اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیعرفانمعارف قرآنیمقالات

از مرگ اختياري تا اجل حتمي

samamos-comبررسي فضيلت و آثار مرگ معنوي اختياري در كمال يابي انسان
مرگ به معناي انتقال از جهاني به جهاني و از حالتي به حالت ديگر، از ويژگي هاي موجودات دنيوي است. آفريده هاي خداوند در دنيا، شدن هاي گوناگوني را تجربه مي كنند و لباسهاي متفاوتي را چون پروانه به تن مي كنند. گاه چون ذره اي هستند با حفاظ و لباسي خرد، گاه ديگر چون كرمي هستند و گاه ديگر، اسير چون شفيره در پیله و گاه چهارم چون پروانه اي در آسمان به ترنم و ترقص مشغول مي باشند.

انسان دم به دم، در حال شدن است و اين حالات شدن، خود تجربه اي از مرگ است. با اين همه انتقال كامل از جهاني به جهاني ديگر و شدن به تمام و كمال را مرگ گفته اند. اما اين تنها تمام حقيقت مرگ نيست. از اين روست كه در آموزه هاي قرآني و اسلامي، سخن از انواع و اقسام مرگ است وحتي توصيه شده كه در همين دنيا برخي از اقسام و انواع مرگها را انسان خود به اختيار تجربه كند.

نويسنده در اين مطلب از مرگ اختياري ومعنوي سخن مي گويد كه حالت رهايي از ماده در همين دنيا با حفظ حضور نفس در كالبد جسماني است. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.

اقسام و انواع مرگ

مرگ در تفسير قرآني، همانند خروج پروانه از شفيره اش، نوعي دگرديسي است. انسان در مدتي كه در دنيا زندگي مي كند همانند كرمي است كه مي بايست در اين زندان دنيا خود را بسازد و در يك فرآيندي با تلاش خود، پوسته دنيا را اندك اندك بدرد تا پروانه شدن را در جهاني ديگر تجربه كند. بنابراين، زندگي دنيا، فرصت پروانه شدن و توانمندي است. براين اساس، مرگ نيز انتقالي از حالتي به حالتي و از جهاني به جهاني ديگر است.

هر انساني، مرگ را خواهد چشيد. اين پايان سير طبيعي بودن در دنياست. لذا در آموزه هاي قرآني از اجل حتمي (مسمي) سخن به ميان آمده است؛ اما اجل ديگري نيز براي انسان است كه از آن به اجل معلق ياد مي شود و ارتباط تنگاتنگي با اعمال انسان دارد؛ چرا كه انسان با اعمال خويش شرايط زيستي خود در دنيا را دگرگون كرده و كم و زياد مي كند. اين گونه است كه با كارهاي نيك، اجل معلق را به تاخير مي افكند تا شرايط بهتري براي كمال خود فراهم آورد؛ يا آن كه با كارهاي بد و گناهان خويش، مرگ را پيش مي اندازد و فرصت شدن را از خود مي گيرد.

مرگ همچنين مي تواند اختياري و غيراختياري باشد؛ زيرا گاه انسان به جايي مي رسد كه از سوي خداوند ماذون مي گردد تا به اختيار خود، مرگ خويش را پيش يا پس اندازد. چنان كه مرگ مي تواند معنوي يا مادي باشد؛ زيرا انسان مي تواند به جايي برسد كه در همين دنيا انقطاع از ماده پيدا كند و با آن كه نفس هنوز در كالبد جسماني اسير و در بند است، ولي آزاد و رهاست و همه عوالم هستي و حضرات از ناسوت، ملك، ملكوت، جبروت و لاهوت را سير مي كند و در همه آنها حضور مي يابد. براي چنين شخصي مرگ و معنا و مفهومي ديگر دارد.

به سخن ديگر، نفس انساني، همان روح الهي است كه در كالبد جسماني قرار گرفته است. اصالت روحاني و تجردي نفس موجب مي شود كه گرايش به تجرد از ماده داشته باشد. اما مشكل نفس انساني اين است كه تا اسير و دربند شفيره تن و كالبد است نمي تواند تجرد يابد و پرواز نمايد و به عوالم و نشئه هاي ديگر برود. اما اگر همان مسير طبيعي انتقال را خود انسان به اختيار به شكلي ديگر طي كند، مي تواند از دايره زمان و مكان دنيوي بگذرد و در همان حال كه نفس در كالبد تن است، سير عوالم نمايد و تجربه پروانه شدن را حتي در شفيره داشته باشد؛ زيرا هستي دنيوي به گونه اي آفريده شده كه مي توان آن را در هم پيچيد و دو سوي به ظاهر بي نهايت آن را به هم چسباند و از آن گذر كرد. اين همان كاري است كه در طي الارض و طي الزمان انجام مي گيرد. به اصطلاح علوم امروزي و براساس نظريه نسبيت عام و فيزيك كوانتومي، مي توان از اقطار السموات و منافذ آسمان ها گذشت (الرحمن، آيه 33) و به فضا و زمان ديگري رفت بي آن كه زمان و مكان بسياري را طي كرده باشيم. در علم نوين از اين منافذ آسمانها و اقطار آن كه انسان به فضا و زمان ديگر منتقل مي شود، به عنوان سياهچاله ياد مي شود.

در آموزه هاي وحياني اسلام، راه رسيدن به اين گذرگاه ها و عبور از فضا و زمان دنيا، تسلط بر نفس سركش واماره است؛ زيرا نفس در زمان حضور در كالبد جسماني، احوالات گوناگوني به خود مي گيرد كه يكي از آن حالات، حالت نفس اماره به بدي هاست. در اين صورت انسان اسير ماده مي شود و نمي تواند پرهاي پروازش را بگشايد. براي رهايي از اين حالت بايد تلاش كرد تا نفس به سمت لوامه و سپس مطمئنه و در نهايت راضيه مرضيه سير كند. اگر انسان در مقامات اخير قرار گيرد، نفس از اين توان فنايي بهره مند مي شود و در نوعي تجرد مي تواند سير ملك و ملكوت كرده و تا عوالم لاهوت پيش رود و بپرد.

اين همان چيزي است كه ما از آن به مرگ اختياري معنوي ياد مي كنيم. به اين معنا كه نفس با اختيار خود از ماده مي ميرد و جدا مي شود و در فضاي معنويت و تجرد تا مقام قاب قوسين او ادني (نجم، آيه 9) بالا مي رود و در مقام كشف الغطاء (ق، آيه 23) قرار مي گيرد. اين مقام كشف الغطاء براي ديگران به مرگ طبيعي و مادي و انتقال از نشئه دنيا به نشئه برزخ و آخرت اتفاق مي افتد، ولي براي انسانهاي با مرگ معنوي اختياري در دنيا تحقق مي يابد. (همان؛ و نيز تكاثر، آيات 6 و 7) در اين حالت چشم دل و حتي چشم سر با كالبدهاي جسماني ديگر غيركالبد جسداني، چنان تيز و بصير مي شود كه بسياري از حقايق پوشيده بر ديگران براي او مشهود مي شود و به مشاهده و عيان آنها را مي بيند؛ بصرك اليوم حديد (ق، آيه22)

مرگ اختياري، جدا شدن نفس از ماده

نفس همان روح دميده شده خداوند (حجر، آيه 29) در كالبد جسماني انسان، تا زماني كه در كالبد جسماني است، با آن كه از نوع تجرد برخوردار است، با اين همه چون اسيري در قفس تن است و نمي تواند چنان كه بايد و شايد، تحرك داشته باشد.

البته زماني اين نفس از اين تن جدا خواهد شد؛ زيرا براي هر نفسي مدتي براي شدن هاي كمالي است كه از آن به فرصت عمر تعبير مي شود. پس از پايان آمدن فرصت عمر يعني اجل حتمي، نفس چه به كمال رسيده يا نرسيده باشد، از تن خارج مي شود. پس نفسي كه به كمال رسيده باشد، در بهشت مي رود و نفسي كه كمال نيافته با همان حالت نقصان در دوزخ در مي آيد. البته براي ورود به بهشت، كف كمالي لازم است. شخص با اين كف كمالي خويش در بهشت نخست در مي آيد و اگر در سطح عالي كمال باشد، در بهشت هشتم در رضوان الله مستقر مي شود. در اين سقف كمالي است كه با بي نهايت پيوند مي خورد و همه هستي چون كف دست در دستان اوست و هر گونه خواست تصرف مي كند.

اما هستند كساني كه اين سير كمالي را در همين دنيا مي پيمايند و با استفاده از آموزه هاي وحياني اسلام، نفس را به چنان كمالي مي رسانند كه از همين دنيا در بهشت رضوان راضيه مرضيه قرار مي گيرند و بر كائنات به عنوان خليفه الهي حكومت و ولايت مي كنند؛ زيرا انسان هاي متاله شده اي هستند كه خداوند ايشان را رباني دانسته و ربوبيت خويش را در آنان مظهريت مي دهد.

راه رسيدن به اين مقامات اين است كه انسان در همين دنيا، مرگ را تجربه كند و نفس را از ماده تجرد دهد و جدا نمايد. اين كاري كه انسان انجام مي دهد، شباهت زيادي به جدايي نفس از تن در هنگام خواب دارد. به اين معنا كه اگر انسان در خواب نوعي مرگ را تجربه مي كند، اين شخص در بيداري همان جدايي نفس از تن را تجربه مي كند.

خداوند در آيه42 سوره زمر درباره حقيقت مرگ مي فرمايد: الله يتوفي الانفس حين موتها و التي لم تمت في منامها فيمسك التي قضي عليها الموت و يرسل الاخري الي اجل مسمي ان في ذلك لايات لقوم يتفكرون؛ خدا نفس و روح مردم را هنگام مرگشان به تمامي باز مي ستاند و نيز نفسي را كه در موقع خوابش نمرده است قبض مي كند. پس آن نفسي را كه مرگ را بر او واجب كرده نگاه مي دارد، و آن ديگر نفسها را تا هنگامي معين به سوي زندگي دنيا بازپس مي فرستد. قطعا در اين امر براي مردمي كه مي انديشند نشانه هايي از قدرت خداست.

از امام جواد(ع) روايت است: لما سئل عن الموت: هو النوم الذي يأتيكم كل ليله الا انه طويل مدته لا ينتبه منه الا يوم القيامه ، فمن رأي في نومه من أصناف الفرح ما لا يقادر قدره، و من اصناف الاهوال ما لايقادر قدره، فكيف حال فرح في النوم و وجل فيه؟ هذا هو الموت، فاستعدوا له؛ مرگ همان خوابي است كه هر شب به سراغ شما مي آيد، جز اين كه مدتش طولاني است و انسان از آن تا روز قيامت بيدار نمي شود. هر كسي در خوابش آن اندازه از انواع خوشحالي ها و اقسام وحشت ها مي بيند كه نمي تواند به حساب آورد. پس حال خوشحالي و ترس در خواب چگونه است؟ اين همان مرگ است. بنابراين، براي آن آماده شويد. (معاني الاخبار، ص982)

از امام حسن مجتبي(ع) پرسيدند: مرگ چيست؟ حقيقت آن پيش ما مجهول است. فرمود: مرگ براي مؤمنان بهترين سرور و خوشحالي است (مانند وقتي كه) انسان را از زندان تنگ و تاريك و كثيف به باغ هاي سبز و خرم منتقل كنند و براي كفار مانند آن است كه آنها را از باغ هاي باصفا و پردرخت و نعمت به سوي آتش سوزان انتقال دهند. (همان، ص782)

امام حسين(ع) در روز عاشورا به اصحاب خود فرمودند: مرگ مانند پل است كه از يك طرف آن عبور كنيد و به طرف ديگر رويد كه اين طرف پل، ناراحتي و سختي و مشكلات فراوان باشد و آن طرف، باغستان ها و كاخ هاي مرفه و پرنعمت. آيا كدام يك از شما ناراحت است كه از زندان تاريك و پرجانور به سوي قصرهاي عالي انتقال يابد. مرگ براي دشمنان ما، مانند كسي است كه او را از قصرها به سوي زندان برند! همين طور جدم رسول خدا(ص) فرمود: دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است و مرگ، پل مؤمنان و دوستان ما به سوي بهشتشان و پل كفار به سوي جهنمشان است. (همان)

همچنين روايت است كه امام جواد(ع) به عيادت يكي از اصحابش كه بيمار شده بود رفت در حالي كه آن شخص گريه مي كرد و در مورد مرگ بي تابي مي نمود.

حضرت به او فرمود: «اي بنده خدا! آيا از مرگ مي ترسي؟»

دليل آن اين است كه نمي داني ماهيت مرگ چيست؟ آيا اگر پليدي ها تو را فرا گيرد و موجب ناراحتي تو گردد و جراحات و زخم هاي پوستي در بدن تو پديد آيد و بداني با شست وشو در حمام، همه اين زخم ها از بين مي رود، آيا نمي خواهي كه وارد حمام شوي و بدنت را شست وشو نمايي و از زخم ها و آلودگي ها پاك گردي؟ و يا ميل نداري به حمام بروي و با همان آلودگي و زخم ها باقي بماني!

بيمار عرض كرد: البته دوست دارم در اين صورت به حمام بروم و بدنم را بشويم.

امام جواد فرمود: مرگ (براي مؤمن) همان حمام است و آن آخرين پاكسازي از آلودگي گناهان و شست وشوي ناپاكي ها است. بنابراين وقتي كه به سوي مرگ رفتي و از اين مرحله گذشتي، در حقيقت از همه اندوه و امور رنج آور رهيده اي و به سوي خوشحالي و شادي روي آورده اي؟ بيمار از فرموده هاي امام جواد قلبي آرام پيدا كرد و خاطرش آسوده شد و عافيت و نشاط پيدا كرد و با آرامش استوار، دلهره و نگراني اش از بين رفت.

آري وقتي كه انسان از نظر فكري، روحي، رواني و با پشتوانه ايمان و عمل صالح، خود را آماده سفر آخرت كند، ترس را هنگام مرگ به خود راه نمي دهد و در مي يابد كه در حقيقت با اين سفر، به سوي نجات و رهايي از رنج ها، و روي آوردن به شادي ها انتقال پيدا خواهد كرد.

حال كه حقيقت مرگ اين است، انسان مي بايست با خدايي (متاله) شدن و تحقق و فعليت بخشي به همه اسماي الهي سرشته در ذات خود، نفس را به حقيقت خداوندي متصل كند و روزگار وصل خويش را در دنيا تجربه كند و «انالله و انااليه راجعون» را در همين دنيا تحقق بخشد. اين گونه است كه مرگ اختياري و معنوي و جدايي نفس از تن را پيش از آن كه مرگ طبيعي و غيراختياري برسد، تجربه كرده و فناي ذاتي مي يابد و در همه عوالم سير مي كند؛ چنان كه امامان(ع) در همين دنيا هزاران عالم را سير مي كردند با آن كه تن و كالبد ايشان در نزد شخص حاضر بود.

راهكاري كه آموزه هاي وحياني براي دست يابي به مرگ اختياري به مفهوم پيش گفته بيان مي كند، اين است كه انسان در همين دنيا خود را از هواهاي نفساني برهاند و از چنگال گناهان نجات يابد پيش از اين كه مرگ طبيعي از نوع اجل معلق يا مسمي او را در برگيرد. به عبارت ديگر راهكار دست يابي به مرگ اختياري مخالفت با خواسته هاي نفساني و اميال و آرزوهاي دور و دراز و عمل بر طبق فرامين الهي و در يك كلام داشتن تقواي واقعي است.

البته بسياري از مردم به سبب گناهان، مرگ خويش را پيش مي اندازند و به يك معنا مرگ اختياري را تجربه مي كنند؛ زيرا فرصت عمر خويش را كوتاه مي كنند؛ اما كساني كه در مسير شدن هاي كمالي قرار دارند، مرگ اختياري را با حفظ فرصت عمر تجربه مي كنند: زيرا آنان با بهره گيري از فرصت عمر، مرگ اختياري را تجربه و به كشف و شهود عوامل پرداخته و مسير كمالي را بهتر شناخته و در دنيا گام هاي بلندتري براي شدن هاي كمالي برمي دارند؛ چرا كه مي دانند هرگز فرصت عمر تكرار نمي شود و انسان هر آن چه در آخرت خواهد داشت، همين سازه هايي است كه در دنيا ساخته است. درحقيقت انسان در فرصت كوتاه عمر، خود را براي ابديت مي سازد. از اين رو مرگ اختياري براي انسان هاي سالك طريقت حق و حقيقت و خدايي شدن، رهايي از تن و ماده براي درك بهتر شرايط بازگشت و بهره گيري بهتر از دنيا و ماده براي سازه اي بهتر و برتر مي باشد.

انسان هايي كه در مسير شدن هاي كمالي قرار دارند، مي دانند كه بسياري از مردم به نوعي ديگر مرگ اختياري را تجربه مي كنند و شرايط را براي خود سخت تر مي نمايند. آنان اين معنا را به خوبي درك مي كنند كه مرگ اختياري بسياري از مردم به سبب گناهان است. از امام جواد(ع) روايت است كه فرمود: موت الانسان بالذنوب أكثر من موته بالأجل، و حياته بالبر أكثر من حياته بالعمر؛ فرا رسيدن مرگ انسانها، به جهت معصيت و گناه، بيشتر است تا مرگ طبيعي و عادي، همچنين حيات و زندگي- لذت بخش- به وسيله نيكي و احسان به ديگران بيشتر و بهتر است از عمر بي نتيجه. (كشف الغمه، ج 2، ص 053)

امام صادق(ع) درباره علل مرگ معلق اختياري يا تداوم زندگي اختياري فرمودند: من چيزي موثرتر از صله رحم براي زيادت عمر نمي شناسم، گاه كسي كه تنها سه سال به پايان عمرش باقي است، صله رحم مي كند و خداوند به بركت آن، سي سال به عمر او مي افزايد و عمر او را تا سي و سه سال دراز مي گرداند و گاه كسي سي و سه سال به پايان عمرش باقي است، اما قطع رحم مي كند و خداوند سي سال از عمر او تقليل داده و سه سال بعد از آن، اجل او فرا مي رسد.

امام حسين(ع) نيز در همين باره فرمودند: هر كه دوست دارد مرگش به تأخير بيفتد و… صله رحم نمايد.

امير مؤمنان علي(ع) در دعاي كميل نيز مي فرمايد؛ اللهم اغفر لي الذنوب التي تهتك العصم، اللهم اغفر لي الذنوب التي تنزل النقم، اللهم اغفر لي الذنوب التي تغير النعم، اللهم اغفر لي الذنوب التي تحبس الدعاء اللهم اغفر لي الذنوب التي تنزل البلاء. خدايا ببخش آن گناهاني را كه پرده عصمتم را مي درد؛ خدايا ببخش آن گناهاني راكه بر من كيفر عذاب نازل مي كند؛ خدايا ببخش آن گناهاني را كه در نعمتت را به روي من مي بندد؛ خدايا ببخش آن گناهاني را كه مانع قبولي دعاهايم مي شود؛ خدايا ببخش آن گناهاني را كه بر من بلا مي فرستد.

خداوند متعال مي فرمايد: «اگر خداوند مردم را به خاطر ظلمشان مجازات مي كرد، جنبنده اي را بر روي زمين باقي نمي گذارد؛ ولي آنها را تا زمان معيني به تأخير مي اندازد و هنگامي كه اجلشان فرا رسد، نه ساعتي تأخير مي كنند و نه ساعتي پيشي مي گيرند.»

طبق اين آيه شريفه و آيات ديگري كه به همين مضمون هستند، اجل حتمي نه يك ثانيه پيش مي افتد و نه يك ثانيه تأخير مي كند. بنابراين، زماني كه اجل كسي به تأخير مي افتد، يقينا اجل معلق است كه تابع مقتضيات و بخصوص اعمال خود شخص است؛ يعني خداوند متعال فارغ از مقتضيات، براي هر كسي عمري خاص معين نموده است كه وقتي آن لحظه رسيد به صورت طبيعي و بدون هيچ علت خارجي، تعلق روح از بدن بريده مي شود. اين اتفاق زماني رخ مي دهد كه به اصطلاح فلاسفه، حركت جوهري شخص به آخر رسيده باشد و تمام قواي وجودي او به فعليت رسيده باشند. اما ممكن است قبل از رسيدن آن لحظه، عواملي خارجي رابطه روح و جسم را از بين ببرند كه در اين صورت گفته مي شود شخص با اجل معلق مرده است. براي مثال گناه از عواملي است كه موجب مرگ زودرس مي شود؛ در مقابل صله رحم يا دعا كردن باعث مي شود كه اثر عوامل تسريع كننده مرگ از بين برود. لذا وقتي گفته مي شود مرگ كسي به تأخير افتاد به اين معناست كه عامل مرگ زودرس شخص موجود بود لذا آن شخص بايد از دنيا مي رفت ولي عاملي ديگر آن را خنثي نموده مرگ او را به تأخير انداخت.

رسول الله(ص) درباره تأثير افعال و اعمال انساني در كاهش و افزايش عمر فرمودند: «الصدقه تدفع البليه و صله الرحم تزيد في العمر؛ صدقه دفع بلا مي كند و صله رحم عمر را زياد مي كند.» (بحارالأنوار، ج 47، ص 36)

امام صادق(ع) در جايي ديگر درباره تأثير رفتار و اعمال انسان در زندگي بشر مي فرمايند: پدرم مدام مي فرمود: «نعود بالله من الذنوب التي تعجل الفناء و تقرب الأجال و تخلي الديار و هي قطيعه الرحم و العقوق و ترك البر؛ به خدا پناه مي برم از گناهاني كه نابودي را تسريع و اجلها را نزديك و سرزمين ها را خالي مي كنند؛ و آن گناهان، قطع رحم، نافرماني والدين و ترك نيكي است.» (الكافي، ج 2، ص 844)

در همين باره از نبي اكرم(ص) روايت شده كه فرمودند: «صله الرحم توسع الاجال و تنمي الأموال؛ صله رحم اجلها را توسعه و اموال را رشد مي دهد.» (مستدرك الوسائل، ج 51، ص 052)

از اين گونه روايات استفاده مي شود كه اجل معلق انسان ها تا حد زيادي وابسته به اعمال خود آنهاست؛ لذا مي توانند با شناسايي عوامل افزايش و كاهش عمر از طريق روايات اهل بيت(ع)، زندگي خود را به گونه اي برنامه ريزي كنند كه احتمال عمر طولاني را در مورد خود افزايش دهند. البته روشن است كه كنترل همه عوامل در دست انسان نيست. لذا با تمام برنامه ريزي ها، باز تضمين صددرصد وجود نخواهد داشت.

مرگ اختياري، رهايي از زندان تن

داستان طوطي را در مثنوي شنيده ايد كه مي گويد يك تاجري بود و يك طوطي داشت (و طوطي را معمولا از هندوستان مي آوردند)، وقتي كه مي خواست «به هندوستان» برود بچه ها را جمع كرد، از جمله طوطي هم آنجا بود، گفت حالا هر سفارشي داريد بگوييد تا وقتي از سفر برمي گردم براي شما سوغاتي بياورم. هر كسي يك چيزي گفت و طوطي گفت: من حرفي ندارم غير از اينكه آنجا وقتي مي روي در باغستان ها، طوطي ها را كه مي بيني، فقط بگو كه شما هم يك نفري از خودتان، يكي كه هم جنس شماست اينجا نزد من در قفس است و شرح حال مرا براي آنها بازگو كن، من سفارش ديگري ندارم، آن وقت اگر آنها پيغامي داشتند پيغام شان را براي من بياور.

او رفت و سفرش را انجام داد و بعد براي اينكه پيغام طوطي را رسانده باشد رفت در جنگلي كه طوطي خيلي زياد بود و در مقابل طوطيها ايستاد و حرفش را زد كه بله من طوطي اي دارم اينچنين و وضعش اين طور است و من يك قفسي اين گونه برايش تهيه كرده ام و وقتي خواستم بيايم چنين پيغامي داد، حالا اگر شما پيغامي داريد بگوييد. مي گويد تا اين را گفتم ديدم تمام اين طوطيها مثل اينكه ناگهان سكته كردند و مردند، از روي درختها افتادند روي زمين. با خود گفتم اين چه كاري بود من كردم و باعث مرگ هزارها طوطي شدم!

وقتي كه برگشت، طوطي گفت آيا پيغام مرا رساندي؟ گفت بله رساندم ولي خيلي بد شد. گفت چه شد؟ گفت تاگفتم، همه آنها يكجا مردند. اين هم تا شنيد همان جايي كه بود همان طور از غصه افتاد و مرد. عجب كاري! باز يك مرگ ديگري! غصه اش افزون شد، چون طوطي عزيزش مرد، ولي ديگر كاري نمي شد كرد، پاي طوطي را گرفت و آن را از قفس بيرون انداخت، تا انداخت بيرون، طوطي پرواز كرد و رفت. معلوم شد آن درس بوده، گفتند تو اگر مي خواهي از اين قفس آزاد شوي بايد بميري.

بعد از آنش از قفس بيرون فكند

طوطيك پريد تا شاخ بلند

طوطي مرده چنان پرواز كرد

كآفتاب شرق تركي تاز كرد

خواجه حيران گشت اندركار مرغ

بي خبر ناگه بديد اسرار مرغ

روي بالا كرد و گفت اي عندليب

از بيان حال خودمان ده نصيب

او چه كرد آنجا كه تو آموختي

ساختي مكري و ما را سوختي

گفت طوطي كو به فعلم پند داد

كه رها كن لطف آواز و وداد

زانك آوازت ترا در بند كرد

خويشتن مرده پي اين پند كرد

يعني اي مطرب شده با عام و خاص

مرده شو چون من كه تا يابي خلاص

دانه باشي مرغكانت برچنند

غنچه باشي كودكانت بركنند

دانه پنهان كن بكلي دام شو

غنچه پنهان كن گياه بام شو

هر كه داد او حسن خود را در مزاد

صدقضاي بد سوي او رو نهاد

چشمها و خشمها و رشكها

بر سرش ريزد چو آب از مشكها

دشمنان او را ز غيرت مي درند

دوستان هم روزگارش مي برند

آنك غافل بود از كشت و بهار

او چه داند قيمت اين روزگار

در پناه لطف حق بايد گريخت

كو هزاران لطف بر ارواح ريخت

تا پناهي يابي آنگه چون پناه

آب و آتش مر ترا گردد سپاه

نوح و موسي را نه دريا يار شد

نه بر اعداشان بكين قهار شد

آتش ابراهيم را نه قلعه بود

تا برآورد از دل نمرود دود

كوه يحيي را نه سوي خويش خواند

قاصدانش را به زخم سنگ راند

گفت اي يحيي بيا در من گريز

تا پناهت باشم از شمشير تيز

از اين روست كه پيامبر(ص) مي فرمايد: موتوا قبل ان تموتوا؛ (با مرگ اختياري) بميريد قبل از آنكه (با مرگ طبيعي) بميريد (بحارالانوار، ج 96/ ص 713)

اميرمومنان علي(ع) نيز مي فرمايد: اخرجوا من الدنيا قلوبكم من قبل ان تخرج منها ابدانكم؛ پيش از اينكه بدنتان از جهان خارج گردد قلبتان را از آن خارج سازيد. (نهج البلاغه، خطبه 302)

شاعر شيرين سخن پارسي گو نيز چه خوش سروده است:

بمير اي دوست قبل از مرگ اگر مي زندگي خواهي

كه ادريس از چنين مردن بهشتي گشت پيش از ما

اگر انسان مرگ اختياري از ماده و جدايي از دنيا و حب آن هواهاي نفساني و گناهان را به درستي درك كند و بفهمد، در مي يابد كه با اين كار به حيات واقعي مي رسد. پس انسان تا از طبيعت نميرد، به حقيقت زنده نمي شود.

حافظ مي گويد:

تو كز سراي طبيعت نمي روي بيرون

كجا به كوي طريقت گذر تواني كرد

اين ضرب المثل انسان است كه از جهان ديگر آمده و اين جهان براي او قفس است. خودش گفت:

چنين قفس نه سزاي چومن خوش الحاني است

روم به روضه رضوان كه مرغ آن چمنم

اين است كه عرفا بحث بسيار شيريني راجع به غربت انسان در دنيا و زنداني بودن نفس در آن دارند. جامي قطعه اي دارد كه مي گويد:

دلا تا كي در اين كاخ مجازي

كني مانند طفلان خاكبازي

تويي آن دست پرور مرغ گستاخ

كه بودت آشيان بيرون از اين كاخ

چرا زان آشيان بيگانه گشتي

چو دونان مرغ اين ويرانه گشتي

خليل آسا دم از ملك يقين زن

نواي لااحب الافلين زن

بنابراين، انسان مي بايست با تقويت ايمان و عمل صالح، نفس الهي خويش را چنان پرورش دهد كه متاله (خدايي) شود و بتواند در همين دنيا نفس را از تن جدا سازد و به ملكوت و جبروت و لاهوت پرواز كند. راه رهايي از اين خسران و زيان ابدي بودن در بند و زندان تن و ماده اين است كه ايمان آورده و عمل صالح كند و ديگران را نيز بدان توصيه نمايد (سوره عصر) و از گناهان دوري كرده و تقواي الهي پيش گيرد همچنين بجاي رفتار براساس خواسته هاي دلش و هوا و هوسهاي نفساني، بر طبق رضا و خواست و فرامين حضرت دوست عمل كند. اين گونه است كه با حسابرسي دقيق اعمال و رفتار خويش و اصلاح و تصحيح كارهاي نادرست، مي تواند روح را در مقام راضيه مرضيه بالا برد و پر پرواز بيابد و براحتي از پل مرگ حتمي عبور كند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

5 دیدگاه

  1. salam. ba tavajoh be inke ajal bar 2noe hatmi va moallagh ast in soal barayam pish amade ke zamanike hazrate ali az noe shahadatash khabar dasht, yani ghatela , va zamane ghatl ra midanest

    1. به نام خدا
      امامان به سبب آن که در مقام مظهر الوهیت و ربوبیت الهی هستند و متاله و ربانی شده اند، از مصادیق کسانی هستند که از غیب الهی با خبر هستند چنان که در سوره جن از این دسته افراد به عنوان مستثنا یاد شده است و خداوند فرموده که ایشان تنها کسانی هستند که به غیب نیز علم دارند. بنابراین آنان از اجل خود و بسیاری از امور غیبی دیگر با خبر هستند ولی دانش و علم ایشان هرگز به معنای تغییر در آن نیست؛ زیرا علم به موضوعی غیر از جواز تصرف و تغییر در تکوین است.
      خلیل منصوری

    1. به نام خدا
      امامان(ع) راضی به رضای خدا هستند و علم آنان مجوز برای تصرف و تغییر در مشیت الهی نیست.
      خلیل منصوری

  2. It is strange, but interesting about how this film keeps the vi2rew&#8e17;s attention. There isn’t a plotline, we just run through the alphabet over and over again by seeing these words. It’s hard to keep track of what words we’ve seen, or what letters we missed. At the same time, however, we know what’s coming – what letter the next word should start with. This makes the film easy to just sit back and watch, because we as viewers are not trying to figure it out.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا