اجتماعیسیاسیفرهنگیمعارف قرآنیمقالات

جنگ فرهنگي واقعيت يا توهم

samamosتحليل قرآن از جنگ فرهنگ ها و برخورد تمدن ها

برخي از انديشمندان واقع بين و واقع نگار با توجه به وضعيت موجود و توصيف و تبيين آن، از برخورد تمدن ها سخن گفته اند بي آنكه نگاه آرماني و توصيه اي داشته باشند؛ برخي ديگر، نيز با توجه به تحليلي از واقعيت موجود و توصيف آن، توصيه هائي را براي تهاجم فرهنگي و مقابله با آن به عنوان فرهنگ رقيب داشته اند. برخي با اقرار به وجود واقعيتي به نام برخورد و جنگ تمدني، خواهان گفت و گوي تمدني شدند. در مقابل، برخي ديگر تنها با نگاه ايده آلي و آرماني و به دور از واقعيت هاي موجود و تبيين و تحليل و توصيف آن، منكر هرگونه جنگ فرهنگي شده اند.

در همه اين موارد، به جز يك مورد، به شكل دلالت مطابقي و تضمني و يا التزامي، جنگ فرهنگي و برخورد تمدني به عنوان يك واقعيت تاييد شده و تنها در يك مورد است كه جنگ فرهنگي توهم و امري خيال پردازانه انگاشته شده است.

نويسنده در اين مطلب بر آن است تا تحليل، توصيف، تبيين و حتي توصيه قرآن را در خصوص اين مسئله ارائه كند.

توصيف واقعيت و توصيه حقيقت

روشنفكر واقعي كه فرهيخته و نخبه جامعه است، به حكم علم و بصيرت بر آن است تا واقعيت هاي جامعه را به خوبي براساس معيارهاي علمي توصيف كند و تحليل و تبيين درستي از آن به دست دهد تا ضمن ارزيابي موقعيت كنوني بتواند توصيه هاي مبتني بر حقايق ارزشي ارايه داده و جامعه را در مسير كمال و رشدي قرار دهد كه فلسفه وجودي آن جامعه و هدف آن مي باشد.

بسياري از روشنفكران تنها قدرت تحليل و توصيف جامعه به شكل نيم بند و ناقص دارند و تنها شماري اندك هستند كه براساس بصيرت كامل و نگاه احاطي، توصيف كاملي از وضعيت كنوني جامعه و فرصت ها و تهديدهاي آن ارايه مي دهند؛ در اين ميان شمار انگشت شماري را مي توان يافت كه افزون بر اين احاطه و تحليل كامل و توصيف درست واقعيت ها، توصيه هايي را براساس حقايق آرماني هر جامعه ارايه مي دهند و راه هاي برون رفت و حتي سازوكارها، سياست گذاري ها و برنامه هايي را نيز بيان مي كنند.

بسياري از نخبگان و روشنفكران جامعه از نظر بينشي و نگرشي با مشكل مواجه هستند؛ چرا كه يا بسيار آرماني مي نگرند و واقعيت بين نيستند و يا اينكه بسيار واقع بين و واقع نگار مي باشند، ولي حقايق هستي و جامعه بر آنان پوشيده است و گرفتار منابع دانش و روشي ناقص در چارچوب دانش حصولي و ابزارهاي حسي ناقص آن مي باشند و از دانش حضوري و شهودي بي بهره يا منكر آن هستند. اين گونه است كه تنها دانش هاي حصولي دريافتي از منابع و ابزارهاي حسي و آزمايشگاهي، مبناي تحليل، توصيف و توصيه آنان قرار مي گيرد و نمي توانند حقايقي فراتر از محسوسات را دريابند و از معقولات و مشهودات فراتر از آن سود برند.

