اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیعرفانمعارف قرآنیمقالات

مکاشفه، عوامل و آثار آن

بسم الله الرحمن الرحیم

مکاشفه به معنای آشکارسازی، علنی کردن، کنار زدن پرده و پرده برداشتن، عملی است که شخصی نسبت به دیگری انجام می دهد. ریشه این واژه کشف است که به معنای فاش سازي، افشاء، بی پرده سازی و بی پرده گويی است. واژه کشف حجاب به معنای برهنگی و آشکارسازی مو و تن است.

در فرهنگ قرآنی، کشف از سوی خدا و عواملش درباره پرده هایی انجام می گیرد که انسان بر چشم دل افکنده است؛ زیرا اصل دل انسان نسبت به حقایق هستی همانند آینه ای است که تمام انوار حقایق را می گیرد و به نمایش می گذارد؛ اما به سبب زنگار دل با گناهان و خطاها، پرده ای بر دل افکنده می شود که حقایق را بر نمی تابد؛ از همین رو، لازم است تا این پرده برداشته و کشف شود تا دل بتواند حقایق را ببیند و بیابد.

البته برخی از حقایق هستی به سبب موقعیت انسان در زندگی دنیوی بر او پوشیده و در غیاب است، گویی پرده ای بر آن کشیده است؛ این پرده ها نیز کشف و برداشته می شود تا حقایق غیبی نیز بر شخص آشکار و علنی و مشهود دیدگان او شود.

خداوند می فرماید که انسان ها در هنگام مرگ و در حالت احتضار به چنین حالتی دست می یابند؛ زیرا خدا کاشف پرده هایی است که انسان بر دیدگان خویش نهاده یا پرده هایی که به طور طبیعی به سبب ماهیت دنیا بر امور غیبی است. خدا می فرماید: لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ؛ به محتضر مى‏ گويند: واقعا كه از اين حال، سخت در غفلت بودى، ولى ما پرده‏ ات را از جلوى نفس تو برداشتيم و ديده‏ ات امروز تيز است.(ق، آیه 22)

از آن جایی که مخاطب در آیه «نفس» انسانی است(ق، آیه 21)، معلوم می شود که ضمیر «عنک» به نفس باز می گردد نه دیدگان انسان. این بدان معناست که پرده بر نفس آدمی قرار گرفته که توانایی دیدن حقایق از او گرفته شده است. پس این پرده بر دیدگان نیست، بلکه بر خود نفس انسانی است. خدا در آیات قرآنی از جمله در آیات 7 تا 10 سوره شمس بیان می کند که چگونه فجور و دریدگی انسان موجب می شود تا «نفس سوی» دسیسه و دفن شود؛ یا در آیات 14 و 15 سوره مطففین می فرماید: كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ كَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ؛ نه چنين است، بلكه آنچه مرتكب مى ‏شدند زنگار بر دلهايشان بسته است؛ زهى پندار كه آنان در آن روز از پروردگارشان سخت محجوب هستند.

پس قلب انسانی که مرتبه از مراتب نفس است، با گناهان و دستاوردهای نادرست، گرفتار زنگار شده و موجب می شود تا انسان از پروردگارش محجوب شوند؛ یعنی حجابی میان انسان و خدا حایل می شود. این همان حجاب گناهان است که قلب را دفن و دسیسه کرده است. از نظر قرآن، گناهان انسانی نفس و قلب آدمی را گرفتار تغییر طبیعت می کند و طبیعت ملهم نفس (شمس، آیات 7 و 8) را به طبیعت ثانوی تبدیل می کند که دیگر توانایی دریافت الهامات را نداشته و گرایش و گریزش هایش نیز نادرست می شود؛ چنان که خدا می فرماید: أُولَئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛ آنان كسانى‏ اند كه خدا بر دلها و گوش و ديدگانشان مهر طبعیی نهاده و آنان خود غافلان هستند.(نحل، آیه ۱۰۸)

باید توجه داشت که غفلت نسبت به امری است که در محضر انسان حاضر است، ولی به هر دلیلی اهتمام و توجهی به آن ندارد. بنابراین، از نظر قرآن، به سبب تغییر طبیعت نفس انسانی، حقایق را نمی تواند چنان که هست ببیند و دریابد. البته با افزایش گناهان و افزایش تیرگی همانند شفقی که به عسعس روشنایی اندک شامگاهی تبدیل و در نهایت با واسق و جمع آوری به ظلمت مطلق شب تبدیل می شود، این قلب مختوم می شود و آثار آن بر دیدن آن در قلب غشاوت و پرده های محکم بروز و ظهور می کند؛ چنان که خدا می فرماید: خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ؛ خداوند بر دلهاى آنان و بر شنوايى ايشان مهر نهاده و بر ديدگانشان پرده‏ اى است و آنان را عذابى دردناك است. (بقره، آیه ۷) البته این که خدا ختم را به خود نسبت می دهد، از آن روست که سنت الهی بر این قرار گرفته تا هر کسی گناهی را مکرر با ابرام و اصرار انجام دهد، به عنوان کیفر آن قلب و نفس مختوم و مهمور شود. پس ختم قلب از سوی خدا، چیزی جز کیفر اعمال خود شخص نیست؛ زیرا خدا هرگز اضلال ابتدایی ندارد، بلکه تنها اضلال کیفری دارد؛ چرا که خدا برای هر نفسی هنگام خلقت و آفرینش و انشاء، نرم افزاری هدایتی تکوینی ابتدایی قرار داده (طه، آیه 122؛ شمس، آیات 7 و 8، بقره، آیه 2) که در ادامه با نرم افزاری بیرونی هدایتی پاداشی در قالب هدایت های تشریعی وحیانی تقویت و تکمیل می شود.(بقره، آیات 3 و 38)

آن چه تاکنون گفته شد، درباره کشف و ختمی است که انسان ها به ویژه در حالت طبیعی دنیا و زندگی معمولی با آن مواجه هستند و یا در هنگام احتضار با آن مواجه می شوند.

اما آن چه مورد نظر این مقاله و نوشتار است، کشف و مکاشفه ای است که در دنیا برای افراد نسبت به حقایق هستی رخ می نماید و پرده های طبیعی طبیعت دنیوی کنار می رود و ملکوت هستی برای آنان مکشوف می شود. در حقیقت مکاشفه در این مقاله همان برداشته شدن پرده ها به فضل الهی به سبب فعالیت های انسانی است. از نظر آیات و روایات کسانی به این مقام دست می یابند که مرگ را پیش از مرگ تجربه کرده باشند؛ زیرا همان طوری که انسان در حالت مرگ طبیعی، بهره مند از کشف الغطاء می شود، هم چنین در هنگام مرگ اختیاری چنین حالتی برای او بروز و ظهور می کند.

کشف الغطاء در هنگام مرگ اختیاری موجب می شود تا انسان به رویتی دست یابد که به ارایه الهی برای او حاصل می شود؛ زیرا کاشف کسی جز خدا نیست، هر چند که انسان توفیق یافته تا زمینه این کشف و پرده برداری فراهم یابد و بتواند به رویت ملکوت و حقایق هستی بپردازد.

باید توجه داشت که مراد از مرگ در این جا، همان حالت «صعق» است که انوار تجلیات الهی چون صاعقه بر نفس و قلب انسان فرود می آید و او را مدهوش کرده و نوعی توفی اختیاری رخ می دهد و انسان توانایی دیدن ملکوت حقایق هستی را به دست می آورد.(اعراف، آیه 143) در این آیه بیان شده که چگونه حضرت موسی(ع) در هنگام صعق به تجلیات انوارالهی توانایی رویت حقایق هستی را یافته است؛ زیرا از نظر دقیق در کوه و تجلی خدا به صاعقه انوار قدسی، صعق به او دست داده و او توانسته از محدوده حدود ماهیتی خویش بیرون آمده و با هستی یکی و یکتا شود.

البته هماره این رویت با مکاشفه الهی و کشفی از سوی خدا همراه است که به یک معنا بستر رویت را با ارایه فراهم می آورد و چنین توفیقی را به شخص می دهد؛ از این روست که خدا درباره رویت حضرت ابراهیم(ع) به ارایه تعبیر می کند که بیانگر ایجاد کشف و رویت از سوی خدا است؛ چنان که قرآن می فرماید: وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ؛ و اين گونه ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم ارایه کرده و نمايانديم تا از جمله يقين‏ كنندگان باشد.(انعام، آیه 75)

البته از آن جایی که «توفی» انفس انسانی(زمر، آیه 42) در هنگام مرگ و خواب یکسان است؛ زیرا نفس انسانی به طور کامل از سوی خدا و کارگزاران گرفته می شود؛ و تنها فرق در این است که هنگام مرگ، علاقه و کنترل از راه دور نفس نسبت به تن و بدن به طور کامل از میان می رود و خدا با تمسک و نگه داشتن نفس اجازه بازگشت نمی دهد، اما به برخی که اجل مسمی آنان سر نیامده این ارسال و بازفرستادن انجام می شود.(همان)

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، انسان همان طوری که در هنگام احتضار مرگ، کشف الغطاء دارد و حقایق به او نشان داده می شود، در هنگام خواب نیز چنین حالتی دست می دهد؛ زیرا انسان در این حالت نیز «توفی» دارد؛ پس با حقایق همان طوری مواجه می شود که محتضر مواجه می شود؛ اما محتضر راه بازگشتی ندارد تا حقایق دیده شده و کشف شده را بیان کند، ولی خوابیده پس از خواب ، در شکل رویا این حقایق را بیان می کند؛ البته اکثریت مردم همان طوری که نسبت به «الست» (اعراف، آیه 72) گرفتار غفلت می شوند، نسبت به حقایق دیده شده در هنگام خواب و توفی خواب ، گرفتار غفلت می شوند؛ در حالی که همه حقایق را در سطح ملکوت اعمال گذشته یا آینده به آنان نشان داده شده است. از همین روست که در آیات قرآنی گاه از رویا با عنوان «رویت»( صافات، آیه 102؛ یوسف، آیه 43) یاد می شود و گاه دیگر با عنوان «ارایه»(یوسف، آیه 36 ؛ اسراء، آیه 60)؛ زیرا هر رویتی همراه با ارایه الهی است؛ یعنی شخص چیزی را می بیند که خدا ارایه و نمایانده است. در حقیقت این خدا است که کاشف و ارایه دهنده است و کشف و رویت از سوی نفس پس از ارایه و مکاشفه الهی انجام می شود.

از همین روست که حضرت ابراهیم(ع) از خدا می خواهد تا به عنوان مظهر اسم «معید» به اعاده و به عنوان «محیی» به احیاء مردگان بپردازد و این حقیقت بر ایشان کشف شود و ایشان در دنیا به مقام «معید» و «محیی» و مظهریت در این اسم برسد، نه این که احیاء یا اعاده خدا را ببیند، بلکه خود احیاء کننده مردگان و اعاده کننده آن ها و مظهر اسم معید و محیی باشد. خدا نیز این درخواست را می پذیرد تا با ارایه الهی رویتی دست دهد که کاشف از اسم معید و محیی و ظهور آنها در خود آن حضرت (ع) است. پس آن حضرت (ع) به عنایت الهی در مقام «محیی» احیاء کننده مردگان درآمد که نوعی معاد در دنیا است. چنان که خدا می فرماید: وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ؛ و ياد كن‏ آنگاه كه ابراهيم گفت‏: پروردگارا، به من ارایه کن و بنمایان‏؛ چگونه مردگان را زنده مى ‏كنى‏؟ فرمود: مگر ايمان نياورده‏ اى‏؟ گفت‏: چرا، ولى تا دلم مطمئن شود و آرامش يابد. فرمود: پس‏، چهار پرنده برگير، و آنها را پيش خود، ريز ريز گردان‏؛ سپس بر هر كوهى پاره‏ اى از آنها را قرار ده‏؛ آنگاه آنها را فرا خوان‏، شتابان به سوى تو مى ‏آيند، و بدان كه خداوند توانا و حكيم است‏. (بقره، آیه ۲۶۰)

به سخن دیگر، حضرت ابراهیم، خواهان مظهریت در مقامات «علم الیقین» یا حتی «عین الیقین» نبود، بلکه خواهان دست یابی به مقام «حق الیقین» همانند پروانه آتشین است که خود مظهر اسمی از اسمای الهی باشد؛ از این روست که علامه طباطبایی می نویسد: ابراهيم (علیه السلام) خواستار مشاهده حسّى تعلّق حيات به اجزاى مردگان نبود، بلكه خواستار مشاهده فعل و امر خداوند در احياى مردگان بود كه امرى غيرمحسوس است، گرچه اين امر غير محسوس جداى از امر محسوس یعنی تعلق حيات به اجزاى مادى و اجتماع آنها به صورت موجود زنده، نبود، بنابراين او خواهان حق اليقين بود. (الميزان، ج 2، ص 374)

از نظر قرآن، مکاشفات نسبت به ملکوت های دوگانه آفاقی و انفسی شدنی و ممکن است؛ به این معنا که انسان می تواند ملکوت نفس یا ملکوت هستی را مشاهده و رویت کند.(فصلت، آیه 53؛ انعام، آیه 75)

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، امامان معصوم(ع) و پیامبران نسبت به همه ملکوت آسمان ها و بلکه همه انسان ها آگاهی شهودی دارند؛ زیرا حتی سرّ و اخفی نیات انسانی برای آنان مکشوف است و بر اساس همین مکاشفه و شهود در قیامت شهادت و گواهی می دهند(توبه، آیه 105)؛ زیرا سین در عبارت «سیری» برای تحقیق و تاکید است؛ یعنی آنان هم اکنون این امور را می بینند. بر اساس روايات متعددى كه از طريق شيعه نقل شده است، مقصود از «المؤمنون» در آيه، امامان معصوم (علیهم السلام)است. (تفسير نور الثقلين، ج 2، ص 262 ـ 264.) بنابراین، آنان در حالت مکاشفه و مشاهده ملکوت همه اعمال انسان ها هستند.

آثار مکاشفه

از نظر قرآن، مکاشفه الهی در حق نفس انسانی، دارای آثاری است که از جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. یقین: مکاشفه الهی در هر مرتبه ای دارای آثاری در همان مرتبه است که شامل علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین است.(بقره، آیه 260؛ الميزان، ج 2، ص 374)
  2. دوری از گناه و تکریم حاضر: از نظر آموزه های وحیانی، انسان با دیدن حقیقت و کشف الغطاء از گناه پرهیز می کند؛ زیرا حرمت نگه می دارد؛ البته باید توجه داشت که خود دیدن و کشف به تنهایی مانعیت ندارد؛ زیرا بسیاری از اهل یقین خلاف یقین خود عمل می کنند(نمل، آیه 14) چنان که فرعون با آن همه بصائر و معجزات الهی ایمان نیاورد. اما کشف یقینی نقش مهم و اساسی در پرهیز از گناه دارد(یوسف، آیه 24) ؛ زیرا برهان ديده شده از سوى يوسف (علیه السلام) نوعى از علم و يقين كشفى بود كه به طاعت تمايل پيدا نمود و از گناه پرهيز كرد. (الميزان، ج 11، ص 129؛ مجمع‌البيان، ج 5 – 6 ، ص 343 – 344) کسی که خود را در محضر خدا می بیند، از گناه کردن پرهیز می کند؛ حتی به نظر قرآن علم به این که در محضر خدا است و خدا او را می بیند می تواند بازدارنده باشد. خدا می فرماید: أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى؛ مگر ندانسته كه خدا مى ‏بيند؟(علق، آیه 14) بنابراین، می توان دو حالت برای چنین افرادی بیان کرد: کسی که خدا را می بیند و درمحضر خدا گناه نمی کند؛ و کسی که خدا را نمی بیند ولی می داند که خدا او را می بیند: قُلْتُ فَمَا تَفْسِیرُ الْیَقِینِ قَالَ الْمُؤْمِنُ یَعْمَلُ لِلَّهِ کَأَنَّهُ یَرَاهُ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ یَرَی اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ یَرَاهُ؛ پیامبر (ص) فرمود: گفتم: تفسیر یقین چیست؟ جبرئیل گفت: مؤمن برای خدا به گونه ای عمل کند گوئیا او را می بیند که اگر او خدا را نمی بیند خداوند او را می بیند.( مَعَانِی الْأَخْبَارِ، صدوق) در روایت دیگری آمده است: قال جبرئیل یا رسول الله حدثنی ما الإحسان قال الإحسان أن تعمل لله کأنک تراه فإن لم یکن تراه فإنه یراک؛ جبرئیل گفت:‌ای رسول الله درباره احسان برایم سخن بگو؟ پیامبر(ص) فرمود: احسان آن است که برای خداوند کار کنی گویی که تو خدا را می‌بینی. پس اگر خدا را نمی‌بینی به راستی که خداوند تو را می‌بیند. (بحارالانوار، ج 59، ص 260 و 261؛ الدرالمنثور، سیوطی، ج 1، ص 93) البته شیخ طبرسی در مجمع البیان در ذیل معنای احسان و محسن در قرآن، به جای «تعمل» واژه «تعبد» را آورده است و می‌نویسد: روی عن النبی (ص) أنه سئل عن الاحسان فقال: أن تعبد الله کأنک تراه، فان لم تکن تراه فانه یراک؛ از پیامبر(ص) روایت شده که ایشان در پاسخ سوال از احسان فرمود: اینکه خداوند را عبادت کنی گویی او را می‌بینی. پس اگر او را نمی‌بینی به تحقیق که او تو را می‌بیند.( مجمع البیان ج 3 ص 116؛ ذیل آیه 113 سوره نساء؛ بحارالانوار، ج 70، ص 219) همچنین علامه مجلسی از کتاب مکارم الاخلاق نقل می‌کند که پیامبر(ص) در سفارشات خود به ابوذر غفاری فرمود: یا أباذر اعبدالله کأنک تراه فإن کنت لا تراه فانه یراک، واعلم أن أول عباده الله المعرفه به؛ ‌ای ابوذر! خداوند را چنان عبادت کن که گویی او را می‌بینی. پس اگر او را نمی‌بینی بدان که او تو را می‌بیند و بدان که اول عبادت خداوند، معرفت به این مطلب است.(مکارم اخلاق، ص 537؛ بحارالانوار، ج 77، ص 75 و 76)امام صادق(ع) به اسحاق بن عمار فرمود: ای اسحاق! از خدا بترس گویی تو را می‌بیند؛ پس اگر تو خدا را نمی‌بینی به راستی که خداوند تو را می‌بیند. اگر شک داری که خداوند تو را می‌بیند بدان که کافر شدی و اگر یقین داری که تو را می‌بیند سپس آشکارا معصیت می‌کنی پس تو خدا را از هر ناظر دیگری پائین‌تر دانسته‌ای. (بحار‌الانوار، ج 5، ص 324)
  3. شهود توحید و بطلان شرک: مکاشفه به رویت و ارایه ملکوت آسمانها و زمین، در پى‌دارنده عیان دیدن بطلان شرک و لمس توحید حقیقی و مطلق فراگیر بر هستی است.(انعام، آیات 74 و 75)
  4. شناخت حق و خدا: شناخت حق و خدا، از آثار مکاشفه و شهود آیات آفاقى و انفسى است که در قرآن به آن توجه داده شده است.(فصلت، آیه 53)
  5. اطمینان قلبی: قلب زمانی به اطمینان رسید و از جوش و خروش و تلاطم افتاد ندای «ارجعونی» را از سوی خدا دریافت می کند و به مقام قرب دست می یابد(فجر، آیات 27 تا 30)؛ یکی از عوامل موثر در رسیدن نفس و قلب به این مقام ، کشف و شهود است. در حقیقت از نظر قرآن، اطمینان قلبى از پیامدهاى کشف شهودى است که خدا به بندگان خاص خویش عنایت می کند.(بقره، آیه 260)
  6. توحید ربوبی: انسان ها با کشف و شهود به حقایقی بزرگ چون توحید ربوبی دست می یابند. البته از نظر قرآن، مکاشفه توحید ربوبى از سوى همه انسانها در عالم ذر اتفاق افتاده است هر چند که انسان ها دوباره دچار غفلت شدند.(اعراف، آیه 172)
  7. قدرت الهی: کسانی که به مکاشفه دست می یابد، از قدرت الهی نیز آگاهی یافته و به آن می رسند. به سخن دیگر، شهود عینى قدرت خداوند در آفرینش، احیاء و اعاده در مکاشفه دست یافتنی است(انعام، آیه 75)؛ زیرا مراد از ملكوت، قدرت و سلطنت خداوند بر آفرينش است. (مجمع‌البيان، ج 3 – 4، ص 498؛ تفسير التحرير والتنوير، ج 4، جزء 7، ص 316)
  8. مظهریت در اسمای الهی: اهل مکاشفه چون در مقام یقین قرار می گیرند، به مظهریت اسمای الهی می رسند که ملکوت آن را مشاهده کرده اند.(انعام، آیه 75؛ بقره، آیه 260)
  9. معرفت : بيان معرفت و يقين اصلى‌ترين هدف «ارائه ملكوت» است. (بقره، آیه 260) پس باید گفت که از نظر قرآن معرفت از عظمت بسیاری برخوردار است که خدا با کشف و شهود بر آن است تا بندگان به آن دست یابند.
  10. اطمینان: آرامش و اطمینان مهم ترین اثری است که برای مکاشفه و مشاهده می توان مطرح کرد. مقام اطمینان مرتبه ای است که دیگر نفس گرفتار هیچ گونه تشکیک علمی و تردید عملی نخواهد شد.(بقره، آیه 260؛ فجر، آیات 27 تا 30)

عوامل و بسترهای مکاشفه

از نظر قرآن عواملی در ایجاد مکاشفه نقش اساسی دارد؛ البته برخی از امور به عنوان زمینه ساز و بسترساز عمل می کنند که شناخت وعمل به آن ها در ایجاد مکاشفه و تحقق رویت و کشف و شهود موثر است. در این جا به برخی از مهمترین عوامل و زمینه های مکاشفه بر اساس آیات قرآنی اشاره می شود.

  1. فضل الهی: از مهم ترین عوامل فضل و توفیق الهی است که رفیق نفس می شود تا پرده ها کنار رود؛ از نظر قرآن حتی خدا قدرت دارد این پرده ها را از در دنیا نیز بردارد(مومنون، آیات 93 تا 95)؛ زیرا آيات، بيانگر قدرت پروردگار بر ارائه و كشف عذاب كافران براى پيامبر است تا آن حضرت در همین دنیا این عذاب کافران را ببیند و رویت کند. (الميزان، ج 15، ص 64 ـ 65)
  2. رهایی از اسباب غفلت: شهود حقیقت و مکاشفه آخرت، امرى ممکن براى انسان در دنیا در صورت دورى از غفلت و اسباب آن است.(ق، آیه 22)
  3. برداشته شدن پرده ها: کنار رفتن پرده‌هاى عالم ماده ، موجب مکاشفه و شهود حقیقت است؛ حال این پرده ها با عنایت الهی بر اساس رفتار تقوایی فرد باشد(انعام، آیه 75؛ اعراف، آیه 185؛ فصلت، آیه 53)، یا به حکم ازلی هنگام مرگ.(ق، آیه 22 )
  4. مرگ اختیاری : چنان که گفته شد توفی از سوی خدا، بستری برای کشف الغطاء است. بنابراین اگر انسان بتواند به حدیث «موتوا قبل ان تموتوا» عمل کند، کشف و شهودی برای او رخ دهد. از جمله عوامل آن است که انسان به مرگ اختیاری دست یابد. امیرمومنان امام علی(ع) بر اساس همین کشف مطلق نسبت به حقایق هستی می فرماید: لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا؛ اگر پرده برداشته شود، یقین من افزون نگردد. (بحار، ج 69، ص 209)؛ زیرا آن حضرت می فرماید: وانی لعلی یقین من ربی و غیر شبهة من دینی ؛ براستی من به خدای خویش باور دارم و در آئین خود هیچ تردیدی به خود راه نمی دهم ».( نهج البلاغه فیض، خطبه 22) در جایی دیگر نیز فرموده است: ما شککت فی الحق مذاریته ؛ از هنگامی که حق را شناخته ام، هرگز در رابطه با آن تردید نکرده ام. (نهج البلاغه، خطبه 96) در جایی دیگر آمده است: قد ساله دغلب الیمانی فقال: هل رایت ربک یا امیرالمؤمنین؟ فقال(ع): افاعبد مالا اری؟فقال: کیف تراه؟ فقال: لا تدرکه العیون بمشاهدة العیان ولکن تدرکه القلوب بحقایق الایمان ؛ دغلب یمنی از حضرت سئوال کرد که: آیا پروردگار خود را دیده ای؟ حضرت فرمود: آیا خدایی را که نمی بینم عبادت کنم؟ دغلب گفت: خدا را چگونه دیده ای؟ امام فرمود: چشمها هرگز او را آشکارا نمی بینند; اما قلبها با نیروی ایمان وی را درک می کنند.( نهج البلاغه صبحی صالح، کلام 179)
  5. نظر دقیق: از نظر قرآن رویت برآیند نظر دقیق است؛ وقتی کسی مثلا برای جستن ماه هلال در آسمان نظر دقیق می کند، ممکن است رویت دست دهد و ماه را ببیند. از همین روست که خدا نظر دقیق را بستری برای دیدن رویت ملکوت و مکاشفات می داند و می فرماید: أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ وَأَنْ عَسَى أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ؛ آيا در ملكوت آسمانها و زمين و هر چيزى كه خدا آفريده است ننگريسته‏ اند و اينكه شايد هنگام مرگشان نزديك شده باشد پس به كدام سخن بعد از قرآن ايمان مى ‏آورند.(اعراف، آیه 185) باید توجه داشت که ملكوت در قرآن، باطن و حقيقت اشيا است. استفهام در جمله «او لم‌ينظروا…» انكار توبيخى است. مراد سرزنش مشركان است كه از توجّه واقعى به ملكوت آسمانها اعراض كرده‌اند. (الميزان، ج 7 – 8 ، ص 348) در حالی که می توانستند با دقت نظر در همین هستی ، به حقایق ملکوتی آن دست یابند و قلب هایشان آن را رویت کند.
  6. پذیرش امکان مکاشفه: کسی که مکاشفه را نمی پذیرد و کشف و شهود را قبول ندارد، به سوی آن نمی رود و نمی خواهد؛ بنابراین، مهم ترین عامل در کشف و شهود، باور و یقین به امکان شهود و کشف است. (اعراف، آیه 185؛ فصلت، آیه 53) استفهام در جمله «اولم ينظروا…» انكار توبيخى است الميزان، ج 8، ص 348 با توجه به اينكه سرزنش بر ترك عمل بعد از امكان انجام آن معقول است از سرزنش اعراض از مكاشفه مشركان روشن مى‌شود كه اصل مكاشفه براى آنان ممكن است. البته این معنا و برداشت از آیه فصلت بنابر اين است كه «شهيد» به معناى مشهود باشد؛ نه شاهد. البته برخی از افراد مکاشفه را به معنای حسی سازی ملکوت و عوالم برزخ و آخرت در دنیا می دانند که از نظر قرآن چنین نگرشی باطل است؛ زیرا مکاشفه هر چیزی با توجه به آن چیز شدنی است؛ بنابراین، باید با توجه به ظرف و مظروف درخواست را ارایه کرد؛ این در حالی است که برخی چون کافران خواهان مکاشفه عذاب های اخروی در دنیا به همان شکل اخروی آن هستند که شدنی نیست(مومنون، آیه 93) زیرا مراد از «ما يوعدون» عذاب دنيايى و آخرتى كافران است. (انوار التنزيل، بيضاوى، ج 3، ص 178؛ التفسير المنير، ج 17 و 18، ص 95) بر همین اساس باید درباره درخواست حضرت ابراهیم(ع) برای کشف و شهود(بقره، آیه 260) گفت که پرسش آن حضرت از مشاهده فعل خداوند از زنده نمودن مردگان بوده است و اين امر محسوسى نيست، اگرچه از امر محسوس هم جدا نيست كه آن پذيرش حيات در اجزاى مادى و صورت بندى در شكل موجود زنده است.( الميزان، ج 2، ص 374) پس این درخواست آن حضرت(ع) با درخواست کافران تفاوت ماهوی دارد. به سخن دیگر ، اگر کسی بخواهد فرشته را به شکل مجسم محسوس یا متمثل در عالم مثال منفصل خارجی ببیند(مریم، آیه 17)، باید توجه داشته باشد که شکل انسانی می گیرد که خود موجب گمراهی و اشتباه و به تعبیر قرآنی «لبس» می شود؛ خدا می فرماید: وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِمْ مَا يَلْبِسُونَ ؛ و اگر او را فرشته‏ اى قرار مى‏ داديم حتما وى را به صورت مردى در مى ‏آورديم؛ و امر را همچنان بر آنان مشتبه مى‏ ساختيم (انعام، آیه ۹)؛ زیرا وقتی لباس آدمیت پوشید قابل تشخیص به عنوان فرشته نیست. به هر حال، خدا مشرکان به مشاهده و مکاشفه ملکوت دعوت می کند تا بر اساس موازین مکاشفه آن حقایق را مشاهده و رویت کنند(اعراف، آیه 185)؛ پس اگر رویت قلبی و با دیدگان قلب است، نمی توان توقع و انتظار دیدن محسوس و مجسم را داشت.(انعام، آیه 9)
  7. ایمان: ایمان، زمینه بهره‌مندى از علم مکاشفه و تشخیص خیر و شرّ است(انعام، آیه 122؛ حدید، آیه 28)؛ انسان پس از بهره‌مندى از ايمان و هدايت، همانند كسى است كه پس از مرگ زنده شده باشد و در پى آن از نورانيّتى برخوردار مى‌شود كه در شعاع آن خير و شرّ خود را تشخيص مى‌دهد و امورى را مى‌بيند كه ديگر مردمان نمى‌بينند و چيزهايى را مى‌شنود و درك مى‌كند كه ديگران از فهم آن ناتوانند و از شعورى مافوق شعور ديگران برخوردار است. (محمع البیان، ج 7، ص 337-338)
  8. تقوای الهی : رعایت تقوا، موجب بهره‌مند شدن از بصیرتى ویژه و کشف و شهود خدادادى براى شناخت حق و باطل است(انفال، آیه 29)؛زیرا نكره آمدن «فرقانا» دلالت دارد كه بصيرت خدادادى، بصيرتى ويژه و غير از عقل و فطرت و مانند آن است كه خداوند به عموم انسانها عطا فرموده است.
  9. هدایت الهی: بهره‌مندى از هدایت الهى، زمینه‌ساز برخوردار شدن از علم مکاشفه و تشخیص حق و باطل است(زمر، آیه 22)؛ زیرا مراد از شرح صدر، بسط آن و قبول حق بر اساس فهم، بصيرت و عرفان به رشد و كمال است. هم چنین جمله «فهو على نور من ربه» تمثيل صاحب نور هدايت و ايمان به كسى است كه سوار بر مركب نور باشد كه به واسطه نورانيّت خود آنچه بر سينه فراخ او بگذرد تشخيص مى‌دهد كه حق است يا باطل، بر خلاف شخص گمراه كه از اين توانايى محروم است. (الميزان، ج 17، ص 255.)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا