گـنـاه و پیامدهای سنگین آن
گناه چیست و چرا گناه میکنیم و چه آثار و پیامدهای شخصی و اجتماعی برای گناه در زندگی دنیوی و اخروی در آموزههای وحیانی بیان شده است؟ و اینها غیر آن مجموعهای از پرسشهایی است که نویسنده کوشیده تا برای فهم آن به سراغ آیات قرآن برود و ضمن عرضه آنها به قرآن، پاسخهای مناسب را از آن استنباط کند.
***
چیستی گناه
گناه واژهای فارسی است. در فرهنگ فارسی گناه را به جرم جنایت، معصیت، ذنب و خطا معنا کردهاند. (لغتنامه، دهخدا، ج11، ص 17006، ذیل واژه گناه) فرهنگ فارسی، گناهکار را کسی میداند که مرتکب گناهی شده باشد و بزهکار، مجرم و خاطی را به معنای گناهکار گرفته است. (فرهنگ فارسی، ج 3، ص 3396) بنابراین میتوان گفت که از نظر نویسنده فرهنگ فارسی، گناه، مترادف معانی چون بزه، جرم و خطاست.
در فرهنگ عربی، واژگان متعددی برای بیان این مفهوم وجود دارد که در قرآن با توجه به مصادیق و معانی خاص هر یک، یکی از آنها مورد استفاده گرفته است. در زبان عربی، چیزی به عنوان مترادف وجود ندارد و هر واژهای به خصوصیت، ویژگی و لطایفی ریز و دقیق اشاره دارد که معنا و مفهوم آن را تغییر میدهد. هر چند که در کلیت این واژگان با هم نزدیک هستند و بیانگر معنای یگانه مشترکی به عنوان عنصر اصلی و مولفه اساسی میباشند.
واژگانی چون ذنب، حوب، جرم، اثم، ثقل، سیئه، عصی، طغی، وزر، خطا، فاحشه، حنث، اقتراف، فجور، منکر، لمم و مانند آنها از جمله واژههایی هستند که بر مفهوم گناه دلالت دارند؛ ولی این اشتراک، در کلیت مفهومی است و گرنه هر یک مفاهیم خاص و لطیفی را با خود دارد و مفاهیم دقیق و ریزی را به شکل پیام منتقل میکند.
گناه در فرهنگ اسلامی و قرآنی به هر عمل مخالف با فرمانهای الهی گفته میشود که پیامدهای دنیوی و اخروی بهدنبال دارد.
چرایی گناه
پرسشی که برای هر خواننده خردمندی مطرح میشود این است: چرا انسان گناهی را مرتکب میشود که میداند آثار و پیامدهایی در دنیا و آخرت و برای او به دنبال دارد؟
قرآن در پاسخ به این پرسش به علل و عوامل درونی و بیرونی در انسان اشاره میکند که وی را به سمت و سوی گناه میبرد بیگمان هواهای نفسانی و خواستههای درونی انسان در کنار وسوسههای شیطانی دشمن سوگند خوردهای به نام ابلیس و یارانش، مهمترین علل و عواملی است که قرآن به آن توجه میدهد.
خداوند در آیات 51 تا 53 سوره توبه از نفس اماره هر انسانی سخن میگوید که دعوتکننده درونی انسان به سوی گناهان و زشتیهاست. بنابراین، دشمنی در درون انسان به نام نفس اماره وجود دارد که انسان را به سوی کارهای زشت و گناه دعوت میکند این فرمانروای درونی زمانی به قدرت میرسد که زمینههای قدرترسانی برای او فراهم آید. به این معنا که انسان زمانی زمام امور وجودش را به نفس امارهاش میسپارد که با کارهایی، این مار خفته را بیدار کرده و به او قدرت و قوت ببخشد؛ چرا که ذات انسان به گونهای است که در فطرت سالم خویش به سوی خیرها، نیکیها، زیباییها و کمالات گرایش دارد و هر چند که الهامات فجوری در کنار الهامات تقوایی وجود دارد، ولی گرایش فطری به سوی کمالات است.
با این همه، در همه انسانها، ماری خفته به نام نفس اماره است که در صورت گرم و مناسب شدن شرایط زیستی بیدار میشود و خواستههای خودش را بر همه وجود انسانی مسلط و چیره میسازد. به این معنا که هر انسانی غرایز طبیعی دارد که برای زندگی در دنیا و رشد کمال بینیاز است. از جمله این غرایز میتوان به شهوت جنسی و غذایی و مانند آن اشاره کرد. اگر انسان مدیریت وجودش را به عقل سپارد، عقل او را به سوی اعتدال میراند و در مواردی که عقل توانایی تشخیص نداشته باشد، دین و وحی به کمکش میآید و هدایتگری او را به سوی کمال و مصادیق کمالی و راههای دستیابی به آن نشان میدهد.
بنابراین هر کسی باید نخست خود را در دامن عقل بپروراند تا از تقوای عقلانی بهره برد و براساس فطرت سلیم و عقل سالم عمل کند؛ آنگاه است که دریچه و روزنهای روشن از این عمل صالح و تقوایی باز میشود که همان هدایت خاص رحمانی و وحیانی است. سپس به تقوایی برتر دست مییابد که اجازه میدهد تا وجودش در تعادل و اعتدال کمال رشد کند و بیآنکه حق عضوی از اعضا و غریزهای از غرایز تباه شود همه در یک مدیریت کامل به کمال خویش برسند.
اما بیشتر مردم در همان آغاز یا اصولا به فطرت سالم و عقل سلیم خویش پشت میکنند و به فرمانها و الهامات تقوایی و نهیبهای آن توجهی نمیکنند یا آنکه نیمبند بدان عمل میکنند. در این صورت است که مار خفته شرایط را مناسب میبیند و بیدار میشود و به شکل هواهای نفسانی و اماره بالسوء ظهور میکند. (یوسف، آیه 53) در این حالت تنها رحمت خاص الهی است که میتواند چنین انسانی را نجات دهد و از دست هواهای نفسانی و نفس اماره برهاند. از آموزههای قرآنی این معنا به دست میآید که عوامل بیرونی و برخی از اعمال انسانی زمینهساز حکومت نفس اماره است.
اینجاست که مجموعهای از دشمنان از سوی خداوند در قرآن به انسان معرفی میشوند از جمله دشمنان ابلیس، دشمن سوگندخورده انسان و انسانیت است که خواهان خلافت الهی و اثبات ادعای خود در ناتوانی انسان برای دستیابی به این مقام است. خداوند در آیات بسیاری از جمله آیات 11 تا 17 سوره اعراف به ابلیس به عنوان دشمن سوگند خورده انسان اشاره میکند که از چهارسو به دیدار او میآید و به گناه و معصیت دعوت میکند. وسوسههای ابلیسی پایانی ندارد و تا دم مرگ با همگان است.
ابلیس با بسیج همه نیرو و حشم و خدم خویش میکوشد تا به این مقصد و مقصود برسد. از این رو شیاطین جنی و انسی خود را به خدمت میگیرد و با شناسایی نقاط ضعف بشر از جاهای گوناگون و حتی جایی که قابلیت رویت برای انسان نیست به سراغش میآید و او را به زشتی و گناه ترغیب میکند.(بقره، آیات 168 و 169 و 268 و نیز آل عمران، آیه 155)
عوامل بروز گناه
مهمترین عوامل که زمینهساز قدرتیابی نفس اماره و حاکمیت ابلیس و شیاطین از طریق وسوسهها و بروز گناه میشود، اموری چند است که در قرآن به آنها اشاره شده است.
حقگریزی
از جمله عوامل میتوان به حقگریزی و تنفر از پیام حق از سوی گناهکاران اشاره کرد.(زخرف، آیات 74 و 78) این حقگریزی موجب میشود تا آنان تن به فرمان عقل و وحی نسپارند و در مسیر نفس اماره و وسوسه شیطانی گام بردارند و مخالفت عقل و وحی کنند.
انسانهایی که گرفتار جهل و نادانی هستند و از عقل خویش بهره نمیبرند، درک درستی از حقایق هستی نداشته و به خداوند و ربوبیت و نظارت خداوندی بر اعمال آدمی بیتوجهی میکنند.(نساء، آیه 17 و انعام، آیه 54 و فصلت، آیه 22) اینگونه است که در دام گناه گرفتار میشوند و آینده خود را در دنیا و آخرت تباه میسازند.
همین جهل و نادانی گاه به شکل کفر خودنمایی میکند و در نتیجه آن کافر به هیچ چیزی از فرمانهای عقل و وحی پایبند نمیشود و ارتکاب گناه برای او آسان میشود. البته در این میان نقش تربیت و محیط آموزشی و پرورشی اشخاص نیز نباید نادیده گرفته شود؛ زیرا در کفرگرایی بشر، این امور نقش بسزایی ایفا میکند.
چنانکه خداوند در آیات 26 و 27 سوره نوح به این عامل تاثیرگذار اشاره میکند و در آیه 178 سوره آل عمران نیز همین بقای بر کفر را موجب ازدیاد گناه برمیشمارد.
از نظر قرآن، والدین و شخصیت آنان تاثیر بسیار شگرفی در تربیت کودکان و گرایش آنان به سوی خیر و شر و کمال و نقص دارد. آیات 27 و 28 سوره مریم به این نقش تاثیرگذار اشاره میکند و میفرماید که چگونه فرزند سالم و مومن، از انسان مومن زاده میشود و کمتر اتفاق میافتد که انسان مومن فرزندی کافر تربیت کند. به این معنا که محیط سالم و خانواده سالم نقش بهسزایی در رشد و تربیت و شخصیت کودکان دارد.
از همینجا میتوان به نقش تقلید نیز اشاره کرد که چگونه تقلید کورکورانه انسان از روشها و شیوههای باطل پدران و والدین و تعصب نسبت به آیین و سیره آنان آدمی را به سوی گناه و تباهی سوق میدهد.(اعراف، آیه 28 و هود، آیه 78 و ابراهیم، آیه 10)
حرص و طمع
در هر انسانی حرص و طمع و زیادهخواهی وجود دارد، همین خود عاملی مهم در گرایش انسان به گناه و نافرمانی است؛ زیرا میکوشد تا فراتر از آنچه دارد را در اختیار بگیرد و برای رسیدن به آن خود را به آب و آتش بزند. اینگونه است که آدم(ع) نیز در دام طمع و حرص خود برای رسیدن به جاودانگی و فرشته شدن افتاد و وسوسه ابلیس موثر واقع شد و مرتکب گناه خوردن از درخت ممنوع شد.(بقره، آیات 35 و 36 و اعراف، آیه 20 و 21 و طه، آیات 120 و 121) بنابراین، گرایش به کمالاتی چون جاودانگی میتواند عاملی برای ارتکاب گناه شود؛ زیرا اگر برای رسیدن به کمال، بیتوجه به ابزارها و وسایل مشروع شود، همین عامل خود در نقش عامل تباهکننده عمل میکند. بنابراین نباید هدف وسیله را توجیه کند و انسان برای رسیدن به کمالی چون جاودانگی به ابزارهای نامشروعی چون مخالفت با خداوند و وحی و عقل بپردازد.(اعراف، آیات 19 و 20 و نیز طه، آیات 120 و 121)
ضعف اراده
از دیگر عوامل درونی ضعف اراده است. اصولا انسان موجودی سست اراده است. همین سست عنصری است که زمینه نفوذ دشمنی کینهتوز چون ابلیس را فراهم میآورد و او را به سوی گناه میکشاند.(طه، آیات 115 و 121)
تکبر و جباریت(مریم، آیه 14) و استکبار نسبت به دیگران آدمی را به سوی گناه و جرم میبرد و اجازه نمیدهد تا در مسیر کمالی قرار گیرد.
از مهمترین عوامل دیگر میتوان به اسراف و روحیه زیادهروی در امور اعتقادی و عملی
(اعراف، آیات 80 و 81 و نیز شعرا، آیات 161 تا 166) روحیه اشرافیت و اقتدارگرایی(دخان، آیات 43 و 44 و 49) بطالت و تلف کردن عمر(مدثر، آیات 40 تا 45) روحیه تجاوزگری(شعرا، آیات 161 تا 166) روحیه دنیاطلبی(آل عمران، 152 و نور، آیه 33؛ قیامت، آیات 5 و 20) و متاثر شدن از تبلیغات سوء و فریبنده تاثیرگذار(انعام، آیات 112 و 113) اشاره کرد.
جذابیت زنان
خداوند در آیه 49 به نقش جذابیت و دلربایی زنان، به عنوان یکی از عوامل گرایش آدمی به گناه اشاره میکند. این بدان معناست که غرایز انسانی در کنار جذابیتهای بیرونی میتواند به عنوان یک عامل خطرساز جلوه کند. انسان به طور طبیعی در برابر برخی از جذابیتهای جنسی و ظاهری وا میزند و خود را میبازد. از این رو ابلیس از این ضعف و سستی انسان به خوبی برای مقاصد خویش بهره میبرد.
خداوند خلوت با نامحرمان را زمینهساز آلودگی بشر به گناه برمیشمارد و نسبت به چنین معاشرتهایی هشدار میدهد. بسیاری از تباهیها و فروپاشیهای خانواده به سبب نادیده گرفتن این اصل مهم خودداری از خلوت با نامحرمان اتفاق میافتد.(یوسف، آیات 23 تا 25)
بنابراین، میتوان گفت که چنین خلوتی زمینهساز بسیاری از گناهان و تبهکاریهاست و برای همین گفتهاند که نفر سوم خلوتگاه دو نامحرم، شیطان است. رفت و آمدهایی که میان خانوادهها بیتوجه به این مطلب اتفاق میافتد گامی برای ای خلوتها باشد. بنابراین، یکی از علتهای گرایش محبتآمیز میان دو نامحرم، رفت و آمدها و همسخن شدن و معاشرت میان آنان است.
خداوند در آیه 32 سوره احزاب کرشمه و سخن نرم و نازک زبان با نامحرمان را عامل ارتکاب زنا و گناهان دیگر برمیشمارد و به زنان هشدار میدهد تا عفت و حیا را در کلام نیز رعایت کنند تا زمینهساز گناهی برای خود و دیگران نشوند. با ناز و کرشمه سخن گفتن موجب میشود تا قلبهای بیماردلان و سستعنصران فرو ریزد و دست تجاوز و تعدی به سوی ایشان دراز کنند.
برخی از تخلفات مکرر از مقررات و قوانین (نمل، آیات 17 تا 20)، ترک انفاق و بذل و بخشش (بقره، آیات 267 و 268)، بیتوجهی به عدالت الهی (جاثیه، آیه 21) جهل به حقایق هستی و ربوبیت خداوندی و اشتباه در تطبیق و قرار دادن بتان به جای خدا (ابراهیم، آیات 35 و 36) خوشگذرانی و زندگی مرفهانه و بیدرد و دلبستگی به لذتهای دنیوی (هود، آیه 116 و واقعه، آیات 45 و 46) نیز از عوامل گرایش آدمی به گناه است که در این آیات به آنها توجه داده شده است.
آثار گناه
برای گناه میتوان آثار دنیوی و اخروی و نیز فردی و اجتماعی و مادی و معنوی برشمرد که به عنوان پیامدهای طبیعی آن قلمداد میشود. برخی از گناهان به سبب اینکه جنبه کیفری مییابند و جرم تلقی میشوند در همین دنیا برای آنها حدود و تعزیراتی مشخص شده است.
از جمله گناه فحشای آشکار زنان مطلقه در زمان عده ایشان، عاملی برای تنبیه آنان و اخراجشان از خانه شوهر طلاقدهنده است.(طلاق، آیه 1) در همین رابطه ارتکاب فحشاء از سوی زنان، مجوز سختگیری شوهر هنگام طلاق وی و بازپسگیری بخشی از مهریه از وی میشود که آیه 19 سوره نساء به آن اشاره دارد.
اما پیامدهای شخصی و شخصیتی گناه را میتوان در اموری چون بیآبرویی (اعراف، آیات 19 و 22 و 27)، بیحیایی (اعراف، آیات 80 و 81؛ هود آیات 77 و 78)، تحیر و سرگردانی (مائده، آیات 21 و 22 و 26؛ حجر، آیات 58 و 72)، تباهی نفس (شمس، آیات 7 تا 10)، سقوط (بقره، آیات 35 تا 38 و اعراف،آیات 19 و 24)، تعصب و لجاجت (بقره، آیه 206)، حجاب انسان و مانع تقرب به خدا (مطففین، آیات 12 تا 15)، ذلت و خواری (بقره، آیه 61 و آلعمران، آیه 112)، ضعف و ناتوانی و از دست دادن قدرت و توانایی (هود، آیه 52) و نوح، آیات 10 تا 12)، سلب نعمت (انعام، آیات 6 و 146)، فقر و ذلت (بقره، آیه 61)، قساوت قلب (حدید، آیه 16 و مطففین، آیه 14)، کفر (بقره، آیه 61)، عدم رشد (حجرات، آیه 7)، عدم شناخت و یا اثربخشی شناخت (اسراء، آیه 100 و جاثیه، آیات 7 و 8) و دوری از رحمت الهی (انعام، آیه 147) برشمرد.
همچنین پیامدهای دیگری را برای گناه میتوان برشمرد که از آن جمله مانعیت در پندپذیری (بقره، آیات 205 و 206)، مانعیت در ایمان به پیامبران و آموزههای وحیانی آنان (حجر، آیات 10 تا 13)، مانعیت در تاثیرپذیری از آیات قرآن بر قلب (جاثیه، آیه 31)، مانعیت در تقرب انسان به خدا (مطففین، آیات 12 تا 15)، محرومیت از امداد الهی (نساء، آیه 123)، مرگ زودرس (ابراهیم، آیه 10 و فاطر، آیه 45)، مسخ از انسانیت (بقره، آیه 65، نساء، آیه 47 و مائده، آیه 60)، گرفتاری به مصیبت و بلایا (روم، آیه 41 و نیز شوری، آیه 30)، حاکمیت و تسلط شیطان (آلعمران، آیه 155)، هتک حرمت (نور، آیه 19) محرومیت از آسایش (بقره، آیات 58 و 59)، گرفتار شدن در نومیدی و افسردگی (زمر، آیه 53) و مانند آن میباشد.
از پیامدهای اجتماعی گناه میتوان به هلاکت جوامع بشری و عذاب دنیوی (انعام، آیات 123 و 124 و اعراف، آیات 100 و 101)، ویرانی شهرها (اسراء، آیه 16 و قصص، آیه 58 و شمس، آیات 11 و 14)، عدم نزول باران مفید و سازنده (هود، آیه 52 و نوح، آیات 10 تا 12)، فقر عمومی (بقره، آیه 61)، قتل بیگناهان (بقره، آیه 61)، فرار از جهاد و مبارزه با دشمنان جامعه (آلعمران، آیات 152 و 155)، فساد در زمین و گسترش آن در خشکی و دریا (روم، آیه 41)، فساد در جامعه انسانی (اسراء، آیه 32)، شکست در برابر دشمنان(آلعمران، آیات 152 و 165)، سلب نعمت و تبدیل آن به نقمت و کاهش سرمایه و افزایش فقر و بدبختی در جامعه (اعراف، آیه 96)، خشکسالی و قحطی (هود،آیه 52 و شوری، آیات 28 و 30 و نوح، آیات 10 تا 12)، تخریب محیط زیست و نابودی سرزمینهای آباد (هود، آیات 78 و 82 و اسراء، آیات 16 و 17)، آسیب اقتصادی (هود، آیه 52 و نوح، آیات 10 تا 12) و مانند آن اشاره کرد.
در آخرت نیز انسان از شفاعت محروم میشود (شعراء، آیات 99 تا 101 و نیز مدثر، آیات 39 تا 42 و 48) همچنین محرومیت از بهشت (اعراف، آیه 40)، محرومیت از رستگاری ابدی (یونس، آیه 17 و شمس، آیات 7 تا 10) و شقاوت و بدبختی جاودانه (یونس، آیه 17 و مومنون، آیه 106) از پیامدهای اخروی گناه است.
در آیات قرآن بیش از 85 پیامد و اثر برای گناه ذکر شده که بیان همه آنها بیرون از حوصله این مقاله است. با این همه میتوان به نگاهی گذرا به آثار و پیامدهای یادشده دریافت که چه مصیبتی بزرگ برای انسان با گناه کردن شکل میگیرد.
بنابراین باید همواره با ذکر الهی و دوری از غفلت و عمل براساس فطرت و عقل سلیم و بهرهمندی از وحی و آموزههای آن خود را از گناه و وسوسههای ابلیس و هواهای نفسانی دور نگه داشت تا گرفتار چنین پیامدهای زیانبار و خسرانی آشکار نشد.