالت می خواهد تا انسان همان مسیری را بپیماید که او را به هدف آفرینش و فلسفه آن می رساند که خلافت ربوبی انسان از خداوند است.

با نگاهی به آموزه های عقلانی و نیز وحیانی قرآن می توان دریافت که چرا خداوند در آیاتی از جمله آیه 25 سوره حدید عدالت به حمل شایع و در خارج را به عنوان فلسفه بعثت معرفی می کند؛ زیرا اگر انسان ها بی توجه به رنگ و جنس و مذهب و مانند آن در مسیر عدالت حرکت کنند، هستی و هم چنین انسان در همان مسیر خلقت و اهداف آفرینش باقی می ماند و هیچ گونه فساد و تباهی و ظلمی در جهان و در دریا و خشکی نمایان نمی شود؛ اما از آن جایی که بسیاری از انسان ها به سبب پیروی از هواهای نفسانی و تحت مدیریت قوه غضب و شهوت راه های ستم و فجور را در پیش می گیرند، یا متاثر از وسوسه های دشمن بیرونی یعنی ابلیس و شیاطین میان دو راه خوب و بد،‌ عدل و ظلم، راه بد و ظلم را بر می گزینند، تباهی در انسان و بخشی از جهان پدیدار می شود.(روم، آیه 41)

به هر حال، نظام هستی بر پایه عدالت است و اگر انسان بخواهد به مقام خلافت ربوبی الهی برسد می بایست همین مسیر را با عبودیت بپیماید و عقل و وحی نیز تلاش می کند تا با آموزش ها و تعلیم و تربیت و تزکیه آدمی را در همین راه قرار دهد و نگذارد انتخاب اشتباه و خطایی داشته باشد که موجب خروج از مدار عدل می شود.

عدل به معنای اعطای حق صاحب حق

اگر بخواهیم ارتباط خدا را با خلق تبیین کنیم می بایست آن را در چارچوب عدالت به معنای «وضع کل شی فی موضعه» تعریف کنیم، اما اگر بخواهیم ارتباط انسان را با جهان تبیین کنیم می بایست افزون بر این نکته به تعریف دیگری از عدالت نیز توجه کنیم که البته ریشه در همان تعریف نخست دارد.

ارتباط انسان با دیگری حتی خدا می بایست در چارچوب« اعطاء کل ذی حق حقه؛ بخشیدن حق هر صاحب حق به او» تعریف شود؛‌ چرا که انسان به عنوان خلیفه الهی می بایست حق هر موجودی را که خداوند برای او اثبات و تعیین کرده بشناسد و به آن صاحب حق اعطا کند. پس ارتباط انسان با عدل به این شکل تعریف می شود.

البته این تعریف هیچ تقابل و تضادی با تعریف نخست ندارد، زیرا در تعریف نخست به موضع هر چیزی توجه داده شده که همان حق ثابت آن موجود است. اما از آن جایی که پیش از قرار دادن خداوند هیچ حقی برای هیچ چیزی نیست، و حق هر چیزی با قراردادن و جعل الهی ثابت می شود، آن تعریف اعم خواهد بود؛ اما تعریف دوم مبتنی بر تعریف اول است. به این معنا که وقتی خداوند چیزی را در جایی قرار داد، با این جعل و وضع الهی است که حقی برای او اثبات می شود. در این زمان است که اگر بخواهیم حق هر چیزی را بدانیم و اعطاء کنیم می بایست به آن جعل و وضع الهی آگاهی داشته باشیم و در همان چارچوب عمل کنیم. از این روست که در آیات قرآنی بارها بر این نکته تاکید می شود که حق همان خداست(فصلت، آیه 53) و هر حقی نیز از خداوند نشات می گیرد. (بقره، آیه 147)

انسان به عنوان خلیفه الهی می بایست در گام نخست حق یعنی همان موضع الهی یک چیز را بشناسد و سپس به عنوان خلیفه حق آن را ادا نماید تا این گونه آن چیز به کمال مطلوب و بایسته و شایسته اش برسد. در حقیقت انسان به عنوان مجری فیض الهی می بایست هر چیزی را به کمالی برساند که خداوند برای آن چیز به عنوان حق قرار داده و جعل و وضع کرده است.

پس فرقی که میان دو تعریف عدالت وجود دارد ریشه در این تفاوت دارد. البته وقتی انسان هر چیزی را در جای مناسب آن قرار دهد، در حقیقت همان حق آن چیز را ادا کرده است، ولی از آن جایی که جای مناسب هر چیزی را نمی داند می بایست از ایجاد کننده حق بپرسد. از این روست که عقل انسانی به تنهایی برای شناسایی جای مناسب هر چیز و سپس احقاق حق و یا اعطای حق کفایت نمی کند. پس لازم است که از راه دیگری آن را به دست آورد که تنها راه ممکن نیز وحی است. این جاست که باید گفت انسان تنها از طریق وحی می تواند حق هر چیزی را بداند و بشناسد و در مقام خلافت آن را اعطا کرده و به آن چیز حقش را بدهد و ببخشد.

نقش تعلیم و تربیت الهی در عدالت

با آن چه گفته شد به خوبی ظاهر می شود که چرا در آیات قرآنی از جمله آیه 25 سوره حدید بر نقش تعلیم و تربیت و تزکیه الهی تاکید شده است؛ زیرا انسان تنها از این طریق است که می تواند جای مناسب هر چیزی را بداند و حق هر چیزی را بشناسد و آن گاه در مقام عمل آن را انجام داده و اعطا کند.

تعلیم الهی از طریق کتب آسمانی و پیامبران به این معناست که خداوند بر آن است تا انسان را نسبت به جایگاه هر چیزی آگاه کند. از این روست که خداوند می فرماید ماموریت همه پیامبران و انزال کتب و ارسال رسولان بدان سبب بوده که انسان ها نسبت به حقایق هستی آگاهی یابند و در مسیر عدالت و اعطای قسط و بهره هر چیزی به او در مقام خلافت الهی بکوشند و قیام کنند.(حدید، آیه 25)

البته غیر از تعلیم لازم است تا انسان تربیت و تزکیه نیز شود، زیرا تنها دانستن حق هر چیزی موجب نمی شود تا انسان گام در راه عدالت عملی و قسطی بردارد، چرا که وسوسه های شیطانی و هواهای نفسانی این دشمنان درون و بیرون نمی گذارد تا انسان آن چه را حتی یقین دارد انجام دهد بلکه گاه عقل و قلب با هم هماهنگ نمی شود و آن چه را قطع و یقین دارد به دل و جان نمی پذیرد و عواطف انسانی با عقل و ذهن هماهنگ نمی شود.(نمل، آیه 14) پس لازم است که انسان به گونه ای تحت تعالیم پیامبران و کتب اسمانی و وحیانی تربیت شود که ایمان در دل ها راه یافته و در صراط مستقیم گام بردارد. تمامی تلاش هایی که در قالب عبادت انجام می شود در راستای تربیت و تزکیه نفس از این مشکلات درونی و بیرونی است.(بقره، آیات 129 و 174؛ آل عمران، آیه 164؛ جمعه، آیه 2)

تقوای الهی با عدالت

از آن چه گذشت معلوم شد که انسان برای جانشینی خداوند آفریده شده و می بایست از طریق عبودیت، متاله و ربانی شود تا بتواند حق هر موجودی را ادا کرده و هر چیزی را در جای مناسب آن قرار دهد تا این گونه کمال هر موجودی از طریق او تحقق یابد.

اما از آن جایی که انسان با دو دشمن درونی و بیرونی مواجه است در بسیار از مواقع در مسیر درست حرکت نمی کند تا حقایق بر او کشف شود و بتواند حق هر چیزی را ادا نماید. این جاست که خداوند از انسان می خواهد تنها یک کار را انجام دهد که همان تقواست.

تقوا به معنای وقایه و نگهدارى نفس از چيزى است كه موجب گناه مى‌شود و اين معنا با پرهيز از آنچه خداوند نهى نموده است، حاصل مى‌گردد و كمال آن به وسيله ترك برخى مباحات تحقّق مى‌يابد.( مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص‌881‌، «وقى»)

همه اعمال عبادی به یک شکلی برای تحقق این هدف یعنی تقواست. خداوند در بیان فلسفه روزه می فرماید که با روزه داری شاید تقوا پیشه کنید.(بقره، آیه 183) حج و زکات و نماز نیز برای کسب این توانایی در انسان است که در آیات قرآنی به آن اشاره شده است.(بقره، آیات 196و 203؛‌مائده ، آیه 2 و آیات دیگر)

انسان با کسب تقوا و رسیدن به مقام متقین از همه چیزهایی که برای مقام خلافت انسانی است بهره مند می شود. انسان با تقوا است که به سعادت و آرامش و اسایش دست می یابد.(آل عمران، آیات 125 و 126؛ زخرف، آیات 67 و 68؛ اعراف، آیات 94 و 96؛‌ طلاق، آیات 2 و 4 و آیات دیگر)

تقوای الهی در حقیقت نماد اطاعتی است که در عبودیت بدان می رسد. از این روست که انسان های متقی از گناه بلکه ترک اولی اجتناب می ورزند و به به انجام واجبات و مستحبات می پردازند تا این گونه اطاعت مطلق خود را نشان دهند. پس تقوا هر چند که به معنای ترک گناه است ولی ترک واجبات الهی نیز چون خود گناهی است،‌ از اهل تقوا صورت نمی گیرد. از این روست که متقین اهل انجام واجبات و مستحبات و ترک مکروهات و محرمات هستند و حتی برخی از مباحاتی را که احساس می کنند می تواند موجب بی تقوایی شود ترک می کنند.

از همین جا دانسته می شود که چرا در میان مصادیق تقوا،‌ اصدق المصادیق و نزدیک ترین آن ها به تقوا، عدالت شمرده شده و خداوند فرموده است: اعدلوا هو اقرب للتقوی؛ عدالت ورزید که آن به تقوا نزدیک تر است؛(مائده، آیه 8) چرا که عدالت به معنای شناخت موضع و حق هر چیزی و سپس در مقام حمل شایع و خارج جعل و وضع آن در همان جای مناسب و اعطای حق آن است. کسی که تقوا پیشه می گیرد از هر گونه فجوری پرهیز می کند و به ظلم و بی عدالتی گرایش نمی یابد. پس عدالت کننده اهل تقواست. پس اگر کسی بخواهد تقوای الهی پیشه کند بهترین و کامل ترین و کوتاه ترین راه آن است که عدالت ورزد.

عدالت معیار اساسی در اسلام

از آن جایی که نظام احسن هستی بر پایه عدالت بنیاد نهاده شده، لازم است که در همه احکام اسلام این اصل به عنوان معیار اصلی در نظر گرفته شود چنان که این گونه است. از این روست که هر گاه تضادی میان عدالت و حکمی از احکام اسلام باشد می بایست در صدور آن حکم تردید کرد یا آن که با تقدیم اصل عدالت با آن حکم تعامل کرد. پس اگر هر جا در انجام روزه و زکات و جهاد و مانند آن ظلم و ستمی در حق دیگری روا می شود، آن اعمال عبادی از عبادیت خارج می شود و می بایست آن را ترک کرد.

اگر خداوند می فرماید که احکام و آموزه های اسلامی بر اساس فطرت است(روم، ایه 30) شکی نیست که فطرت انسانی نیز بر پایه عدالت بنیاد نهاده شده است. پس هر جایی که حکمی بر خلاف عدالت باشد به عنوان حکم خلاف فطرت می بایست کنار گذاشته شود.

خداوند در آیه 115 سوره انعام به صراحت بیان می کند که عدالت، معيار مفاهيم اساسى و ارزشى اسلام است و همه چیز می بایست با این معیار سنجیده و ارزش یابی شود. همه احکام اسلامی نیز بر مدار و محور عدالت ساماندهی شده و عدالت، بنيان وضع قوانين در اسلام است.(بقره، آیه 279؛ حشر، ایه 7)

عدالت به حمل شایع

از امامان معصوم(ع) و به ویژه امیرمومنان علی(ع) این معنا بارها مورد تاکید بوده که آن چه مهم است عدالت قسطی و عدالت به حمل شایع است. عدالت به حمل اولی در اندیشه و ذهن همه ما بسیار زیباست ولی قیام به عدالت(حدید، آیه 25) و به حمل شایع و در خارج بسیار سخت و دشوار است.

بسیاری از مردم در حق دیگران به خوبی خواهان اجرای عدالت هستند و هیچ گونه ظلمی را در حق خود نمی پذیرند و اگر کسی ظلمی کرده باشد خواهان تنبیه و مجازات او می شوند، ولی وقتی نوبت به خودشان برسد از آن گریزان هستند،‌ بلکه خداوند می فرماید که مردم از این که عدالت حتی در حق خویشان و نزدیکان آنان اجرا شود ناخشنود می شوند در حالی که زمانی می توان سخن از عدالت در خارج و تحقق آن داشت که عدالت به شکل فراگیر در میان توده های مردم بی هیچ تفاوتی نسبت به زن و مرد و خرد و بزرگ و سیاه و سفید و مومن و کافر مراعات شود.(حدید، ایه 25 ؛ انعام، آیه 152)

اگر عدالت به صورت فراگیری و کلی و بی تبعیض انجام گیرد آن هنگام است که می توان گفت که انسان توانسته است صفت عدل الهی را در خود تجلی بخشد و در مقام خلافت قرار گیرد. پس هر گونه ادعای خلافت الهی بدون تحقق صفت عدل در شخص دروغی بیش نیست. از این جاست که در همه اصول اسلامی برای تعیین مقام و منزلت حتی مناصب دنیوی از جمله امامت جماعت در نماز و جمعه و مسئولیت های دیگر شرط عدالت مهم ترین شاخصه است.(بقره، آیه 124)

از این جا دانسته می شود که چرا در میان همه صفات الهی صفت عدالت مطرح می شود و در فلسفه بعثت به عدالت خارجی توجه داده شده و مصداق اتم و اکمل و اقرب تقوا را در عدالت جست و جو می کنند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا