اقتصادیسیاسیمعارف قرآنیمقالات

الزامات و موانع اقتصاد مقاومتی

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

اقتصاد مقاومتی به یک معنا نام دیگر اقتصاد اسلامی است؛ چرا که اقتصاد اسلامی به گونه ای سامان می یابد که مقتضی مقاومتی بودن است؛ اما این که چرا به جای اقتصاد اسلامی عنوان اقتصاد مقاومتی گفته می شود، به سبب تاکید بر جنبه قوامی و مقاومتی آن است؛ چرا که در برخی از زمان ها و شرایط لازم است تا این جنبه بیش تر مورد تاکید قرار گیرد. عناصری که اقتصاد مقاومتی را می سازد، در این شرایط بیش تر مورد تاکید قرار می گیرد تا این جنبه برجسته تر شود.

نویسنده بر این پایه و اساس بر آن شد تا چرایی و چگونگی اقتصاد مقاومتی را بیان کند و عناصر و مولفه های آن را بر اساس اقتصاد اسلامی تبیین نماید. از این روست که نویسنده نظریه اقتصاد مقاومتی را در چارچوب اقتصاد اسلامی معنا می کند و آن را معنادار می شناسد و بر خلاف دیدگاه هایی که منکر معناداری نظریه اقتصاد مقاومتی هستند،‌آن را کاملا نظریه علمی و قابل دفاع می داند. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

جواز قید اسلام برای علوم انسانی

هنگامی که انسان با نظریه اقتصاد مقاومتی رو به رو می شود، می تواند دو رویکرد متضاد و متقابل را در پیش گیرد؛ یعنی گاه می تواند همانند اصل آن یعنی اقتصاد اسلامی به طور کلی منکر وجود آن شود، یا این که ضمن پذیرفتن آن به تبیین معنایی آن پرداخته و مبانی، اصول و قواعد آن را مشخص کرده و الزامات و موانع تحقق آن را بیان کند.

برخی از افراد اصولا نسبت به نامگذاری امور عقلانی و عقلایی با قیدهایی چون اسلام و دینی و مانند آن مخالف هستند. این دسته اصولا منکر حقایق و واقعیت هایی چون فلسفه اسلامی، حکومت اسلامی، علوم اسلامی از جمله اقتصاد اسلامی هستند؛ چرا که تفکیک علوم انسانی و تقیید آن به اسلامی و غیر اسلامی را نادرست و غیر معنادار می دانند و به شدت با این گونه دسته بندی در حوزه علوم انسانی مخالفت می ورزند. از نظر این دسته افراد، علوم انسانی همواره علوم انسانی هستند و نمی توان آن را با قیودی چون دینی و اسلامی و غیر دینی تفکیک کرد؛ چرا که ریشه همه این علوم و خاستگاه آن ها خرد انسانی است که در دو شکل احکام مستقل عقلانی و عقلایی خودنمایی می کند.

به عنوان نمونه فلسفه به معنای شناخت وجود و ماهیت موجودات هستی بر اساس تفکر عقلانی و در دستگاه نظام منطقی برهان و قیاس و مانند آن، از علوم انسانی است و هر خردورزی می تواند آن را به دور از هر قید دیگری چون اسلامی، مسیحی، مادی و معنوی و مانند آن به درستی سامان دهد. این که جهان هستی بر مدار اصالت وجود یا اصالت ماهیت است و یا ماهیات واجب الوجود،‌ ممتنع الوجود و ممکن الوجود هستند و برخی از چیزها ذاتی و جوهر و برخی دیگر عرضی و از اعراض هشت یا نه گانه اند، انسان بما هو العاقل این را درک می کند و هیچ قید و صفت دیگری در آن نقش ندارد. پس فلسفه در همه حال انسانی خواهد بود و قید به عنوان صفت اسلامی بر نمی دارد؛ چرا که خردمند مسیحی یا مسلمان باشد از منظر عقل به هستی می نگرد نه از منظر اسلامی بودن و مسیحی بودن.

به سخن دیگر، فیلسوف انسان خردورزی است که از منظر خرد هستی را می نگرد و می شناسد و به توصیف و تبیین آن می پردازد و در این حالت مسلمان و مسیحی یا کافر بودن خود را به کنار می نهد؛‌ چرا که از نظر او احکام عقلی بر مدار منطق عقلانی است که برای او حجت و دلیل است و او را برای توصیف،‌ تفسیر و تبیین جهان راهنمایی می کند. بر این اساس، امور نقلی هم چون آموزه های مسیحی و اسلامی و دیگر اعتقادات، حجت و دلیل نیست تا در مقدمات قیاس و برهان او قرار گیرد و کبرا و صغرایی قضایایی را تشکیل دهد.

اما باید توجه داشت که قید اسلام یا هر قید دیگری را می توان برای علوم انسانی عقلی و عقلایی به کار برد و معنایی چندی را از آن اراده کرد که صحیح و معنادار باشد. گاه وقتی قیودی از جمله اسلامی و مسیحی برای این دسته از علوم آورده می شود به این معناست که نقل به عنوان دلیل و حجت به کار می رود؛ چرا که اعتقادات و باورهای اسلامی مثلا از منظر یک مسلمان مبتنی بر مبانی عقلانی و عقلایی است؛ به این معنا که اصول اعتقادات اسلامی را بر اساس احکام عقلانی اثبات کرده و پذیرفته است. این عقل و خرد است که او را به پذیرش اموری اعتقادی چون توحید، نبوت،‌ امامت، معاد و مانند آن رهنمون ساخته است. بر این اساس هر گونه رفتار تعبدی خویش را مبتنی بر عقلانیت و اصول خردورزی می داند و بر تعبد عقلانی معتقد است. پس از این منظر، کتاب الله را که وحی آسمانی و الهی می داند، به عنوان همان حجت و دلایل عقلانی می داند و تفسیر وحی از عالم را عین توصیف و تبیین عقلانی قلمداد می کند. پس همان گونه که احکام عقل مستقل چون امتناع ارتفاع و اجتماع نقضیین و کل بزرگ تر از جزء را در قضایای قیاسی و برهانی به کار می برد و بر نتایج مبتنی بر آن پای بند بوده و بدان اقرار و اذعان قطعی می کند، هم چنین احکام وحیانی را در قیاس قرار داده و به عنوان امر قطعی بر نتایج قضایا پا می فشرد.

از این رویکرد، فلسفه اسلامی همان فلسفه عقلانی است و تنها تفاوت آن با فلسفه عقلانی محض این است که در این دستگاه، احکام وحیانی می تواند همسان احکام عقلانی محض عمل کند و بر اساس قاعده مشهور« کل ما حکم به العقل حکم به الشرع و کل ما حکم به الشرع حکم به العقل» عقل و شرع را همتراز در دلیل و حجت بشناسد. از این رو، وقتی از فلسفه اسلامی سخن می گوید به این معنا نیست که عقل را تعطیل کرده و نقل را جایگزین آن نموده است؛ بلکه دایره عقل و احکام عقلی را وسیع تر گرفته و بر این باور است که نقل قطعی چون وحی نیز همان عقل مکمل است که نمی بایست آن را نادیده گرفت؛ زیرا پیامبران در حقیقت همان عقل بیرونی هستند ولی از آن جایی که تنها عقول کامل می تواند به همه امور هستی مسلط باشد، عقل کامل پیامبران، به مدد عقول ناقص و متوسط آمده است. پس پیامبران هیچ گاه سخنی بیرون از دایره عقل نمی گویند بلکه فراتر از عقول ناقص و متوسط احکام عقلانی کامل را شناسایی و بیان می کنند.

البته می توان معنایی دیگر برای فلسفه اسلامی مثلا بیان کرد؛ چرا که گاه ما در نام گذاری به ابزارها یا روش ها توجه داریم و دسته بندی علوم را دسته بندی می کنیم و گاه دیگر به اهداف نگاه می کنیم و علوم را دسته بندی می کنیم. اگر به فلسفه با توجه به ابزار و روش آن یعنی عقل و روش عقلانی نگاه کنیم، می بایست یا دایره عقل را گسترده تر سازیم و با تصرف در معنای عقل آن را به عقول ناقص، عقول متوسط و عقول کامل دسته بندی کرده و وحی را برخاسته از عقول کاملان دانسته و یا این که احکام وحیانی را همسان و همتراز احکام عقلانی معرفی کنیم.

اما هم چنین می توان بر اساس اهداف به علوم انسانی نگریست و مثلا فلسفه را زمانی اسلامی بر شماریم که هدف آن تبیین و توصیف هستی بر مدار توحید بدانیم. به این معنا که به هستی به از منظر عقلانی می نگریم تا وحدت را در همه اثبات کنیم. در حقیقت نگرش ما به هستی با همان ابزار و روش عقلانی است ولی به هدف اثبات مدعای کلامی به هستی می نگریم و به توصیف وتبیین آن می پردازیم. در این صورت ابزار و روش همان روش عقلانی است که در فلسفه محض به کار می رود، ولی خودمان را وامدار توحید دانسته و منظر متکلم به مساله می نگریم بی آن که این نگرش ما موجب تصرف در ابزار یا روش عقلانی شود. در این صورت فیلسوف اسلامی بی آن که در ابزار و روش فلسفی تصرف کند تنها در هدف تفکر خودش تصرف کرده است و می کوشد تا به جهان مثلا به عنوان یک آیت و نشانه ای از توحید از منظر عقل و روش منطق عقلانی بنگرد و به تبیین آن وجه بپردازد. پس فیلسوف اسلامی تنها خود را وامدار هدفی مشخص می داند ولی هرگز در ابزار و روش تصرفی انجام نمی دهد.

البته می توان برای فلسفه های مقید چون فلسفه اسلامی ، فلسفه مسیحی و مانند آن، تفسیر های دیگری نیز به دست داد که معنادار و قابل پذیرش باشد؛ ولی به همین تفسیرهایی که ارایه شد می توان گفت که ما چیزی به نام علوم انسانی مضاف و مقید به اسلامی و دینی و مانند آن داریم؛ بی آن که قایل به بی معنایی فلسفی شویم.

پس اقتصاد اسلامی نیز قابل دفاع خواهد بود و این گونه نیست که ما چیزی جز اقتصاد صرف انسانی نداشته باشیم و تقیید اقتصاد به اسلامی و دینی و یا غیر دینی نادرست باشد؛ چنان که می توان سخن از فیزیک و شیمی اسلامی و یا ریاضی اسلامی و غیر اسلامی به یک معنا کرد که درست و واقعی و معنادار باشد.

اقتصاد اسلامی بر اساس آن چه از آموزه های اسلامی به دست می آید، بر عنصر احکام عقلانی و عقلایی سامان یافته است. از این روست که در اقتصاد اسلامی همه احکام مستقل عقلانی چون عدالت(بقره، آیه 279؛ انعام، آیه 152؛ رحمن، آیه 9؛ حدید، ایه 25) پذیرفته شده و احکام عقلایی بما هم العقلاء چون مالکیت عمومی(انفال، ایات 1 و 41؛ حشر، ایه 7) و مالکیت خصوصی(بقره، ایات 188 و 279؛ نساء، آیه 29) و معاملاتی چون بیع(بقره، ایه 275) و اجاره و استخدام(قصص، آیه 26) مورد تایید و امضا قرار گرفته است.

اصولا قوانین اقتصادی اسلام همان مبتنی بر مبانی و اصول عقلانی و عقلایی است و بیش تر احکام آن در این حوزه احکام امضایی نه تاسیسی است. به این معنا که شریعت اسلام اقدام به تاسیس روش های اقتصادی نکرده است بلکه همان روش های عقلانی و عقلایی را امضا و تایید نموده است. اما این بدان معنا نیست که اقتصاد اسلامی نداشته باشیم؛ چرا که اسلام در روش ها و اهداف تصرفاتی داشته که در چارچوب فلسفه آفرینش سامان داده است. بر این اساس، برخی از روش ها و اهداف تخطئه می شود و شریعت اسلام به تخطئه عقلاء می پردازد.

به عنوان نمونه، خردمندان به عنوان خردمند، معاملات ربوی را همانند معاملات غیر ربوی می دانند و حکم صحت را بر آن بار می کنند؛ اما شارع و قانونگذار اسلامی که خود عاقل بلکه رییس عقلاء و خود عقل است، این حکم عقلایی را تخطئه می کند و از منظر بالاتر سود ربوی را همانند سود معاملات غیر ربوی نمی داند. به نظر عقل شرعی و خرد اسلامی، معاملات ربوی باطل و فاسد است؛ چرا که سود در این معاملات نه کمکی به گردش صحیح اقتصادی می کند و نه تولید و فقر را از جامعه می زداید،‌بلکه گردش سالم ثروت و اقتصاد را مختل ساخته و مانع جدی بر سر راه تولید و افزایش ثروت و فقر زدایی از جامعه بوده بلکه به تشدید فقر و فقیران کمک می کند. در این جا، عقل اسلامی در اقتصاد اسلامی، یا رفتار عقلاء را ناقص یا ناتمام دانسته و روش آنان را در این عرصه تخطئه می کند یا این که با توجه به احاطه علمی کامل به تاثیرات بلند مدت آن توجه می دهد که از دور از خرد توده هاست و تنها عقول کامل توانایی فهم و درک آن را دارند.

بنابراین، اقتصاد اسلامی هم در روش ها و هم در اهداف به بیان اموری می پردازد که بیرون از فهم عمومی عقلاء است یا عقلاء به سبب عدم احاطه علمی به همه جوانب به خطا و اشتباه رفته اند.

البته این نکته می بایست همواره مورد تاکید قرار گیرد که احکام وحیانی همواره مطابق احکام عقلانی است و هیچ تضاد و تقابلی میان آن ها نیست و آن چه در برخی از آیات و روایات دیده می شود که به تخطئه و یا تصحیح و تکمیل می پردازد در حوزه احکام عقلایی است نه عقلانی؛‌چرا که احکام مستقل عقل ( نه عقلاء) خدشه بردار نیست و آن چه مخدوش یا ناصحیح یا خطا دانسته می شود در حوزه احکام عقلایی و سیره عقلایی است. تفاوت میان احکام عقلانی و عقلایی در جای خود توضیح داده شده و در این زمینه می توانید به منابع اصول فقه اسلامی مراجعه کنید.

نسبت اقتصاد مقاومتی و اقتصاد اسلامی

برخی هر چند به سختی اقتصاد اسلامی را می پذیرند و این عنوان را معنادار می دانند و قید اسلامی بودن را مانع معناداری آن ندانسته و آن را جزو ترکیبات بی معنا نمی شمارند، ولی اقتصاد مقاومتی را عنوان فاقد معنا دانسته و نظریه اقتصاد مقاومتی را که از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی ارایه شده، فاقد بنیادهای علمی و عملی دانسته و آن را به شدت رد و انکار می کنند.

در پاسخ به این افراد و رویکرد انکاری و تخطئه آمیز آنان باید گفت که اقتصاد مقاومتی همان اقتصاد اسلامی با تاکید بر رویکرد خاص است. به این معنا که اقتصاد مقاومتی از درون اقتصاد اسلامی بیرون آمده است و تنها تفاوت میان اقتصاد اسلامی و اقتصاد مقاومتی در شرایط زیستی و تحققی آن است. به این معنا که اقتصاد مقاومتی در زمانی خاص برای هدف خاص شکل می گیرد و برخی از عناصر و مولفه های اقتصاد اسلامی در آن بیش تر مورد توجه و تاکید است؛ بنابراین همان نظریه های اقتصاد اسلامی را می توان در نظریه اقتصاد مقاومتی رهگیری و ردگیری کرد.

عناصر و مولفه های اصلی اقتصاد مقاومتی و اقتصاد اسلامی

اصولا اقتصاد اسلامی، اقتصاد مقاومتی است؛‌ چرا که از نظر اسلام، اقتصاد که در کنار اعتقادات مورد تاکید است(بقره، ایه 3) می بایست به گونه ای باشد که جامعه بر آن استوار شود. از این روست که اسلام، اقتصاد را مایه قوام بخش جامعه می داند(نساء، آیه 5) و خواهان شناسایی علل و عواملی است که بتواند چنین استواری را به اقتصاد و در نهایت به جامعه ببخشد.

از آن جایی که جامعه به فلسفه وجودی تحقق سعادت ایجاد و تاسیس می شود و افراد انسانی به قصد تحقق آرامش و امنیت و آسایش در کنار هم گرد می آیند تا از توانایی و قدرت یک دیگر بهره گیرند و اسباب سعادت خود و جامعه را فراهم آورند، می بایست گفت که اقتصاد در جایگاه بس مهم قرار گرفته است؛ چرا که ستون خیمه جامعه را تشکیل می دهد و اگر اقتصادی وجود نداشته باشد که آسایش را برای مردمان به ارمغان آورد،‌ مردمان از همکاری و تعاون در مجموعه جامعه خارج و پراکنده می شوند.

بنابراین، افراد جامعه انسانی به قصد تحقق مولفه های سعادت یعنی آرامش و آسایش در کنار هم گرد آمده اند و تمام تلاش خود را مبذول می دارند تا آن را تحقق بخشند. خردمندان جامعه به این نتیجه و باور رسیده اند که سعادت و مولفه های آن تنها در سایه سار اصولی چون عدالت، تعاون،‌ کار، اعتدال در مصرف، توزیع ثروت، گردش سالم اقتصاد از منابع ثروت تا تولید و تا توزیع و مصرف و مانند آن تحقق یافتنی است.

از این روست که اسلام نیز اصول اقتصادی خویش را در همین چارچوب ساماندهی کرده است و بر اصولی عقلانی و عقلایی چون عدالت(حدید، آیه 25)، کسب و کار(هود، آیه 61؛ اسراء، آیه 66)،‌اعتدال در مصرف و پرهیز از اسراف و تبذیر(اعراف، آیه 31؛ اسراء، ایه 26؛ فرقان، آیه 67)، گردش سالم ثروت و ممنوعیت انحصار و تمرکز ثروت(حشر، ایه 7) و ممنوعيّت خارج كردن نقدينه از جريان و استفاده عموم(توبه، آیه 34)، سلامت در توزیع و پرهیز از کم فروشی و گران فروشی(هود، آیات 84 و 85؛ اسراء، آیه 35؛ مطففین، آیات 1 تا 3) و مانند آن تاکید ورزیده است.

از نظر اسلام اقتصاد می بایست به گونه ای سامان یابد که موجب آبادانی زمین(هود، ایه 61)، بهره مندی عمومی از ثروت و منابع زمینی(حدید، آیه 25)، شکوفایی اقتصادی و افزایش ثروت و رهایی جامعه از فقر و فقیران(حشر، آیه 7) باشد و بستری برای آسایش و آرامش مردمان فراهم آید تا بتوانند در مسیر اهداف آفرینش و خلافت الهی گام بردارند.(قصص، ایه 77) به این معنا که همه افراد جامعه بشری بتوانند سعادت دنیوی و اخروی را جمع کنند .(بقره، آیه 201؛ نساء، آیه 134)این گونه است که اسلام میان دین و دنیا، آخرت و دنیا و ماده و معنویت جمع کرده است و بلکه سعادت اخروی را در گرو سلامت و سعادت دنیوی دانسته و فرموده است: الدنیا مرزعه الاخره؛ دنیا کشتزار آخرت است. پس انسان هر چه در این جا می کارد در آخرت درو می کند.

پس اقتصادی اسلامی،‌ اقتصادی مقاومتی است که در برابر هر گونه ظلم و اجحاف در مرحله از مراحل و هر بخشی از بخش های اقتصادی می ایستد و خواهان عدالت فراگیر و قسطی برای همه نوع بشر بی هیچ تفاوتی است.(بقره، آیه 61؛ حشر، آیه 7؛ حدید، ایه 25 و آیات دیگر)

این اقتصاد می بایست به گونه ای استوار و قوام یافته باشد که قوام بخش جامعه شود(نساء، آیه 5) به طوری که هیچ فشار درونی و بیرونی نتواند آن را از پا در آورد و ستون را تکان دهد و یا از جا برکند و با فروپاشی بستر فروپاشی جامعه را فراهم آورد.

مقاومتی بودن اقتصاد به این است که خود قایم بلکه قوام باشد(نساء، ایه 5) و بتواند افزون بر این که خود بر پا و استوار است تکیه گاه امر دیگری چون جامعه باشد.(همان) پس فشارها و تحریم های بیرونی دشمنان جامعه نمی تواند چنین اقتصادی را تهدید کرده و آن را با بحران مواجه سازد.

الزامات و موانع اقتصاد مقاومتی

دست یابی به چنین اقتصادی نیازمند توجه به همان مبانی و اصول پیش گفته ای دارد که عقل و شرع آن را تاسیس و تاکید کرده است. پس می بایست برای تحقق چنین اقتصادی بر عدالت به عنوان پایه عقلانی هر عملی تاکید شود؛ چرا که بی عدالت هیچ چیزی سامان نمی یابد. این عدالت می بایست در شکل ملموس و عینی خود در جامعه بی هیچ تفاوتی میان زن و مرد و خرد و بزرگ یعنی توده های مردم جاری شود و هیچ کس از این منظر مورد ظلم قرار نگیرد و قسط و بهره خویش را از مواهب مادی دنیا بردارد.(حدید، ایه 25)

در حوزه منابع ثروت نیز می بایست عدالت برقرار باشد و همه از آن چه به عنوان فی و انفال و ثروت عمومی از آن یاد می شود بهره مند گردند.( انفال، ایات 1 و 41) ثروت جامعه می بایست در یک جریان سالم و آزاد قرار گیرد و از هر گونه انحصار رهایی یابد.(حشر، آیه 7) پس باید از هر گونه اندوخته ثروت بی آن که در جریان تولید قرار گیرد جلوگیری شود و با مالیات و روش های دیگر امکان ذخیره سازی فراهم نشود و نقدینگی از چرخه تولید و کار بیرون نرود.(توبه، آیه 34)

در توزیع و مصرف عدالت و اعتدال مورد توجه قرار گیرد و از هر گونه اسراف و زیاده روی در مصرف جلوگیری شده و اجازه ریخت و پاش ثروت داده نشود.( اعراف، آیه 31؛ اسراء، ایه 26؛ فرقان، آیه 67)

در حقیقت رعایت اصول اقتصاد اسلامی و اهداف آن به عنوان مهم ترین الزامات اقتصاد مقاومتی می بایست مورد توجه مردم و مسئولان قرار گیرد و هر گونه اخلال و اختلال در نظام اقتصاد اسلامی به عنوان مانع و مفسده در اقتصاد مقاومتی شناسایی به شدت با آن مقابله شود.

بی گمان بی عدالتی در هر بخش از بخش های اقتصادی و یا مصرف بی رویه یا توزیع ناقص و نارسا و کم فروشی و گرانفروشی می تواند اقتصاد را از قوام بودن خارج کرده و شرایط مقاومتی آن را کاهش داده یا از میان بردارد.

اقتصاد مقاومتی به گونه ای سامان می یابد که فشارهای بیرونی از جمله تحریم ها نمی تواند بر آن تاثیر گذارد؛‌چرا که اقتصاد به شکل قوام بخش در درون جامعه سامان یافته است و این اقتصاد نه تنها قوام بخش جامعه است بلکه در برابر فشارهای بیرونی مقاومت می کند و تاثیرات تحریم ها و فشارها را باز می گرداند یا به شدت کاهش می دهد تا کم ترین تاثیرات بر جامعه به جا گذارد.

البته در اقتصاد مقاومتی به معنا مقاوم در برابر فشارهای بیرونی، بر جنبه های دیگری چون خودکفایی در منابع مالی و انسانی فنی و مدیریتی، بهره مندی از ثروت و منابع داخلی، قناعت و زهد در مصرف، بهره وری، کارآفرینی، خوداتکایی، آموزش و پرورش نیروی انسانی داخلی، خودباوری، پرورش استعدادها و رشد افزایی نیروی انسانی با واگذاری مسئولیت ها به افراد از طریق تمرین و ممارست (نساء، ایه 6) ، بهره گیری از علم و دانش مدیریت اقتصادی افراد جامعه (یوسف، آیه 55) و مانند آن تاکید خاص و ویژه ای به سبب شرایط و مقتضیات زمانی صورت می گیرد. همان طوری که در این شرایط افزون بر مصرف بهینه منابع و ثروت و محصولات می بایست قناعت را پیشه کرد و بیش از نیاز مصرف نکرد و نوعی زهد در مصرف را اصالت بخشد؛ اما شکی نیست که اسراف و تبذیر در همه زمان ها گناه و حرام و در این زمان سخت و شرایط دشوار گناهی بزرگ تر است. در حقیقت سوء مدیریت، واگذاری مسئولیت های مدیریت اقتصادی به غیر عالمان و حافظان امین(یوسف، ایه 55) و اسراف و تبذیر و اختلاس و هر گونه رفتاری که در جریان اقتصاد اخلال وارد می کند، به عنوان مانع اصلی در اقتصاد مقاومتی شناسایی می شود و می بایست به شدت با آن برخورد کرد.

به هر حال، اقتصاد مقاومتی نظریه ای علمی و مبتنی بر اقتصاد اسلامی عقلانی و عقلایی است که دارای مولفه های علمی یک نظریه است و قابلیت اجرا و عمل را دارد. پس نمی توان آن را از اساس منکر شد یا در معناداری آن تشکیک روا داشت چنان که برخی گمان باطل و غلط برده اند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا