اجتماعیاخلاقی - تربیتیفرهنگیمعارف قرآنیمقالات

احسان، گامي فراتر از عدالت

اهميت و جايگاه احسان در روابط اجتماعي و رابطه آن با عدالت

در فرهنگ قرآني از احسان بسيار سخن به ميان آمده است. جايگاه محسنان نيز در ميان انسان هاي خوب ديگر، بسيار فراتر است و آنان بر فرازي قرار گرفته اند كه مي توان تمام نيكوكاري را در آنان ديد. خداوند هرچند نظام آفرينش را بر محور عدالت آفريده و سنت الهي و قانون خداوندي، عدالت است؛ ولي بايد توجه داشت كه روابط انساني، فراتر از اين دايره تعريف شده و عدالت در حقيقت كف اين روابط و سقف و سطح عالي آن، احسان و نيكي است.

نويسنده دراين مطلب با مراجعه به مصاديق احسان در آموزه هاي قرآني بر آن است تا تحليل قرآن را از اهميت و ارزش احسان در روابط انساني ارائه دهد.

احسان، از خود گذشتن

اگر بخواهيم روابط ميان انسان ها را در يك چارچوبي تعريف كنيم، مي بايست از دو منظر حقوقي و اخلاقي به مسئله نگاه كنيم تا بتوانيم حق مطلب را ادا نمائيم؛ زيرا نظام روابط انساني را نمي توان تنها در نظام قوانين تعريف كرد. انسان داراي دو اصل اصيل عقل و قلب است و هريك مقتضياتي دارد. پس نمي توان ماهيت روابط انساني را براساس يك اصل قرار داد، بلكه با توجه به اينكه انسان مي بايست تعادل را ميان اين دو برقرار كند، بايد به هر دو آنها توجه كند؛ چرا كه شخصيت متعادل، كسي است كه بتواند تعادل را در ميان آن دو برقرار كند.

توجه يابي به ايجاد تعادل به ويژه زماني اهميت مي يابد كه بدانيم جفت انساني به شكلي نمادهاي عقل و قلب هستند؛ به اين معنا كه مرد نماد عقل و زن نماد قلب است و روابط بايد به گونه اي سامان يابد كه يكديگر را جذب كنند. قصه مرد و زن مانند آهن ربا است كه دو قطب هم بار، يك ديگر را دفع مي كنند و دو قطب مخالف، يكديگر را جذب مي كنند. اين بدان معناست كه مرد و زني كه جنبه عاطفي يكسان دارند، نمي توانند در كنار هم دوام يابند و زندگي پايداري را تشكيل دهند؛ چنان كه مرد و زني كه جنبه عقلاني آنان همسو و هم بار است، نمي توانند يكديگر را جذب زندگي مشترك كنند؛ بلكه زندگي در مرد و زني شكل كامل و پايدار مي يابد كه جنبه عاطفي در يكي قوي تر و جنبه عقلاني در آن ديگري شديدتر باشد.

براي شناخت قوت و شدت عقلانيت و يا احساسات در مرد و زن مي توان به رفتارها و اشتغالات آنان به عنوان يك نشانه شناسي توجه يافت. مثلا زني كه دوست دارد تراكتور يا ماشين هاي سنگين براند، جنبه مردانگي و عقلانيت در او قوي تر است و مرداني كه به اصطلاح اوا خواهر هستند، جنبه عقلاني در آنان ضعيف تر است.

البته بايد توجه داشت كه وقتي ما از عقلانيت در مردان يا عواطف در زنان سخن مي گوئيم، به اين معنا نيست كه زنان، در عقل نقصان دارند يا مردان بي عاطفه هستند؛ بلكه به اين معناست كه جنبه عواطف و احساسات و يا عقلانيت ايشان بر ديگري مي چربد.

اكنون كه معلوم شد انسان متعادل، كسي است كه تعادل را ميان عقل و قلب خويش برقرار كند و نخستين گام جامعه و هسته آن در زن و شوهر، زماني شكل مي گيرد كه اين تعادل در ميان زن و مرد به عنوان نمادهاي قلب و عقل ايجاد شود، دانسته مي شود كه چرا نمي توان زندگي را تنها بر مدار عدالت بنياد گذاشت و روابط انساني را تنها در اين چارچوب شكل داد؛ زيراعدالت،نماد عقل، و احسان، نماد قلب است و مي بايست جامعه را به گونه اي مديريت و سامان داد كه عقل و قلب يعني عدالت و احسان دركنار هم باشند.

اهميت عدالت و ارتباط آن با احسان

ممكن است اين نظر مطرح شود كه هستي بر نظام و قانون عدالت بنيانگذاري شده پس مي بايست اصل در روابط انساني نيز عدالت باشد كه درپاسخ بايد گفت معناي احسان و با توجه به قلب به معناي نفي عدالت نيست؛ زيرا احسان بر بنياد عدالت قرارمي گيرد و عقل است كه قلب را هدايت مي كند و اگر چنين اتفاقي رخ ندهد قلب به بيراهه مي رود و اصولا احساني شكل نمي گيرد؛ چرا كه احسان به معناي نيكي و نيكوكاري، نيازمند عقلانيتي است كه مصاديق آن را در چارچوب عدالت شناسايي مي كند.

به سخن ديگر، عدالت، كف است و اين قوانين است كه ارتباط سالم ابتدايي و بنيادين را ايجاد مي كند و مخالفان را به هم جذب مي كند و دركنار هم نگه مي دارد. درحقيقت عدالت همانند ملات حاصل از سيمان و شن نرمي است كه سنگ هاي ناهمتراز را روي هم نگه مي دارد و ساختمان هستي و جامعه انساني را شكل مي بخشد. اما دوام و قوت اين ساختمان زماني است كه آب احسان در سيمان و شن نرم وارد شود و موجب استحكام و بقاي اين بنا شود.

درحقيقت، احسان همان عدالت را درجهت درست استحكام مي بخشد همان گونه كه عدالت به احسان جهت درست را مشخص مي سازد؛ زيرا اگر عقل و عدالت نباشد، ممكن است عواطف و احساسات به كژي رود و اين عدالت است كه راه درست را مشخص مي كند تا احسان در چارچوب آن شكل گيرد. عقل، قوانين عادلانه را مي سازد و قلب،آن قوانين عادلانه را با آب احساسات و عواطف مي آميزد تا پايداري و استقامت يابد. از اين رو در اسلام بر اجتماع عدالت و احسان تاكيد شده و هرگز اثبات عدالت به معناي نفي احسان نبوده است؛ چنان كه اثبات احسان به معناي نفي عدالت نيست؛ چرا كه نفي هر يك به معناي نفي بخشي از وجود آدمي يعني عقل و قلب خواهد بود و دريك مرحله ديگر به معناي نفي زن يا مرد از جامعه بشري و فقدان زوجيت است.

اگر گفته مي شود كه احسان، برتر از عدالت است- زيرا عدالت آن است كه انسان آنچه بر عهده اوست بدهد و آنچه سهم اوست بگيرد- ولي احسان اين است كه بيش از آنچه وظيفه اوست انجام دهد و كمتر از آنچه حق اوست بگيرد، (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ذيل واژه حسن) به اين معنا كه احسان در روابط انساني برمدار قلب و احساسات و عواطف، مي كوشد تا يك گام فراتر از عدالت بردارد و اين اجتماع انساني را با آب لطيف محبت و عواطف، مستحكم تر كرده و بيش از پيش در هم آميزد.

به سخن ديگر، احسان بر بنياد چيزي قرار مي گيرد كه از آن به «عدالت پايه» ياد مي شود و نمي توان هرگز از اين عدالت پايه دور شد، چرا كه دوري از آن به معناي عمل به قبيح و ظلم و انحراف است. اين عدالت پايه است احسان را معنا مي بخشد، چنان كه احسان آن عدالت پايه و عقلانيت را صفا و جلا مي دهد و بر ملاطفت حسن عدالت مي افزايد. از اين رو مي بايست احسان را همان تماميت حسن عدالتي دانست كه عقل، آن را بيان كرده و به عنوان مستقلات عقلاني مطرح مي كند.

اما اگر زندگي و روابط انساني تنها بر مدار عقل و قوانين و «عدالت پايه» بگردد، هرگز نمي تواند شكل مناسب و كاملي بيابد؛ چرا كه انسان، تركيبي از عقل و قلب است و تمركز بر عدالت پايه، به معناي نفي بخشي از وجود انساني يعني قلب است. همچنان كه بي توجهي به عدالت پايه كه حكم عقل است و آن را حسن مي شمارد، به معناي نفي بخش ديگري از وجود انساني و عامل طغيان عواطف و احساسات و كژروي در زندگي و روابط اجتماعي انساني خواهد بود.

در احسان، انسان زماني از خود مي گذرد كه عقل به عنوان عدالت پايه و امري حسن و نيك تأييد كرده باشد، وگرنه اگر از حسن فعلي برخوردار نباشد و عقل آن را نپذيرد، حسن فاعلي نخواهد يافت و احسان به شمار نمي رود بلكه آن از خود گذشتن همانند خودكشي امري قبيح و زشت و ظلم است. به عنوان نمونه اگر ايثار به عنوان احسان معرفي شده، از آن روست كه در چارچوب عدالت پايه، مورد تأييد عقل قرار گرفته و آن را حسن يافته است.

احسان اخلاقي و رفتاري

احسان در دو شكل، بروز و ظهور مي كند: يكي در حوزه اخلاق و منش فردي و شخصي و ديگري در حوزه اخلاق و كنش اجتماعي. البته بايد توجه داشت كه فضيلت اخلاقي و منش هاي شخصي در كنش ها و واكنش هاي رفتاري آدمي نيز خود را نشان مي دهد. به عنوان نمونه اگر ايمان به عنوان مصداقي از مصاديق احسان مطرح شده (مائده، آيات 83 تا 85) هيچ شكي نيست كه اين باور به خدا و آخرت و قرآن، در رفتارهاي شخص نيز خودنمايي مي كند و اصولا سبك زندگي و رفتاري شخص با چنين بينش و باوري تغيير مي كند و مي توان گفت همه ابعاد زندگي او متأثر از اين احسان، نيكوكارانه مي شود.

در همين راستا خداوند نماز (هود، آيات 114 و 115؛ لقمان، آيات 3 و 4)، صبر و شكيبايي (يوسف، آيه 90؛ نحل، آيات 127 و 128)، مودت نسبت به اهل بيت(ع) و محبت به آنان (شوري، آيه 23)، تهجد شبانه و شب زنده داري (ذاريات، آيات 16 و 17)، دعا و نيايش (مائده، آيات 83 تا 85؛ اعراف، آيه 56) و استغفار در سحرگاهان (ذاريات، آيات 16 تا 18) را كه از اعمال شخصي و فردي است، به عنوان مصاديق احسان معرفي مي كند؛ چرا كه هر يك از اين اعمال شخصي كه خلق و خوي و نيز شخصيت انسان را شكل مي دهد، تأثيرات شگرفي در زندگي اجتماعي او به جا مي گذارد و سبك زندگي او را دگرگون مي سازد.

اما در حوزه رفتار اجتماعي نيز مي توان به دو دسته از مصاديق احسان توجه يافت كه برخي از آنها به معناي ترك و برخي به معناي فعل است. به اين معنا كه از نظر قرآن تنها انجام كار و عملي، احسان شمرده نمي شود، بلكه حتي گاه ترك فعلي و انجام ندادن كاري، خود مصداقي از مصاديق احسان است.

از جمله مواردي كه خداوند ترك فعلي را از مصاديق احسان دانسته مي توان به فرو خوردن خشم و كظم الغيظ اشاره كرد. كه مديريت خشم يعني ترك خشم به عنوان يك احسان معرفي شده است. (آل عمران، آيه 134)

در همين رابطه از نظر خداوند تقوا كه به معناي پرهيزگاري و انجام ندادن برخي از كارها و ترك زشتي ها و بدي هاست، به عنوان احسان معرفي مي شود (يوسف، آيه 90؛ زمر، آيات 33 و 34؛ ذاريات، آيات 15 و 16؛ مرسلات، آيات 41 و 44)؛ چرا كه افراد متقي در چارچوب عدالت پايه، از هرگونه زشتي و پليدي كه عقل و شرع آن را زشت شمرده پرهيز مي كنند، پس كسي كه تقواي كامل دارد و از ترك اولي ها نيز دوري و پرهيز مي كند و بهترين حالت را در رفتار شخصي و اجتماعي در پيش مي گيرد، گام در مرتبه احسان از عدالت گذاشته است.

همچنين ترك گناهان كبيره (نجم، آيات 31 و 32)، اجتناب از فحشاء (همان) و اجتناب از افساد (اعراف، آيه 56) نيز از مصاديق احسان دانسته شده؛ چرا كه اين گونه ترك ها در چارچوب عدالت پايه بلكه فراتر از آن قرار مي گيرد.

اما از جهت فعلي، خداوند اعمالي كه عقل و شرع آن را صالح شناخته را به عنوان عملي احساني مطرح مي كند. (كهف، آيه 30) از جمله اين اعمال مي توان به قرباني در راه خدا (حج، آيات 36 و 37)، عمل به وظيفه و امتثال اوامر الهي (صافات، آيات 102 تا 105)، عفو و گذشت از لغزش هاي مردم (آل عمران، آيه 134؛ مائده، آيه 13)، سازگاري و مصالحه در مسائل خانوادگي (نساء، آيه 128)، رعايت حال افراد كهن سال (يوسف، آيه 78)، تبليغ دين اسلام و دعوت ديگران به خداپرستي و يكتاپرستي (صافات،آيات 125- 127 و 131)، خيرخواهي براي خدا و رسول و كمك به مردم (توبه، آيه91)، جهاد در راه خدا و تحمل سختي هاي آن (توبه، آيه120؛ عنكبوت، آيه69)، تواضع دانشمندان و راهبان مسيحي در برابر حق (مائده، آيه82 و 85)، تأمين محرومان و نيازمندان و قراردادن حقي در اموال خود براي آنان (ذاريات، آيات16 و 19)، پرداخت كالا و هديه مناسب به زنان مطلقه (بقره، آيه236)، پرداخت زكات و حقوق مالي به مستحقان آن (لقمان، آيات3و 4)، انفاق در راه خدا در حال توانگري و تنگ دستي و نيز انفاق به خويشاوندان و ذوي القربي (آل عمران، آيه134؛ نحل، آيه90) و اميدواري به خداوند و قرارگرفتن در صف صالحان (مائده، آيات84 و 85) اشاره كرد.

از اين مصاديقي كه خداوند در قرآن بيان كرده مي توان دريافت كه احسان، مقام بزرگي براي انسانيت است و انسان هر چند كه با عدالت مي تواند مقاماتي را به دست آورد؛ ولي بايد دانست كه انسانيت انسان به احسان است كه اوج مي گيرد.

به سخن ديگر، عدالت اگر قانون حاكم بر هستي است ولي انسان موجودي است كه حتي اگر بخواهد بر وفق عدالت و قانون برود براي او كاري بس دشوار است؛ چرا كه مي بايست به اراده و اختيار، عقل را مدير خود سازد و قانون را به اراده و اختيار خود بر خود تحميل كند و عمل نمايد. از اين رو خداوند بر عدالت بسيار پافشاري مي كند؛ زيرا اجراي عدالت از سوي انسان حتي اگر در حق خود آسان باشد ولي در حق دشمنان خيلي سخت و دشوار است و انسان نمي تواند به سادگي بپذيرد كه در حق دشمن عدالت روا دارد مگر اينكه مؤمن به خدا و آخرت و حساب و كتاب آن باشد. (مائده، آيه8 )

حال اگر انساني با اراده بخواهد گام از اين فراتر نهد و افزون بر عدالت پايه، به احسان رو آورد و مثلا از خطاي دشمن بگذرد و عفو كند، چنين عملي كه احسان ناميده مي شود، كار بسيار شاق و سخت تر است كه تنها از مؤمنان واقعي برمي آيد. از اين رو احسان را فراتر از عدالت، عملي بسيار انساني و از نشانه هاي متالهان و ربانيون دانسته اند.

مردم در روابط خانوادگي خود مي بايست افزون بر عدالت پايه بر مدار احسان عمل كنند، چرا كه اگر بخواهند زندگي، معناي واقعي يابد بايد علاوه بر مرزهاي عقلانيت و قوانين، گوشه چشمي به قلب و احساسات خود نمايند و بر مدار احسان، زندگي خود را سامان دهند كه ايثار و گذشت از جمله واجبات و ويژگي هاي آن است. اگر در آيات قرآن در حوزه زندگي خانوادگي و زناشويي گاه به مسايل از جنبه قانوني توجه مي كند، زماني است كه روابط در حال فروپاشي است و عشق و مودت از ميان ايشان رفته است. در اينجا قوانين براي ساماندهي به خانه و حفاظت از اصل آن مورد تأكيد است وگرنه آنچه خانواده را حفظ مي كند و آرامش و آسايش را پديد مي آورد همان احسان است كه در آيات قرآني بر آن به عنوان هدف زندگي زناشويي مورد تأكيد قرارگرفته است.

به هر حال، روابط انساني مي بايست در فرازي برتر از عدالت شكل گيرد و احسان، آن را مديريت كند. اين همان چيزي است كه اسلام به آن توجه داده و خداوند خود از مقام احسان به انسان مي نگرد و بخشش مي كند و از انسان مي خواهد به عنوان متخلق به صفات حسناي الهي اين گونه اهل احسان باشد. باشد در مسير خلافت الهي نه تنها در حق خود بلكه حتي ديگر آفريده ها از مقام احسان رفتار كنيم و به عدالت پايه بسنده نكنيم.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا