اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیتاریخیسیاسیمعارف قرآنیمناسبت ها

امام کاظم (ع) و واقع بینی و حقيقت گرايي

واقع بینی و حقيقت گرايي در زندگي امام موسي بن كاظم (ع)

اشاره: اسلام قرآني ، اسلام حقيقت گرا و واقع بين است. به اين معنا كه در جستجوي حقيقت به عنوان آرمان تلاش مردمان را سامان و جهت مي بخشد و به آنان مي آموزد كه در همان حال واقعيت هاي اجتماعي را در نظر داشته و بر پايه آن حركت و تلاش خود را تنظيم و برنامه ريزي كنند؛ زيرا بدون شناخت واقعيت هاي اجتماعي و توانايي ها و استعدادهاي موجود نمي توان حركت رو به حقيقت را به درستي برنامه ريزي كرد و به اهداف آرماني دست يافت. حقيقت ، آرمان و گم شده انسان مومن است و در پي آن در بستر واقعيت هاي موجود گام بر مي دارد. با آن بسياري از واقعيت ها را ناپسند و ناخوش مي دارد ولي ناچار است با آن به يك معنا كنار آيد و آن را به شكلي كه مي خواهد در راستاي اهداف تنظيم و تغيير دهد. اين تغيير و دگرگون ساز واقعيت در يك فرآيند زماني انجام مي پذيرد. از اين روست كه در برنامه هاي اسلامي در يك روند و فرآيند تحقق مي يابد و به فرجام مي رسد. نگاهي به روند بيست و سه ساله نزول تدريجي آموزه هاي اسلامي بيان گر اين است كه تغيير در واقعيت ها و جهت دهي آن به سوي حقايق و آرمان ها هرگز نمي تواند يك شبه انجام پذيرد. قرآن از تغييرات در جان ها و در پي آن در رفتار جمعي سخن مي راند كه خود نمونه ديگري از شيوه تربيتي و جامعه پذيري در نگره اسلامي دارد. در نگرش اسلام وقرآن انسان موجودي است كه در يك فرآيند زماني و در طول بيش از سي و چهل سال شاكله و شخصيت خود را مي سازد و بدان شكل مطلوب مي بخشد. شايد گاه اين شكل مطلوب آن حقيقت مطلوب قرآني نباشد و يا دقيقا در جهت متضاد تقوا به سوي فجور و عصيان رفته و آن گونه شكل يافته باشد ، با اين همه شكلي است كه در يك فرآيند طولاني تحقق مي يابد و اين خود بيانگر واقع بيني قرآن و اسلام درباره شخصيت و چگونگي شكل گيري آن است كه در زبان جامعه شناسان به فرآيند جامعه پذيري و د ر اصطلاح روان شناسان به شخصت سازي تعبير مي شود.

بنابراين در نگره قرآني به اصولي دوگانه واقع بيني در عين حقيقت گرايي توجه خاص شده و مي شود. رهبران اسلامي در نگره قرآني انسان هاي ذهن گرا و ايده آل محض نيستند ، چنان كه انسان هاي رياليست و واقع گرا نمي باشند. به اين معنا كه در نگره آنان گرايش به واقعيت نمي تواند درست و مطابق آموزه هاي اصيل اسلامي باشد. آنان در جست وجوي واقع نمي روند و نمي كوشند تا خود را با واقعيت ها سازگار و همانند سازند و گرايش بدان سو پيدا كنند. آنان به جاي واقع گرايي به واقع بيني توجه داشته و آن را از اصول اساسي و بنيادين حركت خود قرار مي دهند . در برابر انسان هايي هستند كه به حقايق هستي توجه دارند . حقايقي كه در تفسير قرآني با آن ها آشنا شده اند . اين حقايق از حقيقت يگانه اي سرچشمه مي گيرد و آن حق محض است كه خداوند يگانه و يكتاست. از اين سرچشمه همه حقايق شناخته مي شود و گرايش به سوي آن به عنوان ايده آل و آرمان در برنامه مسلمان مومن قرار مي گيرد. اين گونه است كه واقع گرايي جاي خود را به حقيقت گرايي و حقيقت بيني جاي خود را به واقع بيني مي دهد. از اين روست كه پاسخ هاي قرآن و اسلام و رهبران آن بر پايه واقعيت بيني و حقيقت گرايي شكل و سامان مي يابد .

در نظام تربيتي و آموزشي اسلام و قرآن به همان اندازه كه به حقيقت گرايي و آرمان گرايي توجه مي شود به عمل گرايي بر پايه واقعيت هاي موجود بها داده مي شود. از اين روست كه در همه تعاليم پيامبران و شرايع حقيقي ، آن چه همواره مورد تاكيد است عمل و عملي بودن كارها با توجه به واقعيت هاي موجود همراه با نگاهي عميق و ژرف به آرمان ها و حقايق مطلوب است؛ زيرا قرآن آمده است تا مشكلات واقعي پيش رو بشريت را از جلو پا بردارد و با توجه به مسايل عيني راهبرد اساسي خود را به سامان رساند. راهبرد قرآن هر چند كه سعادت بشر در تحقق خداوندگي بشريت و رنگ و صبغه الهي گرفتن و لقاي اوست ، اما اين راه از درون واقعيت ها ي مي گذرد . اگر از تفسير عرفاني بيرون آييم و كمي واقع بين تر بنگريم آيه اي در قرآن است كه بيان مي دارد كه همه انسان ها از درون دوزخ به بهشت مي روند. شايد اين بدين معنا باشد كه آدمي از درون واقعيت هايي به سوي خدا و بهشت مي رود كه فتنه و آزمون و آتش در آن موج مي زند . انسان در دنيا گرفتار دو دسته الهامات و غرايز طبيعي و فطري است كه هر يك او را به سوي مي كشاند. اگر فطرت را حقايق الهي بر شماريم و آرمان تقوا و لقا را در يك سو قرار دهيم ، در سوي ديگر آن واقعيت هاي غريزي و الهامات فجوري است كه براي او آتشي فراهم مي آورد كه مي بايست از درون آن بگذرد و به سلامت از صراط مستقيم تقوا و امامت به بهشت سعادت و لقا واصل آيد. اين نگرش هر چند كه در نگاه برخي آميزه اي از عرفان و كلام است ولي نگرشي برخاسته از فلسفه واقعي نيز مي باشد كه به طبيعت جهان و انسان نظر مستقيم و بي پيرايه دارد. آدمي در اين نگرش همواره ميان واقعيت و حقيقت دست و پا مي زند. آرمانش حقيقت است ولي وجودش در واقعيت دنيا و مقتضيات آن گرفتار است. از اين رو چاره ندارد جز آن كه با توجه به حقايق آرماني با واقعيت ها برخورد نمايد و آن را با توجه به حقايق به كار گيرد.

بررسي و مطالعه دقيق تاريخ زندگي پيامبر اكرم (ص) و امامان معصوم (ع) اين امر را روشن مي سازد كه رهبران اسلامي با واقع بين ، در پي حقيقت آرماني خود جامعه را سامان و سازمان داده اند. البته اين به شرطي است كه در اين بررسي و مطالعه ، تنها به گزارش هاي روايي و تاريخي صرف بسنده نكنيم و با تحليل دقيق رخدادها ، اين مساله ردگيري و شناسايي و تبيين نماييم. در اين نوشتار كوتاه به گوشه اي از زندگي امام موسي بن جعفر (ع) نگاهي گذرا خواهيم داشت تا بنگريم كه ايشان با توجه به اصل واقع بيني و حقيقت گرايي چگونه عمل كرده اند و اهداف اسلام و قرآن را پيش برده و به ما درس زندگي آموخته اند.

سازمان دهي تشكيلاتي

زندگاني پيشوايان ديني شيعه از ابعاد مختلف در خور توجه و تحليل است. آنان با توجه به واقعيت هاي موجود جامعه و ظرفيت ها ، برنامه ها را در راستاي اهداف راهبردي تنظيم و سامان مي دادند. در عصري به گوشه نشيني اعتراضي و انتقادي روي مي آوردند و در زماني زمام امور را در دست مي گرفتند و در زماني به جنگ و گاهي به صلح ، گاه ديگر به تدريس و گاه به سازمان دهي دست مي زدند. بر پايه ظرفيت ها و توانمندهاي جامعه آنان را به سوي هدف و حقيقت آرماني مي كشاندند. آنان مجموعه اي از رفتارها در شرايط متفاوت براي ما فراهم آورده اند كه مي توان از هريك از آن ها در شرايط مشابه و همانند بهره جست؛ زيرا آنان الگوها وسرمشق هاي معصوم و در عين حال عيني و عمل گرايي هستند كه مي توانند در هر زمان و مكان و شرايط راهگشا عمل و رهايي بخش امت شوند.

در حقيقت اين 250 ساله زندگي امامان ، در طول تاريخ بشر ، والاترين نوع تجربه بشري است كه انسانهاي كاملي آن را تجربه كرده اند و راه  و روش برخورد با انواع مشكلات و معضلات را به ما آموخته اند. از اين رو با اين نگرش به سراغ عمل كرد امام موسي بن جعفر مي رويم تا ببينيم كه عمل و رفتار ايشان را چگونه مي توان به عنوان سرمشق عمل در زمان خود به كار گرفت.

امام جعفر صادق (ع) در سال 148 هجري در گذشت . بنابراين آغاز امامت حضرت موسي بن جعفر با اواخر دوره منصور دوانيقي مصادف شد. منصور در اين دوره گماشته ها و جاسوس هاي بي شماري را به كار گرفت تا مخالفان عباسي و مدعيان را از ميان بردارد و يا مهار و زنداني نمايد. بسياري از ياران قدرتمند دولت عباسي را كشت تا قدرت براي عباسيان تثبيت گردد. در اين ميانه مشكل جدي از سوي اهل بيت (ع) ايجاد مي شد؛ زيرا عباسيان به عنوان خونخواهان حسيني و بازگشت حق به خاندان پيامبر (ع) به قدرت رسيده بودند و در جايي كه فرزندان و نوادگان رسول (ع) حضور جدي دارند ، اين خطر همواره احساس مي شد كه حكومت مشروعيت شرعي و سياسي خود را از دست دهد. در زمان موسي بن مهدي ملقب به هادي مساله به همين منوال طي شد تا آن كه در سال 170 هجري قدرت به هارون الرشيد رسيد. هارون تا سال 193 هجري بر امت به نام خليفه حكومت كرد.

در دوره منصور بسياري از سادات شورشي كه از اهل بيت بوده اند و با امامان نسبت نزديك داشتند شهيد شدند. حركت هاي حسيني وار و برخاسته از عاشورا هم چنان مشروعيت حكومت را تهديد مي كرد. هر چند كه پيش از اين امام جعفر صادق تلاش خود را بر ايجاد هسته علمي و وفادار به اصول مكتب شيعي متمركز كرده بود ولي اين بدان معنا نبود كه از جريانات و قيام هاي عاشورايي بر كنار باشد و يا تحت تاثير آن قرار نگيرد. بي گمان اگر خود آن حضرت (ع) هم مي خواست حكومت نمي توانست بپذيرد كه امام (ع) در اين مسايل نقشي ندارد و بي گناه است. از اين رو آن حضرت همواره با مساله قيام و اتهام توطئه درگير بود و با آن به روشي قرآني برخورد و مواجه مي شد.

اما در عصر موسوي اين مساله شدت بيشتري گرفت. هسته هاي علمي توانسته بود گروه هاي زيادي را به تشكيلات شيعي و عقايد آن وارد سازد و شهرها و ده ها و اقوام و عشاير بسياري بر عقيده شيعي گرد آمده بودند. اكنون براي هر دو طرف مساله دشوارتر بود. حكومت مشروعيت سياسي و شرعي خود را در خطر بحران شديد مي ديد و امام با انبوه از ياران رو به رو بود كه خواهان قيام و عمل به وظيفه امر به معروف و نهي از منكر در حوزه عمل سياسي و اجتماعي بودند. اين گونه بود كه دو سوي خلافت غيرشرعي و امامت و ولايت شرعي رو در روي هم قرار گرفتند.

تشكيلات علمي جعفري (ع) به بار نشسته بود و انبوهي از مومنان خواستار قرار گرفتن و سازماندهي در تشكيلاتي بودند كه پرچم هاي مخالفت را ضد دولت غاصب بر افراشد. امام (ع) نيز به اين مهم توجه داشت از اين رو وكيلاني براي همه مناطق در نظر گرفت تا به سامان دهي و سازمان دهي تشكيلاتي اقدام ورزند و اموال و اسلحه فراهم آورند.

از آن جايي كه “التقية ديني و دين آبائي؛ تقيه دين و روش من و پدرانم است” اصول نهان كاري به شدت رعايت مي شد. هر چند كه برخي از گزارش ها و نشانه هاي تاريخي بر اين است كه آن حضرت (ع) در عصر هاروني به قيام و نهضتي چون نهضت عاشورايي مي انديشيد؛ زيرا هارون را نيز چون يزيد در اوج انحراف از دين مي ديد و امر به معروف و نهي از منكر را حق خود مي دانست كه به صورت قيام مسلحانه به اجرا درآورد؛ اما با اين همه شرايط به گونه اي ديگري بود. عباسيان به جهت خويشاوندي نزديك با پيامبر و برخورداري از وجهه هاشمي گري نوعي مشروعيت شرعي براي خود دست و پا كرده بودند . از اين رو كار آن حضرت دشوارتر از پيش بود. اگر در عصر يزيدي ، بخش عظيمي از امت به جز شام ، بني اميه را فاقد مشروعيت ديني مي دانستند ؛ زيرا روايات بسياري از پيامبر بر اين نكته تاكيد داشت كه خلفا از بني هاشم است. قيام عباسيان به خونخواهي حسين (ع) و برپايه بازگشت حق به هاشميان توجيه شرعي يافته بود. از اين رو امام (ع) مي بايست اين مشروعيت نيم بند عباسي را فرو مي شكست و به نوعي به بحران مشروعيت دامن مي زد. اگر مشروعيت دو پايه ي توجيه پذيري حق حاكميت به سنت ها، آداب ، عقلانيت، قانون و مانند آن از سوي و مقبوليت از سوي ديگر باشد، امام در مرحله آغازين حركت همانند امام صادق (ع)  مي كوشد تا بخش نخست را با بحران مواجه سازد. تاكيد بر حقانيت ولايت و امامت امامان شيعه و بطلان هر حكومتي ديگر و بازخواني وقايع آغازين سال هاي عصر پس از وفات و شناساندن فضايل امير مومنان و حسنين(ع) ، انكار مشروعيت ديني و قانوني حكومت وقت است. حكومت وقت اين گونه از مشروعيت ساقط مي گردد و توجيهي قانوني براي تصاحب قدرت ندارد.

از سوي ديگر ادامه گسترده خشونت و اعمال و رفتار زشت و ناپسند و خلاف شرع  از سوي حكومت و دولتمردان و نيز بروز قيام هاي متعدد و آشوب ها در زمان و مكان هاي مختلف ، مقبوليت حكومت وقت را با تهديد و بحران جدي مواجه مي ساخت. از اين روست كه حكومت به شدت متزلزل و از درون در حال فروپاشي است. هر چند كه اوج تمدني خود را در اين زمانه مي گذارند و علوم و فنون رشد فزاينده اي يافته بود ولي دولت گرفتار امري بود كه هر آن ممكن بود طومار زندگي و حيات آن را بپيچاند. حكومت ها در اين هنگامه دو كار انجام مي دهند. نخست آن كه با ايجاد رفاه عمومي براي تاثيرگذاران عرصه سياست و حكومت مي كوشند تا مقبوليت خود را با كارآمدي حفظ و افزايش دهند و با ايجاد كار آمدي و مقبوليت نوعي مشروعيت سياسي و توجيه پذيري قدرت كسب نمايند ، هر چند كه اين مشروعيت شرعي را به دنبال نمي آورد ولي در همين حد و اندازه ثبات قدرت را در پي خواهد داشت. ساز و كار ديگر آن است كه عوامل مشروعيت و مقبوليت زدايي را از ميان بردارند. هارون از هر دو روش بهره گرفت. نخست آن كه به روساي قبايل و اقوام كمك هاي مالي گسترده اي مي كرد . تا آن جا كه بسياري از آنان از بخشندگي هاي او بهره مند شدند و اموال بسياري را گرد آوردند و از سوي ديگر رهبران اصلي قيام را در بند كرد و جلوي آزادي عصر نخست عباسي را گرفت.

عباسيان در آغاز دوران حكومت چه مي خواستند و چه نمي خواستند مي بايست با آزادي بيان و عقايد كنار مي آمدند. چه آن كه نه توان آن را داشتند تا مردم را در يك مسير مشخص دولتي نگه دارند و افكار عمومي را هدايت شده به نفع حكومت چرخش دهند و نه مردم اين اجازه را به ايشان مي دادند. اين فرصتي بود كه امام صادق (ع) بيشترين بهره را از آن برد. پس از تثبيت حكومت و كشتن مخالفان ، اكنون اين فرصت براي هارون فراهم آمده بود كه چون اواخر عصر معاويه افكار عمومي را هدايت و مردم را در يك طرز تفكر سامان دهي نمايد. مخالفان را در بند كشد و يا بكشد. اين گونه است كه جهت اصلي حمله به سوي امام موسي بن جعفر (ع) نشانه رفت؛ زيرا آن حضرت (ع) تنها كسي بود كه مي توانست رهبري قيام ضد حكومتي را به عهده بگيرد و از مقبوليت و مشروعيت ديني و سياسي برخوردار باشد. امام به بازماندگان قيام هاي شكست خورده عصر خود كمك مي كرد و از گردآوري و حفظ آنان و جهت دادن به بقاياي آن ها غافل نبود. اين موضوع موجب مي شود تا در نزد هارون به عنوان پيشواي فكري و رهبري سياسي حركت ها و قيام از ايشان سعايت و بدگويي شود. اگر قيام ها دو بعد سياسي و نظامي داشته باشد ، آن حضرت خود متصدي امر فكري و هدايت سياسي قيام را به عهده داشت . از اين رو هارون مي گفت: مي ترسم كه فتنه اي به پا كند و خون ها ريخته شود.( منتهي الاعمال ، شيخ عباس قمي ، باب نهم فصل پنجم)

همين ترس شديد كه برخاسته از واقعيت فعاليت ها و تحركات ضد دولتي امام بود ، هارون را بر آن داشت تا امام را از مدينه به بغداد منتقل كند و وي را به شدت تحت محاصره  قرار دهد. مهار قدرت امام (ع) مشكل بود. ترس آن بود كه هر آن مردم مدينه براي كوچ و تبعيد اجباري امام قيام كنند . از اين رو دستور داد تا دو كجاوه فراهم آورند و هر يك را از دروازه اي از شهر بيرون برند تا مردم از خروج امام آگاه نگردند. براي جلوگيري از تشديد بحران حركت هاي احتياطي بسياري را به جا آورد . اين همه نشان دهنده آن است كه هارون از امام و پيروان متشكل ايشان تا چه اندازه هراس داشت.

در بغداد همواره آن امام همام را تحت حفظ قرار مي داد . گاه در خانه ها و گاه در زندان هاي مجرد وي را از ارتباط با مردم باز مي داشت. امام در اين شرايط براي ادامه آن چه مي توان به پاسداري از دانشگاه جعفري و هسته هاي علمي ياد كرد ، با تعيين وكيلان و افراد آگاه به مسايل شرع و دين و سياست  كاري كرد تا شيعيان به عنوان امتي شاهد سر بر آورند.

وي با توجه به واقع بيني و حقيقت گراي ، حركت هاي علمي ، فرهنگي و سياسي خود را سامان مي دهد. در زماني كه مهدي عباسي عفو عمومي را اعلام مي كند و تمام زندانيان سياسي را آزاد مي سازد و به قتل و كشتار خاتمه مي دهد و اموال مردم را باز مي گرداند ( تاريخ يعقوبي ج 3 ص 132) نوعي آرامش نسبي و مقبوليت ايجاد مي شود،  ولي به سرعت عياشي و بولهوسي خليفه امور به سوي ديگري مي برد.  وي براي عياشي هاي خود نيازمند آن مي شود تا از مردمان ماليات بيشتري بگيرد.( همان  ص 137)    امام در اين شرايط مي كوشد تا فساد عباسيان را آشكار و با مظاهر آن ستيزه كند. نمونه از آن را شيخ كليني در فروع كافي ج 6 ص 406 آورده است كه در آن حضرت به مقابله با مظاهر شراب خواري خليفه بر مي خيزد و با قرآن مهدي را به رفتار ضد دين متهم مي سازد به گونه اي كه خليفه را به خشم مي آورد.

در هادي عباسي وضعيت از اين هم وخيم تر شد. برگزاري بزم هاي شبانه و اسراف و تبذير در بيت مال عمومي به اندازه اي بود كه پسر ابراهيم موصلي خواننده دربار مي گويد: اگر هادي بيش از اين عمر مي كرد ما حتي ديوارهاي خانه مان را از طلا و نقره مي ساختيم.( ابوفرج اصفهاني ، مقاتل الطالبين ، ص ج 5 ص163) اين رفتار و نيز سخت گيري هاي بيش از اندازه نسبت به بني هاشم موجب شد تا مردم به قيام ضد حكومت اقدام كنند و قيام خونين سرزمين فخ توسط يكي از نوادگان امام حسن مجتبي (ع)  پديد آيد.

اين حادثه و رخداد بي ارتباط با روش امام موسي بن جعفر(ع) نبود؛ زيرا نه تنها آن حضرت از آغاز جنبش از آن آگاه بود بلكه با رهبر نهضت نيز در تماس بود. امام هر چند شهادت رهبر نهضت را پيش بيني مي كند ولي اين موجب نمي شود تا او را  تاييد نكند .( مقاتل الطالبين ص 298)

هادي عباسي با اطلاع از روش امام (ع) تهديد مي كند كه به خدا سوگند حسين ( صاحب فخ) به دستور موسي بن جعفر ضد من قيام كرده و از او پيروي نموده است ؛ زيرا امام و پيشواي اين خاندان كسي جز موسي بن جعفر نيست . خدا مرا بكشد اگر او را زنده بگذارم.( مجلسي ، بحارالانوار ج 48 ص 151)

در عصر هارون الرشيد نيز اين گونه واقع بيني همراه با حقيقت گرايي در رفتار و عملكرد امام (ع) به خوبي روشن است. آن حضرت براي اين كه اطلاعات دقيقي از دربار و سياست هاي آْنان داشته باشد و نيز بتواند از حقوق شيعيان و مومنان دفاع كند ، برخي از افراد شاخص و خاص خود را به دربار مي فرستد تا با عهده گرفتن پست هاي حساس دولتي رفتار آنان را مهار كرده و از سياست ها آگاه گردد. حضور علي بن يقطين در دربار و ياري و ياوري ايشان يكي از ساز و كارهايي بود كه آن حضرت با  توجه به واقع بيني و حقيقت گرايي به كار گرفت.

آن حضرت هر چند كه بر دل ها حكومت مي كرد و هارون اين را مي دانست و بدان اذعان مي داشت ( الصواعق المحرقه ، ابن حجر الهيثمي ، قاهره ص 204) امام اين را عاملي براي تاثيرگذاري بر حركت هاي سياسي دولتمردان قرار مي داد و مي كوشيد تا انحرافات دولتمردان را در حد امكان و توان بگيرد و به زور آنان را در راه اسلام قرار دهد و از حقوق ملت و امت دفاع كند.

در هر شرايط به حفظ موقعيت و به سخني ديگر با موقعيت شناسي ، حقايق را آْشكار و از حق خود و خاندان دفاع مي كرد. در گفت و گويي كه ميان آن حضرت و هارون گزارش شده،  آمده است كه آن حضرت با اشاره به آيه 146 سوره اعراف درباره قصر هاروني مي فرمايد: اين خانه از آن شيعيان و پيروان ماست ولي ديگران با زور و قدرت آن را تصاحب كرده اند. هارون مي پرسد: اگر اين چنين است چرا صاحب خانه آن را باز نمي ستاند؟ آن حضرت پاسخ مي دهد: اين خانه در حال عمران و آبادي از صاحب اصلش گرفته شده است و  هر وقت بتواند آن را آباد سازد ، پس خواهد گرفت. ( بحارالانوار ، مجلسي ، ج 48 ص 138)

هارون همانند معاويه آدمي حيله گر بود و به ظاهر تظاهر به دينداري مي كرد و حتي براي جنايات خود شورايي قضايي بر پا مي داشت. در اين دوره است كه امام با آدمي مواجه بود كه بسيار به نيرنگ بازي مشهور بود. با چنين آدمي كه با سياست و پنبه دشمنان را مي كشت مي بايست سياست را پيشه گرفت و با او معامله به مثل كرد. از اين رو با سياست امام افراد نفوذي در بار آن چنان پيش رفتند كه دولت عباسي به وحشت و هراس افتاد. براي چاره جويي و رهايي از كارگزاران امام (ع) كه در همه جا با توجه به اصل تقيه نفوذ كرده بودند ، عباسيان تحركات جاسوسي خود را بيشتر كردند .  امام نيز با توجه به موقعيت و شرايط دشوار ، ساز وكارهاي جديدي را در پيش گرفت.

بيداري افكار عمومي و معرفي ماهيت پليد دولت و حكومت عباسي و  ياري دوستان و مومنان از درون دستگاه شيوه اي بود كه امام اتخاذ كرد. بر اين پايه است كه امام با وجود پذيرش بطلان مشروعيت شرعي و سياسي ، برخي از دوستان را به دستگاه دولتي هدايت كرد. آنان با اشغال مناصب كليدي و مهم مومنان را زير چتر حمايتي خود گرفت تا از آسيب هاي بيشتر حفظ و مصون نگه دارد.( مجلسي ، بحار الانوار ج 48 ص 136)

امام براي تقويت بنيه اقتصادي شيعيان ، روش هايي را به علي آموخت تا بر پايه آن عمل كند . اجازه تصرف در بيت المال و خراج مسلمانان كمكي بود تا علي بتواند بنيه اقتصادي شيعيان را تقويت و بر دستگاه حكومتي تاثيرگذار كند. به اين معنا كه از وابستگي اقتصادي آنان بكاهد و هسته هاي تشكيلاتي را به استقلال اقتصادي برساند. اين برنامه حساب شده امام و عمل علي موجب شد  تا شيعيان به جايگاهي دست يابند كه در آينده در حوزه مختلف تاثير گذار باشند.

هدف از همه اين اعمال اين بود تا حقيقت نيز خود رابنماياند و زمينه بروز و ظهور يابد. در حقيقت واقع بيني امام موجب نمي شود تا حقيقت گرايي و آرمان شيعيان ناديده گرفته شود. از اين روست كه آن حضرت در شرايطي كه مناسب مي بيند به حقيقت گرايي شيعي توجه مي دهد. به اين معنا كه اگر توان و قدرت آن را داشت هر گز به واقعيت موجود بسنده نمي كرد و آن را تغيير مي داد و به حقيقت آرماني خود جامعه عمل مي پوشاند.  نمونه تاريخي آن را مي توان در گزارش هاي مولفان مختلف جست و جو كرد . در يك نمونه آن آمده است كه روز ي هارون به آن حضرت مي گويد كه حاضر است فدك را برگرداند. آن حضرت مي فرمايد: در صورتي حاضرم كه فدك را باز پس گيرم كه آن را با تمام حدود و مرزهايش پس بدهي .

هارون از مرزها و حدود ش پرسيد كه كدام است؟ آن حضرت پاسخ مي دهد: اگر حدود آن را بگويم هرگز پس نمي دهي . هارون پافشاري كرد و آن حضرت چنين فرمود: مرز نخست آن عدن در يمن است مرز دومش سمرقند در خراسان  و حد سوم آن افريقيه ( شمال آفريقا) و مرز چهارم آن مناطق ارمنيه و بحر خزر است.

هارون با شنيدن آن پاسخ متغير شد و به شدت ناخوش و ناخرسند گشت و با خشم گفت: به اين ترتيب چيزي براي ما باقي نمي ماند.

امام فرمود: مي دانستم كه نخواهي پذيرفت و به همي دليل از گفتن حدود و مرزهاي فدك خودداري كردم.(مقاتل الطالبين ، ص 350)

اين ها نمونه هايي از واقع بيني و حقيقت گرايي آن حضرت است كه به ما مي آموزد كه در همه شرايط مي بايست چگونه عمل كنيم .

اين گونه بود كه امام پس از سال هاي تلاش و مجاهدت ضمن حفظ حقيقت ، با توجه به واقعيت هاي موجود ، هسته شيعيان را حفظ كرد و امروز اين ثمر اين مجاهدت ها به بار نشست و اميد است تا به دست صاحب اصلي آن صاحب الامر و الزمان تحويل دهيم .

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا