اجتماعیاصولی فقهیاعتقادی - کلامیسیاسیفرهنگیمعارف قرآنیمقالات

چرايي دشمني با آمريكا و اسرائيل از منظر قرآن

samamos شايد براي برخي ها اين امرغيرمنطقي و نابخردانه باشد كه انسان يا جامعه اي يا كشوري با ملتي يا نظام سياسي دشمني ورزد و به هيچ وجه حاضر به كنار آمدن با آن يا مذاكره و گفت وگو و معامله با آن نشود. به نظر مي رسد كه چنين رفتار و رويه اي به دور از عقلانيت و انسانيت باشد؛ چرا كه هرگز دشمني و كينه جويي نمي تواند پايدار باشد و در نهايت روزي بايد اين جنگ و دشمني به صلح بينجامد و دشمنان بر ميز مذاكره نشسته و از در صلح و سازش وارد شوند و دشمني را به دوستي تبديل كنند.
اما به نظر مي رسد كه سياست هاي اسلامي و انديشه سياسي اسلام رويه اي را در پيش گرفته است كه جنگ و جهاد را در آن پاياني نيست. اين دشمني نسبت به كافران و مشركان بلكه حتي اهل كتاب در آيات قرآن به گونه اي بيان شده است كه گويي پاياني بر آن نيست.

در جهان امروز همين سياست با خاستگاه آموزه هاي وحياني قرآن، بيش از سي سال است كه ميان ايران و آمريكا و اسرائيل دشمني افكنده است. بگونه اي كه امكان پاياني براي اين جنگ سرد و گرم و نرم و سخت متصور نيست.
پرسش نويسنده در اين مطلب، چرايي اين دشمني است و اينكه آيا مي توان ميان ايران اسلامي با رهبري ولايت فقيه و آمريكا و اسرائيل صلح و سازشي را متصور شد؟ مقاله حاضر به تفصيل به اين پرسش براساس آيات قرآن پاسخ مي دهد.
عبرت هاي تاريخي و جنگ حق و باطل
آموزه هاي اسلامي برمحور و مدار چيزي سامان يافته است كه از آن به حق دربرابر باطل تعبير مي شود. از نظر قرآن هرآنچه كه درچارچوب آموزه هاي عقلاني و وحياني نباشد، امري باطل و ناحق است و مي بايست از زندگي بشر حذف شود. «حق» هر امر ثابتي است كه عقل و وحي آن را بيان كرده و بر آن مهر تاييد زده است. هرامري كه عقل و وحي با آن مخالفت مي ورزد در حكم باطل است و مي بايست از ميان برود.
از نظر قرآن، جهان مادي كه انسان و جنيان در آن به سرمي برند، آميزه اي از حق و باطل است؛ زيرا ساختار مادي بر نمي تابد تا حق چنان كه بايد و شايد نمودار شود. اين فقدان ظرفيت تمام و كامل هستي مادي براي نموداري حق موجب مي شود تا جهان با امري به عنوان باطل و حق نما رو به رو شود و زمينه فساد و تباهي اخلاقي و فكري و رفتاري آدمي را موجب شود.
خداوند جهان مادي را به گونه اي آفريده است كه اين حالت در آن پديد آيد، زيرا چنين حالتي موجب مي شود تا موجودات داراي اراده و اختيار از جن و انس بتوانند جايگاه حقيقي خود را در هستي تعريف و تثبيت كنند؛ زيرا جهان مادي با ويژگي هاي ياد شده به انسان و جنيان داراي اراده و اختيار اين امكان را مي دهد تا دو مسير متفاوت را شناسايي كرده و بپيمايند. اين دو مسير كه به عنوان حق و باطل در برابر هم قرارگرفته اند از متقابلات شمرده مي شوند،مسيري است كه همواره درمقابل هم قرار گرفته و كساني كه به اراده و اختيار خود يكي را برگزيده اند، در مقابل هم قرار مي گيرند. اين گونه است كه در آزمون و ابتلاء و امتحان الهي، حق پويان و باطل گرايان در برابر هم قرار مي گيرند و به جنگ عليه يكديگر مي پردازند.
از زماني كه ابليس نماد ارشد جنيان در برابر خداوند قرارگرفت و در ساحت قدس الهي در ملأ اعلا، خلافت آدمي را نپذيرفت و خود را برتر از آدم دانست و استكبار و عصيان ورزيد، شيطنت استكباري به عنوان نماد باطل رقم خورد. ابليس پيش از اين شيطنت استكباري از قدسيان و كروبيان بود ولي پس از اين شيطنت به عنوان شيطان مستكبر شناخته و از درگاه الهي رانده شد. (بقره، آيات 30تا 38)
پس از اين شيطنت استكباري ابليس است كه حق و باطل در برابر هم قرار مي گيرند و ابليس به عنوان شيطان در جرگه باطل گرايان مي كوشد تا افرادي از جنيان و انسان ها رابه عنوان شياطين به جرگه حزب شيطاني خود در آورد. كوشش هاي ابليس نسبت به حضرت آدم (ع) با شيطنت سوگند دروغ و باطل ادامه مي يابد هرچند كه حضرت آدم (ع) پس از هبوط آغازين متنبه و بيدار مي شود و راه توبه در پيش مي گيرد،ولي از مردمان از جمله قابيل فرزند آدم (ع) درجرگه حزب شيطان در مي آيد و با قتل برادر خود هابيل (ع) گام در راه شيطنت استكباري مي گذارد و به جرگه باطل گرايان در مي آيد.( مائده، آيات 30 و 31)
شياطين در طول تاريخ يعني از زمان آفرينش آدم(ع) و هبوط به زمين، عليه حق توطئه و عمل كرده اند.
هدف آنان اين است كه انسان بنده خدا نباشد و در مسير اهداف آفرينش حركت نكند و مسئوليت خود را در قبال خدا و خود و هستي انجام ندهد. از اين رو شياطين اين جنود ابليس شيطاني مستكبر، همواره تلاش كردند تا انسان و جنيان راگمراه كرده و ايشان را از حق باز دارند و به باطل بكشانند. ( انعام، آيات 112، 130؛ اعراف، آيه 127 وآيات ديگر)
گزارش هاي قرآني حاوي تاريخي است كه از آن به تاريخ جنگ ميان حق و باطل ياد مي شود. در يك سو جبهه حق با سردمداري پيامبران قرار دارد و در سوي ديگر جبهه باطل از شياطين است كه بنده و برده ابليس، اين شياطين مستكبر شده اند. (همان آيات)
خداوند درگزارش هاي تاريخي بر آن است تا وضعيت دو جبهه حق و باطل را تبيين كرده و توانايي و امكانات هر جبهه را روشن و معلوم دارد و رويه ها و افكار و انديشه ها و رفتارهاي هر يك را تحليل و تبيين نمايد و به فراخور و نياز، توصيه هايي را به مومنان و اهل حق ارايه دهد. از اين رو آموزه هاي تاريخي قرآن حاوي اصول اساسي براي مواجهه با جبهه باطل است و عبرت هاي بسياري را به مومنان ارايه مي دهد تا از آن درس گرفته و زندگي خويش را به سامان رسانند و اجازه ندهند تا جبهه باطل چيره و پيروز شود.
جنگ دائمي حق و باطل
براساس آموزه هاي قرآني، جنگ ميان و باطل يك جنگ دائمي و هميشگي است و تا نظام كنوني هستي وجود دارد اين جنگ نيز ادامه مي يابد؛ زيرا فرمانده اصلي اين جنگ يعني ابليس از اين مهلت الهي بهره مند شده است تا روز معلوم باقي باشد و بتواند به توطئه و جلب پيروان خود ادامه دهد.(حجر، آيات ،37 و 38؛ ص، آيات 80 و 81) بنابراين، ابليس در مقام شيطنت استكباري خودش تا روز معلوم كه گويي ظهور امام زمان(ع) است باقي است و مشغول توطئه عليه جنيان و انسان ها مي باشد تا آنان را به جرگه حزب شيطان درآورد و گمراه كرده و از حق دور سازد.
پس سخن از جنگ دائمي ميان حق و باطل امري است كه خداوند در قرآن گزارش و آن را تاييد كرده است. از اين رو، نمي توان پذيرفت كه جنگ ميان حق و باطل تمام خواهد شد مگر اينكه يكي از دو جبهه حق يا باطل حذف شود؛ چرا كه متقابلا تا زماني كه يكديگر را حذف نكنند بر جنگ و مقابله باقي خواهند ماند.
البته خداوند گزارش مي كند كه اين جنگ با پيروزي حق عليه باطل در همين جهان به پايان خواهد رسيد و انسان ها پس از كشته شدن ابليس اين شيطان مستكبر از جنگ بيروني در امان خواهند بود مگر جنگ دروني كه ميان عقل و وحي از سويي و هواهاي نفساني از سوي ديگر خواهد بود. البته از آنجايي كه دشمن بيروني و وسوسه گر حذف شده است اين جنگ ديگر چنان سخت و سفاكانه نخواهد بود و نوعي امنيت فراگير و غالب بر جامعه بشري برقرار خواهد شد؛ ولي اين به معناي پايان جنگ حق و باطل در درون نخواهد بود؛ زيرا تا جهان مادي و اين نظام هستي برقرار است، جنگ دايمي ميان حق و باطل به اشكال گوناگون چون جنگ نرم ادامه خواهد يافت.
تصريح علت و تنقيح مناط
يكي از رويه هاي قرآني در بيان سنت ها و قوانين حاكم بر هستي، گزارش هاي تاريخي است. خداوند با گزارش هاي تاريخي از واقعيت هاي زندگي بشر در زندگي، بر آن است تا سنت ها و قوانين حاكم بر هستي، جامعه و تاريخ را تبيين كند و انسان را نسبت به آن حساس نمايد تا زندگي خويش را در چارچوبي درست شكل دهد كه موافق حق و سنت ها و قوانين الهي است.
گزارش هاي قرآني از تاريخ بشر همواره مبتني بر تحليل و تعليل و نيز تبيين و توصيه هاي مستقيم و غيرمستقيم بوده است تا انسان ها از آن عبرت گيرند و حقيقت سنت و چگونگي جريان و اجراي آن را بشناسند.
در برخي از گزارش هاي تاريخي به علل و چرايي وقوع رخداد و حادثه توجه داده مي شود و در برخي ديگر توصيه اي نيز ارائه مي گردد تا بشر از آن بهره مند شود و زندگي خود را در چارچوب حق سامان دهد. از جمله گزارش هاي قرآني درباره چرايي دشمني ابليس نسبت به انسان به اموري چون استكبار ورزي ابليس اشاره شده است. خداوند در آياتي از جمله 12 سوره اعراف، 33 سوره حجر و 76 سوره صاد گزارش مي كند كه علت استكبارورزي ابليس نسبت به سجده به آدم و پذيرش خلافت انسان بر هستي، خود برتربيني و نژادپرستي او بوده است؛ زيرا گمان كرده است كه سازه آتشي بهتر از سازه گلي است؛ در حالي كه تفاوت ميان انسان و جن در سازه هاي كالبدي آنان نيست بلكه در روح و علم و تفاوت ظرفيت هاي اسمايي آنان است. به اين معنا كه آدم از روح الهي و علم اسمايي كامل برخوردار بوده است در حالي كه ابليس در اين سطح قرار نداشته است. اين تصور نادرست از حق موجب شده است تا ابليس عصيان ورزد و از سجده خودداري كند و به شيطنت دست يازد تا انسان را بفريبد و گمراه كند و از پرسش خداوند و حركت در مسير هدف آفرينش و خدايي و متاله شدن باز دارد و امكان خلافت الهي را در عمل از وي بازگيرد.
بنابراين، تا علت اين حكم يعني شيطنت وجود دارد، حكم نيز در آنجا جاري است. پس تا زماني كه ابليس شيطنت استكباري دارد، نمي تواند در مسير حق قرار گيرد و عليه حق نجنگد؛ زيرا اقتضاي شيطنت استكباري، حق ستيزي است. در روايات است كه اگر ابليس توبه كند و همانند آدم عمل نمايد راه براي بازگشت او باز است، ولي چون خصلت شيطنت استكباري در او وجود دارد نمي تواند توبه كند و راه حق را بجويد و بپيمايد.
از نظر قواعد علم اصول اين معنا اثبات شده است كه هرگاه علت حكم در جايي وجود يافت حكم در آن مورد ثابت است. به عنوان نمونه علت حرمت خمر را مست كردن گفته اند؛ پس هر جايي كه مست آوري تحقق يافت، آن حكم جاري مي شود. بر اين اساس اگر مايع ديگري جز شراب و خمر، سكرآور باشد و عقل را زايل كند حتي آن مايع شيميايي باشد حكم حرمت بر آن بار مي شود؛ زيرا علت حرمت شراب در اين مايع جديد مثل قرص هاي اكس وجود دارد، پس قرص هاي اكس به سبب مست كنندگي و زوال عقل حرام است.
در آيات قرآني و آموزه هاي اصولي فقه اين معنا اثبات شده است كه با تنقيح مناط مي توان علت حكم را به دست آورده و آن را در موارد و مصاديق ديگر تعميم و گسترش داد.
در بسياري از احكام اسلامي براساس تعليل يابي و تنقيح مناط عمل شده و احكام خمسه بر مصاديق ديگر تعميم داده شده است. اين سبك و رويه را مي توان در مسايل تاريخي، اخلاقي و امور ديگر نيز در پيش گرفت و از تنقيح مناط براي تعميم سود برد. البته اين زماني است كه ما از علت مصرح و نص صريح آگاه نباشيم، ولي در جايي كه صراحت و نص بر علت حكم داريم به همان بسنده مي شود و مي توان به موارد و مصاديق ديگر گسترش و تعميم داد. از جمله اين موارد علت و چرايي دشمني ميان حق و باطل است.
آمريكا و اسرائيل، مصاديق امروزي شياطين و اهل باطل
براساس آموزه هاي قرآني، حق و باطل همواره عليه هم در جنگ بوده اند. اين جنگ در اشكال گوناگون ميان انسان با جن و جن با انسان و انسان با انسان و جن با جن وجود داشته است؛ زيرا اين دو نوع از موجودات هستي داراي اراده و اختيار مي باشند و با اراده و اختيار خود مي توانند يكي از دو گزينه حق و باطل را انتخاب و برگزينند و به جرگه اهل حق و حزب الله يا اهل باطل و حزب شيطان درآيند.
ابليس به عنوان فرمانده و رهبر اصلي حزب باطل، در جايگاه شيطان نشسته است و با روحيه استكباري خودش در اين انديشه است تا جنيان و انسان ها را گمراه كرده و از عبوديت خداوند و حق بازدارد و ايشان را از پي گيري هدف آفرينش باز دارد و اجازه ندهد تا خدايي شوند.
ابليس اين شيطان مستكبر، گروه هايي از انسان ها و جنيان را به عنوان شياطين به خدمت گرفته است. اين شياطين در نظام استكباري ابليس كار مي كنند و در خدمت اهداف او هستند. (سوره ناس) آنان تلاش مي كنند تا مردم را از حق دور ساخته و به باطل گرايش دهند. از اين رو شياطين جني و انسي در طول تاريخ عليه پيامبران بودند و اجازه نمي دادند تا آنان حق را تبيين كرده و مردم را بدان بخوانند. (انعام، آيه 112)
در هر دوره اي گروهي از مردمان حتي از اهل كتاب و ايمان در خدمت شياطين درآمده اند و اين گونه نيست كه مومنان با ايمان خويش به سادگي از چنگ ايشان بگريزند و رها شوند، بلكه سست ايمان ها گاه در خدمت شياطين درآمده اند و عليه جبهه مسلمانان و اهل حق عمل كرده و موجبات تضعيف روحي و روحيه جامعه اسلامي شده اند.
براساس آموزه هاي قرآني، در هر دوره اي، شياطين گروه و مردم و ملتي بوده اند. در زماني اشراف بودند و در زماني اهل كتاب از يهوديان و مسيحيان و در زماني فرعون و درباريان او بودند كه به عنوان شيطان در جبهه باطل عليه حق مي جنگيدند.
آموزه هاي قرآني و تفاسير روايي به ما آموخته است كه فرعون به عنوان يك نمونه تاريخي مطرح است و اين گونه نيست كه تكرار نشود، بلكه افكار و انديشه ها و رفتارهاي آنان همواره تكرار مي شود (بقره، آيه 118) پس آنچه در تاريخ قرآني آمده است نمونه هاي قابل تكرار هستند.
همچنين در روايات گاه مصاديقي مطرح مي شود كه از باب جري و تطبيق حكم كلي بر مصاديق زمانه است. به اين معنا كه در هر زماني منافقان نام و شكل و عنواني دارند و مي توان براساس لحن قول و رفتار و افكارشان تشخيص داد كه منافقين امروز چه كساني هستند.
در برخي از روايات از باب جري و تطبيق مغضوب عليهم، يهوديان و ضالين، مسيحيان معرفي شده اند. اين بدان معنا نيست كه تنها اينان مصاديق اين عناوين قرآني هستند بلكه در هر زمان و مكاني مي توان براساس ملاك ها و تنقيح مناط، مصاديق امروزي آن را يافت و نشان داد.
آمريكا و اسرائيل در جهان امروز همان نمادهاي اصلي اهل باطل هستند، چرا كه روحيه شيطنت استكباري را مي توان در آنان سراغ گرفت. پس آنچه موجب مي شود كه ايران با نام اهل حق در برابر آمريكا و اسرائيل با نام استكبار جهاني و ام الفساد بايستد، روحيه متقابل اين دو ملت است. نظامي كه در ايران شكل گرفته است به نام حق، نمي تواند هرگز در برابر نظام شيطاني و استكباري كوتاه بيايد و با او از در صلح و سازش و گفت وگو وارد شود، زيرا متقابلا همواره درصدد حذف يكديگر هستند. تا زماني كه نظام آمريكا با روحيه استكباري و شيطنت در سطح جهان كار مي كند، ايران اسلامي نمي تواند با او گفت و گو يا مذاكره يا صلح كند. زماني اين گفت و گو امكان پذير است كه آمريكا و اسرائيل خوي شيطنت را رها كرده و به اهل حق درآيند و از باطل دست بردارند.
بنابراين، جنگ دايمي ميان ايران و آمريكا به عنوان دو جبهه حق و باطل مطرح است نه به عنوان دو ملت يا دو كشور، پس تا زماني كه رويه و روحيه استكباري و شيطاني بر جامعه و نظام آمريكا و اسرائيل حاكم است نمي توان از صلح و گفت و گو سخن گفت و از جنگ و تهديد دست برداشت.
اصولا هيچ يك از دوطرف متقابل در ايران و آمريكا و اسرائيل نمي توانند با هم كنار بيايند، زيرا روحيه استكباري اجازه نمي دهد تا توبه كند و از طرف ديگر روحيه حق طلبانه، خواهان از ميان بردن باطل (زهق الباطل) است. پس سخن از مذاكره و صلح و سازش و مانند آن سخن برگرفته از وهم و خيال و به دور از واقعيت ها و قوانين و سنت هاي حاكم بر جهان و هستي است كه خداوند مقرر داشته است.
درباره ويژگي ها و خصوصيات روحيه شيطنت استكباري آيات قرآني به تفصيل مطالبي را بيان كرده است كه تبيين آنها در حوصله اين مقاله نيست، ولي به اجمال مي توان گفت كه روحيه استكباري شياطين جز افساد و تباهي در زمين نيست و هرگز با حق نمي توانند كنار بيايند، چنان كه حق نيز هرگز با باطل نمي تواند جمع شود و تا زماني كه روحيه استكباري و شيطنت در ام الفساد قرن و شيطان بزرگ زمانه ما يعني آمريكا وجود دارد سازش ميان ايران اسلامي و آمريكا به مثابه سازش ميان حق و باطل است.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا