روان شناسیفرهنگیمعارف قرآنی

قرآن و نقش شناخت در عمل انسان

شناخت و معرفت يك مسأله بنيادين در مباحث فلسفي است. البته گزافه گويي است كه گفته شود شناخت برانگيزنده انسان ها به كوشش و تلاش هاست بلكه در اين اندازه مي توان پذيرفت كه شناخت در تقويت و تأكيد تلاش ها مؤثر است.

به نظر مي رسد شناخت هيچ وقت انگيزه نيست بلكه انگيزه انسان در تلاش ها و كوشش ها، تمايلات و خواست هاي دروني انسان است. انسان چيزي را مي خواهد، اين خواست او را به حركت و عمل برمي انگيزد؛ وقتي كه به دنبال هيجان و تمايل و خواست به سوي عمل برانگيخته مي شود، نياز به شناخت را احساس مي كند. نقش شناخت اين است كه به ما نشان بدهد چگونه از چه راه يك خواسته را تأمين و ارضا كنيم. تا در درون انسان اميال و گرايش هاي نهفته اي نسبت به چيزي مانند كمال وجود نداشته باشد، آن شناساندن نمي تواند ايجاد حركت كند. در حقيقت اين شناسايي آن ميل نهفته را در انسان بيدار مي كند، وگرنه شناخت براي كسي كه اصلاً تمايلي به چيزي ندارد حركت آفرين نيست.

شناخت و آگاهي انسان سه قلمرو اصلي دارد: 1) اموري كه هيچ ارتباطي به انسان ندارد؛
2) اموري كه مستقيم به رفتار انسان مربوط است؛ 3) اموري كه غيرمستقيم به رفتار انسان مربوط است.
شناسايي و آگاهي در قلمرو گروه دوم در حركت انسان بسيار اثر دارد؛ در نوع گروه سوم تا حدودي مؤثر است، ولي شناسايي هاي گروه اول هيچ تأثيري در حركت انسان ندارد؛ مگر به عنوان جستجوگري؛ يعني به عنوان يك ميل ديگر در انسان مانند ميل به آگاهي كه انسان دوست دارد چيزي را بداند، اما همين قدر كه دانست ديگر حركت جديدي در او به وجود نمي آيد.
ميل به آگاهي و كنجكاوي انسان را بر دست يابي به شناخت برمي انگيزد و شناخت به تنهايي نمي تواند انگيزه و محرك و عامل باشد؛ چون رفتار و اعمال انسان حتي شناسايي برخاسته از تمايلات انساني است.

نقش های سه گانه شناخت
اكنون پرسش ما آغاز مي شود كه پس نقش شناخت چيست؟ شناخت در برانگيختن انسان و در عمل يكي از سه نقش را دارد:
1- تشخيص مصداق
علاقه و ميل انسان به چيزي مانند هنر، انسان را به سوي شناخت بيشتر آثار هنري برمي انگيزد. يكي از آنها شناخت انواع نقاشي ها و استاد ارزنده در اين هنر است. مصداق شناسي بازتاب اين شناخت است. چنين شناختي همين اندازه مؤثر است؛ يعني كار و نقش اين شناخت درا ين جا تنها نشان دادن مصداق است، وگرنه خود شناخت نمي تواند در انسان ايجاد حركت كند؛ آن چه برانگيزاننده و محرك انسان است ميل و ذوق هنري نسبت به نقاشي و ترسيم آن است.
2- شناسايي روش
گاه انسان مصداق را مي شناسد، اما راه درست استفاده از اين مصداق را نمي داند؛ يعني نقش دوم شناخت عبارت از نشان دادن بهترين روش و بهترين راه براي استفاده از يك مصداق يا يك وسيله شناخته شده است. در حقيقت نقش شناخت در نشان دادن راه و روش استفاده از مصداقي است كه انسان با آن آشنا است.
3- رشد تمايلات نهفته در انسان(رشد استعدادها)
انسان با بخشي از تمايلاتي كه دارد خيلي راحت آشناست مانند ميل جنسي، جاه طلبي، شناسايي اين تمايلات در انسان كار دشواري نيست؛ اما يك بخش از تمايلات در انسان است كه نهان است. اين ها به شرطي مي توانند در انسان برانگيخته شود كه خوب شناخته شوند تا با آن شناخت رشد يابند. انسان تمايلاتي دارد كه نهفته است و ميدان تجلي و زمينه رشد پيدا نكرده است؛ شناخت يكي از عواملي است كه مي تواند به كشف و رشد اين تمايلات در انسان بسيار كمك كند.
توجه به هر سه شناخت نشان مي دهد كه هيچ گاه خود شناخت حركت آفرين نيست؛ بلكه براي ايجاد حركت در انسان هابايد روي تمايلات آن ها توجه نمود و انگشت گذاشت. شناخت و آگاهي اگر مربوط به تمايلات انسان ها نباشد و در بهبود زندگي انسان ها نقشي به عهده نگيرد، شناخت مفيد نيست. دانشي كه به شكلي با يكي از نيازهاي طبيعي انسان مربوط نشود، معرفت و شناخت غيرمفيد است. شناخت بايد به صورتي بتواند در خدمت تمايلي قرار گيرد، البته اين تمايلات گاه تمايلات شرورانه و ناهنجار است كه باعث تيره بختي و تيره روزي انسان مي شود و تيغ دادن در كف زنگي مست است. اگر تمايلات ضدانساني در انسان رشد كرده باشد شناخت نمي تواند در او حركتي به سوي كمال و سعادت براي خودش يا براي جامعه اش به وجود بياورد.
هر علم و دانش و شناختي مي تواند آثار سوء و بدي به جاي بگذارد و مايه بدبختي انسان و جامعه بشري شود بنابراين نمي توان گفت شناخت حركت آفرين و سعادت آور است؛ چون مسأله مهم تمايلات، خواسته ها و كشش هاي انسان است.
غايات شناخت در قرآن
غايات و اهداف زيادي در زندگي انسان مطرح است. قرآن اين غايات را در دو ميدان كلي نور و ظلمت شناسايي مي كند. بازشناختن ميدان هاي نوراني زندگي از ميدان هاي ظلماني آن قدرها هم مشكل نيست. چرا كه قرآن به صراحت مي گويد: «الله ولي الذين ءامنوا يخرجهم من الظلمت الي النور و الذين كفروا أولياوهم الطغوت يخرجونهم من النور الي الظلمت؛(1) خداوند ولي كساني است كه ايمان آورده اند آنان را از تاريكي ها به سوي نور بيرون مي برد و كساني كه كافر شدند اولياي آنها طاغوت هستند و آنان را از نور به سوي تاريكي ها بيرون مي كنند.»
گويي مسئله نور و ظلمات و ميدان تاريكي و روشني را براي زندگي چيز مفهوم و ملموسي تلقي كرده است و تنها حالا مي گويد خداست كه شما را از تاريكي ها به سوي روشني مي برد و طاغوت و عوامل سركشي هستند كه شما را از ميدان روشن زندگي به ميدان تاريك و شب تار و تيره تباهي آور مي كشاند، از اين رو قرآن در عين آن كه روي نقش علم و آگاهي تكيه فراوان دارد، تصريح مي كند كه كساني هستند كه با وجود علم و آگاهي به عمد به سوي تباهي، كفر و فساد مي روند؛ وقتي مي بينيم كساني با علم و آگاهي به سمت تباهي و فساد مي روند و مي فهميم كه علم و شناخت به تنهايي نقش تعيين كننده ندارد؛ خداوند مي فرمايد: «فلما جاءتهم ءايتنا مبصره قالوا هذا سحر مبين¤ و جحدوا بها و استيقنتها أنفسهم ظلما و علوا فانظر كيف كان عقبه المفسدين؛(2) وقتي آيات و نشانه هاي روشنگر ما براي اينان آمد، آياتي كه مي توانست بصيرت و بنيادي پديد آورد، نشانه هايي كه مبصر يعني بصيرت آفرين و بينش آور بود. در برابر اين نشانه هاي روشن روشنگر بينش زا گفتند كه اين سحر و جادويي آشكار است؛ گفتند: اين جادو و سحر است و منكر نشانه ها شدند با اين كه در دل نسبت به آنها يقين داشتند؛ يعني عملاً منكر آن شدند، چرا؟ از جهت ظلم و علو و براي اين كه خوي تجاوز بر آنها چيره بود.» خوي جاه طلبي، برترجويي و تفوق طلبي بر آنان غالب بود. ميل و گرايش به تجاوز به حقوق ديگران و علو و برتر طلبي سبب شد كه آنها دانسته با وجود يقين به اين كه اين ها نشانه هاي خدايي هستند، بگويند اين ها سحر و افسون هستند.
به هرحال استفاده از شناخت نيز موكول به اين است كه در ميدان و قلمرو جاذبه تمايلات عالي انساني قرار گيرد؛ از اين رو قرآن روي اين كه ملكات عالي را در انسان بارور كند، تكيه دارد؛ و عبارت گوناگون كه پايه دين تلقي مي شود، همه ميدان هاي بارور كردن و رشد آن تمايلات است.
بسياري از مردم زمينه هاي فطري تربيت را در خود از ميان برده اند؛ از اين رو هدايت ها و عوامل آن در آنان تأثيرگذار نيست، زيرا به جاي بهره نيكو از ابزارهاي هدايت به تجاوز و سوء استفاده از آن پرداختند: «مثل الذين حملوا التوريه ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل أسفارا؛(3) داستان آن ها كه تورات را به آنها داديم، به جاي اين كه حاملان پيكر تورات بودند، مانند خري است كه يك بار كتاب سوارش كرده باشند.»
بهره گيري از ابزارهاي هدايت(قرآن) درصورتي است كه زمينه هاي فطري در انسان از ميان نرفته باشد وگرنه چيزي جز خران باربر چيزي نيست.
نتيجه آن كه علم، معرفت و شناخت درحد يك چراغ روشنگر ارزنده است كه بايد در دست انگيزه ها، خود انگيختگي ها و برانگيختگي ها، عشق ها، شورها و ايمان ها قرار گيرد و انسان را به راه هاي درست و صحيح عمل بكشاند، وگرنه شناخت به تنهايي نمي تواند انگيزه عمل شود، بنابراين شناخت تنها به صورت كمك و هدايت كننده اي براي انگيزه هاي عمل است؛ و در حقيقت انگيزه هاي عمل چيزي غير از شناخت است.
ريشه انگيزه هاي عمل را بايد در تمايلات، عشق ها و شورها و ايمان جست؛ بنابراين پيش از اصلاح شناخت بايد ازنظر عشق ها، شورها و انگيزه ها تلاش و كوشش نماييم تا آن را در جهت درست و صحيح قرار دهيم.
پی نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- سوره بقره(2)، آيه.257
2- نحل (16)، آيه13و.14
3- جمعه(62)، آيه.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا