قیمتی زیستن یا زیستن به هر قیمتی
انسان، اشرف مخلوقات الهی است و او خلافت ربوبیتی خداوند را به عهده گرفته است. باید چنین انسانی خودش شرافت خود را صیانت کند و مبتنی بر ارزشهایی زندگی کند که کرامت او را تضمین میکند.
او نمیتواند به هر قیمتی حتی به قیمت از دست دادن عزت و کرامت خود، زندگی کند.
نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزههای قرآنی بر آن است تا شیوه و سبک زندگی انسانی اسلامی را تبیین کرده و جایگاه کرامت و شرافت انسانی را در چنین سبکی بیان نموده است.
***
صیانت شرافت ذاتی انسان با مکارم اخلاقی
خداوند انسان را اشرف آفریدههایش دانسته و با دمیدن از روح خود(حجر، آیه ۲۹؛ ص، آیه ۲۷) و تعلیم همه اسمای الهی شرایطی را فراهم آورده است تا انسان بتواند در مقام خلافت الهی قرار گیرد و مسئولیت خداوندی را در ربوبیت موجودات و تربیت آنان به عهده گیرد.(بقره، آیات ۳۰ و ۳۱)
با این همه این خود انسان است که میبایست به صیانت و حفاظت از این مقام و منزلت بپردازد و با تاکید بر رفتارهای مبتنی فطرت سلیم و عقل سالم و آموزههای وحیانی، کریمانه عمل کند و خود را عزیز و کریم نگه دارد؛ چرا که اگر برخلاف عقل و وحی رفتار کند، در مسیری قرار میگیرد که زشتیها بر او چیره شده و او را از مقام و منزلت شرافت ساقط میکند.
از آنجایی که انسان برای تصاحب مسئولیت خلافت و تصدی آن نیازمند اراده و عقل و اختیار و انتخاب است، همین عوامل خود موجب میشود تا در اثر هواهای نفسانی یا وسوسه شیطانی مسیری دیگر را انتخاب کند و به جای بقای در منزل اشرافیت الهی و خلافت خداوندی، به پستترین منزلت سقوط کند و نه تنها از چارپایان و گیاهان پستتر شود، بلکه چون چوبی خشک یا سنگی از سنگهای آتشین دوزخ شود.(اعراف،آیه ۱۷۹؛ بقره، ایه ۲۴؛ تحریم، آیه۶)
اما اگر در مسیر صراط مستقیم عبودیت باقی بماند(ذاریات، آیه ۵۶) و با عمل به آموزههای عقل و وحی، ربانی شود(آل عمران، آیه ۷۹) آن زمان است که تقوای الهی را پیشه گرفته و به خود فرصت داده تا نه تنها بر مدار اشرافیت الهی باقی بماند بلکه گرامیترین موجود شود(حجرات، آیه ۱۳) و میان اشرفیت و اکرمیت جمع کند که فراتر از آن مقامی نیست.
پیامبر گرامی(ص) در بیان ماموریت الهی خود در مقام رسالت و نبوت میفرماید که فلسفه بعثت او، اتمام مکارم اخلاقی است. به این معنا که مکارم اخلاقی چون عدالت و صداقت را که عقل درک کرده و یا احسان و ایثاری را که پیامبران دیگر از طریق وحی آن را آوردهاند، من برترین آنها را آوردهام تا انسان در اوج مکارم اخلاقی به تمامیت آن دست یافته و عمل کند. از این رو تمامیت هر کمالی را میتوان در آموزههای وحیانی اسلام یافت و همانگونه که اکمال همه آموزههای عقلانی و وحیانی به اسلام است، تمامیت هر کمالی نیز به آن است که از طریق ولایت معنا و استمرار یافته است و پیامبر(ص) با بیان منصب الهی ولایت، رسالت همه پیامبران الهی و خودش را تمام کرده و به نهایت رسانیده است.(مائده، آیات ۳، ۵۵ و ۶۷)
به هر حال، انسان دارای ویژگیها و صفات خاص و انحصاری است که او را از دیگر موجودات، برتر و شریفتر قرار داده است. از مهمترین آنها عقل، اراده، اختیار، آزادی، علم الهی، روح الهی و مانند آن است. مجموعه این صفات که در انسان ذاتی است، به او این امکان را داده که در برترین جایگاه در هستی قرار گیرد و به عنوان خلیفه الهی انتخاب شود. پس انسان نمیبایست این سرمایههای وجودی را تباه سازد و از سرمایه زیان کند چنانکه خداوند در سوره عصر به همه انسانها نسبت به خسران و زیان از سرمایههای وجودی هشدار میدهد و راه رهایی از خسران ابدی را نیز روشن کرده و میفرماید که با ایمان و عمل صالح و دعوت دیگران بدان میتوان خود را نجات داد و شرافت خود را با این مکارم اخلاقی حفظ کرد.
راههای صیانت از سرمایههای الهی
همانگونه که گفته شد انسان دارای شرافتی است که خودش میبایست آن را حفظ کند و حتی به گونهای از آن بهره گیرد که فراتر از داشتههایش به چیزهایی برسد که در تصور نیز نمیگنجد. خداوند انسان را شریف قرار داده و بزرگی قدر و منزلت را برای او اثبات کرده است؛ ولی این خود انسان است که این شرافت را برای خود حفظ میکند یا از میان میبرد.
خداوند در آیات بسیاری راه صیانت از شرافت را حرکت در مسیر عقل و وحی دانسته است؛ چرا که عقل همانگونه که حقایق را میشناسد و در چارچوب بایدها و نبایدها مسیر را نشان میدهد، به انسان میگوید که چگونه میتواند خود را نگه دارد و مقام و منزلت انسانیاش صیانت شود. در کتاب عقل و جهل اصول کافی آمده که دینداری و اخلاق از لوازم عقل است، چنانکه بیحیایی و بداخلاقی و بیدینی از لوازم جهل است. این بدان معناست که عقل به طور طبیعی به انسان میآموزد که باید بر مدار دین و اخلاق زندگی کند. از این رو انسان اخلاقی و متدین، یک انسان خردمند است.
از آیات قرآن نیز این معنا به دست میآید که بنیاد دینداری و اخلاق مداری، ترک چیزهایی است که انسان را از مسیر اصلی کمال دور میسازد. به این معنا که ماهیت انسانی به گونهای است که اگر موانع برداشته شود از چنان ظرفیت ذاتی برخوردار است که بتواند به کمال برسد. از این رو تنها حکمی که برای حضرت آدم(ع) از سوی خداوند گفته شده، ترک نزدیکی به درختی بوده است. در حقیقت انجام ندادن، تنها کاری بود که از او خواسته شده بود و آن حضرت میتوانست با این تقوا و اجتناب و پرهیز در کمال سعادت باقی بماند.
عقل نیز به سبب آن که بیشتر نگاه تقدیسی دارد، خواهان ترک و اجتناب است. از این رو اگر ظلمی نشود و یا دروغی گفته نشود به طور طبیعی عدالت و صداقت تحقق مییابد. اینکه در اسلام تقوا به معنای اجتناب گرفته شده به سبب همین مسئله است، چرا که از طریق اجتناب و پرهیز از ضد عدل و صداقت و وفا و مانند آن، میتوان عدالت و صداقت و وفا را تحقق داد. بر همین اساس است که در آیه ۱۳ سوره حجرات گرامیترین مردمان، با تقواترین آنان دانسته شده است؛ چرا که با تقوا مکارم اخلاقی تحقق خواهد یافت.
آنچه مهم است همان زهد و ترک محرمات است. اما اینکه به واجبات نیز تاکید میشود و آن را به عنوان تقوا و زهد معرفی میکند، از آن روست که انسان به ضد آنها گرایش نیابد. به سخن دیگر تاکید بر واجبات در حقیقت تاکید بر ترک محرمات است.
خداوند در آیه ۵۰ سوره ذاریات از انسانها میخواهد که به سوی خداوند فرار کنند؛ اما در این آیه بیان نشده که از چه چیزی فرار کنند؟ به نظر میرسد که انسان میبایست از هر چیزی فرار کند و این به معنای اجتناب از غیر خداوند است. به سخن دیگر، اگر انسان از هر چیزی که مانع رسیدن به خداست فرار کند و اجتناب نماید و تقوا پیشه کند، در حقیقت به خدا رسیده است.
عزت انسان در گرو تقوا
انسان باید خود را عزیز دارد. عزیز کسی است که چیزی بر او چیره نمیشود؛ چرا که عزت به معنای حالتى است که مانع مغلوب شدن انسان مىشود. پس عزیز کسى است که قاهر است و مقهور و مغلوب نمىشود.(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص ۵۶۳، «عزّ»)
از آنجایی که خداوند انسان را اشرف مخلوقات قرار داده و او را بر همگان مسلط و چیره کرده به گونهای که همگان در چارچوب حکم تکوین و تشریع بر او سجده اطاعت بردهاند(بقره، آیه ۳۴؛ اعراف، آیه ۱۱؛ حجر، آیه ۳۰) پس انسان نمیتواند خود را ذلیل و خوار کند به گونهای که دیگران بر او مسلط و چیره شوند.
از آیات قرآن این معنا به دست میآید که انسان اگر بخواهد این عزت خود را صیانت کند باید در چارچوب حکم عقل و وحی زندگی خود را سامان دهد؛ چرا که عزت تنها از آن خدا و مومنان به اوست.(منافقون، آیه ۸) این عزت با خاستگاه الهی از طریق رسولالله(ص) به مومنان میرسد. پس کسی که میخواهد عزت خود را همچنان حفظ کند میبایست با اطاعت از احکام الهی که از طریق پیامبر(ص) و وحی میرسد، این کار را انجام دهد.
پس کسی که تقوا پیشه میگیرد در حقیقت در همان چارچوب عقل و وحی رفتار کرده است. پس چنین انسانی عزت و شرافت و کرامت خود را حفظ میکند.
خداوند در آیاتی بیان میکند که هر انسانی چگونه میتواند شرافت و عزت خود را نسبت به دیگر موجودات هستی حفظ کند. منشأ عزت و خاستگاه آن خداوند است، پس انسان میبایست خود را همواره متصل به خدا کرده و از هر چیز دیگر به سوی خدا برود که همان فرار به سوی خداوند بر اساس آیه ۵۰ سوره ذاریات است. پس تقوا از هر چیزی غیر از خداوند همان اصل اساسی و بنیادین عزت انسان خواهد بود که در آیات قرآنی بیان شده است.
نکته دیگر آن است که انسان میبایست اراده خود را قوی سازد به گونهای که هیچ مانعی نتواند او را از مسیر فرار به سوی خداوند بازدارد. اینجاست که اراده و عزم قوی میتواند به انسان کمک کند تا در برابر هواهای نفسانی و وسوسههای ابلیسی که دو مانع اصلی در برابر انسان است مقاومت کند و بر آن چیره شود. خداوند در آیه ۱۰ سوره فاطر بر نقش اراده در رسیدن و حفظ عزت تاکید میکند.
در آیات قرآنی برخی از امور به عنوان عوامل عزت معرفی شده که با دقت در آنها میتوان دریافت که همه آنها به همین اصل اساسی فرار به سوی خدا و تقوای از هر چیز دیگر باز میگردد. از جمله عواملی که بیان شده عبارتند از حرکت در صراط مستقیم و پسندیده هدایت الهی(ابراهیم،آیه ۱؛ سباء، آیه ۶)، اطاعت و عبادت خدای یگانه(مریم، آیات ۸۱ و ۸۲)، پیروی از آموزههای قرآن (ابراهیم،آیه ۱؛ سباء، آیه ۶)، آخرتطلبی به جای دنیاطلبی(انفال، آیه ۶۷) و پذیرش ولایت مومنان(نساء، آیه ۱۳۹).
با دقت در این عوامل یاد شده میتوان به سادگی دریافت که همه آنها در حقیقت بیانگر یک اصل اساسی و کلی است و آنچه بیان شده در حقیقت مصادیق آن کلی است که همان عزت جویی از منشأ عزت یعنی خداوند است که از این طریق به دست میآید.
به سخن دیگر، خداوند خاستگاه عزت است و هر کسی بخواهد به عزت برسد و یا آنچه که خداوند به او از عزت بخشیده را صیانت و حفظ کند میبایست کاری کند که متصل به خداوند باشد و از آن سرچشمه بهره برد. این عوامل در حقیقت اسباب اتصال به خداوندی و بهرهمندی از عزت الهی است.
ذلتگریزی و عزیز زیستن
انسان باید عزیز زندگی کند و ارزش و قیمت زندگی خود را بداند. به این معنا که از جایگاه شرافت و عزت خود در هستی آگاه باشد و حاضر نشود آن را با هیچ چیز دیگری عوض کند. اینکه برخی از انسانها عزت و شرافت خود را به خواستههای پست نفسانی میفروشند و یا تحت ولایت شیطان درمیآیند، خود را خوار و ذلیل کردهاند.
برخی عزت را در آزادی بیبند و باری میدانند و یا اطاعت از شیطان و مستکبران و ظالمان و ولایت آنان را مایه عزت و سربلندی و شرافت خود میشمارند، در حالی که اینگونه چیزها نه تنها عزتآفرین نیستند بلکه موجب ذلت و خواری انسان میشود. از این رو خداوند به انسانها هشدار میدهد که عزت واقعی را بجویند و در پی سراب عزت به سمت ولایت شیطان و هواهای نفسانی نروند.
خداوند در آیاتی بیان میکند که برخی گمان میکنند که عزت انسان در مال و ثروت و فرزند و قدرت است(کهف، آیات ۳۲ و ۳۴) و یا برخی فکر میکنند که با گناه و فسق و فجور و بیبند و باری به نام آزادی مطلق به عزت میرسند(بقره، آیه ۲۰۶)، یا گمان میکنند که رفتن تحت ولایت کافران و مشرکان موجب عزت آنان میشود(نساء، آیات ۱۳۸ و ۱۳۹) در حالی که اینگونه امور نه تنها عامل عزت نیست بلکه عامل ذلت و خواری بشر است، بلکه بدتر آنکه عزتها و شرافتهاى پندارى و خیالی در دنیا، کیفر آخرتى نیز در پی خواهد داشت و انسان نه تنها در نهایت در دنیا خوار و ذلیل خواهد شد بلکه در آخرت نیز گرفتار آثار و تبعات ذلتی است که در دنیا آن را برای خود رقم زده و تحقق بخشیده است.(دخان، آیات ۳۴ و ۳۵ و ۴۹)
خداوند بارها از انسان خواسته تا عزیز زندگی کند و با توهم و خیالات دروغین عزت، به سمت و سوی عواملی نرود که او را نه تنها عزیز نمیکند بلکه موجبات ذلت دنیوی و اخروی او را فراهم میآورد.
از نظر اسلام و آموزههای قرآنی، انسان میبایست در دنیا با عزت زندگی کند و کرامت و شرافت انسانی خود را زیرپای خود و یا دیگران قرار ندهد و ذلیل و خوار نشود. زندگی هر چند شیرین و خوب است، ولی نباید آن را هر گونه که شد حفظ کرد. اگر زندگی با ذلت باشد مرگ بهتر از چنین زندگی است. انسانی میبایست قیمت و ارزش خود را بشناسد و این در گرانمایه را به دست هر پستی نسپارد و خود را خوار و ذلیل نکند. به قول آیتالله بهجت انسان میبایست قیمتی زندگی کند نه آنکه به هر قیمتی زندگی کند. اگر انسان ببیند که کرامت و شرافت او لکهدار میشود و عزت او از دست میرود چنین زندگی، افتخار و ارزشی ندارد و به قول امام حسین(ع) مرگ بهتر از چنین زندگی است. انسانی که گرفتار سلطه مشرکان و کافران است و پادشاهان و حکمرانان، آنان را به بند و بردگی و استثمار و استحمار و استعمار میکشند،(نساء، آیات ۱۳۸ و ۱۳۹؛ نمل، آیه ۳۴) میبایست با چنین زندگی وداع گوید و با جهاد و شهادت افتخاری برای خود کسب کند و با جهاد و شهادت یا پیروز شود یا آنکه خود را از ذلت چنین زندگی رهایی بخشد. از این رو در آیات قرآن به انسانهای صاحب عزت و شرافت وعده داده شده که اگر در برابر کسانی که ذلت شما را میخواهند مجاهدت کنید به یکی از دو نیکیها یعنی شهادت یا پیروزی میرسید که در هر دو حالت عزت برای شما خواهد بود.
پس باید به خود اجازه ندهیم که هر گونه زندگی کنیم، بلکه باید تلاش کنیم که با شرافت و کرامت و عزت زندگی کنیم و زندگی ما ارزشمند و قیمتی باشد نه آنکه به هر قیمتی حتی در ذلت و خواری و پستی زندگی کنیم و چون کلاغ از هر مردهای تغذیه کنیم و چون کرم در خودمان بلولیم.