اعتقادی - کلامیعرفانمعارف قرآنیمناسبت ها

معراج، نشانه سعه وجودی انسان

بسم الله الرحمن الرحیم

معراج و اسراء پیامبر(ص) یکی از شگفت انگیزترین معجزات الهی است که فهم و ادراک آن بیرون از طاقت بشر عادی است، اما با گزارش های معتبر و علمی قرآنی می توان گوشه هایی از این حقیقت را دانست که بیانگر سعه وجودی پیامبر(ص) بلکه انسان دانست که انسان را خدا در چنان جایگاهی قرار داده که می تواند مظهر «هو الاول و الاخر» و «صمد» باشد و همه هستی را چنان در بر گیرد که هیچ جایی نباشد که همانند خدا خالی از وجود صمدی و احاطی او باشد؛ بنابراین، بیرون از ساحت «هو» احدیت که ساحت «الله» واحدیت و فیض اقدس نخست علمی یا فیض مقدس در تعینات وجودی است، انسان می تواند حضوری داشته باشد که در «قرب» نزدیک تر از آن متصور نیست؛ زیرا در عروج و اسراء الهی نسبت به پیامبر(ص) مرتبه عالی قرب یعنی «قاب قوسین أو أدنی» دست داد و هر که در مسیر «الی ربک الرجعی» و «الی ربک المنتهی» با پیامبر(ص) همراه شود، می تواند در چنین جایگاهی در آید که برتر از آن در وهم و تخیل و خیال نیاید.

بنابراین، فهم و ادراک معراج و اسراء به معنای «و ما ادراک» آنها می تواند سعه وجودی پیامبر(ص) و همراه مقام «معیت» به ویژه معصومان در ساحت «انفسنا» را تبیین کند و معلوم دارد که انسان به ویژه پیامبر(ص) و معصومان(ع) کیستند که این گونه درباره عظمت ایشان خدا از «لخلق عظیم» حقیقت وجودی ایشان سخن به میان آورده است.

حقیقت معراج و اسراء

واژه مِعراج در لغت از ریشه «عرج» به معنای صعود و بالا رفتن است.(مجمع البحرین، ج 2، ص 148؛ المصباح المنیر، ج 1 و 2، ص 401)

در قرآن این واژه درباره عروج امر الهی در عوالم پس از تدبیر آن و نیز عروج فرشتگان از زمین دنیوی به عوالم عالی و برتر به کار رفته است. خدا عروج امر الهی در عوالم هستی می فرماید: يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ ؛ همه امور را هماره از آسمان تا زمین تبدیر می کند. سپس در روزی که اندازه آن به شمار شما هزار سال است به سوی او بالا می رود.(سجده، آیه 5) در جایی دیگر نیز می فرماید: يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ الرَّحِيمُ الْغَفُورُ ؛ خدا آن چه در زمین فرو می رود و آن چه از آن بیرون می آید و نیز آن چه از آسمان فرود می آید و آن چه در آن عروج می کند می کند، آگاه است و او غفور و رحیم است.(سباء، آیه 2) هم چنین در آیه 4 سوره حدید همین حقیقت را بیان کرده و سپس می فرماید: و هو معکم این ما کنتم؛ او با شما است هر جا که باشید.

خدا درباره عروج فرشتگان نیز می فرماید هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ؛ فرشتگان و روح در روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است به سوی او عروج می کنند.(معارج، آیه 4) از نظر قرآن شاید این زمان برای انسانی که در دنیا زندگی می کند بس دور و بعید باشد، اما برای خدا که بیرون از زمان و خالق آن است، «قریب» است.(معارج، آیات 6 و 7)

البته خدا از عروج انسان نیز سخن به میان آورده و می فرماید: وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَابًا مِنَ السَّمَاءِ فَظَلُّوا فِيهِ يَعْرُجُونَ لَقَالُوا إِنَّمَا سُكِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ ؛ و اگر دری از آسمان به روی آنان بگشاییم تا همراه از آن عروج کنند هر آینه هنگامی که بازگشتند می گویند: یقینا دیدگان ما مستانه شد بلکه ما مردمانی سحر شده ایم.(حجر، آیات 14 و 15)

باید توجه داشت که با آن که خدا درباره عروج انسان در عوالم سخن به میان می آورد، ولی با آوردن «لو» که معلوم می شود که این امر اگر اتفاق افتد برای توده مردم هیچ فایده ای ندارد؛ زیرا وقتی سعه وجودی فراهم نباشد، و ادراک عقلی به «رشد» ایمانی نرسیده باشد، هر چیزی از امور غیب و معجزات اتفاق افتد، مردم به سبب ناتوانی در درک و ادراک و عدم تفقه و تفکر در آن، به تحلیل و تبیین و توصیف نادرست می پردازند و آن را از مصادیق مثلا «سحر» یا «سکر» یعنی مستی و خمارآلودگی می دانند و آن را نمی پذیرند، چنان که درباره معجزات موسی(ع) و عصایی که اژدها می شد، آن را سحر دانسته و با ساحران به تحدی و مبارزه آمدند هر چند که شکست خوردند و بر ساحران معلوم شد که معجزه غیر از سحر است و به حضرت موسی(ع) ایمان آوردند و به سبب ایمان به بدترین وجه شکنجه شده و به شهادت رسیدند.(یونس، آیات 76 تا 82؛ اعراف، آیات 107 تا 126)

به هر حال، واژه عروج برای صعود در عوالم و نشئات هستی حتی نسبت به انسان نیز به کار رفته است؛ اما با نگاهی به آیات قرآنی، کاربرد این واژه برای صعود پیامبر(ص) محل درنگ و تامل است؛ زیرا به جای این واژه خدا از واژه «اسراء» استفاده کرده است.(اسراء، آیه 1) البته در روایات بسیاری واژه معراج برای صعود پیامبر(ص) به کار رفته که معنای اصطلاحی معروفی است.

از نظر این اصطلاح می بایست گفت که «معراج»، در اصطلاح عروج و صعود در دنیا به نشئات و عوالم هستی پیش از مرگ است. این رخداد برای پیامبر(ص) بارها اتفاق افتاده که معروف ترین آن همان اسراء و سیر شبانه ایی است که خدا به صورت خارق عادت پیامبرش را از مکه به بیت المقدس و از آن جا به آسماها بالا برده است.(مجمع البیان، ج 5 و 6، ص 609)

البته چنان که گفته شد، اصطلاح قرآنی همین مفهوم معراج، نسبت به پیامبر(ص) واژه «اسراء» است؛ زیرا اسراء سیری است که خدا پیامبرش را در جهت افقی از مکه به بیت المقدس و از آن جا در جهت عمودی به سوی آسمان ها و عوالم و نشئات عالی بالا برده است.(اسراء، آیه 1) بر اساس صراحت قرآنی، این اسراء الهی و سیر نبوی در شب اتفاق افتاده و بر اساس برخی از روایات زمان آن چنان کوتاه از نظر زمینی و مادی بود که «کُلُن» در خانه هم چنان در حرکت بوده و از اضطراب باز نیایستاده بود.

با نگاهی به آموزه های وحیانی قرآن، و روایات تبیینی – تفسیری وارده شده از سوی پیامبر(ص) و معصومان(ع)، معراج یا اسراء یکی از حقایق و معجزات الهی در حق پیامبر(ص) است؛ زیرا در این سیر ملکوتی، پیامبر(ص) بی آن که مرده باشد یا در حالت صعق و مدهوشی یا بیهوشی باشد، نه در «خواب»، بلکه در «بیداری» به اسراء الهی همه عوالم را تا فراتر از بهشت و دوزخ اخروی بالا برده و عروج داده شده و به جایی رسیده که از آن جا آمده و «بدء» و آغاز او از آن جا بوده است؛ یعنی با آن که در «اسفل السافلین» زمین دنیوی زندگی می کرد، در «قاب قوسین أو أدنی»(نجم، آیه 9) با بدنی از جنس جسم مناسب با آن نشئات و عوالم در آن جا حضور جسمی داشت، خواه جسمی از نور یا هر عنصر دیگری که بیرون از ادراک و فهم ما است. این همه، چیزی جز سعه وجودی و انبساط وجودی انسان در گستره هستی نیست که می تواند همه عوالم را به عنوان مظهر «صمد» پر کرده و بر ما سوی الله احاطه علمی داشته باشد، بی آن که زمان و مکان او را محدود سازد، بلکه در مقام مظهر «هوالاول و الآخر» همه هستی را پر نماید و اولیتی و آخریتی به جا نگذارد.

احاطه علمی بر هستی در معراج

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، پیامبر(ص) به اسرای الهی با خدای سبحان که در جسم نگنجد و از هر گونه عیب و نقص پاک و منزه است، در «افق اعلی» دیدار داشته است. البته این دیدار در کم ترین سطح از فاصله شرافتی و اضافات اشراقی در مقام «قاب قوسین او ادنی؛ یعنی فاصله دو سوی یک کمان یا کم تر از آن» اتفاق افتاد.(اسراء، آیه 1؛ نجم، آیات 7 تا 9)

هدف از اسرای الهی نسبت به پیامبر(ص) ارایه آیات الهی به ویژه آیات کبرای الهی است که در شرایط تنزلات شدنی و امکان پذیر نیست، بلکه می بایست این ارایه از سوی خدا و رویت از سوی پیامبر(ص) در عالی ترین درجه حقیقت و مراتب آن اتفاق بیافتد؛ زیرا هر چه انوار صفات الهی در ساحت تنزلات پایین آید و به مرتبه دنیوی برسد، آن حقیقت به «رقیقه» می رسد و همانند نور در حجاب های گوناگون «ظلمانی» می شود و مظهر تنزلی نمی تواند همانند آینه شفاف مظهریت تمام حقیقت را به نمایش گذارد. از همین روست که می بایست عروج و اسرایی رخ دهد تا نوعی مناسخت میان بیننده و دیداری ها فراهم آید.

به نظر می رسد که آن چه در «افق اعلی» و در «قاب قوسین او ادنی» اتفاق افتاده، ناظر به ارایه مظاهر اسمایی الهی در مرتبت فیض اقدس اسمای الهی یا فیض مقدس مظاهر علمی اسمای الهی و تعیینات در اعیان ثابته در ام الکتاب یا لوح محفوظ باشد.

به سخن دیگر، اگر هویت احدیت و یکتایی را مقام «لا اسم و لا رسم» باشد، اولین ظهوری که «هو» احدیت دارد، همان «الله» است که اسم الله جامع برای همه اسمای الهی است؛ یعنی همه اسمای الهی در مقام تکثری ظهور یافتند که به یک معنا عین واحدیت است؛ زیرا این تکثر در صقع ذات «الله» است که خود از وحدانیت برخوردار است؛ پس یک حقیقت است که دارای تکثر اسمایی است به طوری که هر اسمی هر چند ظهور مثلا «الحی» است، اما در بطون خویش همه اسماء الله دیگر را با خود دارد. پس اگر «العلیم» یا «القدیر» است، در همان حال همه اسمای الهی دیگر را با خود در بطون داراست؛ زیرا یک حقیقت بیش نیست که تجلیات گوناگون دارد و برای هر تجلی نامی خاص است. پس به یک معنا تکثر حقیقی است و به یک معنای وحدت حقیقی است. این مقام واحدیت غیر از مقام احدیت است که «لا اسم و لا رسم له»؛ یعنی اسم و رسم ندارد؛ اما در مقام واحدیت یعنی «الله» دارای اسم و رسم است. نسبت «الله» به مقام «احدیت» به یک معنا ذات بی تجلی به ذات با تجلی است. در این جا می توان «الله» را برای «هو» همان فیض اقدس دانست؛ زیرا الله تجلی برای «هو» است که نخستین فیض بر همه هستی است هر چند که در ذات هستی است. مراد از «هستی» در این جا همان «وجود» است. پس «هو» همان حقیقت محض و بحت وجود است، و «الله» همان ظهور و تجلی آن در قالب «موجود»؛  پس الله به یک معنا برای «وجود» احدیت در مقام «موجود» است. پس این هو است که الله را ایجاد کرده و بدان وجود بخشیده و موجود کرده است.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، در این مقام «الله» است که هر اسمی خواهان ظهور به اشکال گوناگون در تمام مراتب وجودی شدند و این گونه است که از تجلیات «نور الله»، آسمان ها و زمین و هر چه در آنها از فرشتگان و روح و انس و جن و دیگر آفریده ها است، ظهور یافته و مظاهر نور الله شده اند.(نور، آیه 35)

البته بر اساس گزارش های قرآنی درباره خلقت، قبل از آن که این مرحله «خلقت» رخ دهد، در مقام «امر» قبل از «خلق»(اعراف، آیه 54)، هر یک از اسمای الهی، در مقام «علم الله» که اولین و نخستین ظهور «الله» است، خواهان ظهوری در «صقع ذات الله» شدند که از آن به «فیض مقدس» یاد می شود. در این مرتبه همه مظاهر اسمای الهی، ظهوری در صقع ذات الهی داشتند که همان مقام «امر» قبل از خلق است. این ظهور به هر چیزی «شیئت» و «تعیین» بخشیده و «قدر» آن معلوم شده است. این مقدرات در علم الله که به هر چیزی «شیئت» و «تعیین» بخشیده و «اعیان ثابته» نامیده می شود، همان معلوم ذاتی است. پس به یک معنا این معلوم، به علم فعلی نیست که متاثر فعل باشد.

از نظر قرآن، آن گاهی که خدا «اراده» کرد تا آن اعیان ثابته دارای شیئت «خلق» شوند، «امر» الهی به «قول کن فیکون» به آنان تعلق گرفته و آنان خلق شدند.(یس، آیه 82)

البته برخی نسبت میان «هو» احدیت با «الله» واحدیت یعنی مقام یکتایی با یگانگی را تعبیر به «فیض اقدس» نکرده اند؛ بلکه این تعبیر را برای مرتبه دوم یعنی ظهور در علم الله و «ام الکتاب» و لوح محفوظ که همان «اعیان ثابته» را به فیض اقدس تعبیر کرده و مظاهر خلقی را «فیض مقدس» دانسته اند که به نظر این مرتبه را می بایست «فیض مقدس ثانی» دانست که تا آخرین مراتب تنزلات ظهور اسمایی ادامه می یابد. در این جا «ثانی» همان مفهوم غیر اول را می دهد که در فارسی از آن به «دست دوم» تعبیر می شود یعنی دست اول نیست، بلکه ممکن است واقعا دست دوم باشد یا چند دست دیگر چرخیده باشد. پس فیض مقدس اگر برای مرتبه امری اطلاق شود، فیض دست دوم است که شامل همه مراتب غیر از تجلی «هو» احدیت برای «الله» یعنی فیض اقدس خواهد بود.

هدف از این مقدمه با این همه طول و تفصیل این است که معلوم شود که عروج و اسراء پیامبر(ص) تا کدام مرتبت است؟ آیا این «ادنی» ناظر به «هو» احدیت است، یا ناظر به «الله» واحدیت؟

اگر بر این باور باشیم که «عبده» در آیه نخست سوره اسراء یا «هو» در آیه 7 سوره نجم، ناظر به مقام «احدیت» باشد ، باید بپذیریم که پیامبر(ص) به عنوان دارنده اتم و اکمل انوار اسمای الهی می تواند در مرتبتی بالا رود و عروج کند که مرتبت «عماء» است، به طوری که خود آن حضرت(ص) به حقیقت «روحی» یا «نوری» یا «عالین» در مراتب عروج چنان بالا رفته که فاصله حقیقت ایشان با حقیقت «هو» احدیت کم ترین فاصله است؛ زیرا «روح» از مقام خلق نیست، بلکه به صراحت قرآنی از مقام «امر» است.(اسراء، آیه 85) پس روح فراتر از نور که از مقام خلق است و فرشتگان از آن ایجاد شده اند، از مقام امری است که به یک معنا فیض مقدس است که همان مقام با «الله» یکی است؛ زیرا دوگانگی تنها در مفهوم است نه در ذات. پس پیامبر(ص) در تمامیت کمال اسماء الله، مظهریت «الله» را دارد و در این مرتبت اولین ظهور برای «هو» احدیت است؛ بر همین اساس، می توان گفت که در مقام عروج در «او ادنی» در جایگاه واسطه همانند «الله» نسبت به مظاهر اسمایی نشسته است. پس اگر چنین است، احاطه او نسبت به «اعیان ثابته» در عالم «امر» احاطه علمی همانند احاطه الله نسبت به آنها است. چنین احاطه علمی نسبت به آن حقیقت محمدی او را در مقامی قرار می دهد که می توان گفت که اولین صدور و اولین خلق در مقام امر است؛ زیرا گاه خلق به معنای اعم از امر و خلق به کار رفته است. به سخن دیگر، اگر امر و خلق با هم به کار رود، معنایی مستقل دارند، اما گاه خلق بدون امر به معنای امر نیز به کار رفته است. البته تفسیر دیگر این که ایشان گاه می فرماید: اول ما خلق الله نوری؛ اولین مخلوق «الله» همان نور من است؛ یا می گوید: اول ما خلق الله روحی؛ اولین مخلوق الله همان روح من است؛ ناظر به همین دو وجه امری و خلقی دارد؛ زیرا نور از مقام خلق الله، و روح از مقام امر الله است. هم چنین دانسته می شود که چرا ایشان در جایی دیگر می فرماید: اول ما خلق الله العقل؛ اولین مخلوق الله عقل است؛ زیرا در مقام واحدیت و یگانگی با الله در مقام مظهریت، هیچ فرقی میان مخلوقات اتم و اکمل و مظهریت آنها نیست، چنان که وقتی قادر برای خدا به کار می رود، با دیگر اسماء الله هیچ تضادی ندارد؛ زیرا نوعی ظهور و بطون در این کاربردها لحاظ شده است.

خدا به صراحت بیان می کند که ارایه حقایق به پیامبر(ص) از سوی خدایی است که احاطه به مردم دارد؛ بنابراین، چیزی که به آن حضرت داده و ارایه شده، بر اساس احاطه علمی خدا است و خدا همین احاطه علمی را به آن حضرت (ص) ارایه نموده است.(اسراء، آیه 60؛ المیزان، ج 13، ص 139) البته باید توجه داشت که ارایه خدا در «رؤیا» به پیامبر(ص) همان دیدن و رویت در معراج است؛ زیرا عروج پیامبر(ص) به اشکال گوناگون انجام می شود و در همه اشکال آن چه بالا برده می شود، حقیقت محمدی (ص) با حفظ عنصر دنیوی آن است که دارای جسم است؛ البته این جسم در عوالم و نشئات «مثل» است نه «عین». پس عروج جسمانی به معنایی آن نیست که با همین بدن دنیوی و جسد به عوالم و نشئات برده می شود، بلکه در عالم برزخ دارای بدن و جسم برزخی و در عالم آخرت دارای بدن و جسم از عنصر زمین بهشتی اخروی است؛ پس همان تبدیلی که در ساختار زمین و آسمان هنگامه قیامت اتفاق می افتد(ابراهیم، آیه 48) برای پیامبر(ص) در معراج اتفاق می افتد. پس در هر عالمی از عوالم مطابق همان حقیقت آن عالم بر اساس «تبدل الامثال» حضور برای انسان از جمله پیامبر(ص) رقم می خورد. از نظر قرآن، این تبدل امثال برای اکثریت مردم در عوالم و نشئات دیگر که غیر معلوم برای توده مردم است، پس از «توفی» خواهد بود، اما این تبدل امثال برای آن حضرت(ص) حتی در معراج و اسراء این اتفاق می افتد؛ زیرا هدف از تبدل امثال از یک حقیقت با حفظ هویت یکتایی و یگانگی در نشئات با توجه به مقتضیات  نشئات برای ایجاد مناسخت و سنخیت است(واقعه، آیات 59 تا 61)؛ زیرا بدون این تبدیل امثال نمی توان در عوالم حضور یافت؛ پس با حفظ وحدت وجودی هر شخص انسانی، امثال او در همه عوالم و نشئات حضوری می یابند که مقتضای آن نشئات است.

به هر حال، پیامبر(ص) در معراج و اسراء الهی به جایی رسید که موجودیت او با وجود یکتا و یگانه شد و از همین روست که خدا از آن به «قاب قوسین» در مرتبه «واحدیت» و «او ادنی» در مرتبه احدیت می کند که نزدیک ترین قرب نسبت به «وجود» بحت «هو» در مقام «عبده» است.(اسراء، آیه 1؛ نجم، آیه 9)

اگر فرض را بر این بگذاریم که در دایره «انا لله و انا الیه راجعون»(بقره، آیه 156) هر کسی از جایی که آمده به آن جا باز می گردد: کما بدا کم تعودن؛ همان چنان که آغاز کردیم شما را به آن اعاده می شوید(اعراف، آیه 29) ، باید بپذیریم که پیامبر(ص) به عنوان اولین «صادر» یا اولین «مخلوق» در ساحت «امر» به جایی باز می گردد که از آن جا آمده است؛ زیرا همه مخلوقات تابع خلقت او هستند، خواه در عالم امر و تعینات به اعیان ثابته و خواه در عالم خلق به تجلیات انوار صفات الهی در مراتب تنزلات در نشئات هستی.

پس آن حضرت (ص) با چنان احاطه علمی که خدا به او ارایه کرده، همه «موجود» را تحت احاطه علمی خود دارد و می تواند همه موجودات را به عنوان مخلوق یا موجود به امرالهی، به سوی کمال خودشان بازگرداند؛ زیرا نهایت رجعتی که می توان تصور کرد، رجعت به سوی مقامی است که حقیقت محمدی از آن جا صادر شده است؛ از همین روست که خدا در باره نهایت رجعت به حقیقت «رب العالمین» اشاره می کند که در «ربک» یعنی رب محمدی تجلی و ظهور کرده است. این گونه است که می فرماید: «الی ربک الرجعی»(علق، آیه 8)؛ «الی ربک المنتهی». (نجم، آیه 42)

بر اساس روایات تفسیری – تبیینی معراج پیامبر(ص) و اسرای الهی ایشان با همراهی حقیقت وجودی جبرائیل (ع) تا مراحلی بوده است که اقتضای سیر برای جبرائیل در نشئات وجودی هستی بوده است؛ اما در مراتب عالی تر که مختص انسان به ویژه حقیقت محمدی(ص) و «انفسنا»(آل عمران، آیه 61) یعنی معصومان(ع) است، جایی برای جبرائیل نیست؛ زیرا غیر انسان در مراتب تجلیات هر چند که به یک معنا در مقام «عالین» می توانند قرار گیرند، ولی در آن سطح عالی نیستند که به «اعلی علیین» صعود کنند و در مقام «قاب قوسین او ادنی» در آیند؛ زیرا ظرفیت وجودی و سعه وجودی آنان تاب تحمل آن نشئات امری را ندارد و وجود آنان فراتر از «صعق» به «محو» در آید و دیگر «لا اسم و لا رسم له» خواهد بود و دیگر «تعیین» نخواهد داشت  از «اعیان ثابته» نیز برون می رود که چنین چیزی شدنی نیست. پس لازم است تا جبرئیل در مرتبت وجودی خویش ایست کند و از آن برتر نرود و عروج نکند.

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، به ارایه الهی در اسرای الهی برای پیامبر(ص) حقیقت او در مرتبه «فواد» رویت داشت که ناظر به همه جنبه های عقلی و عاطفی است؛ پس در این رویت هایی که «فواد» داشت، چشم سر دخالتی نداشت تا بگوییم که به خطا رفته است، بلکه چشم «فواد» است که هیچ «زیغ» و خطا ندارد و فواد آن را حقیقت محض می یابد و بر آن مهر صدق می نهد و «کذب» نمی شمارد.(نجم، آیات 7 تا 11)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا