اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیعرفانمعارف قرآنیمقالات

گوش و چشم، وارثان آدمی

samamos-comبررسی راهكار به ارث بردن معارف معنوی و آسمانی

انسان خليفه خداوند است. اين خليفه الهي زماني وارث مي شود كه در مقام توحيد افعال، در مظهريت اسماي كامل الهي قرار گيرد و از صالحان به شمار آيد. آن گاه است كه هستي را به ارث مي برد. اين كه خداوند خود را وارث مي شمارد، تضاد و تقابلي با وارث بودن انسان صالح ندارد؛ زيرا خليفه در مقام استخلاف نشسته است.

انسان مي بايست با بهره مندي از طريقت شريعت و عبوديت، حقيقت الهي خويش را به فعليت رساند و خود را در حق محض فاني كند، در آن صورت وارث همان چيزي مي شود كه خداوند وارث آن است. انسان هاي صالح كه طريقت شريعت را براي رسيدن به حق و حقيقت پيمودند، همه وجودشان الهي مي شود و آن زمان است كه وارثان همه چيز از جمله وارثان چشم و گوش خويش مي شوند.

نويسنده در اين مطلب بر آن است تا با بهره مندي از آموزه هاي وحياني به تفسير و تحليل يكي از فقرات بلند و فراز دعاي عرفه امام حسين(ع) بپردازد. با هم اين مطلب را ازنظر مي گذرانيم.

مفسران حقيقت و سراب

بي گمان دعاي عرفه، از مصاديق جوامع الكم است كه در اختيار بشر قرار داده شده است. كلمات و واژگان كليدي آن، هر يك فرمول زندگي است. البته همه كلام معصوم(ع) نور است، ولي برخي از كلمات، ظرفيت بيش تري براي نمايش معاني بلند دارند و آيينه هايي هستند كه به خوبي حقايق را نشان مي دهند. اگر قرآن از جوامع الكلم است كه امت اسلام از آن بهره مند مي شوند، ولي تبيين فرمول هاي بيان شده در آن، نيازمند مفسري چون معصومان(ع) است.

در برخي از روايات آمده است كه سوره توحيد ثلث قرآن و سوره كافرون ربع قرآن است و اين كه سوره فاتحه الكتاب، همه قرآن و خلاصه آن است و خلاصه سوره حمد نيز در بسمله يعني بسم الله الرحمن الرحيم، و خلاصه بسمله در باي بسم الله است. اين بدان معناست كه در بسم الله و باي آن خلاصه حقايق وجود دارد كه همان حقيقت توحيد خالص و ناب است؛ زيرا همه هستي مظاهر همان يك حرف هستند. در قرآن بارها از تصريف آيات سخن به ميان آمده است. اين اصطلاح بيانگر اين معناست كه حقيقت، امري يگانه است كه به اشكال گوناگون جلوه گري مي كند.

از آن جايي كه هر كسي نمي تواند فرمول هاي خلاصه اي چون الم، طه، يس و مانند آن را كشف كند، قرآن همان فرمول ها را به شكل آيات قرآني تصريف كرده و به امثال درآورده است تا هر كسي باتوجه به فراخور استعداد و ظرفيت وجودي خود بتواند از دريچه آيه يا آياتي از قرآن، ملكوت آن را بيابد و وحدت وجود و موجود را دريابد و اين كه همه اين موجودات چيزي جز مظاهر حقيقتي بيش نيست.

البته همه هستي اين گونه است و جز سرابي نيست؛ مشكل انسان اين است كه زماني به سراب بودن هستي آگاه مي شود كه به حق يقين برسد كه براي بيش تر مردم همان مرگ اضطراري است و تنها شماري انگشت شمار به نام سابقون و ابرار هستند كه با مرگ اختياري، كشف الغطا مي كنند و در همين دنيا، سراب بودن هستي را درك مي كنند. از اين رو خداوند مي فرمايد: و سيّرت الجبال فكانت سرابا؛ كوه ها به راه مي افتند و سراب مي شوند. (نبا، آيه20) اين تنها كوه ها نيستند كه در روز قيامت و كشف غطاي عمومي سراب مي شوند، بلكه همه هستي سراب است و تنها حقيقت الله است كه وجود دارد. با اين همه چون انسان اسير ظواهر است، گمان مي كند كه كوه و دريا و دشت وجود دارد، بلكه آن چه وجود دارد تنها حقيقت وجودي خداوند است.

برخي تلاش دارند تا اين حقيقت هستي را واقعيت ديگري بخشند و صراحت قرآني را به تاويل مي برند و مي گويند مراد از «كانت» همان «صارت» است؛ به اين معنا كه سراب بودن هستي را به معناي سراب شدن يا همانند سراب شدن معنا مي كنند، در حالي كه قرآن به صراحت از سراب بودن هستي نسبت به حقيقت وجودي خداوند سخن مي گويد. روزي كه كشف الغطا مي شود و انسان به مرتبه يقين با مرگ اختياري يا اضطراري مي رسد و قيامت صغري يا كبراي آدمي بروز مي كند، درمي يابد كه همه زندگي چيزي جز سراب نيست، نه اين كه چيزي جز سراب نبوده است و يا سراب مي شود.

اهل بيت عصمت و طهارت(ع) مفسران اين حقيقت و اين سراب هستند. آنان باتوجه به ظرفيت هاي مخاطبان خويش سخن مي گويند؛ چرا كه مامورند اين گونه باشند چنان كه خود مي فرمايند: نحن معاشر الانبياء نكلم الناس علي قدر عقولهم؛ ما پيامبران خداوند تبارك و تعالي به اندازه ظرفيت عقول مردم با آنان سخن مي گوييم.

عرفان در كلام امام عارفان ابي عبدالله(ع)

عرفان و شناخت اين حقيقت و سراب مظاهر، در كلام امامان معصوم(ع) كه امام عارفان هستند، به خوبي بيان شده است. عرفان ناب را مي توان در كلمات نوراني حضرت حسين(ع) به ويژه در عرفات جست؛ زيرا از اين جاست كه حماسه و عرفان عاشورايي رقم مي خورد.

بيان همه آن چه در دعاي نوراني عرفه آمده بيرون از حوصله يك مقاله كوتاه است. از اين رو، تنها به يك جمله از اين حديث نوراني و عرفاني اكتفا مي شود كه قرآن صاعد و جامع الكلم است.

علم الدراسة و علم الوراثة

در امور مادي، پس از مرگ مورث، وارث ارث مي برد، اما در معارف و امور معنوي، وارث مي بايست بميرد تا از اين معارف و معنويت الهي و آسماني ارث برد و بهره مند گردد. از اين رو در روايت آمده موتوا قبل ان تموتوا؛ قبل از اين كه مرگ و اجل برسد، به مرگ اختياري بميريد. اين مرگ اختياري به معناي عبور از دلبستگي هاي دنيوي و هواهاي نفساني است. كسي كه دلش با ياد و ذكر الهي زنده شود، دنيا در دلش مي ميرد و همين مرگ اختياري است كه زمينه بهره مندي از معارف و علم وراثتي را فراهم مي آورد.

علم الدراسه، علم اكتسابي و حصولي است كه با تحصيل به دست مي آيد. انسان در دنيا ابزارهايي دارد كه مي تواند اين علوم را تحصيل كند. خداوند مي فرمايد: «و خداوند شما را از شكم مادرانتان خارج نمود در حالي كه هيچ چيز نمي دانستيد؛ و براي شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شكر نعمت او را بجا آوريد!» (نحل، آيه 78)

اين علم الدراسه كه با ابزارهايي چون گوش و چشم درك و فهم مي شود، علم حصولي است كه چون به علم حضوري و شهودي تبديل نمي شود، در آخر عمر از ميان مي رود و با يك فراموشي و آلزايمر، چيزي از آن باقي نمي ماند. خداوند درباره خصوصيت و ويژگي ناپايداري علم الدراسه مي فرمايد: «و خدا شمارا آفريد، سپس جان شما را مي گيرد و بعضي از شما تا خوارترين دوره سالهاي زندگي فرتوتي باز گردانده مي شود، به طوري كه بعد از آن همه دانستن و علم و شناخت، ديگر چيزي نمي داند. (نحل، آيه 70)

بنابراين، كساني كه ساليان سال براي علم الدراسه تلاش مي كنند، در آخر عمر و هنگام پيري، همانند كودكي مي شوند كه هيچ چيز نمي دانند.

اما علم الوراثه اين گونه نيست، زيرا علم الوراثه، علم پيامبران و علم الهي است كه از طريق تقوا به دست مي آيد و با مرگ اختياري در انسان چون نوري به جوشش درمي آيد. خداوند درباره اين علم در آيه 282 سوره بقره مي فرمايد: «اتقوالله و يعلمكم الله، پروا از خدا كنيد، و خدا يادتان مي دهد.» اين كه خداوند در اين آيه نتيجه تقوا پيشگي را با و او بيان كرده است، به اين معناست كه نتيجه تقوا امور بسياري است كه يكي از آن ها تعليم علم الوراثه است. اين همان علم نوري است كه در حديث عنوان بصري آمده است. حضرت امام صادق(ع) به عنوان فرمود: «العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء؛ علم نوري است كه خدا در قلب هر كس كه بخواهد مي افكند.»

كسي مي تواند مفسر قرآن باشد كه وارث علم الوراثه باشد و از آن علم نوري بهره مند شده باشد. قتاده كه از بزرگان تفسير در ميان شيعه و سني است؛ روزي خدمت حضرت امام باقر(ع) رسيد و آن حضرت(ع) به او فرمود: براساس چه چيزي فتوا مي دهي؟ گفت: به كتاب الله. حضرت(ع) فرمود: تو چگونه به قرآن فتوا مي دهي در حالي كه: ما ورثك الله من كتابه حرفا، انما يعرف القرآن من خوطب به؛ يعني تو علم الدراسه را آموختي اما از علم الوراثه محرومي و يك حرف از قرآن، به ارث نبردي، زيرا به اندازه يك حرف با اهل بيت(ع) ارتباط نداري؛ چون اگر رابطه نباشد ارث هم نيست.

علم الوراثه مشروط به تقواست و تقواي كامل نياز است تا ارث، كامل باشد نه ارثي چون ارث زنان كه نيمه و نصف است. كساني كه بخواهند از ارث كامل برخوردار باشند بايد تقواي الهي كامل داشته باشند كه تنها باولايت تحقق مي يابد؛ زيرا همه چيز با ولايت به كمال و تمام مي رسد، چنان كه از آيه3 سوره مائده اين معنا به دست مي آيد و در روايات بسياري آمده است كه مثلا« من تمام الحج لقاءالامام» يا «من تمام الصلاه، الولايه» بنابراين، تقواي الهي تنها با ولايت تحقق مي يابد و هر كسي كه بخواهد به خداوند متصل شود و از علم لدني و نوري و علم الوراثه برخوردار شود مي بايست، به ولايت متصل شود. از اين رو خداوند مي فرمايد: «بگو اگر خدا را دوست داريد، از من پيروي كنيد تا محبوب خداوند شويد و خداوند از گناهان شما در گذرد و خداوند غفور و رحيم است.» (آل عمران، آيه31) بنابراين، راه رسيدن به خداوند و محبوبيت وي به اين است كه از طريق محبت اهل بيت(ع) وارد شويم (شوري، آيه23) و اگر اين گونه عمل كنيم مي توانيم اميد داشته باشيم كه به تقواي كامل دست يافته و وارث علم الهي و انبيا شده ايم.

چشم و گوش، وارثان آدمي

امام حسين(ع) در بخشي از دعاي عرفه مي فرمايد: «اللهم اجعل غناي في نفسي، و اليقين في قلبي، والاخلاص في عملي، و النور في بصري، و البصيره في ديني، و منعني بجوارحي، و اجعل سمعي و بصري الوارثين مني» خدايا براي من قرار ده بي نيازي در نفسم و يقين در قلبم و اخلاص در عملم و روشني در چشمم و بينايي در دينم و بهره ام ده به اعضايم و گوش و چشم را وارثانم قرارده.

در اين جا آن حضرت(ع) از خدا مي خواهد تا گوش و چشم را وارثين وي قرار دهد. در برخي نسخ اين گونه ترجمه كرده اند كه آن دو را تحت فرمانم قرار ده و يا اين كه آن دو را باقي و فناناپذيران از من قرارده.

به نظر مي رسد كه مراد آن حضرت(ع) همان چيزي است كه در علم وارثت بيان شد. به اين معنا كه چشم و گوش انسان وقتي وارث وي مي شوند كه وارث مرده باشد و در مقام فنا قرار گيرد. به اين معنا كه مرگي چون مرگ اختياري تحقق يابد و شخص، گوش و چشم خود را فاني در ذات الهي و باقي به بقاي او قرار دهد. اين جاست كه خلافت دو سويه تحقق مي يابد و انسان خليفه خدا و خداوند خليفه انسان مي شود. اين گونه است كه علم انسان عين علم الهي مي شود و از علم نوري بهره مند مي شود. گوش و چشمي كه وارث آدم باشد، همان گوش و چشمي است كه به مرگ اختياري فاني در فعل الهي شده است؛ البته اگر ممكن بود كه در مقام ذات الهي يا در مقام اسما و صفات الهي كه عين ذات است، فاني شود بسيار عالي بود، ولي از آن جايي كه انسان مي تواند فنا را در مقام فعل الهي تجربه كند، همين خود عين كمال هر عضوي و هر انساني است. در اين حالت است كه گوش و چشم وي عين الله مي شود و انسان به چشم الهي مي بيند و به گوش الهي مي شنود و خداوند به چشم و گوش او مي بيند و مي شنود.

اين مقام فناي اعضا در مقام خلافت الهي، در مقام توحيد فعل است. اگر اين گونه شد، گوش و چشم الهي مي شود.

ما انسان ها علم الدراسه را از طريق گوش و چشم به دست مي آوريم و جالب اين است كه از گوش تا قلب را خداوند رسالت مي كند ولي اگر اين رسالت الهي از همان آغاز باشد، در آن حالت منابع و ابزارهاي شناختي از چنان سلامت و دوري از ريب و كژي برخوردار مي شود كه ديگر هيچ شك و ترديدي نمي ماند، زيرا در اين حالت علم شهودي و وراثتي است نه علم الدراسه.

براساس آموزه هاي قرآني و توحيد افعالي، همه چيز از او و به سوي اوست و او مالك و رب همه چيز است. و لذا همه آن چه انسان اراده مي كند، پيش از آن مسبوق به اراده الهي است. از اين رو خداوند مي فرمايد: ما تشأوون الا ما يشاءالله؛ شما چيزي را اراده و مشيت نمي كنيد مگر آن چه را خداوند مشيت و اراده كرده است.

در مسئله شنيدن و ديدن، نيز پيش از اين كه انسان ببيند و بشنود، خداوند شنيده و ديده است. خداوند است كه ابزارهاي شناختي و دانش از جمله گوش و چشم را شنوا و بينا مي كند. اما تفاوت انسان مؤمن متقي با غير او اين است كه سمع و بصر، الهي شده و به كمال رسيده است. اين جاست كه خداوند خود مي گيرد و به قلب مي رساند و نوراني مي كند. خداوند در همه مراحل به طور مستقيم دخالت مي كند. اين گونه است كه قلب مؤمن متقي به دانش و علم الهي نوراني مي شود ولي ديگران اين گونه بهره مند نمي شوند.

به هر حال، زماني گوش و چشم و ديگر اعضا و جوارح وارثان خود آدم مي شود، كه خدايي شده و فاني در خدا شده و بقاي به فناي او شود. اين همان موتوا قبل أن تموتوا و دست يابي به مرگ اختياري و كشف الغطايي است كه حضرت اميرمؤمنان علي(ع) مي فرمايد با دست يابي به آن، اگر مرگ بر من چيره شود و اجل سر رسد هيچ چيز بر يقين من افزوده نمي شود، زيرا در مقام حق اليقين نشسته است و فراتر از حق اليقين نيست.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا