اجتماعیاخلاقی - تربیتیاصولی فقهیاعتقادی - کلامیروان شناسیفرهنگیمعارف قرآنی
نشانههای عفت در مردان و زنـان
عفیف کسی است که تن به خواستههای شهوانی نفسانی نمیدهد. در حقیقت عفت حالتی نفسانی است که موجب میشود تا شخص هواهای نفسانی و شهوانی خویش را مهار و مدیریت کند و اجازه ندهد تا شهوت، مهار و مدیریت نفس را به دست گیرد.
به سخن دیگر، اگر عصمت مانع است تا انسان از هر گونه پلیدی اجتناب کند، عفت مانع است تا شهوت نفسانی او را خوار و خفیف نسازد.
عفت، مرد و زن نمیشناسد. همچنین عفت نشانهها و آثاری در انسان عفیف دارد که بیانگر عفت باطنی اوست. نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزههای قرآن بر آن است تا این نشانهها و آثار و ظهور عفت باطنی در رفتارها را بیان کند.
***
عفت، گرایش فطری عاقلان
عفت یکی از فضایل اخلاقی همچون شجاعت، عزت، کرامت، سخاوت و مانند آنها است. بنابراین، فطرت هر انسانی در حالت اعتدال به عفت گرایش دارد و از بیعفتیگریزش و کراهت دارد؛ یعنی همان طوری که انسان به حکم فطرت، گرایش به عدالت و صداقت و امانت دارد و از ظلم و دروغ و خیانتگریزان است، از بیعفتی هم میگریزد؛ زیرا عفت را از مصادیق حق و ارزشها و هنجارها میداند و اینگونه تقوای الهی تکوینی را در پیش میگیرد و بیعفتی را مصداق باطل و ضدارزش دانسته و گرایش به آن را گرایش به فجور میداند.
اصولا از نظر قرآن، نفس در حالت اعتدال ذاتی و ساختاری الهی خویش(شمس، آیه 7؛ انفطار، آیه 7) گرایش به تقوا داشته و از فجور پرهیز میکند؛ در حقیقت مرزهای حق و باطل و مصادیق آن را میشناسد و بر اساس هدایت فطری الهی عمل و رفتار میکند و اهل تقوا بوده و از فجور اجتناب دارد.(همان؛ طه، آیه 50)
بر اساس آیات قرآن، اگر نفس انسانی به دلیل انحرافاتی که از سوی والدین، اجتماع، شیاطین جنی و انسی ایجاد میشود(نوح، آیه 21؛ نور، آیه 21؛ یوسف، آیه 53)،دفن شود و آن نور فطرت و هدایت الهی تکوینی، زیر فجور، به حد خاموشی کامل برسد، در آن حالت، نفس، بیمار شده و تغییر مییابد و دیگر نمیتواند حق و باطل و مصادیق آنها را بشناسد و به حق و مصادیق آن گرایش یافته و از باطل و مصادیق آنگریزان باشد، بلکه گرفتار وارونگی ادراکی و گرایشی میشود و در همان سفاهت و سبک مغزی میماند.(شمس، آیات 7 تا 10؛ بقره، آیات 7 تا 18؛ اعراف، آیه 179) بنابراین، شخص سفیه عفت را به عنوان حق و ارزش نمیشناسد و بدان گرایش ندارد، بلکه به ضد آن یعنی بیعفتی و آثار آن گرایش دارد و گرفتار شهوترانی و بیحیایی و بیحجابی و برهنگی و زنا و مانند آنها میشود.اما نفس معتدل و دارای هدایت و نور فطری، قدرت تشخیص حق و باطل را یافته و به حق و مصادیق آن گرایش و از باطل و مصادیق آنگریزش دارد و اینگونه است که اهل عفت و حیا میشود؛ زیرا فطرت، او را به سوی عقلانیتی میکشاند که از حالت «چارپایان» و ادراک آن بیرون میشود و در مقام انسانیت قرار میگیرد؛ اینگونه است که از عفت و حیا و حجاب و ازدواج و دیگر رفتارهای معقول و مقبول ارزشی و هنجاری و اخلاقی حمایت کرده و بدان گرایش دارد و نسبت به بیعفتی و بیحیایی و زنا و برهنگی و رفتارهای ضد ارزشی و ضداخلاقی پرهیز میکند. چنین شخصی نمیخواهد در سطح حیوانات و چارپایان زندگی کند و رفتارهای حیوانی داشته باشد؛ زیرا بیعفتی و بیحجابی و برهنگی و زنا و مانند آنها را در سطح حیوانی و خارج از سطح انسانی میداند. این در حالی است که سفیهان و سبک مغزان به سبب فقدان ابزارهای شناختی و دفن شدن و تغییر قلب ادراکی و گرایشی توانایی تعقل و تفقه را از دست میدهند و افکار و رفتارشان در سطح حیوان و چارپایان خواهد بود و مانند آن فکر و زندگی میکنند؛ یعنی با ظاهر انسانی رفتاری حیوانی دارند و از برهنگی و زنا و هر رفتار ضد اخلاقی و ضد هنجاری حمایت کرده و بدان گرایش دارند؛ زیرا ذات چنین اشخاصی از «طیب» به «خبث» رسیده است و گرایش به طیباب به گرایش به خبائث تغییر یافته است.(اعراف، آیه 179 و 82 و 83؛ نور، آیه 26)
از دیدگاه قرآن، هدایت الهی ابتدایی برای همگان در قالب هدایت فطری تکوینی قرار داده شده تا آنان را به کمالات برساند.(طه، آیه 50؛ شمس، آیات 7 تا 8) انسان به طور فطری احکام حق را میشناسد و بدان گرایش دارد؛ این همان چیزی است که در اصطلاح به آن احکام الهی که عقل کشف کرده میگویند؛ زیرا کاشف احکام حق الهی تنها نقل وحیانی شرعی نیست که در اسلام بیان شده، بلکه از طریق عقل فطری کشف میشود و این نقل مطابق همان کشفیات عقل فطری و تفصیل آن است؛ در حقیقت اگر عقل فطری در نفس سالم معتدل و قلب سلیم نباشد، گرایش به نقل وحیانی و احکام آن تحقق نمییافت؛ از این رو خدا در قرآن بر اهمیت عقلانیت فطری که انسان را به نقل گرایش میدهد، تاکید بسیار دارد و آن را اصیل میداند.(ملک، آیه 10؛ روم، آیه 30؛ بقره، آیات 2 و 3)
بر اساس دیدگاه قرآن، عفت به عنوان یک فضیلت الهی است که عقل فطری در نفس سالم و غیر بیمار آن را کشف میکند. بنابراین، در تعریف عفت فطری میتوان گفت که آن انقیاد قوه شهوانی نسبت به احکام الهی است که عقل آن را کشف میکند به طوری که نفس عفیف بر اساس عقلانیت فطری در امور شهوانی نه قائل به سرکوب است نه به آزادی مطلق بیقید و بند، بلکه آن را مهار و مدیریت میکند و در چارچوب عرف عقلی و نقلی اجازه بهرهمندی میدهد. اینگونه است که در چارچوب همین عرف عقلی و نقلی به حجاب و حیا و ازدواج به جای برهنگی و بیحیایی و زنا گرایش دارد. به سخن دیگر، انسان در مقام انسانیت فطری به حکم کشفیات عقل و نقل در مسائل جنسی حد اعتدال را در قالب زناشویی خواهد داشت و از حدود اعتدال به افراط و تفریط کشیده نمیشود.(مومنون، آیات 5 تا 7؛ معارج، آیات 29 تا 31؛ نور، آیه 26؛ و نگاه کنید: التحقیق، حسن مصطفوی، ج 8، ص 180)
بر اساس گزارشهای قرآنی، حضرت آدم و حوا به حکم فطرت و هدایت فطری الهی، وقتی به دلیل خطا و وسوسه شیطانی گرفتار خوردن از میوه درخت ممنوع میشوند، بر آن میشوند تا خود را از برهنگی عارضی برهانند و با برگهای گیاهان بهشت تن خویش را بپوشانند؛ این در حالی است که شیطان دشمن سوگند خورده انسان بر آن است تا انسان را از فطرت و عقل فطری دور سازد و به برهنگی بکشاند و اینگونه از دستیابی به کمال انسانی بازدارد و به حیوانیت ساقط کند.(اعراف، آیات 12 تا 28؛ طه، آیات 120 و 121 نور، آیه 21)
از نظر قرآن، با آنکه عقل فطری و هدایت باطنی الهی گرایش به عفت و حیا و مصادیق آن از جمله حجاب و ازدواج به جای برهنگی و زنا دارد، اما گروهی که گرفتار حیوانیت شده و عقلانیت آنان به سفاهت تبدیل شده و فطرت خویش را دفن کردهاند، مومنان عفیف و زنان عفیف با حیا و با حجاب و خانواده دوست را به عنوان «اناس یتطهرون» دشمن میدارند و دوست دارند آنان را از محیط اجتماعی بیرون رانده و بستر را برای حیوانیت خویش فراهم آورند و هر گونه مانعی را در سر راه حیوانیت خویش بردارند.(نمل، آیه 56)
نشانههای عفت فطری عقلی از نگاه قرآن
عفت فطری عقلانی که از نور فطرت هدایت الهی تکوینی نشئت گرفته، فضلیتی باطنی است که آثار و نشانههای آن در گفتار و رفتار شخص ظاهر میشود و از آنجا دانسته میشود که شخص، عفیف است و بر اساس عقل و ارزشهای فطری عقلی عمل و رفتار میکند. از مهمترین نشانهها و آثار این عفت فطری که در قرآن آمده میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1. اجتناب از اختلاط: زنان به طور فطری عقلی از اختلاط با نامحرم اجتناب میکنند؛ زیرا عفت اجازه نمیدهد تا با هر کسی که حریمهای آنها را تهدید میکند ارتباط و اختلاط داشته باشند. از این رو دختران شعیب به حکم عفت عقلی از چنین اختلاطی اجتناب میکردند.(قصص، آیه 23)
2. اجتناب از تکدی: انسان عفیف در رفتارهای اقتصادی نیز خودتحقیری را نمیپذیرد و به خود اجازه نمیدهد تا دست به سوی دیگران دراز کند و مشکل اقتصادی و نیازهای ابتدایی خویش را برطرف سازد.(بقره، آیه 273)
3. اجتناب از حرکات تحریکآمیز: از نظر قرآن، زن و مرد عفیف از هر گونه حرکات تحریکآمیز که دیگران را به سوی اذیت و آزار ترغیب و تشویق کند، اجتناب میکنند؛ از این رو لباس و پوشش نامناسب نمیپوشند بلکه حجاب میگیرند و از برهنگی در گفتار و رفتار پرهیز میکنند و تلاش دارند که سخنان عفیف و پاک بگویند و رفتاری پاک و با حیا داشته باشند.(نور، آیه 31؛ احزاب، آیات 31 و 32)
4. اجتناب از خودآرایی: مردان و زنان عفیف از هر گونه خودآرایی و تبرج و برجسته سازی بدن خویش اجتناب میکنند؛ آنان اجازه نمیدهند تا حریم حرمتها شکسته شود و پاکدامنی و پاکی از دست برود.(احزاب، آیه 33)
5. اجتناب از روابط نامشروع: اجتناب از روابط نامشروع با جنس مخالف از نشانههای عفت و پاکدامنی است.(یوسف، آیات 51 و 52)
6. اجتناب از زنا: زناشویی بیانگر عفت و حیای فطری عقلی انسان است؛ زیرا شهوت جنسی را در انقیاد عقل فطری قرار داده است، اما زنا اسراف در امر جنسی و خروج از عقلانیت فطری است؛ بنابراین عفیف از زنا به عنوان نماد سفاهت و بیخردی پرهیز میکند.(نساء، آیه 25؛ مائده، آیه 5)
7. اجتناب از سخنان تحریکآمیز: عفت، مهار و مدیریت عقلانی شهوات است، خواه شهوت رفتاری باشد و خواه شهوت گفتاری. از همین رو عفیف از هر گونه سخن تحریکآمیز، نرم و نازک با مردان و زنان نامحرم پرهیز میکند و این امر در زنان بیشتر است، زیرا مردان به سخن زنان تحریک میشوند و موجبات اذیت و آزار زنان فراهم میآید؛ از همین روست که زنان عفیف از هر گونه سخنان تحریکآمیز پرهیز میکنند.(احزاب، آیه 32)
8. اجتناب از فحشاء: فحش، آشکارسازی زشتیها در کلام و رفتار است. انسان عفیف از هر گونه گفتار و رفتار فحشا (آشکارکننده زشتیها) اجتناب میکند و آن را به عنوان عملی زشت میشمارد.(نساء، آیه 25)
9. اجتناب از همجنس گرایی: همجنس گرایی در میان مردان و زنان، نوعی اسراف در مسئله جنسی و حرکت خلاف فطرت عقلی است، از این رو عفیف از آن پرهیز دارد و به لواط و مساحقه گرایشی ندارد.(نمل، آیه 56)
10. حجاب: حجاب به معنای پوشاندن چیزهایی است که میبایست پوشیده باشد و موجب تحریک دیگران در امر جنسی میشود. از این رو عفیف به حجاب و حفظ حریمهای خویش توجه دارد و همواره تلاش میکند پوششی مناسب داشته باشد.(نور، آیه 60؛ احزاب، آیات 55 و 59)
11. چشم فروهشتن: عفیف از نگاه تیز و هیز پرهیز دارد، زیرا آن را عاملی برای تحریک میداند که انسان را به منکرات و فحشاء سوق میدهد. بر همین اساس است که عفیف نسبت به نامحرم از زن ومرد چشم فرو میهشت؛ یعنی چشم خویش را هشت کرده و به زمین میدوزد نه به نامحرم.(نور، آیات 30 و 31)
12.حیا: حیا و خویشتن داری بازتابی از عفت باطنی است.(قصص، آیه 23) حیا در گفتار و رفتار، جلوهای از عفت است. حیا را میتوان به یک معنا اوج و خلاصه و عصاره اخلاق و فضایل اخلاقی و ارزشهای الهی انسانی دانست؛ بر اساس روایات معتبر هر جا که عقل فطری باشد دین و حیا در آنجا حاضر است و هر جا که دین و حیا نباشد بیانگر آن است که شخص گرفتار بیعقلی و سفاهت و جهالت است.(کافی، ج 1، ص 11، کتاب عقل و جهل) از نظر قرآن، عفت موجب میشود تا شخص در ساحت اقتصادی حیا ورزد و اقدام به تکدی نکرده و برای حاجت و نیاز ابتدایی زندگی دست به سوی این و آن دراز نکند.(بقره، آیه 273)
13.ستر عورت: صیانت و حفاظت از عورت یکی از جلوههای بارز و آشکار عفت است؛ لذا عفیف به خود اجازه نمیدهد تا برهنه باشد، بلکه اگر به هر علتی برهنگی عارض شد، به سرعت خویش را میپوشاند حتی اگر کسی نباشد؛ چنانکه حضرت آدم و حوا اینگونه عمل کردند و عورتها بلکه حتی همه بدن خویش را پوشاندند(اعراف، آیات 19 تا 22؛ طه، آیه 121)؛ زیرا «سوءه» به معنای جسد و تمام بدن نیز آمده است.(مائده، آیه 27) پس از نظر قرآن، پوشاندن بدن و فرار از برهنگی جزو فطرت عقلی و هدایت باطنی و تکوینی است.
14. احصان: احصان به معنای قرار دادن شخص در «حصن» یعنی «دژ» و قلعه است. از نظر قرآن کسی که عفیف است خود را در حصن و دژی قرار میدهد که دیگران متعرض او نشوند.(نور، آیه 4)
15. چشم پاکی: عفت عامل چشم پاکی است به طوری که مردان و زنان عفیف هرگز به نامحرم نمینگرند و نگاهشان کوتاه است؛ چنانکه حوریان اهل بهشت اینگونه هستند.(صافات، آیه 28؛ الرحمن، آیه 56)