نخبگان و روشنفكراني كه در چارچوب و معيار درست به تبيين، تحليل و توصيه مي پردازند، كساني هستند كه واقع بين و حقيقت گرا هستند؛ زيرا آنچه به عنوان آرمان هاي جامعه و فلسفه وجودي و اهداف آن چون سعادت در سايه آرامش و آسايش مطرح مي باشد، حقايقي است كه وقوع خارجي نيافته و آنچه در جامعه واقعيت دارد شايد در بسياري از بخش ها و حوزه ها، عاري از حقيقت و مطلوبيت باشد. از اين رو، نخبگان و رهبران واقعي هر جامعه اي مي كوشند تا واقع بينانه به توصيف، تحليل و تبيين جامعه پرداخته و در سايه اهداف و حقايق مطلوب، به ارايه توصيه ها بپردازند.

در مساله توصيف و تبيين وضعيت جوامع بشري، در مساله جنگ فرهنگ ها، برخورد تمدن ها، تهاجم فرهنگي و مانند آن نيز مي بايست به دور از توهم و خيالبافي، واقع بينانه به توصيف و تبيين و تحليل موقعيت كنوني جوامع بشري پرداخت و توصيه هايي براساس حقايق و آرمان ها و اهداف بشري ارايه داد.

چيستي فرهنگ و تمدن

درباره فرهنگ و تمدن و ارتباط ميان آن دو، براساس تعاريفي كه از هر يك ارائه مي دهند، اختلاف آراء و نظرات بسياري وجود دارد. اما برخي بر اين باورند كه تمدن وجه تجسمي همان فرهنگ است؛ به اين معنا كه فرهنگ و تمدن دو روي يك سكه هستند؛ با اين تفاوت كه فرهنگ در حوزه نظري جا مي گيرد و تمدن در حوزه علمي و آن چيزي جز تحقق خارجي و تجسمي و عيني فرهنگ نيست.

براين اساس، فرهنگ از نظر دامنه و گستره مفهومي و مصداقي، بسيار وسيع تر از دامنه و گستره تمدني است؛ زيرا بسياري از مسايل مورد توجه فرهنگ به دليل فقدان نظريه كامل، فقدان مقتضي يا وجود مانع، تحقق خارجي نيافته و در قالب آرمان و اهداف جا مي گيرد؛ چنان كه بسياري از وجه تمدني همان فرهنگ، از تحقق كامل وجودي رنج مي برد و آنچه در جامعه به شكل تمدني تحقق يافته، گاه شكل ناقص و حتي متضاد فرهنگي جامعه است كه مي خواهد از آن خارج و يا رها شود، يا آنكه تغيير دهد و به كمال برساند.

در چيستي فرهنگ، ديدگاه هاي چندي است. برخي فرهنگ را مجموعه داده ها و رفتار عمومي يك جامعه دانسته اند. (دكتر شمس الدين فرهيخته، فرهنگ فرهيخته، تهران: نشر اطلاعات، 1377، ص 575) برخي ديگر آن را مفهوم گسترده از تمام الگوهايي گفته اند كه در جامعه آموخته مي شوند و در آن غنا مي يابند و از طريق نمادها منتقل مي شوند. (عبد الصابر، جنبش، «فرهنگ و گفتگوي تمدن ها»، سايت اينترنتي مجتمع جامعه مدني افغانستان، wwwacsaf)

برخي افزون بر عناصر ذهني، عناصر عيني يعني همان وجه تمدني را نيز فرهنگ دانسته و در تعريف فرهنگ گفته اند: «مجموعه عناصر عيني و ذهني كه در سازمان هاي اجتماعي جريان مي يابند و از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شوند ميراث اجتماعي يا ميراث فرهنگي و يا فرهنگ نام دارد.» (غلام رضا علي بابايي، فرهنگ سياسي آرش، تهران: نشر آشيان، 1374، ص407) گروهي هم فرهنگ را مجموعه آداب و انديشه ها و ديدگاه ها و اعتقادات و ارزش هاي يك قوم دانسته اند كه اولا برخوردار از وحدت تاليفي باشد و ثانيا اقيانوس وار آن قوم را فراگرفته باشد و ثالثا آدميان غافلانه و غيرمختارانه در آن غوطه ور باشند. (دكتر عبدالكريم سروش، فربه تر از ايدئولوژي ، تهران: موسسه فرهنگي صراط، 1384، ص 343).

به هر حال، فرهنگ مجموعه پيچيده اي است از دانش ها، باورها، هنرها، قوانين، اخلاقيات، عادات و هرچه كه فرد به عنوان عضوي از جامعه، از جامعه خويش فرا مي گيرد.

اما تمدن كه در لغت به معناي شهرنشيني (لغت نامه، دهخدا، ج4، ص6109،«تمدن») و در اصطلاح، نوع خاصي از توسعه مادي و معنوي است كه در جامعه ويژه رخ مي نمايد. يك تمدن، شامل مجموعه پيچيده اي از پديده هاي اجتماعي قابل انتقال، حاوي جهات مذهبي، اخلاقي، زيباشناختي، فني يا علمي و مشترك در همه اجزاي يك جامعه وسيع و يا چندين جامعه مرتبط با يكديگر است. (فرهنگ علوم اجتماعي، ص47،«تمدن»)

هر چند كه برخي تمدن را با فرهنگ، مترادف دانسته اند، ولي شكي نيست كه مترادف به هيچ معنا وجود ندارد و بي گمان ميان هر واژه و اصطلاح با واژه و اصطلاح ديگر تفاوتي است كه در كتبي چون فروق اللغه به آن اشاره شده است.

دو واژه و اصطلاح فرهنگ و تمدن نيز از اين قاعده مستثنا نيستند. به نظر مي رسد كه تمدن توصيف كننده فرهنگ يك جامعه پيچيده و بزرگ يا فقط توصيف كننده يك جامعه باشد. هر جامعه، يا فاقد مجموعه بخصوصي از عقايد و آداب و رسوم است و يا مجموعه خاصي از اين ويژگي ها و هنرها را دارد كه آن را منحصر بفرد مي سازد. تمدن ها بيشتر بر فرهنگ تأكيد دارند كه در برگيرنده ادبيات، هنرهاي تخصصي و حرفه اي، معماري، مذهب سازمان يافته و رسوم و سنت هاي پيچيده اي است و همه اينهادر خدمت توسعه يك جامعه خاص هستند. طبيعت تمدن چنان است كه همواره مي خواهد گسترش بيابد و افراد بيشتري تابع آن شوند.

تمدن ها تحت فرهنگ هاي بزرگ شكل مي گيرند؛ چون خرده فرهنگ ها هرگز تمدن ساز نيستند. به عنوان نمونه تمدن هاي رومي و يوناني تحت فرهنگ رومي و يوناني شكل گرفته است. تمدن هاي بزرگ داراي فرهنگ بزرگي هستند كه بر خرده فرهنگ چيره مي شوند و آن را در خود مي پذيرند و تغيير شكل و ماهيت مي دهند. فرهنگ هاي بزرگ، قدرت انعطاف بسياري دارند و مي توانند خرده فرهنگ را در خود پذيرفته و يا تغيير ماهيت دهند. در حقيقت فرهنگ هاي بزرگ، گفتماني غالب را مي سازند كه بر جوامع بشري مسلط مي شوند و ماهيت تمدني خاصي را شكل مي دهند.

فرهنگ هاي ايراني و چيني و رومي و يوناني در گذشته، بر بيشترين جوامع بشري حاكميت داشته و تمدن هاي بزرگي را در بخش هاي بزرگ جغرافيايي شكل دادند. بعدها تمدن هاي اسلامي و مسيحي بر اساس فرهنگ اسلامي و مسيحي شكل گرفت كه در كنار دو فرهنگ هندو و كنفوسيوسي فرهنگ ها و تمدن هاي مسلط بر جهان مي باشند.

جنگ فرهنگي و برخورد تمدني، واقعيت انكارناپذير

از نظر قرآن، تقابل و تضاد فرهنگي، امري انكارناپذير است. قرآن در گزارش هاي خود از جوامع بشري، افزون بر توصيف و تبيين واقعيت هاي جوامع، به تحليل و نيز توصيه هاي خاص مي پردازد؛ چرا كه هدف آموزه هاي قرآني، ارايه بهترين و كامل ترين سبك زندگي براي رسيدن انسان به سعادت دنيوي و اخروي است. از اين رو به تحليل و تبيين و توصيف واقعيت هاي موجود از انسان و طبيعت و جوامع مي پردازد و در همان حال به ارايه توصيه هايي مبتني بر ارزش ها و اهداف و فلسفه وجودي آفرينش انسان و جهان مي پردازد.

خداوند در تبيين واقعيت ها و توصيف آن، گزارشي از جنگ قومي و نژادي ارائه مي دهد و در آن جا روشن مي كند كه واقعيت جوامع بشري، تقابل نژادي و قومي است. سپس به نقد اين واقعيت مي پردازد و ريشه آن را تحليل و تبيين نادرست از واقعيت هاي نژادي مي داند و مي گويد هدف از تفاوت در رنگ ها و زبان ها، امكان شناخت نسبت به يكديگر است.

به سخن ديگر، همه انسان ها از پدر و مادري به دنيا آمده اند (حجرات، آيه 13؛ زمر، آيه 6؛ نساء آيه 1) و اين تفاوت هاي موجود واقعيتي انكارناپذير است، ولي نمي بايست اين واقعيت را علتي براي رفتارهاي ديگر قرارداد؛ زيرا هدف از اين تفاوت هاي نژادي و رنگ و قومي و زبان (شعوب و قبايل)، براي امكان رقابت هاي سازنده و شناخت و كمال يابي بيشتر است. (حجرات، آيه 13)

از اين رو به انسان ها و جوامع بشري توصيه مي شود تا از اين تفاوت ها براي دست يابي به كمالات از طريق تقوا عمل كنيد نه آنكه تفاوت ها را عامل ظلم و ستم و تجاوز به يكديگر قرار دهيد. (همان)

با اين همه قرآن، تقابل و تضاد فرهنگي ميان فرهنگ ها را نيز انكار نمي كند. خداوند در آياتي از جمله 33 تا 35 سوره زخرف از تفاوت هاي فرهنگي و تضاد و تقابل ميان آنان سخن به ميان آورده است. اين تقابل فرهنگي كه گاه به جنگ فرهنگي نيز كشيده مي شود، در شكل امت ها و شرايع و اديان و مذاهب و احزاب خودنمايي مي كند؛ زيرا امت ها، گروه هاي بشري با مقاصد فرهنگي هستند كه گردهم آمده اند تا مقصد و هدفي را تحقق بخشند.

اصولا دو بينش و نگرش اسلام و كفر، دو فرهنگ متضادي هستند كه در تقابل فرهنگي به جنگ فرهنگي و تمدني نيز مي انجامد و تقابل فرهنگي آن دو در اشكال تهاجم و جنگ ميداني خودنمايي مي كند.

به هر حال اختلاف فرهنگي در ميان امت ها و ملت ها وجود دارد و اين اختلاف به ويژه در زماني كه فرهنگ به شكل تمدني بروز كرد، به شكل فيزيكي و جنگ هاي فيزيكي خودنمايي مي كند. اگر در اختلاف فرهنگي نخست تهاجم فرهنگي و جنگ نرم رخ مي دهد و هر يك با عناصر فرهنگي مي كوشد تا خود را چيره كند چون خواندن اشعار و تمسخر فرهنگي ديگر، ولي در هنگامي كه به شكل تمدني ظهور مي يابد و امت و ملتي شكل مي گيرد، در آن صورت به شكل جنگ فيزيكي و سخت خودنمايي مي كند.

از اين رو در آيات قرآني از جنگ نرم گرفته تا جنگ سخت درباره فرهنگ ها و تمدن ها سخن به ميان آمده است. در سوره كافرون از تضاد و تقابل دو فرهنگ كفر و ايمان سخن گفته شده و اينكه بهترين حالت در شرايط خاص، حركت در مسير تمدني خود است. در آن جا پيشنهاد مي شود كه هر يك از دو فرهنگ راه تمدني خود را بپيمايد تا در آينده معلوم شود كه كداميك در تمدن سازي و رساندن ملت خود به سعادت موفق خواهد بود.

گرايش فرهنگ ها به غلبه و چيرگي

اما از آن جا كه فرهنگ هاي متقابل و متضاد، هرگز اجازه نمي دهند كه ديگري گفتمان غالب و چيره شود، در شكل تمدني نيز به برخورد و درگيري مي انجامد و اختلافات فرهنگي (هود، آيه 118) به جنگ و برخورد تمدني منجر مي شود؛ چرا كه فرهنگ ها و تمدن هاي متضاد و متقابل هرگز جز به غلبه بر يكديگر نمي انديشند. تهاجم فرهنگي به هدف غلبه فرهنگي صورت مي گيرد و هرگاه فرهنگي در يك عرصه كوتاه بيايد و از اصول ارزش هاي خود دست بردارد مي بايست گام هاي ديگري را براي عقب نشيني از مواضع اصولي و ارزشي خود بردارد. (بقره، آيه 120) چراكه هر فرهنگ بزرگ و پيچيده اي چون فرهنگ هاي اسلامي و مسيحي و يهودي يا كفر و ايمان، گرايش به گسترش و نفوذ در فرهنگ هاي ديگر دارد و در بعضي مواقع آنها را در خود هضم و محو مي كند (نمونه اين واقعيت تمدن چيني و نفوذ آن در خرده فرهنگ هاي كره، ژاپن، ويتنام و غيره است) بعضي تمدن ها واقعا فرهنگ هاي بزرگ و عظيم جهاني دارند كه شامل ملت ها و مناطق بسياري مي شوند و مي كوشند تا همه را تحت سيطره فرهنگي و تمدني خود قرار دهند كه از آن جمله مي توان به فرهنگ مسيحي رومي غرب اشاره كرد كه سلطه جهاني را مي جويد.

خداوند در آياتي از جمله آيه 32 سوره روم و 53 سوره مؤمنون از گرايش فرهنگ ها براي غلبه و چيرگي سخن به ميان مي آورد، زيرا هر حزب كه يك گروه فرهنگي كوچك است، بر آن است تا فرهنگ خود را حفظ كرده و بر خرده فرهنگ هاي ديگر مسلط شود. اين گرايش طبيعي است كه در فرهنگ بزرگ و تمدني به جنگ فرهنگي و برخورد تمدني مي انجامد.

خداوند در آيه 213 سوره بقره از اتحاد ابتدايي انسان و وحدت رويه در كسب ماديات سخن به ميان مي آورد و سپس مي فرمايد كه تفاوت هاي فرهنگي كه پس از علم و دانش و تجربه در ميان انسان پديد مي آيد، مهمترين عامل براي اختلافات بشري مي شود و انسان ها به سبب تفاوت هاي فرهنگي به جان هم مي افتند. به سخن ديگر، حتي اگر وحدت ابتدايي در جامعه بدوي و نخستين در امور مادي وجود داشت با افزايش دانش و علم و تجربه، تفاوت هاي فرهنگي را سبب شد كه اين تفاوت هاي فرهنگي خود در شكل تمدني به بروز جنگ تمدني انجاميد. (نگاه كنيد: سيدمحمد حسين طباطبايي، الميزان، ج 2، ص 111؛ محمد رشيد رضا، المنار، ج 2، 276)

اصولا آن چيزي كه در آخر الزمان ميان اسلام و كفر رخ مي دهد يك جنگ فرهنگي تمام عيار و جهاني است؛ زيرا اسلام به داعي عدالت جهاني در برابر كفر به داعي ظلم و بي عدالتي جهاني قرار مي گيرند و حضرت صاحب الامر(عج) پيشواي تمدني و فرهنگي اسلام در برابر فرهنگ كفر و ظلم و بي عدالتي قرار مي گيرد و جنگ جهاني آخر الزماني رخ مي دهد: هر چند كه وعده خداوند بر تسلط فرهنگ اسلام و هيمنه تمدني اسلام است؛ زيرا هيمنه به معناي در برگرفتن همه خرده فرهنگها و شرايع و ملت هاست. از اين رو در آخرالزمان فرهنگ مسيحي و يهودي همچنان مي ماند ولي با تسلط فرهنگي و تمدني اسلام اين معنا تحقق خواهد يافت. براين اساس خداوند در آياتي از جمله آيه 33 سوره توبه از غلبه و چيرگي اسلام به عنوان دين جهاني سخن به ميان مي آورد.

به هر حال، براساس آموزه هاي قرآني نمي توان منكر جنگ فرهنگي، تهاجم فرهنگي و جنگ تمدني و برخورد تمدني شد و هرگز انكار امري نمي تواند واقعيت امر را از ميان ببرد. اينكه برخي مي گويند كه جنگ فرهنگي و تمدني و تهاجم فرهنگي توهمي بيش نيست، اگر به واقعيت هاي جامعه جهاني نظري بيفكنند به خوبي درمي يابند كه جنگ تمدني وجود دارد و جنگ فرهنگ ها و برخورد تمدني، واقعيتي انكارناپذير است. در اثبات امكان چيزي همان وقوع آن كفايت مي كند؛ اما آيا جنگ فرهنگي و تمدني به عنوان يك حقيقت مطلوب است، بايد گفت كه به يك معنا مطلوب و به يك معنا غيرمطلوب است؛ زيرا فرهنگ ها به سبب نظري بودن گرفتار جنگ نرم هستند و هر فرهنگي مي كوشد تا غلبه بر ديگري يابد. البته اگر جنگ فرهنگي در حوزه جنگ نرم چون جدال احسن و مانند آن صورت گيرد زمينه انتخاب برترين فرهنگ فراهم مي آيد؛ (زمر، آيه 18) اما همواره جنگ فرهنگي به شكل تمدني بروز مي كند و از برخورد نظري و تخاصم علمي به تخاصم و جنگ و برخورد فيزيكي كشيده مي شود.

اگر جنگ فرهنگي در قالب گفتمان و گفت وگوي فرهنگي از طريق شيوه هاي علمي چون جدال احسن و مناظره هاي علمي و استدلال انجام گيرد، جنگ نرم مطلوب است كه غلبه فرهنگ قوي تر را به دنبال خواهد داشت و رشد علمي و فرهنگي جهاني را سبب مي شود، اما اگر جنگ نرم و تهاجم فرهنگي از طريق جدال هاي دروغين و فريب و تخريب باشد، جنگي نامطلوب و تخاصمي باطل است. در بسياري از وجوه جنگ هاي تمدني مي توان جنگ نرم و فرهنگ باطل و نامطلوب را مشاهده كرد؛ زيرا جنگ هاي تمدني چون جنگ غرب و اسلام در زمان كنوني، جنگ تمدني همانند جنگ هاي صليبي و بسيار خطرناك است.

در يك كلام، تحليل و تبيين و توصيف قرآني از واقعيت ها ي انساني و جوامع بشري اين است كه جنگ نرم، جنگ فرهنگي، تهاجم فرهنگي، جنگ تمدن و برخورد تمدني واقعيتي انكارناپذير است و نمي توان با چشم فرو بستن اين واقعيت را توهم و خيال دانست بلكه بايد با هوشياري تمام به فهم و درك و واقع نگاري ابعاد و حوزه هاي جنگ هاي نرم و سخت فرهنگي و تمدني پرداخت و زمينه تقابل و مقابله با آن را براساس نقشه راه دشمن تدوين كرد و اجازه نداد تا در دام فريب بزرگ فقدان جنگ نرم و يا جنگ فرهنگي، فرصت مقابله و تجهيز را از خود و امت اسلام و تمدن اسلامي گرفت.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا