اعتقادی - کلامیتاریخیسیاسیعرفانمعارف قرآنی

هدایت فطری انسان به سوی ثقلین

بسم الله الرحمن الرحیم

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، هدایت به سوی ثقلین یعنی کتاب الله و عترتی، یک هدایت فطری و باطنی است؛ یعنی همان گونه که خدا در وجود هر انسانی کمالاتی چون عقل و قدرت تشخیص حق و باطل و گرایش به سوی خیر و گریزش به سوی شر قرار داده یا همان طوری که زبان و دهان و دندان داده، هم چنین در باطن و ملکوت هرکسی معرفت و گرایش به ثقلین در قالب هدایت فطری قرار داده شده است. این امر در آیات بسیاری بیان شده که یکی از مهم ترین آنان آیه 10 سوره لیل «وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ» است؛ زیرا نجد به زمین مرتفع‌، بر آمده و بلند کاملا ظاهر و واضح‌ بدون‌ خفاء و پوشیدگی‌ ، پستان درشت و برجسته، شتر و الاغ جلودار در گله و رمه، مرد کارآزموده، پیشوای راه بلد و مانند آنها آمده است. نجدین بر اساس روایات تفسیری، ولایت الهی است که در قرآن و عترت به عنوان ثقلین ظهور کرده است.

نویسنده دراین مطلب بر آن است تا ولایت الهی قرآن وعترت (ع) و ثقلین که در هدایت فطری هر انسانی به ودیعت گذاشته شده را تبیین و تفسیر کند. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

هدایت های ارایه و ایصالی

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، خدا برای هر آفریده ای متناسب با اهداف حکیمانه و ماموریتش، امکانات و ابزارهای دست یابی به آن اهداف را قرار داده که از جمله آنها هدایت جهت دست یابی به آن اهداف است. خدا صراحت درباره نقش ربوبیت و پروردگاری دراین باره می فرماید: رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى؛ پروردگار ما که به هر چیزی خلقش را بخشیده سپس هدایت کرده است.(طه، آیه 50) یا می فرماید: رَبَّ الْعَالَمِينَ الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ؛ پروردگار جهانیان کسی که مرا آفرید. پس او مرا هدایت می کند.(شعراء، آیات 77 و 78)

از نظر قرآن، این هدایت الهی نسبت به انسان در دو شکل هدایت فطری تکوینی و هدایت تشریعی وحیانی انجام می شود که البته دومی متوقف به آن است که شخص بر اساس هدایت نخست عمل کرده و به تقوای فطری دست یافته باشد؛ زیرا هدایت دوم چیزی جز هدایت پاداشی نیست(بقره، آیات 2 و 3 و 38)؛ اما کسی که به تقوای فطری دست نیافته باشد، به سبب دفن و دسیسه فطرت با فجور، قلب و نفس خویش را تغییر داده و نمی تواند از هدایت وحیانی برخوردار باشد و گرفتار ضلالت می شود.(شمس، آیات 7 تا 10؛ بقره، آیات 7 تا 15)

از هدایت فطری می توان به هدایت الهامی نیز یاد کرد؛ زیرا خدا نفس هر انسانی را در حالت استوا و اعتدال قرار داده است تا بتواند از الهامات الهی بهره مند شده، حق و خیر و تقوا را بشناسد و بدان گرایش و از اضداد آنها گریزش داشته باشد.(شمس، آیات 7 تا 10)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، هر کسی که درمسیر تقوای فطری گام بردارد، در فرآیندی کمالی و تطوری قرار می گیرد و با صیرورت ها و شدن های پیاپی به کمال بالاتر و برتر می رسد. از آن جایی که شرایط در مراحل بالاتر سخت تر و دشوارتر است، نیازمند هدایت های خاص پاداشی است که همراه با امدادهای خاص الهی است. از جلوه های این امدادهای الهی می توان به هدایت تشریعی وحیانی اشاره کرد که خدا پیامبرانش را فرستد تا جزئیات دقیق تر و تفصیلی تر از مصادیق خیر و شر به او نشان دهد و بنمایاند. از همین روست که هدایت وحیانی تشریعی مفصل تر و کامل تر از هدایت اجمالی فطری است.(هود، آیه 1؛ فصلت، آیه 3)

به نظر می رسد انسان هر چه بیش تر در مسیر حق و خیر گام برمی دارد، ابتلائات و فتنه های بیش تری برای او خواهد بود؛ زیرا اگر کسی مدعی اسلام شود، او را در کوره سوزان فتنه ابتلائات می افکنند تا معلوم شود تا چه اندازه در امر خویش صادق و مستقیم و پایدار است.(حجرات، آیه 14؛ عنکبوت، آیات 2 و 3)  این گونه است که فراتر از هواهای نفسانی، وسوسه های شیطانی وارد کارزار می شود تا شخص را بیازماید. مجموعه های از شرور و خیرات به سوی او می آید که بیانگر کرامت یا اهانت به شخص نیست، بلکه ابتلائات الهی برای تمییز و تثیبت شخص در امر هدایت و ادعای اسلام و ایمان است.(انبیاء، آیه 35؛ فجر، آیات 15 تا 17؛ انفال، آیات 36 و 37)

با افزایش فشارها، خدا به یاری مومنان می آید و آنان را نسبت به حقیقت و دست یابی به خیرات یاری می رساند و با وحی به طرق مختلف از مستقیم و غیر مستقیم آنان را به سوی خیر هدایت می کند.(انبیاء، آیه 73؛ قصص، آیه 7) سپس برای اهل استقامت نیز امدادهای دیگری است که از جمله آنها تنزل دایم فرشتگان برای ایجاد حالت آرامش و اطمینان و رهایی از هر گونه خوف و حزن است.(فصلت، آیه 30)

بنابراین، هدایت الهی مختص به هدایت ارایه و راهنمایی نیست، بلکه شامل هدایت ایصالی و دستگیری است تا او را به حق و حقیقت برساند و واصل نماید تا این گونه شخص به عنوان واصل الی الحق شناخته شود.

از نظر قرآن، پیامبران در یک درجه از فضلیت نیستند، بلکه دارای درجات متعددی هستند.(بقره، آیه 253) این درجات موجب می شود تا ماموریت و مسئولیت آنان نیز متعدد و متنوع باشد.

برخی از پیامبران از جمله پیامبر مکرم اسلام(ص) و امامان معصوم(ع) به عنوان نفس پیامبر(آل عمران، آیه 61) دارای هدایت ارایه و ایصالی هستند. به این معنا که افزون بر راهنمایی کلی نسبت به همگان در جایگاه رحمت برای جهانیان(انبیاء، آیه 107) از جایگاه تصرفات در نفوس انسانی برخوردار بوده و می توانند با تصرفات در تکوین شخص را «تطهیر و تزکیه»(توبه، آیه 103) کرده و تعلیم به علم لدنی کنند که حقیقت برای آنان علم حضوری و شهودی شود.(بقره، آیات 129 و 151؛ آل عمران، آیه 164؛ جمعه، آیه 2)

ولایت الهی مظاهر الهی در هستی

از نظر آموزه های وحیانی چنین چیزی برای پیامبران و معصومان(ع) به سبب همان ولایت الهی است که در آنان ظهورمی کند؛ زیرا ولایتی که تصرف در صفر تا صد چیزی است، تصرفاتی مالکانه است که مالک حقیقی در ملک خویش انجام می دهد. از آن جایی که پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) از چنین جایگاهی برخوردار هستند، به عنوان مظاهر اتم و اکمل الهی می توانند در هستی تصرفات مالکانه داشته باشند که ظهور آن در همان تعلیم خاص به تعلیم لدنی، تطهیر و تزکیه در ذات افراد است؛ زیرا تزکیه و تطهیر در ذات جز برای مالک یا مظهر مالک حقیقی شدنی نیست.

همین ولایت الهی آنان است که «اولویت» برای ولایت آنان تحقق می یابد و شخص در برابر ولایت آنان نسبت به نفس خویش درجایگاه دوم قرار می گیرد؛ یعنی اگر شخص به طور فطری و خلقتی به عنوان مالک خویش و نفس خود می تواند در خود تصرفات مالکانه داشته باشد، از نظر قرآن، معصومان(ع) «اولی» از خود مومنان به تصرفات در نفوس هستند و آنان می تواند نسبت به جان و مال و عرض ایشان حکم و حکومت کنند.(احزاب، آیه 6)

حقیقت نجدین، ولایت ثقلین

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، خدا شرایط را برای انسان به گونه ای قرار داده که همگان نسبت به ولایت الهی که در قرآن خودنمایی می کند و ولایت الهی که در معصومان(ع) ظهور می کند، نه تنها علم و آگاهی فطری داشته باشند، بلکه نسبت به آن دو گرایش فطری نیز داشته باشند. ازهمین روست که ثقلین یعنی قرآن و عترت(ع) جزو عهد الست الهی مطرح شده است. به این معنا که همگان نسبت به پذیرش هدایت وحیانی اسلام و اطاعت از معصومان(ع) و پذیرش ولایت آنان تعهد سپرده اند و ولایت الهی را در این دو مظهر ثقلین به عنوان امانت الهی پذیرفته اند؛ از همین روست که در روایات تفسیری از امانت در آیه 58 سوره نساء «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا» همان امانت ولایت تعبیر شده که در آیه 59 به تفصیل به شکل لزوم اطاعت از خدا و پیامبر و معصومان(ع) بیان شده است.

شکی نیست که مهم ترین نعمت الهی که به بشر داده شده همان نعمت ولایت عظمای الهی است که در ولایت پیامبران ظهور یافته است؛ البته بر اساس روایات تفسیری ولایت پیامبران همگی با خاستگاه ولایت پیامبر اکرم (ص) است؛ زیرا ولایت آنان تابع ولایت ایشان است. بر این اساس عهدی که نسبت به نعمت ولایت مطرح است، همان عهد نسبت ولایت رسول الله (ص) و معصومان است که همگان می بایست بدان وصل شوند و پیوند بخورند تا نجات یابند.(بقره، آیه 40؛ رعد، آیات 20 و 21؛ مائده، آیه 3)

از نظر قرآن، حقیقت متعالی ولایت الهی در مظاهر خلقی اش که همان ثقلین است، به عنوان دو راه روشن و پیشوای واضح و بلند در برابر هر نفس انسانی قرار داده شده است؛ از همین روست که خدا می فرماید: أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ  وَلِسَانًا وَشَفَتَيْنِ وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ؛ آيا دو چشمش نداده‏ ايم و زبانى و دو لب ؟! و هر دو راه روشن را بدو نموديم.(بلد ، آیات ۸ تا ۱۰)

خدا در این آیات بیان می کند همان گونه که دو چشم دادیم تا حقیقت را ببیند و زبان و دو لب برای سخن گفتن دادیم تا حقیقت را بگوید، هم چنین در فطرت هر انسانی دو راه بلند و روشن قراردادیم تا انسان را هدایت کند.

بر این اساس، نجدین نمی تواند «خیر و شر» باشد؛ زیرا اولا شرور «نجد» نیستند؛ زیرا چنانکه از زبان عربی بیان شد، نجد معانی دارد که هیچ کدام به شرور نمی خورد؛ ثانیا: هدایت به شرور معنا ندارد؛ بلکه مراد از نجدین چیزی جز همان هدایت باطنی به سوی ولایت الهی نیست که در ثقلین یعنی قرآن و عترت(ع) ظهور کرده است.

ممکن است گفته شود که این تفسیر نادرست است؛ زیرا مدرکی بر این امر نیست؛ اما باید گفت که تفسیری نزدیک به این حقیقت از امام محمد باقر (علیه السلام) در تفسیر نجدین آمده است؛ زیرا در روایت است که ایشان می فرماید: وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ إِلَی وَلَایَتِهِمَا؛ «قوله وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ»؛ یعنی او را به ولایت آن دو هدایت کردیم.( تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۸، ص۱۲۰؛  بحارالأنوار، ج۹، ص۲۵۱؛  بحارالأنوار، ج۲۴، ص۲۸۲؛ تفسیر القمی، ج۲، ص۴۲۳)

و نیز از ایشان روایت شده که فرمود:« فِی قَوْلِهِ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ … وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ إِلَی وَلَایَتِهِمْ جَمِیعاً وَ إِلَی الْبَرَاءَهِ مِنْ أَعْدَائِهِمْ جَمِیعاً؛ آن‌ها را به ولایت تمام ائمّه (علیهم السلام) و به برائت و بیزاری از تمام دشمنانشان هدایت نمود.(تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۸، ص۱۲۰ ؛ بحارالأنوار، ج۲۴، ص۲۸۰/ تأویل الآیات الظاهرهْ، ص ۷۷۲)

پس این که در روایت «نجدین» به ولایت تفسیر شده باشد، مطرح است. در روایت دوم به صراحت از ولایت همه معصومان(ع) سخن به میان آمده که تولی را تبری جمع کرده است؛ زیرا از نظر آموزه های وحیانی قرآن، تولی به ولایت الله بدون تبری و کفر به ولایت طاغوت نمی تواند تحقق یابد.(بقره، آیه 257؛ حجرات، آیه 7 و آیات دیگر)

این که گفته شد مراد از «نجدین» همان ولایت قرآن و عترت(ع) است؛ از این روست که این دو از هم جدایی ندارند؛ چنان که در حدیث ثقلین آمده و در تفسیر آیه «انا انزلناه فی لیله القدر» نیز آمده است که مراد از ضمیر مذکر منفصل پیامبر(ص) و قرآن است؛ زیرا این هر دو در عمل یک حقیقت بیش نیستند.

بر این اساس می توان گفت که در ذات هر انسانی این حقیقت به شکل فطری قرار داده شده است که حقیقت هدایت الهی را بداند و بدان گرایش یابد. از آن جایی که تمام حقیقت هدایت الهی در پیامبر(ص) و عترت (ع) و قرآن بروز و ظهور کرده است، می توان گفت که ولایت الهی که در ذات هر کسی است و هدایت فطری و الهامی بدان رهنمون می کند، همان حقیقت محمدی (ص) است که در ثقلین تجلی و ظهور یافته است. پس ولایت الهی که در ثقلین است، ولایت باطنی است که اگر کسی آن را دفن و دسیسه کند، آن «نجدین» و راه روشن و بلند و آنان پیشوایان حقیقی را دفن و دسیسه کرده است.

البته در برخی از روایات وارده از پیامبر(ص) و امام صادق(ع) نجدین، به «خیر و شر» تفسیر شده است(تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۸، ص۱۲۰؛ الکافی، ج۱، ص۱۶۳؛  بحارالأنوار، ج۵، ص۱۹۶؛  الأمالی للطوسی، ص۶۶۰؛ تفسیر القمی، ج۲، ص۴۲۲) که البته قابل توجیه است؛ زیرا خیر مطلق مانند نعیم مطلق همان هدایت الهی به ولایت الله است که در ثقلین بروز و ظهور کرده ، چنان که شر مطلق نیز خروج از ولایت الله به ولایت طاغوت یعنی از نور به سوی ظلمات است.(بقره، آیه 257)

از سوی دیگر باید توجه داشت که در فرهنگ تفسیری معصومان(ع) این رویه است که بر اساس درک مخاطب به تفسیر حقیقت آیات و بطون آن می پردازند؛ چنان که در باره تفسیر «تفثهم» آمده است: قَال ذَرِیحُ الْمُحَارِبِیِّ: قُلْتُ لِأَبِی‌عَبْدِ‌اللَّهِ (علیه السلام) إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی فِی کِتَابِهِ بِأَمْرٍ فَأُحِبُّ أَنْ أَعْمَلَهُ قَالَ وَ مَا ذَاکَ قُلْتُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ قَالَ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ لِقَاءُ الْإِمَامِ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ تِلْکَ الْمَنَاسِکُ قَالَ عَبْدُ‌اللَّهِ‌بْنُ‌سِنَانٍ فَأَتَیْتُ أَبَاعَبْدِ‌اللَّهِ (علیه السلام) فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ. قَالَ أَخْذُ الشَّارِبِ وَ قَصُّ الْأَظْفَارِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ ذَرِیحَ الْمُحَارِبِیِّ حَدَّثَنِی عَنْکَ بِأَنَّکَ قُلْتَ لَهُ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ لِقَاءُ الْإِمَامِ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ تِلْکَ الْمَنَاسِکُ فَقَالَ صَدَقَ ذَرِیحٌ وَ صَدَقْتَ إِنَّ لِلْقُرْآنِ ظَاهِراً وَ بَاطِناً وَ مَنْ یَحْتَمِلُ مَا یَحْتَمِلُ ذَرِیحٌ.

ذریح محاربی گوید: به امام ­صادق (علیه السلام) عرض­ کردم: «خداوند­ در کتاب خویش به من دستوری داده است که دوست می‌دارم [پس از شناخت حقیقت آن] به آن عمل نمایم». حضرت پرسید: «کدام دستور»؟ عرض‌کردم: «دستوری که در این آیه فرموده است: ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ». امام (علیه السلام) فرمود: «منظور از «لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ» دیدار امام معصوم [در مراسم حج] و منظور از «وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ» همان مناسک و اعمال حج است».

عبدالله ­بن­ سنان گوید: خدمت امام ­صادق (علیه السلام) رسیده و عرض­کردم: «جانم به‌فدایت! منظور از این سخن خداوند عزّوجلّ [که می‌فرماید:] ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ؛ چیست»؟ حضرت فرمود: «منظور کوتاه‌کردن سبیل، چیدن ناخن‌ها و کارهایی مانند این است». عرض کردم: «جانم به‌فدایت! ذریح مُحاربیّ از قول شما برایم نقل کرده که به او فرموده‌ای: منظور از «لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ» دیدار امام معصوم ، و منظور از «وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ» همان مناسک حج است»! امام ( علیه السلام) فرمود: «ذریح راست گفته و تو هم درست می‌گویی؛ [بِدان که] قرآن ظاهری دارد و باطنی؛ و هر کسی نمی‌تواند همچون ذریح، معنای حقیقی و باطن قرآن را درک کند».(تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۹، ص۶۴۲ الکافی، ج۴، ص۵۴۹؛ من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۴۸۴ ؛ من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۴۸۵)

در جایی دیگر درباره امام صادق (ع)  روایت شده است: وَ قَدْ نَظَرَ إِلَی النَّاسِ یَطُوفُونَ بِالْبَیْتِ فَقَالَ طَوَافٌ کَطَوَافِ الْجَاهِلِیَّهِ أَمَا وَ اللَّهِ مَا بِهَذَا أُمِرُوا وَ لَکِنَّهُمْ أُمِرُوا أَنْ یَطُوفُوا بِهَذِهِ الْأَحْجَارِ ثُمَّ یَنْصَرِفُوا إِلَیْنَا فَیُعَرِّفُونَا مَوَدَّتَهُمْ وَ یَعْرِضُوا عَلَیْنَا نُصْرَتَهُمْ وَ تَلَا ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ قَالَ التَّفَثُ الشَّعَثُ وَ النَّذْرُ لِقَاءُ الْإِمَام؛ به کسانی‌که در حال طوافِ کعبه بودند نگاهی کرده و فرمود: «این طوافی همچون طوافِ دوران جاهلیّت است ؛ به خدا سوگند که این‌ها مأمور به انجام چنین کاری نشده‌اند، بلکه دستور یافته‌اند گرداگرد سنگ‌های کعبه طواف کنند، آن‌گاه نزد ما آیند و مودّت خود نسبت به ما را اظهار نموده و برای یاری ما اعلام­ آمادگی­ کنند». سپس حضرت آیه‌ی «ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ» را تلاوت نموده و فرمود: «منظور از «تفَث» آشفتگی و ژولیدگی موهای سر، و منظور از «نذر» دیدار امام معصوم [در مراسم حج] است».(تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۹، ص۶۴۶ ؛ تأویل الآیات الظاهرهً، ص۳۳۱)

بر این اساس، تفسیری که درباره حقیقت «النجدین» بیان شده نیز از این دست است که بطونی برای آن است که ظاهر آن همان الهامات نسبت به تقوا و فجور و خیر و شر همانند آیه 8 سوره شمس است؛ درحالی که بطون آن ولایت الله است که در ثقلین به عنوان دو راه روشن بزرگ و پیشوای الهی ظهور می کند. این نجدین الهی است که به دو طریق ارایه راهنمایی و ایصالی به داد انسان می رسد و انسان آن را در باطن خویش داراست مگر آن را همانند الهامات تقوا و فجور دفن و دسیسه کند و قلب خویش را نسبت به آن مختوم و مطبوع کند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا