اصولی فقهیفرهنگیفلسفیمعارف قرآنیمقالات

مهندسي معكوس در حوزه دين

samamosاساس تمدن، نظريات علمي است؛ زيرا تمدن، تجسم عيني فرهنگي است كه در دستگاه و نظام واره اي شكل مي گيرد. تمدن هاي بزرگ داراي دستگاه و نظامواره پيچيده اي است كه همه ابعاد انساني را درنظر گرفته و در حد امكان پاسخ هاي مناسب و كاملي ارايه داده است؛ زيرا اگر اين دستگاه جامع و به نسبت كامل شكل نگيرد، نمي تواند نيازهاي متفاوت و متنوع افراد جامعه را پاسخ دهد و مردم را در يك هدف مشخص گردآورده و آنان را بدان سمت هدايت و مديريت كند.

نظرياتي كه در نظام واره فرهنگي شكل مي گيرد، پاسخ هاي مناسب و به نسبت كاملي است كه تمدن ها را شكل مي دهد. بنابراين، فقدان نظريات در عرصه هاي گوناگون به معناي فقدان پاسخگويي فرهنگ به نيازهاي متعدد و متنوع مردم است. پس هرگز نمي توان اميد داشت كه با فقدان نظريات، تمدني شكل گيرد.

اسلام نيز داراي فرهنگي كامل است و توانسته نظريات جامع و كاملي را فراروي بشر قرار دهد و فرصت سازه تمدني را براي انسانها فراهم آورد؛ بهترين دليل بر اين معنا، وقوع تمدن اسلامي درگذشته و عصر نبوي است.

اما پرسش اين نوشته اين است كه آيا اسلام به عنوان يك فرهنگ تمدني، مي تواند در جهان معاصر همانند گذشته، نظرياتي را ارايه دهد كه پاسخ گوي نيازهاي تمدني نسل كنوني باشد؟ آيا نظريات پيشيني كه تمدن ساز بوده است، قابليت پاسخ گويي به نيازهاي كنوني را دارد؟ آيا فرهنگ اسلامي قابليت باز تعريف يا بازسازي نظرياتي را دارد كه بتواند سازه تمدني جديدي را تحقق بخشد؟

¤ ¤ ¤

نظريات ثابت و متغير

نيازهاي انساني به دو گروه ثابت و متغير دسته بندي مي شود. برخي از نظريات فرهنگ تمدني از خصوصيات ثبات و پايداري برخوردار است؛ زيرا فرهنگ تمدني كه پيش از اين توانسته مثلا تمدن ايراني، يوناني، رومي و چيني را ايجاد كند، دستگاهي است كه به اين بخش از نيازهاي ثابت بشر پاسخ داده است.

اما از آن جايي كه نيازهاي انساني تنها منحصر به نيازهاي ثابت نيست و برخي از نيازهاي بشر متغير و حتي گرفتار لحظه و مكان است، لذا نمي تواند فراگير و ثابت و پايدار باشد. هر تمدني در يك لحظه تاريخي و در يك موقعيت جغرافيايي خاص با تنوع امكانات و ظرفيت ها در منابع انساني و اقتصادي و مانند آن شكل گرفته اما با همه تنوع، محدوديت هايي در امكانات و منابع انساني و اقتصادي و مانند آن داشته است از اين رو نظريات آن، راهكارهايي محدود به شرايط و مقتضيات زماني و مكاني بوده است.

اسلام به عنوان يك فرهنگ تمدني كه سبك زندگي خاص را تعريف كرده و تمدني خاص را ايجاد كرده است، داراي هر دو دسته نظريات ثابت و متغير است؛ از اين رو لازم است براي بهره گيري از آن فرهنگ تمدني اسلام، توجه ويژه اي به دو دسته نظريات ثابت و متغير اسلام شود. در اين راستا ضروري است كه در گام نخست، نظريات ثابت و متغير در فرهنگ تمدني اسلام شناسايي شود؛ زيرا فرهنگ اسلام به شكل انتزاعي شكل نگرفته، بلكه در چارچوب تمدني عيني و تجسمي پديد آمده است و نمي توان به سادگي نظريات ثابت و متغير آن را شناخت.

در حقيقت، فرهنگ تمدني اسلام و نظريات آن همواره ناظر به عينيت هاي خارجي بوده است و آنچه در اختيار ماست نظريات فلسفي و فرهنگي انتزاعي نيست؛ بر اين اساس فرهنگ اسلامي در مدت زماني دست كم دو دهه يا دو سده شكل گرفته است؛ چرا كه بر پايه نگرش اسلام سني، فرهنگ اسلامي در دو يا سه دهه و بر پايه نگرش اسلام شيعي، اين فرهنگ تمدني اسلام در دو سده شكل گرفته است؛ زيرا عصر امامان معصوم(ع) نيز بخشي از فرهنگ تمدني است كه تمدن اسلام را ساخته است.

ما امروز با تراكمي از فرهنگ تمدني مواجه هستيم كه ثابت و متغير آن شناخته نيست يا به سختي شناخته مي شود؛ زيرا ماشين و دستگاهي را در اختيار داريم كه شامل قلب و موتور، دست و پاي حركت و امور تزييني و تشريفاتي است. مجموعه اين دستگاه و ماشين، همان هويت تمدن اسلامي است. بنابراين لازم است براي امروزي سازي فرهنگ تمدني اسلام، اين دستگاه و ماشين را از هم تفكيك و جدا سازيم و با مهندسي معكوس، طرحي از آن به دست آوريم تا بدانيم كدام موتور و قلب يعني نظريات ثابت و كدام يك دست و پا و راهكارهاي مرتبط با مكان و زمان و نظريات متغير و حتي كدام يك از آنها از امور تزييني و تشريفاتي جهت زيبايي سازي اين دستگاه و ماشين تمدني است؟

پس لازم است براي امروزي سازي فرهنگ تمدني اسلام، ماشين تمدني اسلام را مهندسي معكوس كنيم و هر يك از نظريات موجود در اين نظامواره و دستگاه را به درستي باز شناسيم و با اتخاذ نظريات ثابت و بازسازي نظريات متغير با توجه به نظريات ثابت، مجموعه و دستگاه تمدني امروزي را براي فرهنگ تمدني اسلام و به جامعه جهاني ارايه كنيم.

واكنش هاي چهارگانه در برابر نظريات فرهنگ تمدني اسلام

وقتي شخصي با دستگاه، نظامواره و مجموعه نظريات فرهنگ تمدني اسلام مواجه مي شود، ممكن است يكي از چهار واكنش را بروز دهد:

1- با دستگاه و نظام واره تمدني اسلام، به شكل انتزاعي برخورد كند و اسلام را نظرياتي همانند نظريات فلسفي و انتزاعي ارزيابي كند و با آن تعامل داشته باشد. در اين حالت، اسلام براي چنين شخصي تنها نظريات فلسفي و انتزاعي است و آن را هرگز در تعامل با عينيت ها جامعه نمي بيند و گمان مي كند كه فرهنگ زمانه و نيازها و مقتضيات زماني و مكاني در آن تاثير نداشته است. بخش اعظم ظاهريون و اخباريون و مانند آن، با فرهنگ تمدني اسلام اين گونه برخورد داشته اند؛ از اين رو اصولا در آيات و روايات و سنت و سيره تدبر و تفكر نمي كنند و قايل به جداسازي دو دسته نظريات ثابت و متغير نيستند. اين تفكر حتي در ميان اصوليون و مجتهدان نيز به شكلي راه يافته است و لايه هاي آن را مي توان در فتاوا و نظريات علمي و عملي آنان يافت. عده اي از مجتهدان ما تلاش نمي كنند تا در هنگام ارايه نظريات و فتاواي خود نظريات ثابت و متغير را شناسايي كنند و در هنگام تعامل با سنت و سيره بر اين اساس، به تدبر و تفكر پرداخته و فتاوا و نظريات مبتني بر اين دسته بندي ها را ارايه دهند؛ چنان كه در هنگام تعامل بامنابع استنباط و اجتهاد و در مواجهه با حجت و دليل شرعي، به فردي و اجتماعي آن توجه نداشته و مردم را با مجموعه اي از فتاوي احتياط و احوطه در سرگرداني نگه مي دارند.

2- با دستگاه و فرهنگ تمدني اسلام با عينيت تمدني آن مواجه مي شوند و در همان عينيت پيشين تمدني آن مي مانند بي آنكه از آن بگذرند. در اين حالت، اسلام را براي گذشته مي دانند و بي تفكيك از نظريات ثابت و متغير آن، همه اسلام را براي مردمي مي دانند كه در زمان خود تمدني بزرگ آفريدند و به گذشته پيوستند. اگر اسلام براي امروز چيزي دارد تنها در همان ايمان فردي و رهايي براي آخرت است. اسلام هيچ نظريه و طرحي در حوزه هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و مانند آن ندارد؛ زيرا اسلام يك فرهنگ تمدني حاوي نظريات تمدني نيست؛ بلكه يك دين براي آخرت است و مأموريت و مسئوليت آن تنها در سه حوزه اعتقادي، اخلاقي و عبادي خلاصه مي شود تا مردم را به ايمان بخواند و آخرتشان را تضمين و آنان را به سعادت اخروي برساند. شايد بتوان گفت كه بيشتر روشنفكران ديني سكولار مانند دكتر سروش، آركون، الجابري و مانند آن چنين تعامل و برخوردي با اسلام و فرهنگ تمدني آن دارند. به نظر آنان، اگر اسلام با حضور در عرصه سياسي و اقتصادي و نظامي و علمي و مانند آن تمدني را در گذشته شكل داده است، يا مبتني بر همان لحظه و عينيت هاي آن و مقتضيات و شرايط عصر نزول بوده كه قابل تعميم در زمان ها و مكان هاي ديگر نيست؛ يا اينكه اصول جامعه خردمندي را ايجاد كرده بود و اين خردمندان به عنوان خردمندان، مديريت جامعه را به عهده گرفته و توانستند مديريتي و تمدني را شكل بخشند. بنابراين، آنچه به عنوان تمدن اسلامي ياد مي شود، تمدن مسلمانان است نه تمدن اسلامي. لذا اسلام و نظريات و نظام واره آن در تشكيل اين تمدن تنها در حد رشد افراد جامعه انساني نقش داشته است نه بيشتر. اين تحليل با توجه به اسلام با رويكرد سني قابل تأييد مي باشد؛ زيرا اسلام با رويكرد سني، نشان داد كه اعتقادي به نظام واره اسلامي خاص در حوزه فرهنگ تمدني ندارد و براساس همين تحليل و رويكرد بود كه نظام ولايي و انتصاب الهي امامت را نفي كرده و به شدت با نظريات اسلامي درحوزه تمدني مخالفت كرده و حتي نظام سياسي و اجتماعي و فرهنگي آن را انكار كردند. بدين ترتيب در اسلام با رويكرد سني، نظريات متعه در ايجاد سلامت نظام خانواده و اجتماع حذف مي شود همان گونه كه در حوزه حاكميت و رهبري سياسي و حتي مرجعيت علمي، وحي و رهبران منصوب و منتسب به وحي يعني امامان معصوم(ع) حذف مي شوند و خلافت دنيوي جايگزين آن مي گردد. بنابراين، در تبارشناسي اين جريان روشنفكري ديني و لائيك در جامعه اسلامي مي بايست به نگرش سني از اسلام در عصر پيامبر(ص) و پس از آن اشاره كرد و خاستگاه اين جريان را در سقيفه بني ساعده جست. البته اين گروه معتقدند كه اسلام در سه حوزه اعتقادي، اخلاقي و عبادي جهاني است و در عينيت خود از يك فراگيري برخوردار مي باشد، ولي هرگز اين عينيت يك عينيت تمدني نيست، زيرا فرهنگ اسلامي را اصولا فرهنگ تمدني نمي دانند و با چنين نگاهي به آن نمي نگرند.

3- شخص، دستگاه فرهنگ تمدني اسلام را، به عنوان يك عينيت خاص محدود به فرهنگ زمانه جاهلي برمي شمارد و در همان محدوده تحليل و تبيين مي كند. بنابراين اگر اسلام داراي فرهنگ تمدني بوده، خاص همان دوره خودش بوده است و هرگز به عنوان يك دستگاه تمدني براي تمامي دوران ها و مكان هانيست. لذا فرهنگ اسلامي از نظر فرهنگ تمدني گرفتار لحظه است هر چند كه به عنوان يك دستگاه فكري و ديني، از فراگيري برخوردار مي باشد. از نظر اين افراد، در هنگام تعامل با فرهنگ تمدني اسلام مي بايست نظريات تمدني آن را از نظريات غيرتمدني آن باز شناخت و تنها به نظريات غيرتمدني آن يعني در سه حوزه اعتقادي، اخلاقي و عبادي بسنده كرد. به سخن ديگر، مأموريت اصلي پيامبر(ص) همين سه حوزه يعني ارايه نظريات غير تمدني بوده است و اگر در حوزه تمدني نيز نظرياتي ارايه كرده براي مأموريت خاصي بوده است كه از سوي خداوند به او محول شده بود و اين مأموريت هرگز تكراربردار نيست و نمي توان آن را به عصرها و دوره ها و مكان هاي ديگر تعميم داد.

4- شخص با فرهنگ تمدني اسلام، به عنوان يك عينيت كلي و قابل فراگيري و تعميم مواجه مي شود. از اين نظر، اسلام كلياتي است كه مي تواند با هر فرهنگي جمع شود و حتي تمدن هايي را در اعصار و اماكن گوناگون ايجاد كند و بايد همواره نظريات و فرهنگ تمدني آن را به دو دسته ثابت و متغير تقسيم كرد و نظريات گرفتار لحظه و مقتضيات زمان و مكان را از نظريات ثابت آن جدا كرد.

ازنظر اين عده، دستگاهي كه در اختيار ماست، نظريات صرف و انتزاعي نيست، بلكه ماشيني است كه مي بايست با مهندسي معكوس، طرح و نقشه كلي آن را به دست آورد و نظريات ثابت و متغير آن را بازشناخت و باتوجه به عينيت هاي منطقه و زماني مبتني بر نظريات ثابت، نظريات متغيري را ارايه داد تا تمدني متناسب با همان عصر و مكان ايجاد كرد.

بنابراين، بر انديشمندان و اسلام شناسان است تا با مراجعه به روش هاي علمي قابل قبول عقل و وحي، نظريات ثابت را بازشناسند و آن را در جايگاه مرجعيت قرار دهند و سپس نظريات متغير را براي برونرفت از مشكلات و پاسخ گويي به مسايل تمدني زمانه ارايه كنند.

باتوجه به اينكه الگوي مردم سالاري ديني به مثابه ماشين و دستگاهي است كه طرح و الگوي آن را در اختيار نداريم، لازم است تا با مهندسي معكوس مبتني بر اصول و مباني روشي عقلاني و وحياني، طرح و الگوي جامع تدوين و باتوجه به نيازهاي هر عصر و مكان، به جامعه بشري جهاني ارايه شود. اكنون ما با اسلام عربي، اسلام پاكستاني، اسلام ايراني، اسلام آفريقايي، اسلام تركي و مانند آن مواجه هستيم. بنابراين لازم است تا اسلام ناب را از طريق روش هاي مقبول و معقول، به شكلي انتزاعي كرده و باتوجه به عينيت هاي موجود در هر زمان و مكان به جامعه بشري عرضه كنيم. البته همان گونه كه شكل كاملاً انتزاعي و ايده آليسم آن بي فايده است همچنين حفظ نظريات عينيت شده به سبب گرفتاري در عينيت خاص نمي تواند الگوي مناسبي براي تمدن سازي در جهان معاصر باشد. از اين رو امام خميني(ره) از فقه جواهري به عنوان يك روش مناسب براي تعامل با فرهنگ تمدني اسلام ياد مي كند و از نخبگان مي خواهد با استفاده از روش صاحب جواهر در فقه، روشي جامع و فراگير براي شناخت نظريات ثابت و متغير به دست آورند و مجتهد ازنظر ايشان كسي است كه نظريات ثابت و متغير اسلام را در فرهنگ تمدني آن بشناسد و باتوجه به مقتضيات زمان و مكان، در روش و محتوا، اسلام را به عنوان يك فرهنگ تمدني به جامعه جهاني ارايه دهد.

اصول و مباني استنباط دين اسلام

دستگاه هايي كه براساس آن مي توان فرهنگ تمدني اسلام را شناخت، دو دستگاه منطق عقلاني و منطق دين است. دستگاه منطق عقلاني، اشكال و صور گوناگوني دارد كه ما با دو دستگاه معروف منطق صوري ارسطويي و منطق فازي آشنا هستيم.

منطق صوري ارسطويي به تنهايي نمي تواند اصول و مباني مطلوب را به دست ما دهد؛ زيرا با همه قابليت هاي خود، از نواقص جدي رنج مي برد و اصولا نمي تواند در حوزه فرهنگ تمدني نقش مثبت و كاملي را به عهده گيرد. از اين رو انديشمندان اسلامي هرگز به طور كلي منطق صوري را نه پذيرفته و نه رد كرده اند؛ چنان كه در تعامل با فلسفه، اين روش را در پيش گرفته اند و آن را به تنهايي مفيد ندانسته اند. اين گونه است كه در علم كلام و تبيين اصول دين و اعتقاد، از فلسفه و منطق به طور كامل استفاده نمي كنند؛ زيرا روش منطقي و فلسفي را براي اثبات ايمان كافي نمي شمارند.

به هر حال، دستگاه عقلاني در فرهنگ تمدني اسلام تنها راه يا راه كامل، شناخته نشده و دانشمندان و انديشمندان اسلامي با آن تعامل مثبت كاملي نداشته اند. از اين رو در انديشه تدوين دستگاهي ديگر بودند تا بتوانند در چارچوب روشمندي، فرهنگ تمدني اسلام را شناسايي و با استفاده از آن روش، استنباط و اجتهاد خود را در مسايل و ارايه نظريات بيان كنند.

تنها دستگاه روشمندي كه در جغرافياي جهاني اسلام موجود بوده و به كار گرفته مي شود، اصول فقه ناميده مي شود كه آن نيز در دايره فقه محدود شده است. البته آيت الله فاضل لنكراني بر اين باور بود كه اين دستگاه روشي در استنباط، اختصاص به فقه و احكام ندارد، بلكه با توجه به مطالب و مسايلي كه در آن مطرح شده است در حوزه هاي ديگر نيز كاربرد داشته و به عنوان اصول و مباني استنباط مي تواند به كار گرفته شود. بنابراين، در حوزه هاي ديگر چون تفسير، كلام و اخلاق و مانند آن مي توان از اين اصول و مباني استنباط استفاده كرد و نظريات اسلام را به دست آورده و به جامعه بشري ارايه كرد.

اما ايشان و هيچ كس ديگري در اين نكته شك و ترديد روا نمي دارد كه اصول و مباني استنباط كه از آن به اصول فقه ياد مي شود از جامعيت و كليت و فراگيري برخوردار نيست و حتي در حوزه فقه نيز به يك معنا نمي تواند روش جامع و كامل باشد و بر همين اساس هنوز در حال رشد و تطور و تكامل است، هر چند كه در دو سده اخير در حوزه هاي شيعي به شدت رشد و تكامل يافته ولي هرگز به بلوغ كامل خود نرسيده است.

از سوي ديگر، حوزه دين نيازمند روشي جامع و كامل است تا همه نظريات فرهنگ تمدني اسلام بدان كشف شده و راهنمايي باشد تا دليل شرعي بدان استنباط و استنطاق شود و به جامعه بشري عرضه شود. بنابراين، بايد براي كشف نظريات ثابت و متغير فرهنگ تمدني اسلام از منابع اصلي يعني كتاب و سنت و عقل، اصول استنباط دين تدوين شود.

البته برخي از انديشمندان تلاش كرده اند در حوزه هاي تفسيري و كلامي، روش استنباط را تدوين كنند. اما اين تلاش ها هرگز كامل و جامع و با اهتمام همگاني حوزه مواجه نبوده است. در برخي از مراكز فرهنگ قرآن، عده اي تلاش كردند تا اصول و مباني روش تفسير را تدوين كنند. اما مشكل آنان كمبود منابع انساني بوده است؛ زيرا براي تدوين روش استنباط در حوزه تفسير لازم است با توجه به تفاسير موجود، روش و اصول و مباني تفسير با مطالعه از دستگاه و ماشين موجود تفسيري آنان كشف و سپس تنقيح و تعميم يابد و به عنوان يك اصل و روش و مبني ارايه گردد.

علامه طباطبايي و برخي ديگر از مفسران كوشيدند تا در مقدمه كتب تفسيري خويش برخي از اين اصول را بيان كنند ولي هرگز اين تلاش ها پي گيري، نقد و بررسي علمي نشد؛ آن گونه كه اصول فقه از سوي نخبگان و انديشمندان حوزوي نقد و تحليل شده است.

آنچه امام خميني(ره) از حوزه هاي علميه خواسته است، مراجعه به متون و منابع موجود قطعي اسلام يعني فقه جواهري، تفسير مجمع البياني و الميزاني، كلام كشف المرادي و مانند آن براي مهندسي معكوس و كشف روش شناختي و اصول و مباني در مرحله نخست به عنوان مهمترين ابزار روشمند شناخت اسلام و چارچوب آن، و سپس ارايه نظريات علمي به جهان به عنوان نظريات فرهنگ تمدني اسلام در مرحله دوم است.

اگر بخواهيم در حوزه هاي اقتصاد، علم سياست، علم اخلاق، علوم تربيتي، جامعه شناسي، روان شناسي، فلسفه، كلام و مانند آن، به ارائه نظريات بپردازيم و تمدن اسلامي مبتني بر فرهنگ اسلام را در جهان معاصر عينيت و تجسم بخشيم، گام نخست آن است كه با مراجعه به دستگاه و ماشين موجود و مهندسي معكوس، اصول دين يعني اصول استنباط دين را به دست آوريم و آن را در اختيار نخبگان ديگر قرار دهيم تا در اين دستگاه به ارايه نظريات بپردازند.

به سخن ديگر، مهندسي معكوس تراث اسلام مانند فقه جواهري و الميزان و كشف المراد و اقتصادنا، اين امكان را به ما مي بخشد تا اسلام واقعي و ناب را بشناسيم؛ ولي در گام نخست بايد روشي از درون اينها به دست آوريم و آن را به عنوان روش مقبول استنباط دين به جامعه حوزوي ارايه دهيم تا دانشمندان حوزوي با استفاده از آن، به اجتهاد در نظريات ثابت و متغير پرداخته و با تفكيك نظريات ثابت از متغير، نظريات را براي برون رفت جوامع در حوزه هاي اقتصادي و سياسي و فرهنگي و مانند آن به عنوان نظريات تمدني براي جوامع متعدد و متنوع بشري ارائه دهند. اين گونه است كه اسلام مي تواند به عنوان «الاسلام هوالحل» به جامعه جهاني معرفي شود وباتوجه به مقتضيات مكاني و زماني هر جامعه، تمدني را ايجاد كند و نيازهاي مردم را در دنيا و آخرت پاسخ مناسب و در خوري بدهد.

در اين صورت است كه اسلام شيعي، اسلام ايراني، اسلام عربي و مانند آن به يك معنا درست و به يك معنا غلط و باطل خواهد بود؛ زيرا نظريات ثابت آن در همه جهان و در همه اعصار و مكانها يكي خواهد بود در حالي كه نظريات متغير آن باتوجه به مقتضيات زماني و مكاني شكل بومي و ملي به خود مي گيرد؛ همان گونه كه وقتي ديگران به مسلمانان مي نگرند آنان را در اموري چون خداي واحد، قبله واحد، پيامبر واحد، نماز و روزه و حج و مانند آن يكي مي بينند و همه را مسلمان مي نامند در حالي كه در اموري ديگر با هم اختلاف دارند كه اين اختلافات همانند اختلافات در حوزه مسايل جزيي و متغيرات متأثر از زمان و مكان و مانند آن است.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا